نگاهی به نظریه‌های نوسازی در خصوص اعتراضات؛
نظریات نوسازی برخلاف کنش متقابل نمادین، بر سیر و گذار به‌جای معنا و روش خلق آن تمرکز دارند، در حقیقت وجه شباهت این دو رویکرد در تفسیر انقلاب به‌عنوان خلأ میان دو ساختارمندی است و وجه تفاوت آن‌ها در این است که مکتب کنش متقابل نمادین تمرکز پژوهش‌های خود را بر نحوه خلق معنای جدید قرار داده و نظریات نوسازی، خلق معنای جدید را پیش‌فرض گرفته است.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ یکی از رویکردهای جدی در تحلیل اعتراض‌ها، تفسیر آنان بر پایه تغییرات است. ادموند برک می‌گوید: «یک دولت بدون ابزارهای لازم برای برخورد با دگرگونی‌ها، درواقع دولتی فاقد وسایل بقایش است». در قسمت پیش با نظریه کنش متقابل نمادین آشنا شدید، در آن بحث دریافتیم که اعتراضات زمانی رخ می‌دهند که به دنبال اتفاقات جماعتی شکل‌گرفته که ذیل تفسیر رسمی و رایج از مسئله، تفکر نمی‌کنند، بلکه در وضعیتی فاقد نظم به دیالوگ‌های دوری برخاسته و نظم جدید خود را خلق می‌کنند. اعتراض و قیام نیز در فاصله این دو نظم رخ می‌دهد، یعنی از هنگامی‌که نظم معنا دهنده موجود، اعتبار خود را ازدست‌داده و تا هنگامی‌که نظم جدیدی به وجود بیاید، کنش‌های احساسی، عاطفی و یا به نظر بلومر دوری (فاقد تفسیر) مطرح می‌شود. اکنون می‌خواهیم به نظریات نوسازی بپردازیم که روح حاکم بر آن همین معنایی است که در نظریه کنش متقابل نمادین گفته شده، یعنی فروپاشی یک نظم، اعتراض و انقلاب تا برپایی نظمی جدید.
 

تمرکز بر سیرورت‌ها

درواقع نظریات نوسازی برخلاف کنش متقابل نمادین، بر سیر و گذار به‌جای معنا و روش خلق آن تمرکز دارند، در حقیقت وجه شباهت این دو رویکرد در تفسیر انقلاب به‌عنوان خلأ میان دو ساختارمندی است و وجه تفاوت آنها در این است که مکتب کنش متقابل نمادین تمرکز پژوهش‌های خود را بر نحوه خلق معنای جدید قرار داده و نظریات نوسازی، خلق معنای جدید را پیش‌فرض گرفته و عمدتاً بر مسئله نحوه تغییر و تأثیر معنای جدید متمرکزشده‌اند. برای نمونه در تحلیل انقلاب فرانسه گفته می‌شود که صنعتی شدن کشور، اجتماع مردم در شهرها و مهاجرت روستایی و درنتیجه گسست حیات سنتی و معنا بخش که در روستا بر مبنای قومیت جریان داشت و قبیله، کاست، کشاورزی و... زندگی اشخاص را تأمین می‌نموده با ورود روستاییان به شهر و فقدان نهادینه شدن مقوله شهروندی در ابتدا، خشونت‌های منتهی به انقلاب را به وجود آورد.[1] در نظریه کنش متقابل نمادین تمرکز معنای ذهنی معترضان است که چگونه خلق معنای جدید شهروندی به‌عنوان سامان وضع موجود را انجام می‌دهد اما در نظریه نوسازی، تمرکز بر ابعاد عینی‌تر و ساختاری‌تر وضع جدید و چگونگی ساخت آن است. اندیشمندان زیادی در ذیل نظریه نوسازی طرح خود را ارائه کرده‌اند که در این نوشتار به برخی از آنان اشاره خواهیم کرد.

 

بارینگتن مور و نوسازی انقلابی

مور در طرح خود از سه نوع نوسازی که به دنبال آن سه انقلاب و اعتراض به وجود می آید سخن می گوید. نخست نوسازی بورکراتیک که در فرانسه، انگلستان و آمریکا به وجود آمد و به رهبری بورژوازی نوظهور و طبقات کشاورز (غنی و فقیر) بر علیه ساخت قدرت و ثروت سنتی شورش صورت گرفته و فرم فعلی این کشور ها را به وجود آورد. نوع دوم انقلاب فاشیستی و از بالاست که با همدستی قدرت های حاکم، سرمایه داری نوظهور و زمین داران رخ داده و گذار از سنت به عصر صنعتی را رقم زد. این نوع از انقلاب در ژاپن و آلمان به وجود آمد. نوع سوم انقلاب دهقانی یا کمونیستی است که به واسطه قوت نظام کار-سرکوب و اقتدار مرکزی، پتانسیل شورش و اعتراض در دهقانان را به اوج خود رسانده و با ترکیب این پتانسیل با رهبری احزاب و روشنفکران، انقلاب های کمونیستی به وجود آمد. نکته قابل تأمل در این رویکرد آن است که بارینگتن مور، در نسبت میان نوسازی و اعتراض، شورش و انقلاب، محل تمرکز خود را بر ساختار های اقتصادی و اجتماعی نهاده است.

 

تدا اسکاچپول و نوسازی اجباری

از نظر اسکاچپول فرایند نوسازی أمری اجباری است. برای پیشرفته شدن یا باید بر توانایی های خود تکیه کرد و یا به یک قدرت وابسته شد اما این چیزی نیست که کشور های قدرت مند زیر بار آن روند. به دنبال افزایش رقابت برای نوسازی، فشار به مردم در میان کشور های قدرتمند بیشتر می شود. جنگ نوسازی در میان کشور ها هزینه های گزافی را بر طبقه محروم جامعه قرار می داد، هزینه های چنین پیشرفتی در جامعه فرانسه که پیوندی میان سرمایه و حاکمیت قرار داشت، بیش از پیش فشار را بر طبقات محروم دو چندان کرده و در نتیجه اعتراضات خشونت آمیز منتهی انقلاب را به وجود آورد. این أمر بر خلاف کشور هایی مانند انگلستان بود که به واسطه پیوند ضعیف تر میان قدرت مرکزی و نهاد های ثروت، فشار نوسازی بر کانون های ثروت قرار می گرفت.

 

ساموئل هانتینگتون، تغییر از جامعه سنتی به مدرن

شاید کمتر کسی را بتوان یافت که درکی چنین عمیق و همه جانبه نسبت به نوسازی را همچون هانتینگتون داشته باشد. از نظر وی نوسازی یک فرایند چند بعدی و تغییر در همه ساحات اندیشه و فعالیت انسانی است. هانتینگتون نوسازی را صرفا اقتصادی نمی داند بلکه جنبه اصلی آن را در شهری شدن، صنعتی شدن، دنیایی شدن، آموزش و ارتباطات می بیند که عمده از أمور غیر اقتصادی هستند. هانتینگتون نوسازی را همراه با تحول در ارزش ها و ابعاد روان شناختی ممکن می داند. از نظر سیاسی نوسازی عبارت است از حرکت از جامعه سنتی به جامعه مدرن بدین معنا که منابع سنتی اقتدار و قدرت جایگاه خود را به دولت ملی دارای اقتدار قانونی دهند.

«از دید هانتینگتون، نوسازی همواره با از هم گسیختگی نظام سیاسی سنتی، سست شدن رشته گروه بندی های اجتماعی و سیاسی، تضعیف وفاداری به مراجع اقتدار سنتی، مواجهه رهبران دنیوی و مذهبی با یکدیگر، شکل گیری خانواده هسته ای به جای خانواده گسترده، کشمکش ارزش های کهن با ارزش های نوین، شکاف شهر و روستا، از خودبیگانگی، بی هنجاری و بی ضابطگی، شکل گیری آرزوها و نیاز های جدید و ... همراه است که در مجموع، به ازهم پاشیدگی نهاد های سنتی و از هم گسیختگی روان شناختی و بی هنجاری می انجامد.»[2]

بدین ترتیب در فرایند نوسازی نیروهای هویت بخش و انسجام دهنده سنتی از بین رفته و اعتراض و انقلاب در چنین موقعی رخ می دهد. پیشنهاد خود هانتینگتون برای پیشگیری از وقوع چنین انقلابی مقدم شدن نوسازی سیاسی است تا با شکل گیری دولت ملی مقتدر، نوسازی به صورت از بالا رخ داده و بتوان جریان تحولات را مدیریت نمود.

 

اسملسر و تحلیل کنش جمعی

از منظر اسملسر کنش جمعی متضمن نوعی باز تعریف جمعی یک وضعیت ساختار نیافته است. در حقیقت هنگامی که رفتار های متعارف در برابر یک وضعیت ساختارنیافته پاسخ گویی خود را از دست می دهند رفتار جمعی شکل می گیرد. رفتار جمعی تلاشی است برای بازسازی یک نظم اجتماعی مختل شد.[3]

اسملسر رفتار جمعی را فاقد حالت نهادینگی دانسته و مدیریت آن را در دست انواع مختلفی از باور ها می داند. رفتار جمعی مانند شک فرار از وضعیت موجود و واکنشی دیوانه وار برای تغییر و از بین بردن عوامل نابسامانی و ایجاد سامان جدید است.

وی شش شرط را به عنوان سرچشمه های اعتراض نام می برد، نخست زمینه مساعد ساختاری برای اعتراض که اشاره به نابسامانی ها ساختاری دارد. برای نمونه ساختار های اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر تبعیض و ... زمینه بیشتری برای اعتراض را دارا هستند. شرط دوم فشار های ساختاری است که موجب بروز نارضایتی ها می شود همچون محرومیت اقتصادی و ... سرچشمه سوم اعتراض  رشد و گسترش باور های تعمیم یافته است که در واقع همان ایدئولوژی هایی هستند که سرچشمه مشکلات را نمایان کرده و راه از بین بردن آن را نشان می دهند. چهارمین سرچشمه اعتراض عوامل شتاب دهنده هستند، مانند یک حادثه و یا رخداد تلخ و در مورد پنجم، بسیج شرکت کنندگان و سازمان دهی آنها قرار دارد. آخرین سرچشمه اعتراض از منظر اسملسر عملکرد کنترل اجتماعی است که می تواند نقش مهمی در حفظ و یا از بین بردن وضع موجود ایفا کند.

اسملسر کنش جمعی را حاوی تحول خواهی و تغییر است را در در شرایطی ممکن می داند که ساختار های معنابخش موجود دچار مشکل شده و کنش های متعارف از سامان و توضیح آن ناتوان شوند، در چنین شرایطی جامعه آماده یک تغییر و حرکت به سمت ساخت یک وضعیت جدید می شود. اعتراض در چنین فضایی موجودیت می یابد.

 

مانکور اولسون و طبقات جدید اقتصادی

اولسون، اقتصاد دان آمریکایی نیز از جمله ایده پردازانی است که اعتراضات را در قالب نوسازی توضیح می دهد. از نظر وی نوسازی اقتصادی به دنبال خود طبقات جدید اقتصادی را خلق می کند که با طبقات سنتی در تضاد هستند. این کانون های جدید قدرت به دنبال تحرک اجتماعی خود و گسترش با طبقات سنتی وارد چالش شده و تا رسیدن به وضعیت و سامان جدید، تعارضات را رقم می زنند. برای نمونه در اروپای عصر نوسازی، طبقه اقتصادی جدید تجار و شهرنشینان هستند که به واسطه گسترش تجارت، توانایی فراوانی در مقایسه با طبقه سنتی سرمایه داری یعنی زمین داران به دست آورده اند. اولسون اعتراضات را از دریچه تعارضات میان این طبقات تحلیل می کند.

در ادامه به نظریه بسیج منابع از چارلز تیلی خواهیم پرداخت.

 

[1] رهبر، مهدی: جنبش های اجتماعی، انتشارات کویر. ص ۹۳

[2] رهبر، مهدی: جنبش های اجتماعی، انتشارات کویر. ص ۱۰۰

[3] مشیرزاده، حمیرا: درآمدی نظری بر جنبش های اجتماعی، ص ۷۵

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha