بررسی انسجام اجتماعی ایران در روزهای دفاع و بعد از آن در گفت‌وگو با سجاد صفار هرندی و ابوالفضل مرشدی؛

جامعه پیش از جنگ ۱۲ روزه هم منسجم بود

جامعه پیش از جنگ ۱۲ روزه هم منسجم بود
فکر می‌کنم جامعه‌ای که حدود ۱۵ سال، زیر فشار سنگین جنگ اقتصادی است و در این بازه چند بار پول ملی سقوط می‌کند، ارزش پول ملی کاهش پیدا می‌کند، سطح زندگی مردم افول پیدا می‌کند، وضعیت اقتصادی وضعیت نامناسبی است، جامعه این را تاب می‌آورد، این جامعه در یک سطحی منسجم است.

به گزارش «سدید»؛ با یورش رژیم صهیونیستی به نقاط مختلف کشورمان، هیچ گونه کنشگری منفی از سمت شهروندان علیه حاکمیت رخ نداد و بر عکسِ برخی انتظارات خصوصا در خارج از کشور، عده زیادی صحبت از شکل‌گیری انسجام ملی حول محور میهن و دیگر ارزش‌های معنوی کردند؛ انسجامی که ابعاد و گستره پهناور آن به چشم‌ها آمده و بسیاری بر آن صحه گذاشتند، گروهی به تحلیل و تشویق آن پرداختند و برخی نیز بر تخریب آن همت گماشتند.

با پایان جنگ و از دید طیفی از ناظران، این وضعیت انسجامی به شکل سابق باقی نماند و اوضاع به گونه‌ای شد که حتی برخی از کارشناسان به شکل‌گیری نمونه‌ای از انسجام ملی در ایام جنگ ۱۲روزه هم تشکیک کرده و تحلیل‌های دیگری ارائه کردند.

عده زیادی به ابعاد این مساله پرداختند که چرا بعد از جنگ، آن وضعیت انسجام حول محور میهن تداوم آن‌چنانی پیدا نکرد و باز دسته‌ای به ویژه از میان چهره‌های سیاسی به تنظیمات کارخانه و قبلی بازگشتند؟ همچنین نزاع‌ها در بالاترین حد خود اعم از نزاع‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دوباره شکل گرفت؟

به این ترتیب، پرسش‌های زیادی نزد افکارعمومی مطرح است؛ به همین خاطربرای رسیدن به پاسخ برخی از این پرسش‌ها با «ابوالفضل مرشدی» جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه یزد و همچنین «سجاد صفار هرندی» جامعه‌شناس و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی به گفت‌وگو پرداختیم/ 

آنچه در ادامه می‌آید متن و محتوای این گفت‌و‌گو است:

 

یک انسجام برآمده از نهاد ناخودآگاه جامعه شکل گرفت؛ انسجامی غریزی

 با نگاه واقع‎‌بینانه، آیا در زمان تجاوز اسرائیل به کشورمان، آنچه بین مردم شکل گرفت، انسجام ملی بود؟ کیفیت و ابعاد آن را چگونه دیده و تحلیل می‌کنید؟

مرشدی: خدمت شما و دیگر مهمان برنامه و همه بینندگان و خوانندگان این برنامه عرض سلام و ادب دارم. امیدوارم گفت‌وگوی خوب و مفیدی برای همه عزیزان باشد. در مورد بحث انسجام اجتماعی در زمان جنگ اگر بخواهم پاسخ کوتاهی بدهم؛ باید بگویم، بله یک انسجام اجتماعی نسبی شکل گرفت ولی مهم ویژگی‌های آن است که باید بر آن تمرکز کرد که چه ویژگی‌هایی داشت، کمیت، کیفیت و شدت آن چطور بود؟ چون بحث ویژگی‌های آن در ادامه تحلیل‌ها اهمیت دارد و می‌تواند به ما کمک کند.


قاعدتا انسجامی که شکل گرفت، در گفت‌و‌گو‌های خود اسم آن را «انسجام غریزی» می‌گذارم؛ ایرانی‌ها وقتی با حادثه جنگ مواجه شدند یک انسجام برآمده از نهاد ناخودآگاه جامعه میانشان شکل گرفت و همه آن را احساس کردند؛ چون میهن، خاک و وطن آنها از سمت یک دولت متجاوز، دولتی که آشکار و عیان تصویر منفی از خود نشان داده، مورد تجاوز قرار گرفته و همچنین مردم احساس کردند یک خیانتی در کار است؛ چون در بحبوحه گفت‌و‌گو با دولت آمریکا بودیم و امید‌هایی ایجاد شده بود و احساس می‌شد دولت و حاکمیت صادقانه و با تمام ملاحظات وارد گفت‌وگویی شده، لذا مردم احساس کردند خیانتی به کشور شده است، بنابراین یک واکنش طبیعی و غریزی در مقابل تجاوز به میهن و واکنش به خیانتی که به این گفت‌و‌گو‌ها شده، شکل گرفت و البته ترس ضمنی هم در میان بود.

 

در انسجامی که شکل گرفت ترس ضمنی هم در میان بود

 منظورتان نگرانی‌ها است؟

مرشدی: بله، نگرانی عمیق این بود که ما با یک دشمن غدار و با نفوذ زیاد بر وطن مواجه هستیم. نفوذ اطلاعاتی بالایی در کشور ما وجود داشت، احساس نمی‌کردیم به پایتخت بیاید و فرماندهان درجه یک ما را غافلگیرانه به شهادت برساند. ترس ضمنی و نگرانی جدی در مردم به وجود آمد و احساس کردند یک ابزار و سرمایه مهمی به نام انسجام ملی می‌تواند این جا کار کند.

این که از انسجام غریزی نام می‌برم که برآمده از نهاد ناخودآگاه جامعه بوده است یعنی می‌خواهم روی این قدری تاکید کنم، انسجام غریزی در مقابل چه انسجامی می‌توانست باشد؟ انسجام خودآگاه؟ انسجام نهادینه شده؟ یا انسجام نهادمند که حاصل به کار افتادن نهاد‌های میانجی در جامعه و نهاد‌های مدنی در یک جامعه مدرن است.

 

جامعه ما قبل از جنگ هم جامعه منسجمی بود

در خصوص انسجام غریزی و انسجام نهادمند با شما صحبت خواهیم کرد. آقای صفار هرندی نظر شما در این خصوص چیست؟

صفار هرندی: مساله انسجام یک مساله صفر و یکی نیست؛ یعنی ما نمی‌توانیم خیلی ساده در مورد انسجام گزاره‌ای از این نوع را بیان کنیم که بود یا نبود؟ یا الان وجود دارد یا ندارد؟ انسجام مثل خیلی از مقولات جهان انسانی و اجتماعی یک حالت مشکک و حالت سلسله مراتبی دارد. به یک معنا و از جهاتی جامعه ما قبل از جنگ به اعتقاد من جامعه منسجمی بود.

به عبارت دیگر فکر می‌کنم جامعه‌ای که حدود ۱۵ سال، زیر فشار سنگین جنگ اقتصادی است و در این بازه چند بار پول ملی سقوط می‌کند، ارزش پول ملی کاهش پیدا می‌کند، سطح زندگی مردم افول پیدا می‌کند، وضعیت اقتصادی وضعیت نامناسبی است، جامعه این را تاب می‌آورد، این جامعه در یک سطحی منسجم است. چه بسا تعبیری که خود آمریکایی‌ها می‌کنند این است که می‌گویند فشاری که ما به ایران وارد می‌کردیم برای این که چند دولت و ملت از هستی ساقط شوند کافی است. ولیکن با این ملاحظه کلی حتما جنگ تحمیلی یا دفاع میهنی ۱۲روزه به انسجام جمعی جامعه ما افزود و نُمود اینها متعدد بود و نمودش مراتب مختلفی داشت.

 

در طول جنگ ۱۲روزه مردم با عطوفت و امداد همراهی می‌کردند

حتی این را نمود انسجام می‌بینم که بخشی از هموطنان ما به واسطه این که نگرانی‌هایی داشتند یا شرایط نامناسب بود شهر را ترک می‌کردند و از تهران خارج می‌شدند. برای تهران بیشتر این اتفاق افتاد. من در این جاده نبودم ولی بر اساس نقل‌هایی که در آن حضور داشتند ترافیک‌های خیلی طولانی و آزاردهنده‌ای شکل گرفته بود؛ یعنی یک مسیری که به صورت معمول آدم‌ها در طول سه چهار ساعت طی می‌کنند، یک زمانی بیست، ۲۲ ساعت طول می‌کشیده و این امر آزاردهنده و اعصاب خُرد کنی بود.


بنده خدایی که برای من این را نقل می‌کرد می‌گفت در تمام این مسیر ما یک جا ندیدیم کسی بداخلاقی کند یا تنشی به وجود بیاید یا اتفاقی شکل بگیرد. ولی در عین حال متانت و آرامشی وجود داشت. رفتار متانت آمیز در موقع خروج از شهر را مرتبه پایین موضوع می‌بینم تا مراتب بالاتر که کسانی فداکاری‌هایی کردند، کسانی از خود مایه گذاشتند یا آن چیز‌هایی که بعضا مشاهده کردیم مثلا در جایی کمبودی بود مردم خود با عطوفت و امداد همراهی می‌کردند.

 

سال‌ها گفتار مرکزی و مسلط جامعه‌شناسی این بود که سرمایه اجتماعی پایین آمده است

 طیف این افراد هم متنوع بود.

صفار هرندی: بله، تیپ‌های مختلف بودند. با آن کلیشه‌های ذهنی شاید برخی چیز‌ها قابل تصور و قابل انتظار نبود. پس اصل این امر، غیرقابل خدشه و غیرقابل تردید است. شاید آن چه می‌توان یک پله جلوتر رفت این باشد که بگوییم این اتفاق از کجا افتاد و از کجا نشات می‌گرفت؟ شاید قبل از این ماجرا‌ها از همکاران ما و کسانی که هم رشته ما هستند، کسانی که اهل علوم اجتماعی و اهل جامعه‌شناسی هستند، می‌پرسیدید این را پیش‌بینی نمی‌کردند که بازخورد یا واکنش جامعه ایران به چنین اتفاق دلهره‌آوری این شکلی باشد.

سال‌ها است گفتاری را داریم که گفتار مرکزی و مسلط جامعه‌شناسی ایران است؛ آن گفتار می‌گوید جامعه ایران جامعه‌ای با سرمایه اجتماعی پایین است. این تعبیر را عامدانه به کار می‌برم، می‌گویند جامعه بی‌همه‌چیز است یعنی چیزی ندارد، دارایی خاصی ندارد و فقط مساله و تضاد و تنش دارد.

 

دشمن باور کرده بود جامعه «بی‌همه‌چیز» است یعنی دارایی خاصی ندارد و فقط تنش دارد

آن تحلیل می‌گفت در چنین موقعیت‌هایی که هراس جدی، آشفتگی و احیانا ضعف در اقتدار مرکزی به وجود می‌آید، ما باید شاهد رفتار غیراخلاقی یا شورش اجتماعی باشیم که خوشبختانه یا متاسفانه دشمن قدری این حرف‌ها را جدی گرفته بود؛ یعنی به نظر می‌رسید بخشی از طرح دشمن مبتنی بر چنین نگاهی بود که اگر این ضربه زده شود چنین واکنشی در جامعه اتفاق می‌افتد؛ ولی اتفاق نیافتاد.

 

 آقای مرشدی شما انسجام در این ۱۲ روز را غریزی نامیدید و فرمودید تفاوت‌هایی با نوع دیگری از انسجام دارد که هدفمند است و ساختار‌های اجتماعی در آن نقش دارند. آقای صفار هرندی می‌فرمایند جامعه ما از قبل هم منسجم بود. شما انسجام ۱۲روزه را معطوف به غریزه جامعه دانستید. توضیح تکمیلی‌تان چیست؟

مرشدی: هر جامعه‌ای برای این که تداوم حیات داشته باشد، بدیهی است که حداقل یا سطحی از انسجام را باید داشته باشد. یک چسب اجتماعی باید وجود داشته باشد که این جامعه از هم نپاشد. این بدیهی است که جامعه ایران قبل از جنگ سطحی از انسجام را داشته است ولی این را که به غریزی بودن انسجام اشاره کردم توضیح می‌دهم که می‌توانست نوع دیگری به لحاظ ماهیتی با پیامد بلندمدت متفاوت باشد.

قاعدتا در یک جامعه مدرن -جامعه ما هم جامعه مدرنی محسوب می‌شود- انتظار می‌رود در کنار ضمیر ناخودآگاه جامعه و نهاد‌های سنتی که وجود دارند و تداوم حیات می‌دهند، نهاد‌های میانجی و بخش مدنی جامعه و شبکه‌هایی مبتنی بر بخش مدنی جامعه شکل بگیرد. خیلی مهم است که بتوان انسجام را نهادمند کرده و به آن تداوم بخشید و بخش‌های بزرگ از جامعه را درگیر کرد. به عبارت دیگر بخش‌های مختلف جامعه را درگیر کند.

 

حاکمیت در یکی دو دهه گذشته به بخش میانی جامعه اهمیت جدی نداده است

یک بحث اصلی من این است؛ انسجامی که شکل گرفت از این جنس نبود و یک دلیل خیلی مهم این است که حاکمیت ما در یکی دو دهه گذشته و بلندمدت‌تر به بخش میانی جامعه اهمیت جدی نداده و حتی خیلی جا‌ها عامدانه سعی کرده آن را کمرنگ کند، لذا از این جهت دچار کاستی هستیم.

نکته دیگری را تاکید کنم که بحث جدی‌تری دربگیرد، سوال مهم این است که در این انسجام مردم احساس می‌کنند مایی وجود دارد یعنی مایی بین مردم شکل می‌گیرد، ولی این نسبت «ما» با حاکمیت به معنای کل حاکمیت چیست؟ این به نظر من مساله خیلی مهمی است که می‌تواند محل بحث ما نیز باشد و روی این قدری تمرکز کنیم.

 

دوگانه ما و حاکمیت در یک دهه اخیر تا حد زیادی شکل گرفته حال آن که همه می‌توانستند ما باشند

بحث من این است که در زمان جنگ این انسجامی که به بیان آقای صفار هرندی تقویت شد، بین مردم شکل گرفت. بحث ما قاعدتا نسبی است و وقتی می‌گوییم مردم یعنی بخش زیادی از مردم و یک واژه متکثر است ولی به هر حال یک میانگین و وجدان جمعی جامعه منظور است. بخش قابل توجه و زیادی از مردم که نسبت به حاکمیت گارد داشتند، موضع داشتند، نقد‌های جدی داشتند حتی به تعبیری از حاکمیت بریده بودند در آن ۱۲ روز احساس کردند بگویند ما و حاکمیت در مقابل تهاجم و جنگ هستیم، چون خانه، میهن، وطن و ایران محل حمله قرار گرفته و این جا باید با هم باشیم و پشت حاکمیت را خالی نکنیم و این جا در واقع ما و حاکمیت یکی می‌شویم. خیلی از مردم می‌گفتند ما و حاکمیت هستیم.

می‌توانست حالت دومی باشد که همه بگویند ما هستیم. این دوگانه ما و حاکمیت قبل از این در یک دهه اخیر تا حد زیادی شکل گرفته بود و روز به روز زاویه این بیشتر می‌شود ولی در این جنگ که واقع شد مردم گفتند ما و حاکمیت این جا به هم می‌پیوندیم. این جا زاویه به هم نزدیک شد و انتظاراتی ایجاد شد که بعد از جنگ اتفاقاتی بیفتد تا انسجام حفظ شود که محل بحث است.

 

ترس اتفاقا رفتاری است که انسجام‌زدایی به همراه دارد

آقای صفار هرندی اگر نکته تکمیلی ندارید به قسمت پساجنگ ماجرا وارد شویم.

صفار هرندی: حرف قبلی خود را تکمیل کنم و به نوعی سعی می‌کنم ناظر به صحبت‌های دکتر مرشدی هم باشد. نکته‌ای حول فرمایش اول ایشان بیان کنم. درباره این که این انسجام یا افزایش انسجام از کجا آمد؟ من با دکتر همراه نیستم که از ترس آمده است. ترس منطقی و علی‌القاعده به خودی خود امر انسجام‌سازی نیست.

مرشدی: این را برجسته نکردم. محور و کانون مرکزی ندانستم ولی گفتم ترس و نگرانی و هراس بالاخره تاثیر دارد.

صفار هرندی: وجود ترس را انکار نمی‌کنم ولی افرادی که می‌ترسند اتفاقا ممکن است رفتار‌های عصبی نشان دهند و اتفاقا یک امر انسجام‌زدایی است، ترس صرف این تاثیر را دارد. اگر فضای جامعه ما ویژگی غالبش ترس بود، شاید به این سمت می‌رفت که فشار بیاورد که تسلیم شویم. کسی که می‌ترسد علی‌القاعده فضا را بیشتر به این سمت می‌برد و مثلا می‌گوید غزه می‌شویم و از بین می‌رویم و خیلی وحشتناک است؛ پس تسلیم شویم تا آن اتفاقات برای ما رقم نخورد ولی این طور نبود و نشد.

مرشدی: این را قبول دارید که بخشی از مردم حداقل یک ترس، نگرانی و هراس معنادار را داشتند، البته شاید غالب نبود.

صفار هرندی: همه کم و زیاد می‌ترسیدند. چه کسی بود که نترسد خانه و زندگی و جان خود و عزیزان او به خطر بیفتد یا آنها را از دست بدهد؟ همه ترس دارند ولی این که بگوییم مهم‌ترین ویژگی مردم در این ۱۲ روز ترس بود، را قبول ندارم.

مرشدی: بله من هم مثل شما این را نمی‌پذیرم.


صفار هرندی: این را قبول دارم که بخشی احساس می‌کنند خطر دشمن نزدیک و جدی و آزاردهنده است. این می‌تواند انسجام بخش باشد به شرطی که یک جوهره‌ای وجود داشته باشد که بگوید از ترس دشمن باید دور این امر جمع شویم؛ باید پرچم این امر و جوهره را برافراشته کنیم.

 

جوهره انسجام‌بخش وطن بوده است

مرشدی: جوهر، وطن بوده است.

صفار هرندی: هم درست است و هم کافی نیست. وطن از یک جهاتی مفهوم انتزاعی است. ممکن است همه حرف از وطن بزنند، اما آن جوهره و آن چیزی که این امکان را ایجاد کرد که ما درعین حال که می‌ترسیم بگوییم باید با هم زیر یک بیرق جمع شویم و جواب دشمن را بدهیم این است که ما قدرت داشتیم. ما قدرتمند بودیم.

 

چیز‌هایی که به مثابه یک دولت-ملت به ما قدرت می‌دهند، انسجام هم می‌سازند

تصور من این است که اگر موفق نمی‌شدیم و همان شب اول یا در کمتر از ۲۴ ساعت موفق نمی‌شدیم جواب نظامی به تجاوز دشمن بدهیم، انسجامی هم شکل نمی‌گرفت. چه چیزی انسجام می‌سازد؟ آن چیز‌هایی که به مثابه یک دولت- ملت به ما قدرت می‌دهند، آنها انسجام هم می‌سازند.

 

اینکه وحدت از کجا آمد؟ طبعا چنانچه گفتید از تاریخ و فرهنگ و غریزه این ملت آمد که زیر بار زور نرفتند. این که آقای هرندی می‌فرمایند حول محور فیزیکی قدرت، یعنی مردم حول قدرت و موشک جمع شدند، درست است؛ منتهی آن چیزی که شما جناب مرشدی می‌فرمایید مردم حول محور وطن جمع بودند هم درست است، شاید بتوان گفت ترکیبی از این دو در کار بوده است. هم پاسخ شب اول خیلی موثر بود و هم بحث انسجام حول میهن را همه دیدند و همه دیدند آقا به مداح گفت «ای ایران» بخوان.

صفار هرندی: تردیدی در این نیست.

مرشدی: بله.

 

میهن سال‌ها است بوده، اما مواقعی که قدرت نبوده کشور اشغال شده و همه تماشا کرده‌اند

 اما گاه برخی از دوستان سعی دارند یکی را کمرنگ کنند.

صفار هرندی: میهن همه چیز ما است. داشته ما، دارایی ما، سقف بالای سر ما و همه چیز ما است ولی همین ایران بوده، همین میهن بوده، در مواقعی قدرت نبوده و کشور اشغال شده و همه تماشا کرده‌اند. آن پیشینه بزرگ ملی، آن داشته‌ها و سرمایه درست است؛ اما اگر عمود نباشد نتیجه‌ای ندارد. من تجلی را بیان می‌کنم که موشک است و گرنه قضیه موشک نیست.

 

 البته که موشک هم خیلی مهم است.

صفار هرندی: «این همه آوازه‌ها از شه بُود، گرچه از حلقوم عبدالله بُود». موشک تعیین و تجلی یک چیزی است که آن چیز است که آدم‌ها می‌گویند پشت آن بایستیم و جمع شویم. خلاصه این که وقتی جنگ را می‌بینند، پشت فرمانده این جنگ باید جمع شد و یک مساله مهم در جنگ وحدتی بود که حول محور فرمانده شکل گرفت و جنبه‌های مختلفی داشت؛ اعم از دشمن مشترک، سرنوشت مشترک و فرمانده مشترک و این چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت و آن را کمرنگ کرد.

 

دال مرکزی دقیقا وطن است که اتفاقا انتزاعی نیست

مرشدی: من دال مرکزی را دقیقا وطن می‌دانم، نمی‌خواهم کلمه ایران را خیلی برجسته کنم. شاید ایران کمی انتزاعی باشد. وطن اتفاقا انتزاعی نیست و مفهوم زیسته‌ای است که مردم از جنس خانه می‌دانند؛ یعنی حس این که واقعا به خانه حمله شده؛ یعنی به وطن به مثابه خانه که اهمیت دارد. دال مرکزی این جا حاکمیت نبوده است؛ وقتی مردم می‌گفتند ما و حاکمیت.

این جا دوگانه‌ای شکل گرفته است. خیلی‌ها در دهه ۶۰ وقتی می‌گفتند «ما» یعنی تمایزی بین حاکمیت و مردم احساس نمی‌شد. مردم احساس می‌کردند وقتی می‌گویند ما یعنی رئیس جمهور، یعنی رهبر، یعنی فلان وزیر و غیره. الان خیلی‌ها که می‌گویند ما منظور مردم هستند. ما و آنها را در نظر می‌گیرند. ما و آنها در دهه گذشته -شواهد متعددی برای این اگر لازم باشد نام می‌برم- شکل گرفته و خیلی زاویه‌های پر رنگی شده است. در جنگ، گزاره ما و آنها کمی کمرنگ شد. آنها حاکمان می‌شوند و ما مردم هستند. آقای صفار هرندی می‌تواند در این زمینه موافقت یا مخالفت کنند.

 

مردم به صورت مشروط و با امید در جنگ ۱۲روزه همراهی کردند

 هر دو بزرگوار بر این نکته تاکید دارید که مردم به سمت حکومت رفتند و پای حکومت ایستادند.

مرشدی: دقیقا بحث همین جا است. آقای صفار هرندی باید موضع خود را در این زمینه مشخص کند. بحث من این است که شکافی بین ما و آنها در حداقل یک دهه گذشته شکل گرفته به ویژه از سال ۸۸ به بعد که خیلی پر رنگ شده است و متاسفانه آن طور که باید و شاید ترمیم نشد و برخی مواقع بدان دامن زده شد. این ما و آنها در این جا قدری ترمیم شد. مردم به صورت مشروط و با امید در جنگ ۱۲ روزه همراهی کردند ولی اگر ۶ ماه طول می‌کشید، شاید معادلات عوض می‌شد. بحث بعد از ۱۲ روز است که می‌خواهیم بدانیم آن انسجام ادامه یافته است یا خیر؟ و انتظاراتی که مردم از حاکمیت دارند برآورده شده و حاکمیت آیا آن مسیر را پیش می‌رود؟ حاکمیت آن پیام را دریافت کرد یا خیر؟

بحث اصلی من این است که آن جا انسجامی شکل گرفت. بعد از جنگ لایه‌هایی از حاکمیت یا بخش‌هایی از حاکمیت تا حدی پیام را گرفتند و نشانه خیلی مهم این است که دال مرکزی را بر ایران و وطن گذاشتند و سعی کردند این را به عنوان نقطه پیوند، حداقل به لحاظ نمادین نگه دارند. ولی بخش‌های قابل توجهی از حاکمیت گویی پیام را نگرفتند. این که انسجام حول وطن شکل گرفته و همچنان ما و حاکمیت برقرار است. مردم به شرط‌هایی با حاکمیت در شرایط اضطراری همراهی کردند و بعد از جنگ انتظارات معناداری از حاکمیت دارند که من اشاره می‌کنم چه انتظاراتی است.

 

در برابر انتظارات مردم، برخی خود را به کوچه دیگری می‌زنند

برخی گویا خود را به کوچه دیگری می‌زنند و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و نه خانی آمده و نه خانی رفته است و بر همان مدار قبلی پیش می‌روند. دال مرکزی را به جای این که لزوما ایران قرار دهند، دوباره بر همان مدار قبلی قرار می‌دهند، گویی هیچ اتفاقی نیافتاده و هیچ پیامی منتقل نشده است در حالی که مردم خیلی پیام آشکار و شفافی داشتند.

صفار هرندی: بخشی از حاکمیت این کار را کرد، اما شما بفرمایید پیام مردم چه بود؟

مرشدی: پیام مردم این بود که بپذیریم یک جا‌هایی اشتباه کردیم، اشتباه محاسباتی کردیم.

صفار هرندی: درباره اعتماد به غرب منظور است؟

 

حداقل بپذیریم که کلی از محاسبات ما اشتباه بود

مرشدی: خیر. دقیقا این که خیلی گفته بودند آسمان تهران و آسمان ایران امن است و به خاک ما تجاوز نمی‌کنند. تصور نمی‌شد تهران این طور بی‌دفاع و بی‌سلاح بماند. مردم احساس ناامنی کردند، حداقل بپذیریم که کلی از محاسبات ما اشتباه بود. وقتی می‌گوییم آسمان ایران امن است و آسمان تهران قابل تصور نیست کسی بدان حمله کند، وقتی ۱۲ روز بی‌دفاع می‌شویم و کل آسمان ایران و آسمان تهران این چنین مورد تجاوز قرار می‌گیرد، حداقل این است که سخنگویان رسمی حاکمیت بگویند در جا‌هایی اشتباه محاسباتی داشتیم. کلمه عذرخواهی هم نباشد، حداقل مردم احساس کنند این پیام منتقل شده است.

صفار هرندی: از نظر دفاعی کم گذاشتیم و بیشتر باید روی مسائل دفاعی کار می‌کردیم.

مرشدی: اتفاقا می‌خواهم بگویم اشتباه محاسباتی بود؛ یعنی ما در سال‎‌های گذشته اشتباهات ریز و درشت بسیاری داشتیم و این باید منتقل شود که اشتباه داشتیم. همین یک جمله که اشتباه کردیم بسیار می‌توانست آرامش‌بخش باشد و گوش مردم همواره تیز است که بدانند سخنگویان حاکمیت در جایی می‌گویند اشتباه کردیم یا خیر؟ خیلی از مردم دنبال همین جمله ساده هستند ولی متاسفانه خیلی از مواقع بیان نمی‌شود.

 

/ انتهای بخش اول / ادامه دارد...

منبع: خبرگزاری ایرنا