جامعه ایران، شورشی، مطالباتی، جنبشی یا خاموش در گفتار سعید مدنی/ بخش دوم؛
حامیان جنبش‌ها معمولا از اقشار گوناگون طبقات متوسط و فرودستان هستند. ولی شورش‌ها فرصتی برای تکثیر خودشان ندارند. برای همین هم معمولا گروه‌های همگن تری هستند که در یک منطقه به صورت مشخص، اعتراضشان را اعلام می‌کنند. آن‌ها شبکه روابط دارند، در این شبکه روابط زودتر همدیگر را همیابی می‌کنند و در شورش شرکت می‌کنند. ولی معمولا شورش‌ها ترکیبی از گروه‌های سنی جوان هستند و افراد طبقات متوسط به پایین و بیشتر فرودستان.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ سعید مدنی قهفرخی، زاده ۱۴ آذر ۱۳۳۹، جامعه‌شناس، پژوهشگر ارشد علوم اجتماعی، استاد دانشگاه و روزنامه‌نگار ایرانی است. او عضو گروه مسائل و آسیب‌های اجتماعی انجمن جامعه‌شناسی ایران و استاد و عضو گروه پژوهشی رفاه اجتماعی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، سردبیر «فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی» و پژوهشگر اجتماعی است.


آنچه در ادامه از منظر شما می‌گذرد، بخش دوم گفتار سعید مدنی پیرامون جنبش‌ها است که پیش از آغاز واقیع و حوادث اخیر روایت شده است:


جنبش اجتماعی برپایه سه اصل هویت جنبش، موضوع مبارزه و چشم انداز و یا مدل اجتماعی جنبش تعریف می‌شود. هر جنبش یک هویت است که در واقع می‌گوید من سخنگوی چه کسانی هستم؟ این مای جمعی جنبش را پیش می‌برد، کیست؟ موضوع مبارزه این است که؛ مای جنبش مقابل چه کسانی قرار داریم؟  و چشم انداز یا مدل اجتماعی جنبش می‌گوید آن وضعیت بهتری که ما تلاش می‌کنیم علیه کسانی که مخالف ما هستند، در واقع چه تصویری را ترسیم می‌کند؟

چارسیلی هم در تعریف جنبش می‌گوید، یک جنبش سه مؤلفه بسیار مهم دارد، تلاش عمومی پایدار و سازمان یافته برای طرح ادعایی در مقابل نظام‌های سیاسی، مقامات یا افراد. بکارگیری ترکیب‌هایی از کنش‌های جمعی سیاسی، اعتراض خیابانی، تحصن، اعتصاب یا هر شکل دیگر. نمایش هماهنگ و عمومی چهار رکن اصلی، یعنی ارزشمندی، وحدت، تعداد و تعهد؛ که هر کدام از این‌ها بخشی از یک جنبش را توصیف می‌کند. ارزشمندی یعنی آدم‌های شاخص و مرجعی که در جنبش وجود دارند. ما با نام آنها، به یاد آن جنبش می‌افتیم. وحدت یعنی نوعی هماهنگی و توافق بر سر خواست‌ها، تعداد یعنی حضور یک جمع و تعهد یعنی وفاداری و از خودگذشتگی برای این که جنبش پیش برود. با پردازش این مفاهیم می‌توان تا حدود زیادی جنبش را از شورش تفکیک کرد. جنبش درازمدت، طولانی و سازمان یافته است. در حالیکه شورش هیچ کدام از این ویژگی‌ها را ندارد. شورش‌ها معمولا فرصت نمی‌کنند که اشکال مختلفی از کنش جمعی را تجربه کنند. آنها، چون در یک زمان به طور ناگهانی جمع می‌شوند و در یک دوره کوتاه مدت هستند، معمولا از یک روش استفاده می‌کنند؛ و بعد به دلیل سرکوب، یا هر دلیل دیگر، کنار می‌روند و البته هویت کسانی که در شورش هستند در مقایسه با جنبش مبهم است.

در همه جنبش ها، اعم از انقلابی و غیر انقلابی هست. اما وجود این شرایط، یعنی نارضایتی عمومی، فاصله بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب و وجود یک اراده‌ی معطوف به تغییر، لزوما به معنای رخ دادن  یک انقلاب نیست



البته نسبت دیگری بین این دو مفهوم وجود دارد، شورش مقدمه جنبش است. یعنی هر شورشی بالقوه امکان تبدیل شدن به یک جنبش را دارد. ولی قرار نیست شورش جایگزین جنبش شود  یا جنبش جایگزین شورش شود. شورش اگر تدوام پیدا کند، آرام آرام به تدبیری چهار مرحله یا پنج مرحله را طی می‌کند تا تبدیل به یک جنبش اجتماعی شود. آرام آرام سازمان شبکه و هویت پیدا می‌کند. بعد هویت را از طریق سازمان نامتقارن به یک جنبش تبدیل می‌کند. آن‌ها معمولا صاحب یک فکر ایجابی برای آینده هستند، در صورتی که شورش‌ها فرصت چندانی برای طرح جنبه‌های ایجابی خود ندارند. مثلا در آبان ۱۳۹۸، که اعتراض به افزایش قیمت بنزین روی داد، چه ایده‌ای برای جایگزینی این گرانی وجود داشت؟ یا چه ایده‌ای در مقابل آن وجود داشت؟ رنگ جنبه‌های ایجابی در جنبش‌ها بسیار بیشتر است تا جنبه‌های سلبی. گرچه در مقایسه با شورش هر دو جنبه سلبی دارند و تفاوتشان بیشتر در وجه ایجابی هست.

حامیان جنبش‌ها معمولا از اقشار گوناگون طبقات متوسط و فرودستان هستند. ولی شورش‌ها فرصتی برای تکثیر خودشان ندارند. برای همین هم معمولا گروه‌های همگن تری هستند که در یک منطقه به صورت مشخص، اعتراضشان را اعلام می‌کنند. آن‌ها شبکه روابط دارند، در این شبکه روابط زودتر همدیگر را همیابی می‌کنند و در شورش شرکت می‌کنند. ولی معمولا شورش‌ها ترکیبی از گروه‌های سنی جوان هستند و افراد طبقات متوسط به پایین و بیشتر فرودستان. یک ایده‌ای هم وجود دارد که جنبش‌ها شانس این که یک جامعه دموکراتیک، فضای باز سیاسی را به دست بیاورند، همراه خود دارند. اما چنین شانسی نصیب شورش‌ها نمی‌شود. لااقل در خاورمیانه اینطوری بوده و هست؛ که بعد از شورش‌ها، جامعه ناامن‌تر شده و به اقتدارگرایی دامن بیشتری زده شده است. همچنین انفعال سیاسی مردم از دستاورد‌های شورش بوده و هست. البته این در ماهیت خود شورش نیست. بلکه، چون شورش، قابلیت سرکوب بسیار بیشتری در مقایسه با جنبش دارد، این تبعات و آثارش را نشان می‌دهد. اگر این تمایز شورش‌ها و جنبش را کنار بگذاریم، مفهوم وضعیت انقلابی را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. وضعیت انقلابی، مفهومی بود که لنین، در ابتدا مطرح کرد. بعد هم توسط صاحب نظران مختلفی مطرح و پرداخته شد. سوال اصلی این است، آیا جامعه جنبشی همان وضعیت انقلابی یا جامعه انقلابی است؟

آیا جامعه جنبشی همان جامعه انقلابی است؟

جامعه یا وضع انقلابی به یک روند دولت سازی که منجر به پیدایش گروه‌های مدعی قدرت و بعد بسیج منابع قابل دسترس، تا ظهور انقلاب و کنش جمعی برای تغییر جامعه سیاسی که به نوعی نقض کردن قدرت سیاسی مطلق است، اشاره دارد. شرایط انقلابی یک تشابهاتی با جامعه جنبشی دارد. همانطور که جنبش هم یکی از مصادیق انقلاب است. در وضعیت انقلابی یا وضع انقلابی، نارضایتی عمومی نقش مهمی دارد. فاصله بین وضع موجود و وضع مطلوب هم در این اوضاع وجود دارد و یک اراده‌ای معطوف به تغییر، در همه جنبش ها، اعم از انقلابی و غیر انقلابی هست. اما وجود این شرایط، یعنی نارضایتی عمومی، فاصله بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب و وجود یک اراده‌ی معطوف به تغییر، لزوما به معنای رخ دادن یک انقلاب نیست. در این وضعیت احتمال وقوع جنبش اجتماعی وجود دارد. اما آن جنبش اجتماعی می‌تواند انقلابی یا غیر انقلابی باشد؛ بنابراین توجه داشته باشیم که عموما، در جوامع غیر دموکراتیک، وجه مشترکی بین وضعیت انقلابی و جامعه جنبشی وجود دارد که حکومت مستقر برای سرکوب تلاش می‌کند و اگر شرایط سرکوب وجود داشته باشد، می‌تواند همان قدر که مانع جنبش می‌شود، مانع انقلاب نیز شود. انقلاب یکی از مصادیق جنبش‌های اجتماعی است و البته در مفهوم جنبش‌های اجتماعی قدیم می‌گنجد، که عمدتا با تغییر گفتمان در بحث جنبش‌ها از قدیم به جدید که از حدود دهه سال ۱۹۷۰ به این سمت شروع شد. کسانی که درباره جنبش‌های اجتماعی در گذشته صحبت کردند، تا قبل از این، مصداق هر جنبش اجتماعی را انقلاب می‌دانستند. اما از سال ۱۹۷۰ به این سمت، دیگر، به نوعی مفهوم جنبش‌های اجتماعی، آنقدر بسط و گسترش پیدا کرد که انقلاب، فقط یکی از مصادیق جنبش‌ها بود.

در همین راستا تمایز بین جامعه مدنی و جامعه جنبشی حائز اهمیت است. جامعه مدنی، حوزه‌ای از روابط اجتماعی است که از سلطه نظام مستقر آزاد است. یک مجموعه از نهادها، مؤسسات، انجمن‌ها، تشکل‌های غیر دولتی و مدنی است که عرصه زندگی فردی و اجتماعی مستقل از دولت را تشکیل می‌دهند. بعضی مواقع این‌ها را از یکدیگر تفکیک می‌کنند و می‌گویند جامعه مدنی و جنبش اجتماعی. جامعه مدنی و جامعه جنبشی. در حالیکه، در واقع، اولا سازمان‌های جامعه مدنی یک طیف گسترده‌ای را  تشکیل می‌دهند که شامل احزاب، انجمن‌های سیاسی، انجمن‌های اجتماعی، احزاب سیاسی و جنبش‌های اجتماعی است. بنابراین، جنبش‌های اجتماعی، یکی از سازمان‌های جامعه مدنی هستند. به دلیل همین ویژگی مستقل بودن شان از ساختار قدرت، سازمان‌هایی هستند که درون جامعه مدنی وجود دارند. ولی وقتی سهم جنبش‌های اجتماعی در جامعه مدنی افزایش  پیدا می‌کند. در واقع، آن رنگ و ماهیت جامعه جنبشی پیدا می‌کند. این به این معنی نیست که جامعه جنبشی، به نوعی، در تعارض جامعه مدنی وجود دارد. جامعه جنبشی، در واقع، یکی دیگر از وجوه یک جامعه مدنی است. ولی توجه داشته باشیم که باز، یک فصل مشترکی بین این دو وجود دارد. اندیشه جامعه مدنی هم بر پایه کنترل و مقاومت با سلطه گری‌ها، تمامیت خواهی‌ها، زیاده طلبی‌های دولت‌ها و نظام‌های حکمرانی است و جنبش‌های اجتماعی هم به همین ترتیب وارد عمل می‌شوند. جامعه جنبشی هم، به نوعی، به دنبال این استقلال و خودمختاری هست و به این اعتبار، متمایز از جامعه مدنی و در درون جامعه مدنی است.

جنبش را به آدم‌های ارزشمندش می‌شناسند

با توضیحی که درباره شورش دادم، دیدم بعضی مواقع، جامعه ایران را با برچسب جامعه شورشی بکار می‌بردند. حالا دیگر مفهوم جامعه شورشی هم تا حدود زیادی برای شما مشخص شده است. اما بد نیست که مقداری بیشتر درباره جامعه جنبشی صحبت کنیم. نکته مهمی که در مورد جامعه جنبشی وجود دارد، پیوند بین جامعه جنبشی و فراز و فرود جنبش‌های اجتماعی است. برای فهم جامعه جنبشی، ما باید فرایند شکل گیری جنبش‌های اجتماعی را خوب بشناسیم. به طور خیلی مختصر تأکید می‌کنم که معمولا در تحلیل فرایند شکل گیری جنبش‌های اجتماعی، نظریه‌ها سه سطح را مورد نظر قرار دادند. یک سطح خُرد که روی روانشناسی اجتماعی جامعه تأکید دارد و عمدتا هم مهمترین نظریه درباره این، نظریه محرومیت است. یعنی می‌گوید که مردم در یک جامعه، موقعی که احساس کنند بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب شان، فاصله بیشتر و بیشتر می‌شود. نارضایتی بین آن‌ها ایجاد می‌شود و این نارضایتی به کنش جمعی یا کنش اعتراضی تبدیل می‌شود. سطح دیگر، سطح میانی است که به سازمان‌های اجتماعی مربوط می‌شود و عمدتا بر بسیج جنبش‌ها تأکید دارد. بسیجی که حاصل نوعی تامین منابع برای نیرو‌های معارض وضع موجود است. در واقع، این در تعارض با نظریه اول هم نیست. نظریه محرومیت که بیشتر نظریه روانشناسی اجتماعی هست، می‌گوید: موقعی که در یک جامعه‌ای احساس محرومیت ایجاد شود. این بخودی خود منجر به جنبش اجتماعی یا حتی شورش اجتماعی نمی‌شود. بلکه زمانی که منابع برای نیرو‌های معارض ایجاد می‌شود نیرو‌های مخالف وضع موجود یا همان نیرو‌های مدافع تغییر، این منابع را به سمت شورش و جنبش سوق می‌دهند. صرف نارضایتی و احساس محرومیت جنبش ایجاد نمی‌کند. بلکه در سطح میانی باید تلاش‌های سازمانی صورت گیرد و برای اینکه تلاش‌های سازمانی صورت گیرد، به منابع سازمانی زیادی نیاز است. در اینجا باید به تناسب منابع و هزینه‌های یک جنبش توجه داشت.

سطح سوم، که در تحلیل وضعیت ایران بسیار مهم است توجه به ساختار جنبش‌هاست. وقتی ساختار‌ها در پاسخ دادن به مسائل یک جامعه ناتوان باشند، سطح سوم یا رویکرد‌های ساختارگرایانه بر دو سطح دیگر مسط می‌شود. در این شرایط، نیرو‌های معارض می‌توانند عضوگیری کنند، و برای اعتراض منابعی ایجاد کنند. مجموع این اقدامات، آن‌ها را به شکل گیری یک جنبش اجتماعی سوق می‌دهد.

در مطالعات راجع به سرکوب جنبش‌های اجتماعی دیده شده است که سرکوب، درتمام سیر تحول جنبش‌های اجتماعی به یک میزان اثر ندارد. درواقع در فرایند شکل گیری جنبش‌های اجتماعی، یعنی مراحل اول که به اعتبار همان شورش است. سرکوب بسیار مؤثرتر از مراحل بعدی یعنی زمانی که هویت شکل می‌گیرد



نظریات سطح خرد، بیشتر ذهنی است. یعنی همان تصوری که در ذهن مردم بوجود می‌آید و برای آن‌ها نارضایتی ایجاد می‌کند. نظریات سطح میانی، عینی است. یعنی چند نفر وارد میدان می‌شوند و چند نفر حاضرند در سازمان دهی و تلاش جمعی شرکت کنند. نظریات سطح کلان، زمینه ساز است. این دو امکان سطح خرد و سطح میانی وقتی با هم جمع شوند، جنبش اجتماعی شکل می‌گیرد. وقتی که ساختارها، زمینه‌ساز شکل‌گیری دو سطح اول و دوم شوند، جامعه مستعد وقوع رفتار‌هایی می‌شود که جامعه جنبشی را ایجاد می‌کند. در همین فرآیند است که اول جنبش‌های اجتماعی یا جنبش‌های اعتراضی به تدریج و در جغرافیای مدنظر گسترش پیدا می‌کنند.

دوم، تراکم جنبش‌های اجتماعی هم به تدریج افزایش پیدا می‌کند. یعنی تعداد جمعیتی که در کنش جمعی اعتراضی شرکت کنند، بیشتر و بیشتر می‌شود. اگر قبلا در یک شهر صد نفر جمع می‌شدند، آرام آرام دویست نفر، سیصد نفر، پانصد نفر و هزار نفر می‌شوند.

سوم، اینکه این اعتراضات به تدریج نهادینه می‌شوند. نهادینه شدن تدریجی اعتراضات به این معنی است که معترضین زبان مشترک پیدا می‌کنند، ادبیات مشترک پیدا می‌کنند، رفتار مشترک پیدا می‌کنند. یک مایی شکل می‌گیرد که منجر به  سروسامان دادن به جنبش می‌شود. همان چهار رکنی که در ابتدای بحث گفتم. فاکتور ارزشمندی وارد جنبش می‌شود. آدم‌های خوشنامی به آن جنبش نسبت داده می‌شوند. تعداد آدم‌های بیشتر جمع می‌شوند. چیزی به نام چنته جنبش تشکیل می‌شود که تجارب جنبش و جنبش‌های قبلی  و جنبش‌های موازی در آن ریخته می‌شود.

چهارم، اینکه پاسخ نظام حکمرانی هم به جنبش‌های اعتراضی نهادینه می‌شود. شکل و شمایل خاص خودش را می‌گیرد. سرکوب، سامان و سازمان خودش را پیدا می‌کند. نیرو‌های نظامی و انتظامی حکومت‌ها برای مواجهه با حامیان جنبش در هر فراخوان به خیابان می‌آیند. این حضور نیرو‌های نظامی به صورتی می‌شود که اگر بقیه اعضای جامعه از وعده جنبشی‌ها اطلاعی نداشتند، با دیدن این نیرو‌ها متوجه می‌شدند. ساز وکار‌های سرکوب، بازداشت، محاکمه، زندانی، همه این‌ها یک کاسه و نهادینه می‌شود. این ویژگی‌های عمده جامعه جنبشی است.

آیا ایران یک جامعه شورشی است؟

چرا جامعه ایران، جنبشی است؟ در اینجا فرصت کافی برای پاسخ مبسوط به این سوال فراهم نیست. فقط بعضی فکت‌ها را مورد اشاره قرار می‌دهم.

اول، قبل از پایان سال، آقای رستم وندی، معاون وزارت کشور بدون اشاره به نظرسنجی که در همین راستا انجام شده است، می‌گوید میل به ایجاد تغییرات اساسی در کشور در حال افزایش است. در همین راستا گزارشی وجود دارد که حتما همکاران من دیده‌اند. میزان نارضایتی خصوصا در حوزه اعتراضات و وضعیت معیشتی، افزایش داشته است. تجمعات اقتصاد پایه که بنظر من اصلا چیزی به این نام نداریم، در جامعه ایران بیشتر از پیش شده است. تجمعات در محیط‌های کارگری و صنفی افزایش داشته است.

خیزش‌های اجتماعی ایران، کنش‌های جمعی اعتراضی در طیفی از شورش‌ها، مثل دی ماه ۱۳۹۶ تا جنبش‌های مختلفی مثل اعتراضات پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و جنبش سبز، جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش جوانان و ناجنبش‌هایی مثل بخشی از جنبش زنان و بخشی از جنبش جوانان قرار دارند.

نکته دوم که در جمع بندی وضعیت جامعه ایران باید به آن اشاره شود اینکه گرایش عمومی در جامعه ایران، از شورش و ناجنبش به سوی جنبش است. یعنی جنبش‌ها  از شورش‌ها و ناجنبش‌ها عضوگیری می‌کنند.

نکته سوم این است که با در نظر گرفتن نظریه مربوط به جنبش‌های اجتماعی، چون عامل بسیاری از کنش‌های اعتراضی، بحران‌های ساختاری  نظام حکمرانی است، راه حلی جز تغییر یا اصلاح ساختار برای متوقف شدن جنبش‌های اجتماعی وجود ندارد. اشاره به این نکته مهم است که در مطالعات راجع به سرکوب جنبش‌های اجتماعی دیده شده است که سرکوب، درتمام سیر تحول جنبش‌های اجتماعی به یک میزان اثر ندارد. درواقع در فرایند شکل گیری جنبش‌های اجتماعی، یعنی مراحل اول که به اعتبار همان شورش است. سرکوب بسیار مؤثرتر از مراحل بعدی یعنی زمانی که هویت شکل می‌گیرد. در همین برهه است که سازمان شبکه‌ای و یک سازمان نامتقارن شکل می‌گیرد که در واقع جنبش متعین می‌شود و به کمال خود می‌رسد. در این مرحله معمولا سرکوب‌ها کوتاه مدت جواب می‌دهد و ناپایدار است. مخصوصا در جنبش‌های جدید، که آن را باید در جای دیگر بحث کنیم؛ بنابراین تا اطلاع ثانوی این فرایند ادامه دارد.

نکته چهارم، چون این روز‌ها بحث تحریم‌ها مطرح است. اشاره کنم که با در نظر گرفتن دو سناریو که ادامه وضع موجود همراه با تحریم‌ها، ارزیابی این است که اعتراضات و کنش‌های اعتراضی ادامه پیدا می‌کند. در چارچوب همان نکته اول که گفتم، چون دامنه کنش‌های اعتراضی وسیع می‌شود. ممکن است ایران به تدریج استعداد و امکان این را پیدا کند که اعتراضات، از شورش و ناجنبش به جنبش تبدیل شود و در صورت ادامه وضع موجود، همراه با احیای برجام، یعنی توافق موقت و ناپایدار یا هر چیزی تا حدی تزریق منابعی به وضعیت اقتصادی هم، باز این وضعیت جنبشی تغییر نخواهد کرد. مبنای این نکته چهارم هم گزارشی است که سازمان برنامه راجع به پیش بینی وضعیت اقتصادی ایران مطرح کرده است و همینطور ویژگی‌های دیگری که در جامعه ایران وجود دارد. از جمله جامعه ایران، همانطور که یک جامعه جنبشی است یک جامعه شبکه‌ای هم هست و این خیلی نقش تعیین کننده‌ای در تحولات آینده دارد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha