وقتی جنگ، چهره عریان آرمان‌ها را نشان می‌دهد؛
اخلاق جنگ دقیقاً به معنای جنگیدن با دستان بسته است؛ جنگی با مرزهای مشخص که ناچار میل به صلح پیدا می‌کند چراکه دستان باز در اعمال خشونت به معنای کشتار و نزاع نامحدود است؛ «تا می‌توانی و هرگونه که خواستی بکش!» استراتژی جنگ‌طلبانی است که فقط برای پیروزی می‌جنگند و فردای صلح پس از پیروزی شاهد روزهای خونینی در اردوگاه‌ها و کمپ‌ها هستیم.
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ محمدسعید پروین: «دیگری»، می‌تواند در هویت سازی‌های فردی و جمعی نقشی تعیین کننده داشته باشد. ما و کنش هایمان بیشتر از آنکه برآمده از درونمان باشیم، واکنشی به دیگران و کنش‌های ایشانیم. جنگ و صلح به عنوان دو پدیده اجتماعی به دلیل میزان تاثیرگذاری در ابعاد مختلف زندگی همیشه دلهره آور بوده و توجه جمعی را به خود متمرکز کرده اند. اساسا جنگ بدون در نظر گرفتن «دیگری» معنا ندارد گرچه در معانی باطنی می‌توانیم فرض کنیم شخصی با درون خود و یا جامعه‌ای با تاریخ خود سر جنگ دارد، ولی در همین فرض هم سخن از دیگری در بعدی متفاوت است.‌

می‌توان با احتیاط این نتیجه را گرفت که به دلیل وجود همیشگی دیگری در زندگی بشر، جنگ و صلح نیز تقدیر‌های همیشگی زندگی است. ما می‌جنگیم و صلح می‌کنیم. درست است که جنگ در ظاهر چهره خشن و خونینی دارد، اما صحنه‌ای برای به نمایش درآمدن و ظهور خود انسان‌ها است. در جنگ به دلیل آنچه موقعیت جنگی می‌نامیم، همه چیز برای ما متفاوت جلوه می‌کند.
اخلاق جنگ دقیقا به معنای جنگیدن با دستان بسته است. جنگی با مرز‌های مشخص که ناچار میل به صلح پیدا می‌کند چرا که دستان باز در اعمال خشونت به معنای کشتار و نزاع نامحدود و طولانی است.
اگر در شرایط عادی برای روزمرگی‌های خود اهمیت زیادی قائل نیستیم، اما هنگام عزیمت به نقاط درگیری حتی خداحافظی صبحگاهی با همسر و فرزندمان هم رنگ و بویی دیگر به خود می‌گیرد. همین موقعیت جنگی برای یک مرد جنگی ایجاد فرصت‌هایی می‌کند تا آنچه برایش می‌جنگد را به نمایش بگذارد.

انسانی که برای صلح می‌جنگد یا برای استقرار عدالت و فضیلت سلاح به دست گرفته است بهترین نمایشگر آرمان‌های خود است. در جنگ و مواقع حساس است که می‌توان حدس زد فردای جنگ و در دوران پیروزی چگونه رفتار‌هایی در سیاست و اجتماع غلبه می‌یابد. جنگ چهره حقیقی و عریان آرمان ها، شعار‌ها و خطوط مکاتب را به همه نشان می‌دهد. از آنجایی که همه طرف‌های درگیر در یک جنگ سخن از دفاع از آزادگی و انسانیت می‌زنند با چه سنجه‌ای می‌توانیم به تحلیل ماجرای جنگ از لحاظ انسانی بپردازیم؟

قاعدتا برای چنین اوضاعی باید سراغ آنچه همگانی است و جنبه فراسیاسی دارد رفت. شاید بهترین معیار اخلاق باشد فارغ از همه بحث‌های فلسفی و شناختی پیرامون چیستی آن.

اخلاق جنگ دقیقا به معنای جنگیدن با دستان بسته است. جنگی با مرز‌های مشخص که ناچار میل به صلح پیدا می‌کند چرا که دستان باز در اعمال خشونت به معنای کشتار و نزاع نامحدود و طولانی است. «تا می‌توانی و هرگونه که خواستی بکش!» این استراتژی اساسی جنگ طلبانی است که فقط برای پیروزی می‌جنگند و فردای غلبه بر دشمن و صلح پس از پیروزی شاهد روز‌های خونینی در اردوگاه‌های اسرا و کمپ‌های مهاجرین خواهیم بود.

اخلاق جنگ به دنبال خود، جنگ اخلاقی را به ظهور می‌رساند جنگی که در آن، هدف کشتار بیشتر و بی رحمانه‌تر نیست، جنگی که برای رسیدن به پیروزی نمی‌توان از هر ابزاری استفاده کرد. جنگی که در آن مرد جنگی آن هم با ملاحظاتی و در شرایطی خاص و فقط در میدان درگیری هدف گلوله قرار می‌گیرد. چهره جنگ اخلاقی می‌تواند بسیار نورانی‌تر از دوران صلح باشد گرچه اخلاق جنگ بیشتر در بین صفحه‌های کتاب‌های آسمانی و متون مقدس و یا دست نوشته‌های برخی فیلسوفان و شاعران ظهور کرده است تا اینکه در میدان‌های نبرد عیان باشد.

در این فرصت مناسب است تا چند تجربه تاریخی از ظهور اخلاق جنگ را مورد بارخوانی قرار دهیم. یکی از اصول اخلاقی در جنگ به صورت مشخص، تلاش برای کاهش صدمات جانی و مالی است. گاه حضور در میدان جنگ و اقدام برای جهاد یک تکلیف و وظیفه است، اما این تکلیف و وظیفه اقتضائات اخلاقی خاصی دارد. یکی از این اقتضائات آن است که شخصی که برای جهاد در راه خدا قدم بر می‌دارد، همه تلاش خود را به کار بگیرد تا کمترین تلفات اتفاق بیفتد. در این زمینه دستورات ارزشمندی در اسلام وجود دارد کمااینکه در سیره امام حسین (ع) هم نکات جالب توجهی دیده می‌شود. به طور مثال یکی از سفارشاتی که رسول اکرم داشتند،
یکی از توصیه‌های عجیبی که از امیرالمومنین علی (ع) وجود دارد، این است که حضرت معمولاً جنگ را تا ظهر به تأخیر می‌انداختند. امام صادق (ع) توضیح می‌دهند که فلسفه این تأخیر آن بود که زمان تا فرا رسیدن غروب آفتاب کمتر باشد، زمان درگیری کاهش پیدا کند، کشته‌ها کمتر و امکان این که افرادی بتوانند برگردند و از جنگ منصرف شوند، وجود داشته باشند!
این بود که در جنگ‌ها هرگز سپاهیان اسلام به دشمن شبیخون نزنند و در وضع شبیخون، آن‌ها را به قتل نرسانند؛ اجازه دهندکه افراد از سر اراده و آگاهی خود در میدان جنگ حضور پیدا کنند و با کسانی برخورد شود که با قصد خود قدم به میدان جنگ و درگیری می‌گذارند.

یکی دیگر از توصیه‌های عجیبی که در این زمینه از امیرالمومنین علی (ع) وجود دارد، این است که حضرت معمولاً جنگ را تا ظهر به تأخیر می‌انداختند. تعبیری که در روایتی از امام صادق (ع) وجود دارد، این است که «حضرت جنگ را به عقب می‌انداختند تا موقع ظهر شود». با اینکه علی القاعده اول صبح برای اقدام کردن و جنگیدن، تحرک و نشاط بیشتری وجود دارد، دلیل این تأخیر چه بود؟ امام صادق (ع) توضیح دادند که فلسفه این تأخیر آن بود که زمان تا فرا رسیدن غروب آفتاب کمتر باشد، زمان درگیری کاهش پیدا کند، کشته‌ها کمتر و امکان این که افرادی بتوانند برگردند و از جنگ منصرف شوند، وجود داشته باشند. به این معنا که هر چه ممکن است زمان جنگ کوتاه‌تر و محدودتر باشد و با تاریک شدن شب، امکان بازگشت افراد از جنگ وجود داشته باشد. در ادامه این تعبیر آمده که حضرت می‌فرمودند: «جنگ را هر چه دیرتر شروع می‌کردند، تا این که افراد فراری هم بتوانند خود را از مهلکه نجات دهند و راهی برای رهایی آن‌ها وجود داشته باشد». مهم است که امیرالمومنین علی (ع) با دشمنانی می‌جنگد که از راه بغی و طغیان در برابر حضرت ایستاده اند و حتی شروع کننده جنگ هم آن‌ها بودند، اما در عین حال حضرت رضایت نمی‌دهد که کشته‌های آن‌ها به حداکثر برسد بلکه سیاست ایشان بر این است که تعداد کشته‌ها کمتر باشد.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha