به گزارش فرهنگ سدید؛ همایش تخصصی «تبیین نظریه اعتباریات علامه طباطبایی و تداوم آن در علوم انسانی اسلامی» با حضور اندیشمندان حوزههای گوناگون علوم انسانی، پنجشنبه هفته گذشته در دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در قم برگزار شد. در این گزارش به مرور سخنرانی حجتالاسلام دکتر حسین سوزنچی، عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم، حمید طالبزاده، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دکتر جمیلهسادات علمالهدی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی میپردازیم.
فقه بیشتر از فلسفه با اعتباریات سروکار دارد
سوزنچی در این همایش یکی از اشتباهات در تاریخ فهم علامه را شناخت او با مقاله اعتباریات دانست و گفت: تصور میکردند که کار بزرگ ایشان در این مقاله اعتباریات بود. اگر رسالههای دیگر علامه را جدی بگیریم، میبینیم که مساله چیز دیگری است؛ اساساً بحث اعتباریات، یک مبحث انسانشناسی بود و علامه از این بحث یک بهره معرفتشناسی گرفت. ایشان رساله اعتباریات را در ۱۳۴۶ قمری در نجف نگاشتهاند؛ در شروع این رساله آمده است در اینجا از آنچه انسان واسطه میدهد، بحث میکنیم؛ علامه این بحث را از جنس علمالنفس میداند. در جلد دوم، ایشان به رسالههای انسان میپردازد؛ علامه در خصوص انسان در دنیا بحث میکند و در دو مقاله به بحث فلسفی و آیات و روایات میپردازد؛ در مقاله اول ایشان به ادراکات اعتباری میپردازند و بیان میکنند که زندگی انسان به معنی ادراکات اعتباری است.
او با اشاره به تأسیس ابتکاری یک مکتب توسط علامه طباطبایی گفت: در مقاله ادراکات اعتباری، بحث از تشبیه آغاز و در ادامه به مباحث معرفتشناسی سوق پیدا میکند. ایشان فصلی در خصوص انسان باز میکنند و در کل، اینکه انسان چگونه و چیست را شرح میدهد؛ در مساله انسانشناسی نیز باید این بحث را مطرح کرد که علامه در این بحث از فضای فلسفه اسلامی نیز خارج شده و یک مکتب دیگر تولید کرده است.
سوزنچی درباره تفاوت علامه طباطبایی با سنت فلسفه اسلامی گفت: در نگاه فلاسفه ما، عالم واحد است و تکثر در آن وجود ندارد؛ خداوند به انسان اراده داد و به همین دلیل انسان دائماً، جهان تولید میکند و علامه با این مساله درگیر میشود. علامه بیان میکند که وقتی انسان به سمت هدف میرود، چیزی را اعتبار میکند، یعنی مداخلهگری ذهن یا شأن واسطهگری که با آن در فضای نظام ضروری، امری دیگر رخ میدهد؛ اگر خداوند انسان را نیافریده بود و یک نفر تمام علوم کشف واقع را میدانست، میدانست اول و آخر عالم چه بوده و چه خواهد بود، ولی خداوند وقتی انسان را آفرید و اراده داد، انسان نیز برخلاف روند عالم حرکت کرد. به همین دلیل وقتی انسان وارد طبیعت شد، نظام محیطزیست را بر هم زد. انسان نظام زمین را با اراده خود به هم زده است. انسان حیوانات را اهلی کرد و کارکردهای آنها را تغییر داد. علامه بهدنبال شرح اراده نه در نظام علیت، بلکه بر هم زدن این نظام است.
او درباره نسبت فطرت با اعتباریات گفت: فطرت به معنی تعین بالقوه است که هم ذات از پیش تعیینشده دارد و هم ذات از پیش تعیینشده ندارد اما درنهایت میتواند خلیفهالله شود. اعتباریات بیان میکند که موجودی که تعینش از اول تعیینشده نیست، میتواند با اراده خود به سمت خلیفهالله شدن برود. برساختگراها بیان کردند که خطاها اعتباری است و همه اعتباریات متغیر هستند؛ علامه این بحث را بهخوبی فهم کرد و مشاهده کرد که یک تئوری اعتباری باورهای متغیر انسان را شرح میدهد و ایشان این بحث را از انسانشناسی برداشت و این مساله معرفتشناسی را حل کرد. شهید مطهری پذیرفت که اعتباریات، اعتباری هستند و برای حل مشکل به تئوری فطرت پرداخت؛ یعنی ایشان به شرح خطاهای معرفتی پرداخت.
او درباره نسبت نظریه اعتباریات و علوم انسانی گفت: متاسفانه در کشور ما مواجهه دانشگاهی و بهتبع حوزوی با علوم انسانی با همان رویکرد پوزیتویستی بود، یعنی فهم عالم و کنش و اعتباریات کنش؛ ولی علامه با این بحث بیان کرد که مواجهه ما با علوم انسانی باید در این حوزه اعتباریات باشد. برای حل مشکلات در حوزه علوم انسانی، فقه مهمتر از فلسفه سنتی است؛ فلسفه سنتی به ضروریات عالم میپردازد ولی فقه عرصهای است که با امور اعتباری سروکار دارد.
سوزنچی تاکید کرد: وقتی یک باب جدید باز میشود همه سعی میکنند، همه امور را در این باب قرار دهند؛ زمانی همه تصور میکردند که در مقابل محسوس، معقول داریم همهچیز را در معقول میریختند، بعدها ابنسینا به مقوله معقول ثانی اشاره کرد؛ سپس این جریان منتقل شد و در مباحث دیگر مطرح شد؛ علامه افقی را بهعنوان افق ادراکات اعتباری ایجاد کرد و الان همه سعی میکنیم همهچیز در این قالب فهم کنیم که امری درست نیست.
اعتباریات؛ فلسفهای بر مبنای زندگی
طالبزاده در سخنرانی خود به خاستگاه و ماهیت نظریه اعتباریات پرداخت و گفت: مقاله ششم علامه در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم ظرفیت فوقالعادهای در حوزههای مختلف دارد. ایشان این بحث مهم را مطرح کردند و بهرغم نقدهایی که شاگردان و دیگران داشتند هیچگاه این بحث را پس نگرفتند و تکملهای را نیز بر آن بار نکردند؛ ما نیز به این میراث اصرار میکنیم که این بحث در سنت فلسفه اسلامی ما وجود محکمی دارد.
او درباره مبنای بحث اعتباریات گفت: ایشان در آغاز بحث ادراکات اعتباری خود نکتهای را بیان میکنند که این بحث، استعاره و تشبیه است و در آنجا ابتدا از یک شعر استفاده میکنند. ایشان بیان میکنند که عمل، شبیه یک معادله است که با ملاحظه خواص و اوصاف مشبهبه احساسات درونی بیدار میشود و یک سلسله معانی احساسی بهسوی مشبه اضافه میکند. ایشان بیان میکند که استعاره، عاریت گرفتن معنی است که چیز دیگری را بفهمیم، یعنی مشبهبه را عاریت میگیریم که در پرتو آن معنی مشبه را بفهمیم؛ یعنی امر نامأنوس را بهواسطه اعتبار و بهواسطه امر مأنوس درک میکنیم و حد امر مأنوس را به امر نامأنوس افاده میکنیم.
طالبزاده درباره ربط بحث اعتباریات با زندگی گفت: علامه طباطبایی از این مقدمه به فعالیتهای عملی میرسد. فعالیتهای عملی، به معنی زندگانی است. بحث اعتباریات مستقیماً به بحث زندگانی بشر مرتبط است. محور تفکر و فلسفه و دین، زندگی است. علامه طباطبایی از زندگی عملی و حیات بهعنوان محور سخن میگویند؛ در اینجاست که یک فیلسوف اسلامی برای اولین بار از زندگی شروع میکند. تمام فلاسفه از شناخت شروع میکنند و از عوارض ذاتیه وجود بحث میکنند اما علامه از منشأ زندگی سخن میگوید که این امر عالی و استثنا است. تمامی این مفاهیمی که در فلسفه و علم و مابقی معارف بشری هستند، معطوف به زندگی است و بهواسطه آنها انواع زندگانی شکل میگیرد.
او افزود: سپس علامه در زندگانی به دو سطح اشاره میکند که سطح اول سطح طبیعی زندگانی (جنس انسان) است که البته من این شأن را به شأن «بیواسطگی» تعبیر میکنم. علامه بیان میکند که حیات طبیعی معروض یک سلسله عوامل علی و معلولی است. ازآنجاییکه فصل انسان، نطق است و انسانیت برای انسان ذیل فصل نطق میسر میشود، بنابراین تمام فعالیتهای حیاتی ذیل نطق محقق میشوند. علامه بیان میکند که این فعالیتهای حیاتی بهضرورت از یک مبدأ آغاز میشود. وقتی این فعالیت ذیل نطق آغاز میشود، این فعالیت به «وساطت» میرسد؛ ایشان بیان میکند که بیواسطگی را در عالم طبیعت میتوان بیان کرد ولی این عرصه در خصوص انسان با وساطت معنی میشود. در اینجا عبوری از بیواسطگی به وساطت، یعنی یک «باید» رخ میدهد؛ علامه در ادامه روشن نمیکند که این مفهوم ضرورت که در متن طبیعت است چگونه به مفهوم باید مبدل میشود. «باید» به معنی ضرورت نیست، بلکه به معنی «انشاء» است اما بههرحال از بیان ایشان معلوم میشود که این ضرورت با یک تفصیل به یک امر عملی (باید) مبدل میشود.
طالبزاده بحث حکمت عملی را در اندیشه علامه طرح کرد و گفت: در بیان علامه، مطلب بسیار مهمی در خصوص حکمت عملی بحث میشود. حوزه حکمت عملی، ذیل حکمت نظری شکل میگیرد و علامه ربط بسیار خوبی را بین این دو حکمت بیان میکنند. در اینجا یک اعتبار شکل میگیرد، یعنی ضرورت ابتدا در ساحت طبیعی پدید آمده و تقوم پیدا کرده و سپس در ساحت فعل معنابخشی شده و بایدی که میان این مطلوب و مقدمات برقرار است، شکل گرفته و سپس از این مرتبه فراتر میروند و در ساحت عمل به بحث علم میرسیم. علامه طباطبایی بیان میکند که به شکل دائم بهدنبال واقع میگردیم و هر کاری میکنیم که بهواقع برسیم و در این رهگذر علم را بهمنزله کاشف از واقع، اعتبار میکنیم. علامه دامنه اعتبار را به حقایق ماهوی نیز سرایت میدهند؛ در بیان علامه، علم در خدمت عمل و زندگانی درمیآید.
او در پایان گفت: اعتباریات نحوی از فهم جهان است که ما بهواسطه امر مأنوس یا امر پیشینی، به فهم امر نامأنوس میرسیم و امر مأنوس درواقع ذات انسان و حقایق درونی او است. این امر نیز مقدمه فهم جهان است. علامه میگوید که ما علت و جوهر و کثرت و وحدت را از خود میگیریم ولی این مساله یک امر روانشناختی نیست زیرا اگر روانشناختی بود، یک امر جزئی بود و نمیتوانستیم به کلیت تعمیم دهیم. اعتباریات ساحتی است که به ما میگوید بهجز فهم پیشینی راهی برای شناخت عالم و همچنین عمل و اقدام نداریم.
رنج نوزادی و نخستین تجربه ادراک اعتباری
جمیله علمالهدی در این نشست درباره نسبت نظریه اعتباریات با حوزه تعلیم و تربیت صحبت کرد و گفت: این نظریه را در کنار برخی از اصول فلسفه صدرایی ازجمله حرکت جوهری قرار دادیم. مساله تکوین اعتباریات به بیان علامه به دوران نوزادی برمیگردد. از همینجا پیداست که باید روی برهان تجربی تمرکز کنیم. یکی از امتیازات علوم انسانی هم توجه به برهان تجربی و توجه به عینیات است. در حوزه تعلیم و تربیت، برخی از عالمان این حوزه نظریات خود را با تجربیات عینی خود توسعه میدهند؛ روششناسی علامه این فرصت را ایجاد میکند که از مشاهدات استفاده کنیم و آنها را به شکل مفصل مورد کاربرد قرار دهیم.
او افزود: نوزاد، در ابتدا اختلاف فشار و دما و رطوبت و نور را درک میکند؛ این درک، درک سادهای نیست و با یک رنجش همراه است و علائم حیاتی نوزاد نیز از همینجا قابلشناسایی است. در این دوره ادراک رنج با ادراک حسی کاملاً همراه است؛ در زمانی که میخواهیم کسی را از کما خارج کنیم از درد و رنج استفاده میکنیم. اگر از این نوع روانشناسی تحولی استفاده کنیم، درواقع از علم و ارزش به همراه هم استفاده میکنیم. جامعه از نقطه خانواده توسعه پیدا میکند و فرد نیز به جامعه میپیوندد. در هنگام پیوستن به اجتماع، مفهوم استخدام در نظریه علامه بسیار مهم است.
علمالهدی درباره منشأ اولین ادراکات اعتباری گفت: نوزادان در کارکردن با اشیا به دنبال رسیدن به علم و درک هستند؛ آنها در این راه تمام حواس خود را به کار میگیرند. در ناملایماتی که با بدن طبیعی رخ میدهد، دفع چنین رنجی به غایت اولیه فرد برای توسعه ادراکات انسان مبدل میشود. وقتی انسان سعی میکند رابطههای شخصی را کشف کند در ابتدا درزمینه دفع رنج، آن را تجربه میکند؛ این مساله ادراکی در رابطه سیاست و علم نیز خود را نشان میدهد؛ سیاستگذاری برای توسعه علوم انسانی مقدم بر توسعه خود آن علم است، نه مؤخر از آن.
او گفت: امروزه با توسعه ارتباطات هرچه در این ارتباطات غرق میشویم بیشتر به شباهتهای اجزای مختلف حاضر در این ارتباطات پی میبریم. به لحاظ موقعیت اجتماعی و تاریخی و طبیعی، شباهتهای بسیاری با هم داریم. این شباهتها دست را برای رسیدن به نسبیت باز نمیگذارد. البته این بحث را نمیتوانیم با فطرت مساوی بدانیم.
علمالهدی درباره ریشههای قرآنی اعتباریات گفت: در آیات قرآن کریم کلیدواژههایی را بررسی کردیم که تا حدود زیادی در خصوص بحث اعتباریات وجود دارد و ازجمله آنها کلمه «اتخاذ» است. چالش شناختی که درگیر آن هستیم شامل اعتبار معانی و سازگاری تصاویر ذهنی با واقعیت و تنوع و تعدد معانی، تنوع تصویرهای ذهنی که برای معانی اعتبار میشوند و... است.
منبع: صبح نو