به گزارش «سدید»؛ روانشناسی، بهمثابه ابزاری برای فهم انسان و جهان درونی او، همواره با پیچیدگیهای عمیقی عجین بوده است. دانشی که از دل تأملات فلسفی و تجارب بالینی زاده شد، در اصل به دنبال آن بود که در تاریکی ذهن انسان نور بیفکند و گرههای کور روان را باز کند. اما این علم، که در ذات خود جستوجویی شریف و عمیق است، در دنیای امروز به شکلی از ابتذال و سطحینگری کشیده شده که از اصل خویش بیگانه است. ورود روانشناسی به فضای سوشال مدیا، بویژه اینستاگرام، چیزی جز سقوط به ورطه ابتذال مطلق نبوده است. این ابتذال نهتنها محتوای این علم را کممایه و تهی کرده، بلکه آن را به ابزاری برای نمایش، خودنمایی و سودجویی بدل ساخته است. اینستاگرام، به عنوان پلتفرمی که جوهرهاش تصویر و نمایش است، بستری کامل برای کسانی شده که نه به روانشناسی، بلکه به جذابیت ظاهری آن علاقه دارند. این افراد، که بیشترشان نه تحصیلات جدی دارند و نه تجربه بالینی، خوراک خود را از سطحیترین و کلیشهایترین منابع موجود تهیه میکنند. ترجمه ضعیف چند جمله از کتابهای عامهپسند روانشناسی غربی یا بازتولید کلیشههای فرهنگی که ریشه در عرف عام دارد، ابزار کارشان است. این محتوا نه برای حل مشکلات واقعی افراد، بلکه برای جذب فالوئر، فروش دورههای بیاساس و تبلیغ محصولات بیربط تولید میشود.
هدف اصلی این افراد چیزی جز سودجویی اقتصادی و کسب شهرت نیست. آنها روانشناسی را از اصالت علمی و انسانیاش تهی کرده و آن را به نوعی «کالا» تبدیل کردهاند که با بستهبندیهای رنگارنگ به مشتری عرضه میشود. اما شاید تلختر از این، آن است که روانشناسان واقعی نیز بهتدریج در این بازی گرفتار شدهاند. کسانی که از دانشگاههای معتبر مدرک گرفتهاند و در اصول علمی این رشته ریشه دارند، برای بقای حرفهای خود مجبور شدهاند به قواعد بازی سوشال مدیا تن دهند. اینستاگرام، با الگوریتمهایی که تنها به اعداد و بازدید اهمیت میدهد، محتوای جدی و عمیق را نادیده میگیرد و آنچه را که ساده، جذاب و جنجالی است به اوج میرساند. روانشناسان واقعی، برای رقابت با این موج سطحینگری، ناگزیرند از زبان علمی و دقیق خود فاصله بگیرند و به تولید محتوای سادهانگارانه بپردازند.
اینستاگرام، با ذات بصری و لحظهای خود، روانشناسی را از کارکرد اصلیاش دور کرده و آن را به ابزاری برای تقلیلگرایی و تحریف حقیقت بدل ساخته است.
این امر، به نوعی سقوط اخلاقی و علمی برای آنها تبدیل شده است، چراکه برای بقا در این فضا، باید اصول علمی و حقیقتجویی را قربانی کنند اما چرا جامعه به جای رو آوردن به روانشناسی عمیق و علمی، به این افراد سطحینگر جذب میشود؟ پاسخ این پرسش در ساختار فرهنگی و اجتماعی ما نهفته است. جامعهای که علاقه چندانی به مطالعه و تفکر جدی ندارد، طبیعتا محتوای ساده، کوتاه و زودفهم را ترجیح میدهد. در چنین فضایی، جملات انگیزشی و توصیههای کلیشهای که در قالبهای زیبا و جذاب ارائه میشوند، جای تحلیلهای عمیق و ریشهای را میگیرند. افراد، به جای آنکه زمان و انرژی خود را صرف فهم عمیق مشکلات خویش کنند، ترجیح میدهند با شنیدن یک جمله ساده از یک اینستاگرامر، حس بهتری پیدا کنند و به خود بقبولانند که مشکلی وجود ندارد. این سطحینگری جمعی، همان بستری است که به ابتذال روانشناسی در فضای سوشالمدیا دامن زده است.
روانشناسان زرد، با ارائه توصیههای کوتاه و جملات شعاری، این توهم را به مخاطب میدهند که راهحل مشکلاتشان بهسادگی یک جمله است، در حالی که بحرانهای روانی نیازمند درمانهای عمیق و بلندمدت هستند.
تنها راه مقابله با این روند، افزایش آگاهی عمومی درباره تفاوت روانشناسی علمی و روانشناسی زرد است. حل مشکلات روانی نیازمند زمان، تلاش و تعهد است، نه چند جمله یا دوره کوتاهمدت.اما آیا راه برونرفت از این بحران وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بازنگری در اولویتها و ارزشهای جامعه است. تنها راه مقابله با این روند، افزایش آگاهی عمومی درباره تفاوت روانشناسی علمـی و روانشناسی زرد است. جامعه باید به این درک برسد که حل مشکلات روانی نیازمند زمان، تلاش و تعهد است و نمیتوان آن را در چند جمله یا دوره کوتاهمدت خلاصه کرد. از سوی دیگر، روانشناسان واقعی باید به رسالت علمی و اخلاقی خود پایبند باشند و از افتادن در دام قواعد بازاریابی اینستاگرامی خودداری کنند، حتی اگر این کار به قیمت از دست دادن محبوبیت باشد. در نهایت، این بحران تنها به روانشناسی محدود نمیشود. این روند، بخشی از یک تغییر فرهنگی عمیقتر است که ارزشهای سطحی و زودگذر را جایگزین تفکر عمیق و پایدار کرده است. روانشناسی، بهعنوان یکی از شاخههای علوم انسانی، تنها یک نمونه از این تغییر است. اگر این روند ادامه پیدا کند، نهتنها روانشناسی، بلکه دیگر حوزههای علم و هنر نیز در معرض خطر قرار خواهند گرفت. تنها با بازگشت به ارزشهای اصیل انسانی میتوان از این ورطه نجات یافت.