‌می‌توانیم از نظریه «همه گیری رفتاری» برای تقویت ارزش‌های اجتماعی استفاده کنیم
«مردم به‌طور غریزی موجوداتی دنباله‌رو هستند؛ بنابراین، از «خاصیت همه‌گیری رفتاری» برای بهبود سطح زندگی افراد در جامعه میتوان استفاده کرد.»

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ شعاری در روانشناسی اجتماعی داریم که می‌گوید: «شرایط مهم است، نه شخص» مقصود این جمله این است که افراد به‌همان اندازه که از قضاوت‌های فکری و اراده آزاد تأثیر می‌پذیرند، تحت‌تأثیر محیط پیرامون خود نیز هستند. اگر زمانی‌که وقت خوردن میان‌وعده‌مان رسیده‌باشد افراد زیادی اطرافمان پرخوری کنند، ممکن است ما نیز همین‌کار را بکنیم؛ اگر بین حلقه‌ای از افراد که ورزش می‌کنند قرار بگیریم، احتمالاً ما نیز شروع‌به ورزش کردن خواهیم کرد. نگرش‌های دیگران مانند ویروس مُسری هستند: در واقعیت، محیط پیرامون و فرهنگ حاکم‌بر اطرافمان تاثیرات مهمی بر روی ما دارند.

مفهوم «خاصیت همه‌گیری رفتاری» موضوع تازه‌ترین کتاب «رابرت فرانک» به‌نام «تحت‌تأثیر قراردادن همکاران»[1]، (انتشارات دانشگاه پرینستون؛ ۲۰۲۰)[2] است. آقای فرانک، اقتصاددان دانشگاه کورنل نیویورک، روی‌ معنی جمله فوق در ایجاد محرک برای فعالیت‌های گوناگون و مقررات حکومتی کار می‌کند. او معتقد است جامعه تقریباً هرگز «اثرات جانبی» سیاست‌ها را درنظر نمی‌گیرد. ازاین‌رو، محدودیت‌های سیگارکشیدن را با آسیبی که دود آن به‌دیگران وارد خواهد کرد توجیه می‌کنیم، نه اینکه با افزایش جمعیت سیگاری‌ها، افراد بیشتری به‌طور نامحسوس به‌سمت کشیدن سیگار سوق خواهند یافت.

آقای فرانک اعتقاد دارد جامعه باید این اثرات جانبی را بشناسد و از خاصیت همه‌گیری رفتاری درجهت اهداف کلان اجتماعی ازجمله کاهش آلودگی و افزایش استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر استفاده کند.

در اینجا مجموعه پیشگام «آینده شکوفای اکونومیست»[3]، گزیده‌ای از کتاب را درمورد اینکه چگونه نرخ سیگارکشیدن، به‌دلیل کاهش اقبال عمومی، دشوارتر شدن دسترسی به سیگار و افزایش قیمت آن به‌طور چشمگیری کاهش یافته‌است، منتشر می‌کنیم. سپس آقای فرانک خواهد گفت که چگونه این موضوع می‌تواند الگویی برای سایر ارزش‌های اجتماعی مانند ازبین‌بردن قطب بندی های اجتماعی و شکاف های طبقاتی باشد.

 

«خاصیت همه‌گیری رفتاری»

گزیده‌ای از کتاب «تحت‌تأثیر قراردادن همکاران»، (انتشارات دانشگاه پرینستون؛ ۲۰۲۰) به‌قلم «رابرت.اچ فرانک»

هنگامی‌که در چهارده سالگی درسال ۱۹۵۹ شروع‌به سیگارکشیدن کردم، بسیاری از دوست‌های من چندین سال بود که سیگار می‌کشیدند. والدینم دوست نداشتند سیگار بکشم، اما از جایی‌که خودشان سیگاری بودند، اعتراض شان راه به‌جایی نبرد. در آن زمان، بیش‌از ۶۰ درصد مردان، و زنان نیز تقریباً به‌همان اندازه، در آمریکا سیگار می‌کشیدند. سیگارکشیدن کاری بود که اکثر مردم انجام می‌دادند. بااین‌حال، حتی در آن زمان، بیشتر افراد سیگاری از کارشان راضی نبودند. امروزه، تقریباً ۹۰ درصد افراد سیگاری اذعان دارند که از کرده خود پشیمان هستند و حدوداً ۸۰ درصدشان مایلند ترک کنند. هرساله، تقریباً نیمی از افراد سیگاری سعی می‌کنند سیگار را کنار بگذارند اما کمتر از ۵ درصد آن‌ها موفق می‌شوند. خود من هم چندین بار در این راه ناموفق بودم. بنابراین، خودم را خوش‌شانس می‌دانم که پیش‌از ورود به دانشگاه توانستم سیگار را ترک کنم.

روان‌شناسان اجتماعی اصطلاحی دارند که می‌گوید: «شرایط مهم است، نه شخص.» این عبارت کوتاه بیانگر نظریه علمی  است که عنوان می‌کند پیش‌بینی رفتارهای فرد به‌وسیله بررسی محیط اجتماعی، نسبت‌به پرداختن به ویژگی‌های فردی یا شخصیتی او نتیجه بهتری خواهد داشت.

من چهار پسر بالغ دارم که هیچ‌کدام سیگاری نیستند. یک‌بار به دوستی گفتم اگر آنها در دورانی که من بزرگ شدم بزرگ می‌شدند، دست‌کم دوتای آن‌ها سیگاری می‌شد. دلیل اینکه برخلاف والدینم توانستم فرزندانی غیرسیگاری تربیت کنم این است که محیط کنونی با زمان قدیم متفاوت است. اصلی‌ترین عامل تعیین‌کننده سیگاری شدن فرد، با اختلاف زیاد، تعداد دوست‌های صمیمی سیگاری اوست. مثلاً اگر این تعداد از بیست به سی نفر افزایش پیدا کند، احتمال سیگارکشیدن فرد ۲۵ درصد بالاتر می‌رود. برخلاف من که اکثر دوست‌های دوران نوجوانی‌ام سیگاری بودند، تعداد کمی از دوست‌های پسرهایم سیگار می‌کشیدند. امروزه، کمتر از ۱۵ درصد از بزرگسالان آمریکایی سیگار می‌کشند.

محیط کنونی عمدتاً به‌دلیل مالیات، ممنوعیات و سایر اقداماتی که برای ترویج سیگارنکشیدن به‌کار برده‌ایم متفاوت است. در دهه ۱۹۵۰، قیمت هر پاکت سیگار «کمِل»[4] در برخی نقاط کشور فقط ۲۵ سنت (به‌نرخ امروز، حدود ۲.۵ دلار) بود؛ ولی امروزه به‌واسطه مالیات، این نرخ در بسیاری از مناطق به بیش‌از ۱۰ دلار رسیده‌است و در شهر نیویورک، قیمت قانونی هرپاکت سیگار دست‌کم ۱۳ دلار است. از آن زمان تابه‌حال، سیگارکشیدن را در رستوران‌ها، کافه‌ها و ساختمان‌های عمومی نیز ممنوع کردیم. برخی‌ از حوزه‌های قضایی سیگارکشیدن را حتی در فضای آزاد عمومی ممنوع کرده‌اند. همچنین میلیاردها دلار صرف کارزارهای رسانه‌ای برای ترویج سیگارنکشیدن کرده‌ایم.

باتوجه‌به خصومت دیرینه آمریکا با مهندسی اجتماعی، درمقابل هرکدام از این اقدامات به‌شدت جبهه گیری شد. هروقت برای توجیه آن‌ها افرادی را فرا می‌خواندند، قانون‌گذاران بااحترام وقت گذاشتند و اعلام کردند: عموما، محدودسازی آزادی‌های فردی تنها راه جلوگیری از ورود صدمه به سایر افراد بی‌گناه است. اکثریت قریب‌به‌اتفاق مثال‌هایی که برای مصداق صدمه به دیگران عنوان کردند، این بود که دود سیگار آسیب‌هایی به افراد غیرسیگاری می‌زند که این اشخاص نمی‌توانند به‌سادگی از وقوع آن جلوگیری کنند.

حتی آزادی‌خواهان متعصب نیز درستیِ منطق پشت این قانون را می‌پذیرند. همان‌گونه که «جان استوارت میل»[5]، شاید خوش‌بیان‌ترین مدافع آزادی فردی در جهان غرب، در کتاب «درمورد آزادی»[6] خود نوشته‌است: «تنها دلیلی که هرقدرتی بتواند به‌وسیله آن به‌طور قانونی بر همه افراد جامعه‌ای متمدن، برخلاف میل‌شان، تسلط یابد جلوگیری از آسیب‌دیدن دیگران است. کامیابی فردی جسمی و اخلاقی شخص کافی نیست؛ شخص باید بر خودش، جسم و روحش، تسلط کامل داشته‌باشد.»

جبهه مقابل اعتراض آزادی‌خواهان، قانون‌گذاران را با پافشاری بر این موضوع که هدف‌شان این نیست که از سیگاری‌ها درمقابل خودشان محافظت کنند، تحت‌تأثیر قرار دادند تا از مضرات دود غیرمستقیم سیگار برای سایرین در دفاع از اقدامات ضد سیگارکشیدن استفاده کنند. درواقع با این تلاش ها، خطرات ناشی از قرارگرفتن درمعرض دود غیرمستقیم سیگار باقطعیت اثبات شده‌است.

اما، آیا این خطرات به‌تنهایی برای توجیه اقدامات شدید درراستای ترویج سیگارنکشیدن کافی است؟ تنها درصورتی‌که در کافه‌ای شلوغ و بدون تهویه کار کرده‌باشید، متوجه خواهید شد که آسیب ناشی‌ از قرارگرفتن درمعرض دود غیرمستقیم سیگار از خود سیگارکشیدن بیشتر است. خیلی‌ها از مقررات وضع‌شده درراستای حمایت از مالیات‌دهندگانی که هزینه بیماری‌های افراد سیگاری را می‌پردازند دفاع کرده‌اند. اما از آنجا که افراد سیگاری زودتر از دیگران می‌میرند و احتمال فوت‌شان براثر بیماری‌های طولانی‌مدت پایین‌تر است، درواقع مخارج دولت را کاهش می‌دهند.

تمرکز کوته‌بینانه تنها بر دود غیرمستقیم سیگار و اثرات مالی آن به‌شدت آسیب‌های تحمیلی افراد سیگاری به دیگران را ناچیز می‌شمارد. بدون شک بزرگترین آسیبی که فرد سیگاری به دیگران وارد می‌کند، بالابردن نرخ احتمال سیگاری‌شدن آن‌هاست.

وقتی شخصی سیگاری می‌شود، یک فرد سیگاری به گروه همسالان هرکدام از دوستانش اضافه می‌کند؛ درنتیجه، احتمال سیگارکشیدن همه اعضای آن گروه‌ها بالاتر می‌رود. افرادی که شروع‌به سیگارکشیدن کنند نیز همه اعضای گروه همسالان خود را بیشتر درمعرض سیگارکشیدن قرار می‌دهند، و این چرخه ادامه خواهد یافت. هرکدام از سیگاری‌های جدید متحمل آسیب‌های شخصی می‌شوند و خودشان آسیب‌های جدی ناشی از دود غیرمستقیم سیگار را، هرچند کوچک، به سایرین تحمیل خواهند کرد.

به‌طور خلاصه، وقتی مقررات شخصی را به سیگارنکشیدن تشویق می‌کند، جلوگیری از ورود آسیب ناشی از دود غیرمستقیم سیگار به دیگران یا فشارهای وارده‌بر بودجه درمانی دولت تنها درصد ناچیزی از کل آسیب‌هایی‌ است که درحقیقت جلوی وقوع آن‌ها گرفته شده‌است.

با این‌حال، بسیاری از مخالفان این مقررات به‌سرعت دلیل می‌آورند که همه‌گیری رفتاری توجیه مناسبی برای مداخله حکومت نیست. آن‌ها می‌گویند که محافظت از فردی که بیماری «آسم» او به‌واسطه دود سیگار تشدید می‌شود یک چیز است، اما تنبیه افراد فقط به‌این‌خاطر که رفتارشان باعث شود دیگران سیگار بکشند، کاملاً مسلئه مجزایی است. آن‌ها اصرار می‌کنند که مردم اختیار دارند و تصمیم‌گیری درمورد سیگارکشیدن برعهده خود شخص است، نه حکومت.

وقتی خواسته‌های مشروع باهم درتضاد باشند، صرف‌نظر از اینکه به‌سمت تحقق کدام خواسته متمایل شویم، قسمتی از مردم دیگر آزاد نخواهند بود تا هرکاری دلشان می‌خواهد انجام دهند. درنتیجه، این ادعا که همه‌گیری رفتاری باعث ایجاد عقیده‌ای توجیه‌پذیر برای رد شعارهایی درمورد حقوق و اختیارات فردی است، خیلی امکان‌پذیر نیست.

شخصاً احساساتی را که باعث این اعتراض‌ها می‌شود تحسین می‌کنم. آن‌ها باید قضاوت کنند آیا افرادی که سیگار می‌کشند از حق اختیار بالاتری نسبت‌به سایرین که از دود غیرمستقیم آن آسیب می‌بینند برخوردارند؟ حتی درصورت یکسان‌بودن سایر موارد، وظیفه قانون‌گذاران در یافتن مدرکی برای اثبات حرف گروه اول که افراد سیگاری هستند، سنگین‌تر از اثبات مشکل گروه دوم است. هرچند، سیگار‌کشیدن ناشی از همه‌گیری رفتاری به افراد بی‌گناه بسیاری آسیب می‌زند؛ ازجمله نه فقط خود کسانی که به‌واسطه دود غیرمستقیم افرادی که به‌تازگی سیگاری شده‌اند آسیب می‌بینند، بلکه والدین آن‌ها که در رسیدن‌ به هدف خود برای تربیت فرزندانی غیرسیگاری تلاش مرده اند نیز شاهد  شکست تلاششان خواهند بود.

وقتی خواسته‌های مشروع باهم درتضاد باشند، صرف‌نظر از اینکه به‌سمت تحقق کدام خواسته متمایل شویم، قسمتی از مردم دیگر آزاد نخواهند بود تا هرکاری دلشان می‌خواهد انجام دهند. درنتیجه، رد این ادعا که همه‌گیری رفتاری باعث ایجاد عقیده‌ای توجیه‌پذیر برای رد شعارهایی درمورد حقوق و اختیارات فردی است، خیلی امکان‌پذیر نیست. تفکر واضح‌تر درمورد همه‌گیری رفتاری مستلزم تحلیل دقیق موزانه بین آزادی‌های مختلف است که به‌نوبه‌خود، مستلزم گفتگوهایی پیچیده درمورد اراده آزاد و سایر مسائل فلسفی است.

حالا خوب است به این سوال پاسخ دهیم که آیا ارزش دارد این گفتگو‌ها انجام شوند؟ دادن پاسخ به این پرسش‌ها زمانی‌که نقش اصلی همه‌گیری را نه‌تنها در سیگارکشیدن بلکه در نوشیدن بیش‌ازحد مشروبات الکی، تعرض جنسی، قلدری، تقلب، چاقی و سایر رفتارهای زیان‌بار بررسی کنیم، آسان‌تر می‌شود. مهم‌تر از همه، رفتارهای دیگران عمیقاً الگوی مصرف انرژی ما را شکل می‌دهد و باعث تشدید تهدیدهای بنیادی موجود در محیط اطرافمان می‌شود.

روان‌شناسان اجتماعی اصطلاحی دارند که می‌گوید: «شرایط مهم است، نه شخص.» این عبارت کوتاه بیانگر نظریه علمی دیرینه‌ای است که عنوان می‌کند پیش‌بینی رفتارهای فرد به‌وسیله بررسی محیط اجتماعی، نسبت‌به پرداختن به ویژگی‌های فردی یا شخصیتی او نتیجه بهتری خواهد داشت. اما علت این ماجرا دوسویه است: محیط جامعه به‌خودی‌خود، ساخته پیامد جمعی انتخاب‌های ماست.

اما از آنجا که تأثیر هرفرد بسیار کوچک است زیاد به چشم نمیآید. محیط اجتماعی بالاخره برما تأثیر می‌گذارد، بعضی مواقع تأثیر مثبت، اما اغلب تأثیرات مخرب، که همین تاثیرات مخرب دلایل قانع‌کننده‌ای برایمان به ارمغان می آورد تا آن را به‌نفع خودمان تغییر دهیم.

برگرفته‌از «تحت‌تأثیر قراردادن همکاران». حق‌نشر ۲۰۲۰؛ اثر «رابرت اچ.فرانک».

****

 

مصاحبه «اکونومیست»[7] با آقای رابرت فرانک

«خاصیت همه‌گیری رفتاری» چیست؟

فرانک: این اصطلاح به‌معنی احتمال سرایت تفکرات از فردی به فرد دیگر، درست شبیه سرایت بیماری عفونی، است. تفکرات مانند موجودات زنده بر محیط‌ پیرامون خود اثر می‌گذارند. برخی از آن‌ها مهارت بیشتری برای بقاء دارند و آن‌هایی که موفق می‌شوند ممکن است برای ما مفید یا مضر باشند. همه‌گیری رفتاری درست مثل بیماری درحال پیشروی می‌تواند آسیب‌رسان باشد، مثال این ادعا، افزایش احتمال سیگاری‌شدن افرادیست که درنتیجه بالاتر رفتن تعداد سیگاری‌ها ایجاد می‌شود. البته ممکن است مفید هم باشد، درست مثل وقتی‌که شخصی با نصب صفحه‌های خورشیدی روی پشت‌بام منزلش همسایه‌های خود را نیز به‌انجام اقدامی مشابه ترغیب می‌کند.

 

جنبه‌های مثبت و منفی این قضیه چیست؟

فرانک: افراد بسیاری احتمال تحت‌تأثیر قرارگرفتن ما توسط دیگران را ضعف انسانی تأسف‌باری می‌دانند که البته اغلب، مانند مثال سیگارکشیدن، درست است. با این‌حال، فردی‌که کاملاً نسبت‌به دیگران بی‌اعتنا باشد، قطعاً ازنظر ذهنی سالم نیست. من فقط بخش کوچکی از اطلاعات موردنیاز برای حرکت ایمن در این دنیای پیچیده و خطرناک را دراختیار دارم. البته دیگران هم ناآگاه هستند، اما جملگی دانش بسیار گسترده‌تری نسبت‌به من دارند. بنابراین، هروقت می‌بینم آن‌ها با اعتمادبه‌نفس دست‌به اقدامی ناآشنا می‌زنند، دست‌کم برای شخص بنده عقل حکم می‌کند که تلاش کنم تا متوجه شوم آیا کاری که می‌کنند منطقی است یا خیر. همان‌گونه که بیشتر والدین در آموزش فرزندان خود دقت می‌کنند، افرادی که در چنین شرایطی قضاوت‌ دقیق انجام می‌دهند بسیار بهتر از سایرین که فقط کورکورانه تقلید می‌کنند عمل خواهند کرد.

 

آیا درمان‌های رفتاری مشکلات، نوعی دستکاری است؟ به‌نظر می‌رسد که مغایر با مفهوم «آزادی» است، که طبق‌ آن مردم آزادند برای خودشان تصمیم بگیرند، مادامی‌که این تصمیم به‌دیگران آسیب نرساند. آیا این درمان‌ها، آزادی، اختیار و مسئولیت بشر را از بین نمی‌برد؟

فرانک: یک نقطه شروع خوب برای اندیشیدن درمورد این سؤال درحقیقت اصل آزادی «جان استوارت میل» است که اذعان دارد تنها توجیه حکومت برای محدودکردن شخص، جلوگیری از آسیب‌رساندن به دیگران است. (احتمالاً منظور آقای میل «آسیب‌های بی‌مورد» است؛ زیرا نمی‌شود کاری را انجام داد که به فردی، در جایی، آسیبی حقیقی یا خیالی وارد نکند.) بزرگترین آسیبی که هرفرد با سیگاری‌شدن ایجاد می‌کند صدمات غالباً ناشی از دود غیرمستقیم سیگار نیست؛ بلکه، بالابردن درصد احتمال سیگاری‌شدن دیگران است.

صدالبته که مردم اختیار دارند و افراد بسیاری دربرابر تأثیر ناشی از هم‌نشینی با دوستان سیگاری مقاومت می‌کنند. اما تکلیف والدینی که هرکاری در توانشان بوده درجهت منع سیگارکشیدن فرزندشان انجام دادند چه می‌شود؟ با افزایش نرخ سیگارکشیدن، میلیون‌ها پدرومادر از دستیابی به این هدف والا باز خواهند ماند. آیا این نباید به‌عنوان آسیب بی‌مورد تلقی شود؟ و آیا کسی پشیمان است که مقرارت و مالیات وضع‌شده بر سیگار، محیط اجتماعیی به‌وجود آورده‌است که در آن احتمال سیگاری‌شدن بچه‌های ما ۷۰٪ کاهش یافته‌است؟

همه اتفاق‌نظر دارند که محیط اجتماعی عمیقاً رفتارهای ما را، بعضی مواقع به‌طور مثبت ولی اغلب، به‌طور منفی، شکل می‌دهد. استدلال من این است که باید چارچوب عمل‌گرایانه مشابهی درمورد اینکه آیا درست است دست به اقدامات سیاسی بزنیم که ما را ترغیب کند تا طوری رفتار کنیم که گویی به تأثیر کارهایمان بر محیط اجتماعی اهمیت می‌دهیم، اتخاذ کنیم. ناتوانی در پذیرش اقدامی غیرتهاجمی مانند گذاشتن مالیات بر سیگار به‌منظور تشویق ایجاد محیط اجتماعی مفیدتر به‌منزله صیانت از آزادی یک شخص (حق فرد سیگاری برای آسیب‌رسانی به دیگران) به‌قیمت نابودکردن آزادی ارزشمندتری (حق افراد غیرسیگاری که نمی خواهند توسط سیگاری‌ها آسیب ببینند) است.

افرادی که می‌خواهند سنگ آزادی را به‌سینه بزنند باید عنوان کنند که چرا به‌خاطر آزادی مدنظر آن‌ها، باید آزادی سایرین قربانی شود.

 

چگونه می‌توانیم از خاصیت همه‌گیری رفتاری درراستای حفظ کرامت انسانی و ارزش‌گذاری به راستگویی، احترام‌ گذاشتن به دیگران، حکمرانی مناسب و غیره استفاده کنیم؟ هرچه باشد، اگر تلاش‌های سیاسی باعث شد طی سه دهه اخیر آمریکایی‌ها سیگار را ترک کنند، مسلماً می‌تواند کاری کند تا اسلحه‌ها و بیگانه‌هراسی‌ خود را نیز کنار بگذارند؛ نه؟

فرانک: مثال‌های ارائه‌شده به‌وسیله رهبران، غالباً موثرترین راه برای ترویج محیط‌های اجتماعی حمایتی و تقبیح محیط‌های مخرب است. اما در بسیاری از موارد دیگر، اقتصاددانان مدت‌هاست توافق کرده‌اند که مالیات و یارانه عادلانه‌ترین و کارآمدترین عامل برای تشویق‌به تغییرات رفتاری است. ادعایی که در کتابم دارم این است که اثرات جانبی رفتاری، اقداماتی که بر محیط‌های اجتماعی تأثیر می‌گذارند، دقیقاً مشابه اثرات جانبی روزمره ازجمله آلودگی، سروصدا و ازدحام بیش‌ازحد است.

درصورت عملی‌بودن، دلایل مستحکمی داریم که مالیات را به قانون ممنوعیت مطلق، به‌عنوان راهکاری برای کنترل اثرات جانبی رفتاری ترجیح می‌دهیم. این کار درمقایسه ‌با ممنوعیت مطلق، آزادی کسانی را که دوست ندارند برای انجام کاری در تنگنا قرار بگیرند حفظ می‌کند. درآمد حاصل‌از چنین مالیات‌هایی همچنین ما را قادر می‌سازد تا مالیات‌های موجود بر فعالیت‌های سودمند را، مثل استخدام مشاغل، که مالیات‌بر حقوق و دستمزد ایالات‌ متحده مانع بزرگی بر سر راه آن است، کاهش دهیم.

 

درواقع، صحبت شما درمورد پایین آوردن حق مالکیت اسلحه یا تحمل مخالف ، چگونه عمل خواهد کرد؟ چگونه آموخته‌های حاصل از سیگارکشیدن را درعمل به سایر ارزش‌های اجتماعی تعمیم دهیم؟

فرانک: پاسخ هوشمندانه به این سوال که جامعه باید چه حقوقی برای افراد سیگاری درنظر بگیرد، به مقایسه منطقی بین هزینه‌ها و مزایای جایگزین‌های دردست‌ بررسی بستگی دارد. همین موضوع باید بر طرز تفکر ما درمورد حقوق صاحبان اسلحه حاکم باشد. حق آن‌ها برای انجام هرکاری که دلشان بخواهد باید تنها درصورتی محدود شود که مشخص شود نادیده‌گرفتن آن محدودیت‌ها منجر به صدمه بی‌مورد به دیگران می‌شود. مدارک فراوانی درپاسخ‌ به این سؤال وجود دارد که پاسخ های قانع کننده ای برای ما دارد.

در آمریکا، که آزادی قانونی زیادی برای صاحبان اسلحه وجود دارد بیش‌از ۵۰ برابر انگلستان، که قوانین سخت‌تری برای خرید اسلحه دارد، مرگ‌ومیر دراثر شلیک گلوله رخ می‌دهد. از آنجا که مقررات ساده، مثل الزام گواهی سوپیشینه و ممنوعیت فروش سلاح‌های نظامی میزان مرگ‌ومیر با سلاح را در ایالات متحده بدون نیاز به محدودیت های شدید برای صاحبان اسلحه تاحدزیادی کاهش می‌دهد، دفاع از عدم تصویب چنین مقرراتی قاعدتا دشوار است.

اساسنامه‌ها و مقررات همچنین می‌توانند برای دفاع از حقوق افرادی با آیین مذهبی متفاوت و دارای پیشینه نژادی یا قومی، بسیار سودمند باشند. به‌مرور زمان، چنین اقداماتی درکل منجربه ایجاد نگرش‌های تحمل‌پذیرتر می‌شود. اما اثر رفتارهای رهبران برجامعه نیز عامل‌ تعیین‌کننده مهمی در شکل‌گیری نگرش‌هاست.

 

اگر به همه‌گیری رفتاری توجهی جدی شود، آیا این بدان معناست که جامعه آمریکا محکوم به فناست؟ زیرا جامعه به دو قبلیه (دموکرات و جمهوری‌خواه) با رهبران، رسانه، حقایق و ارزش‌های مجزا، با تعامل کمتر با گروه مقابل، تقسیم شده‌است. وقتی «اعتبار اجتماعی» به افزایش قطب بندی دامن می‌زند، چگونه می‌توان از جامعه برای احیای اخلاق عمومی و منش اصلی استفاده کرد؟

فرانک: اتفاقاً برعکس؛ توجه جدی به همه‌گیری رفتاری درواقع طرف‌های دعوا را به‌هم نزدیک می‌کند. مانند اثرات جانبی معمولی، اثرات جانبی رفتاری کیک اقتصاد را کوچکتر می‌کند. بنابراین، هر اقدامی جهت کاهش این مشکل امکان بزرگتر شدن کیک اقتصاد را بالاتر می‌برد و درنتیجه، تکه بزرگتری نصیب همه خواهد شد.

مالیات خنثی بر انتشار دی‌اکسیدکربن مثالی درهمین رابطه است. افرادی که بیشترین مالیات را می‌پردازند درحقیقت پولدارها هستند که انرژی بسیار بیشتری نسبت‌به دیگران استفاده می‌کنند. اگر درآمد حاصله از آن مالیات به خانوارهایی با درآمد متوسط و پایین بازگردانده می‌شد، ۹۰٪ از رای‌دهندگان بالقوه به این قانون ماهانه چک‌های تخفیفی دریافت می‌کردند که از مبلغ مالیات پرداختی برای دی‌اکسیدکربن بیشتر بود؛ و از آنجا که ثروتمندان بیشترین سود را از کند شدن روند گرمایش کره زمین می‌برند، پول آن‌ها نیز از راهی دیگر بازگردانده می‌شد. اینکه رهبران تلاش نکرده‌اند توضیح دهند که چرا چنین اقداماتی تقریباً به‌نفع همه است، بدترین نوع قصور سیاسی است.

 

ما چیزی به‌نام مصالح مشترک داریم. اما ویژگی بارزتر جامعه این است که این پیوندهای «کلان» باید با نمونه‌های «خرد» رقابت کنند: ما در زیرگروه‌های فشرده‌ای قرار داریم که حلقه‌های اجتماعی رفتاری ما هستند. ایالت‌های قرمز و آبی[8]؛ طرفداران خروج و باقی‌ماندن انگلستان از اتحادیه اروپا. آیا می‌توانیم از این مسائل گذر کنیم؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟

فرانک: من سوال موجود در فصل آخر کتابم را، که در آن تحقیقاتی مبنی‌بر بیهودگی بیشتر مکالمات بین جناح‌های مخالف سیاسی را ذکر کرده‌ام، برایتان مطرح می‌کنم. طی این تحقیقات مشخص شد اگر بتوانید سؤال درستی مطرح کنید، سؤالی که باعث شود طرف مقابل‌تان به مسائل با دید متفاوتی بنگرد، پیشرفت در چنین گفتگوهایی محتمل‌تر می‌شود.

 

[1] Under the Influence: Putting Peer Pressure

[2] Princeton University Press

   The Economist’s Open Future [3]

[4] Camels

[5] John Stuart Mill

[6] On Liberty

[7] The Economist

[8] اشاره به جمهوری‌خواه و دموکرات‌ها

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha