بررسی دیدگاه‌های نو نسبت به وضعیت فعلی آموزش در ایالات‌متحده در مصاحبه ترجمه‌شده از هنری ژیرو؛
بی‌سوادی مصنوع پروژه سیاسی و آموزشی اصلی برای ایدئولوژی نظام شرکتی دست راستی و مجموعه‌ای از سیاست‌ها است که با تمام قوا در پی غیرسیاسی کردن مردم و تبدیل آن‌ها به همدست نیروی‌های نژادپرست سیاسی و اقتصادی نئولیبرال است، نیرو‌هایی که در پی تحمیل بدبختی و عذاب به همان مردم‌اند.

گروه راهبرد «سدید»؛ مقاله‌ی پیش رو بخشی از کتاب «تاثیرات گفتمان و زبان نئولیبرال در آموزش» است که به سردیبری میجا ساردوک در انتشارات راتلج در سال ۲۰۲۱ به چاپ رسیده است. کتاب محتوایی انتقادی در زمینه‌ی برابری، رفاه، عدالت و دیدگاه‌هایی نو نسبت به وضعیت آموزش در سراسر جهان به ویژه ایالات متحده دارد. بخش آخر کتاب مصاحبه‌ای با هنری ژیرو، متفکر برجسته‌ی آمریکایی است که در سال ۲۰۱۸ انجام شده و بعدتر در این کتاب به چاپ رسیده است. هر چند دیدگاه‌های ژیرو در این مصاحبه مرتبط با وضعیت آموزشی در ایالات متحده و وضعیت اجتماعی آمریکاست، اما آنچنان که برخی صاحبنظران باور دارند وضعیت نئولیبرال به اشکال مختلف در سراسر جهان قابل رویت است و با خصلت‌هایی مشترک هر چند در لباسی متفاوت منافع عمومی را به خطر انداخته است؛ از این رو پرداختن به دیدگاه‌های این متفکر برجسته و آگاهی از آنچه در وضعیت نئولیبرال برای آموزش، منافع عمومی و جامعه رخ می‌دهد خالی از لطف نیست. کلماتی که مترجم برای خوانش بهتر به ترجمه اضافه کرده در { } آمده است.

 

اکنون برای چند دهه نئولیبرالیسم در خط مقدم همه‌ی بحث‌ها بوده است، نه فقط در اقتصاد و امور مالی بلکه در واژگان حیطه‌های متنوع دیگری، چون مطالعات حاکمیتی، جرم‌شناسی، مراقبت‌های بهداشتی، علم حقوق، آموزش و... نفوذ کرده. چه چیزی موجب استفاده و کاربرد این ایدئولوژی «اقتصادگرا» مرتبط با سودمندی و بهره‌وری است؟

ژیرو: نئولیبرالیسم ایدئولوژی مسلط زمانه شده و خود را به عنوان خصلتی مرکزی در سیاست‌ها تثبیت کرده است. {نئولیبرالیسم} نه تنها خود را به عنوان سیستمی سیاسی و اقتصادی با هدف تحکیم قدرت در دست نخبگان سازمانی و مالی تعریف می‌کند، بلکه همچنین جنگی بر سر عقاید به راه انداخته است. در این جنگ عقاید، نئولیبرالیسم خود را به مثابه شکلی از عقل سلیم تعریف کرده و به عنوان یک شیوه‌ی آموزش عمومی عمل می‌کند، این شیوه‌ی آموزشی نه فقط قالبی برای ساخت بازار بلکه کالبدی برای تمامی زندگی اجتماعی ایجاد می‌کند. به این صورت نئولیبرالیسم نه تنها از طریق آموزش عمومی و آموزش عالی به اشاعه ارزش‌ها، هویت‌ها و شیوه‌های عمل مبتنی بر بازار ادامه می‌دهد، بلکه در سطح دیگری در دستگاه‌ها و بستر‌های فرهنگی گسترده‌تر با اجبار به خصوصی‌سازی و کارآمدی، مقررات‌زدایی و کالا‌یی‌سازی، تمامی نهاد‌های مسئول و روابط زندگی روزمره را هدف خود قرار داده و آن‌ها را خصوصی، اقتصادی و قانون زدایی می‌کند.

از دهه‌ی ۱۹۷۰ هر چه بیشتر نهاد‌های مسئول جامعه تحت سیطره ایدئولوژی نئولیبرال درآمدند، تصور نئولیبرال از عقل سلیم، یعنی نوعی فردگرایی افسارگسیخته، رقابت شدید، حمله‌ی وحشیانه به دولت رفاه، سلب مالکیت منافع عمومی و یورش ایدئولوژی نئولیبرال به همه‌ی دیگر الگو‌های اجتماعی متضاد با ارزش‌های بازار تبدیل به هژمونی حاکم جوامع سرمایه‌داری شده است

از دهه‌ی ۱۹۷۰ هر چه بیشتر نهاد‌های مسئول جامعه تحت سیطره ایدئولوژی نئولیبرال درآمدند، تصور نئولیبرال از عقل سلیم {یعنی} نوعی فردگرایی افسارگسیخته، رقابت شدید، حمله‌ی وحشیانه به دولت رفاه، سلب مالکیت منافع عمومی و یورش {ایدئولوژی} نئولیبرال به همه‌ی دیگر الگو‌های اجتماعی متضاد با ارزش‌های بازار تبدیل به هژمونی حاکم جوامع سرمایه‌داری شده است. آنچه بسیاری از اندیشگران چپ از آن غافل شده‌اند این که نئولیبرالیسم درباره‌ی چیزی فراتر از ساختار اقتصادی و به خصوص در عصر شبکه‌های اجتماعی یک نیروی آموزشی عظیم است که به سلطه تمام‌عیار در همه سطوح زندگی اجتماعی مرتبط می‌شود. بازوان نئولیبرالیسم نه فقط درون آموزش بلکه به مجموعه‌ای از بستر‌های دیجیتال و به موازات آن در فضای وسیع‌تر فرهنگ عامه گسترش می‌یابد. صرف نظر از نهاد (ها)، تحت لوای شیوه‌های حاکمیت نئولیبرال هر رابطه اجتماعی به نوعی عمل تجاری تقلیل می‌یابد. ترویج نئولیبرالیسم از اثربخشی و کارآمدی گواهی بر خواست و موفقیت آن برای مرکزیت دادن به آموزش در {عرصه} سیاست‌ها است. همچنین همانطور که پیر بوردیو تاکید کرده است جریان چپ ابعاد آموزشی و نمادین مبارزه را دست‌کم گرفته و تاکنون سلاح مناسبی برای مبارزه در این جبهه تعبیه نکرده‌اند، {از این رو این مرکزیت بخشی به آموزش در سیاست} هشداری به مترقیان است.

 

طبق نظر هواداران نئولیبرالیسم آموزش یکی از شاخص‌های اصلی نشان دهنده‌ی رشد اقتصادی و رفاه فردی است. چرا و چگونه آموزش یکی از عناصر اصلی «انقلاب نئولیبرال» شد؟

ژیرو: هواداران نولیبرالیسم همواره پذیرفته‌اند آموزش محل مبارزه‌ای است که بر سرش در رابطه با اینکه جوانان چگونه باید آموزش ببیند، چه کسی باید آموزش یابد و چه دیدگاهی از اکنون و آینده باید ارزشمندترین و ممتازترین باشد، مخاطرات بسیاری وجود دارد. همچنان که دانشجویان در دهه‌ی شصت ایالات متحده و بسیاری از دیگر کشور‌ها در پی بازتعریف آموزش به مثابه حوزه عمومی دموکراتیک و گشودن آن به روی گروه‌های گوناگون طرد شده {از آموزش} تا آن مقطع زمانی بودند، آموزش عالی از خلال دوره‌ای انقلابی عبور کرد. محافظه کاران به شدت از این تغییر وحشت‌زده شدند و هر آنچه می‌توانستند برای مقابله با آن انجام دادند. شواهد این ماجرا در گزارش پاول (Powell Memo) منتشره به سال ۱۹۷۱ و بعدا در گزارش مفصل کمیسیون سه جانبه (The Trilateral Commission) با عنوان بحران دموکراسی منتشره در سال ۱۹۷۵ روشن است. محافظه کاران به ویژه راست نئولیبرال از دهه ۱۹۶۰ جنگی را علیه آموزش با هدف خلاصی از نقش بالقوه آموزش به مثابه حوزه عمومی دموکراتیک به راه انداخته‌اند. در عین حال آن‌ها به شدت در تلاش برای تجدید ساختار شیوه‌های حاکمیت آموزش، کم‌کردن قدرت اساتید، ارجحیت دانشی که برای بازار کارایی داشت، تعریف دانشجویان عمدتا به عنوان مشتری و مصرف‌کننده و کاهش کارایی آموزش عالی عموما با هدف آماده‌سازی دانشجویان برای ورود به نیروی کار جهانی بودند. در مرکز سرمایه‌گذاری نئولیبرال در آموزش میلی نهفته است به تضعیف تعهد دانشگاه‌ها به حقیقت، تفکر انتقادی و وظیفه‌ی دانشگاه برای دفاع از عدالت و تقبل مسئولیت برای محافظت از منافع جوانان همچنان که آن‌ها به جهانی ورود می‌کنند که مشخصه‌اش در داخل و خارج از خانه{هاشان} نابرابری‌های عظیم، محرومیت و خشونت است. آموزش عالی شاید یکی از محدود نهاد‌های باقی مانده در جوامع نئولیبرالی است که فضایی ایمن برای پرسیدن، به چالش کشیدن و اندیشیدن علیه جریان حاکم را فراهم می‌کند. نئولیبرالیسم چنین فضایی را خطرناک می‌داند و نئولیبرال‌ها هر ممکنی را برای حذف آموزش عالی انجام داده‌اند، {منظور} آموزش عالی به عنوان فضایی {است} که در آن دانشجویان می‌توانند درکی از خود به مثابه شهروندان منتقد داشته باشند، اساتید در ساختار حکمرانی دخالت کنند و آموزش خود را به عنوان یک حق و نه امتیازی ویژه تعریف کند.

هواداران نولیبرالیسم همواره پذیرفته‌اند آموزش محل مبارزه‌ای است که بر سرش در رابطه با اینکه جوانان چگونه باید آموزش ببیند، چه کسی باید آموزش یابد و چه دیدگاهی از اکنون و آینده باید ارزشمندترین و ممتازترین باشد، مخاطرات بسیاری وجود دارد

کمابیش، اصلاحات و سایر ابتکارات با هدف بهبود آموزشی به خودی خود یکی از سازوکار‌های محوری برای رخنه‌ی دستورعمل اثربخشی و کارآمدی نئولیبرالی بوده است. چه جنبه‌ای از نئولیبرالیسم و دستورعمل آموزشی آن را بیشتر مسئله‌ساز می‌بینید و چرا؟

ژیرو: آموزش عالی در همراهی روزافزونی با نیرو‌های بازار، اغلب مناسب تدریس اصول تجارت و ارزش‌های شرکتی است، در عین حال مدیران دانشگاهی در فرهنگ مبتنی بر حساب و کتاب نئولیبرال جایگاه هیئت مدیره یا بوروکرات‌ها را دارند. به موازات نگرش روزافزون به دانش به عنوان کالا، بسیاری از دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها مکدونالدیزه (McDonalds-ized) شده‌اند، نتیجه برنامه‌ای آموزشی است مشابه منوی فست فود. به علاوه اساتید دانشگاه بیش از پیش موضوع نوعی الگوی وال مارتی (Wal-Mart) از روابط کار شده‌اند، {این مدل وال‌مارتی} همانطور که نوآم چامسکی (Noam Chomsky) خاطرنشان می‌کند طراحی شده «تا هزینه کار را کاهش دهد و چاکرمآبی کارگران را بیشتر کند». در عصر بی‌ثباتی و انعطاف‌پذیری، اکثر اساتید به موقعیت‌های شغلی پاره وقت تنزل داده شدند، از حقوق‌شان کاسته شده، کنترل وضعیت کار خود را از دست داده، متحمل کاهش مزایا شده و از سخن انتقادی درباره‌ی مسائل اجتماعی در کلاس‌هاشان به وحشت افتاده‌اند چرا که می‌ترسند تا شغلشان را از دست بدهند. مورد آخر احتمالا مسئله‌ی اصلی است که مانع از آزادی بیان و آزادی علمی در سیستم دانشگاهی می‌شود. افزون بر این بسیاری از این اساتید به دلیل حقوق‌های ناچیزشان به سختی می‌توانند معاش خود را تامین کنند و برخی از آن‌ها با کوپن‌های غذایی روزگار می‌گذرانند. اگر اساتید دانشگاه همچون کارگران خدماتی تلقی شوند سهم دانشجویان {نیز} بهتر از این نیست و اکنون آن‌ها به جایگاه مصرف‌کننده و مشتری تنزل یافته‌اند. به‌علاوه دانشجویان نه تنها در ارزش‌های رقابتی، خصوصی شده و بازارمحور نئولیبرالیسم مستغرق اند بلکه با همین ارزش‌ها در غالب شهریه‌های گزاف، وام‌های نجومی که به بانک‌ها و سایر موسسات مالی بدهکارند و در بسیاری موارد فقدان اشتغالی هدفمند مجازات می‌شوند. نئولیبرالیسم به عنوان یک پروژه و یک جنبش، به توانایی آموزگاران و سایرین برای خلق موقعیت‌هایی صدمه می‌زند که فرصت کسب دانش و جسارت مدنی لازم برای دانشجویان را فراهم می‌کند تا انزوا و کلبی مسلکی {موجود} را غیرقابل پذیرش سازند و امید را متحقق کنند. نئولیبرالیسم در مقام یک ایدئولوژی با هر تصور ممکنی از دموکراسی مخالف است و دموکراسی را دشمن بازار می‌داند. با این حال اگر شهروندان خودآیین، ناقد خود، کنجکاو، بازاندیش و مستقل نباشند، دموکراسی نمی‌تواند تحقق یابد؛ {این ویژگی‌ها همان} خصلت‌های ضروری دانشجویان است اگر قرار باشد قضاوت‌ها و انتخاب‌های حیاتی در مورد مشارکت و شکل‌دادن به تصمیم‌گیری‌هایی داشته باشند که زندگی روزمره، اصلاحات نهادی و سیاست‌های دولتی را متاثر می‌سازد.

 

چرا ارزیابی‌های بزرگ مقیاس و داده‌های کمی معمولا بخش اصلی «جعبه‌ابزار نئولیبرال» در تحقیقات آموزشی هستند؟

تکیه بیش از حد به سنجه‌ها و اندازه‌گیری کمی تبدیل به ابزاری برای حذف پرسش از مسئولیت، اخلاق و عدالت از زبان و سیاست‌های آموزش شده است

ژیرو: این‌ها ابزار حسابداران‌اند و به دیدگاه‌ها یا پرسش‌های کلی‌تر درباره‌ی اهمیت چیزی به عنوان بخشی از آموزش یک دانشگاه هیچ ارتباطی ندارد. تکیه بیش از حد به سنجه‌ها و اندازه‌گیری کمی تبدیل به ابزاری برای حذف پرسش از مسئولیت، اخلاق و عدالت از زبان و سیاست‌های آموزش شده است. معتقدم به قول شما جعبه ابزار نئولیبرال بخشی از گفتمان بی‌سوادی عمومی است که اکنون در تحقیقات آموزش عالی رواج دارد، نوعی سرمایه‌گذاری خرف کننده در فرهنگی مبنی بر سنجه‌های {عددی} است که تخیل را می‌کشد و علیه آنچه انتقادی، متفکرانه، شجاعانه و مایل به خطرپذیری است جنگی به پا می‌کند. سنجه‌های عددی در خدمت فرهنگ محاسبه‌گر شکل جدید فرهنگ اثبات‌گرایی شده است، نوعی سراسربین (panopticon) مبتنی بر تجربه که ایده‌ها را به عدد و جرقه‌های خلاقانه را به خاکستر بدل می‌کند. ارزیابی‌های بزرگ مقیاس و داده‌های کمی همان سازوکار محرکی هستند که از {طریق} آن‌ها همه‌چیز در فرهنگ تجارت هضم می‌شود. در این الگو تمایز میان دانش و اطلاعات بلاموضوع شده است و هر چه که نمی‌تواند در غالب اعداد درآید به دیده‌ی تحقیر نگریسته می‌شود. در این سراسربین محاسبه‌گر جدید تنها دانشی مهم است که قابل اندازه‌گیری باشد. البته آنچه در اینجا فراموش می‌شود این است که سودمندی قابل اندازه‌گیری مصیبتی است همچون قاعده‌ای جهانی، زیرا هر شکل دیگری از دانش مبتنی بر این فرض را نادیده می‌گیرد که افراد باید چیزی بیش از این بدانند که چطور {وسائل} و چیز‌ها کار می‌کنند یا احتمالا استفاده‌ی عملی از چیز‌ها چیست. چنین زبانی نمی‌تواند به این پرسش پاسخ دهد که در زمانه‌ی ستمگری در مواجهه با حملات گسترده و وصف ناشدنی کنونی به مهاجران، مسلمانان و دیگر {گروه‌هایی} که زائد نامیده شده‌اند مسئولیت دانشگاه و آموزش‌دهندگان چیست. این زبانی است که هم می‌ترسد و هم نمی‌خواهد تصور کند که چه جهان‌های بدیلی با الهام از جست‌وجوی برابری و عدالت در عصری محاط با نیرو‌های تاریک رو به رشد اقتدارگرایی ممکن می‌شود.

 

در حالی که تحلیل دستورکار نئولیبرال در آموزش به خوبی مدون شده، تحلیل زبان آموزش نئولیبرال در حاشیه‌ی علایق پژوهشگرانه است. خاصه گسترش واژگان نئولیبرال با ایده‌های برابری طلبانه‌ای همچون انصاف، عدالت، برابری فرصت‌ها، رفاه و ... در بهترین حالت تنها توجه اندکی به خود جلب کرده است. چه عواملی در این تغییر تاکید نقش داشته‌اند؟

نئولیبرالیسم نه تنها درباره‌ی ارتباط میان ساختار‌های اقتصادی بلکه برسر حافظه، کلمات، معانی و سیاست‌ها نیز در حال جنگیدن است. نئولیبرالیسم کلماتی مانند آزادی را گرفته و آن را به آزادی مصرف، فوران نفرت و تجلیل تصوراتی از منفعت شخصی و نوعی فردگرایی دیوانه‌وار به عنوان عقل سلیم جدید محدود می‌کند

ژیرو: نئولیبرالیسم هم در آموزش و هم در جامعه چگونگی استفاده از زبان را واژگون کرده است. نئولیبرالیسم در پی تصاحب گفتمان‌های مرتبط به لیبرال دموکراسی است، {گفتمان‌هایی} که هم با هدف محدودیت معناهایشان و هم استفاده از آن‌ها در جهت مخالف معنای مرسومشان عادی‌سازی شده‌اند، مخصوصا در ارتباط با حقوق بشر، عدالت، قضاوت آگاهانه، عاملیت انتقادی و خودِ دموکراسی. نئولیبرالیسم نه تنها درباره‌ی ارتباط میان ساختار‌های اقتصادی بلکه برسر حافظه، کلمات، معانی و سیاست‌ها نیز در حال جنگیدن است. نئولیبرالیسم کلماتی مانند آزادی را گرفته و آن را به آزادی مصرف، فوران نفرت و تجلیل تصوراتی از منفعت شخصی و نوعی فردگرایی دیوانه‌وار به عنوان عقل سلیم جدید محدود می‌کند. برابری فرصت‌ها به معنی سروکار داشتن با اشکال بی‌رحمانه‌ی رقابت، یک نوع مرام جنگ همه علیه همه و بقای بهترین شیوه‌ی رفتار است. واژگان نئولیبرالیسم در خدمت خشونت‌اند از این رو واژگان نئولیبرالیسم در معنای جمعی ظرفیت شکوفایی انسان را کم می‌کند، فهم گسترده از آزادی به معنی امری اساسی برای گسترش ظرفیت عاملیت انسانی را کاهش می‌دهد و با تقلیل تصور اخلاقی به علایق بازار و تجمیع سرمایه آن را محدود می‌کند. در نئولیبرالیسم کلمات، حافظه، زبان و معنا تبدیل به سلاح می‌شوند. مسلما نه رسانه‌ها و نه ترقی‌خواهان توجه لازم را به این (نکته) نکرده‌اند که چطور نئولیبرالیسم زبان را به استعمار کرده، چرا که هیچ یک از این گروه‌ها به شناخت بحران نئولیبرالیسم نه فقط به عنوان بحرانی اقتصادی بلکه بحرانی در ایده‌ها توجه کافی نکرده‌اند. آموزش به عنوان نیروی اصلی برای سیاست دیده نمی‌شود و به همین سیاق اتصال زبان، قدرت و سیاست‌ها در پارادایم نئولیبرال شدیدا نادیده گرفته شده است. افزون بر این در زمانه‌ای که فرهنگ اجتماعی در حال مضمحل شدن، فضای عمومی در حال محو شدن و تصورات مشترک از شهروندی منسوخ شده است، کلمات حقیقت‌گو که بی‌عدالتی را افشا و تحلیل‌های موثق انتقادی را فراهم می‌کنند نیز اندک اندک ناپدید می‌شوند. چنین وضعی برخورد انتقادی نسبت به استعمار زبان توسط نئولیبرالیسم را درکل دشوارتر می‌سازد. در ایالات متحده توییت‌های غیرعادی ترامپ نه فقط دلالت بر زمانه‌ای دارد که در آن دولت‌ها درگیر بیماری جعلیات بی‌پایان‌اند بلکه همچنین دلالت دارد بر چگونگی عملکرد آن‌ها برای تقویت آموزش خوی کودکانه که طراحی شده تا ته‌نشست‌های ترامپ را در شرایط پرطلاتم تحریک کند، در عین حال او در حال تشدید فرهنگی از جنگ، وحشت، تفرقه افکنی و طمع برای خلع قدرت از منتقدانش است.

 

شما خصوصا درباره‌ی دیدگاه ابزاری نئولیبرالیسم به آموزش، درک تقلیل‌گرایانه‌ی آن از اثر بخشی و تصویر تحریف شده‌اش از انصاف بسیار نوشته‌اید. آموزش انتقادی باید از چه طریقی به مقابله با نئولیبرالیسم و دستورکار آموزشی آن بپردازد؟

در جهانی که با داده‌ها، سنجه‌ها و جایگزینی دانش با مقادیر انبوه اطلاعات هدایت می‌شود، آموزگاران باید دانش‌آموزان را جذب سواد چندگانه‌ای کنند که از فرهنگ چاپی و دیداری تا فرهنگ دیجیتال گسترده است. دانشجویان باید مرزنشینانی شوند که قادر به تفکر دیالکتیکی هستند تا نه تنها یاد بگیرند که چطور فرهنگ را مصرف، بلکه آن را چگونه تولید کنند کنند

ژیرو: نخست آموزش عالی نیازمند این است که ماموریتش را به عنوان منفعتی عمومی در جهت اصلاح تاثیرات برابری طلبانه و دموکراتیک خود دوباره خاطرنشان کند. آموزگاران باید مباحثه‌ای ملی را آغاز و گسترش دهند که در آن می‌توان از آموزش عالی به عنوان فضای عمومی‌ای دموکراتیک و از کلاس درس به مثابه محلی برای پرس و جو، گفتگو و تفکر انتقادی آگاهانه دفاع کرد؛ محلی که مدعی تخیل انتقادی و شکلی از جسارت مدنی است. همزمان گفتمان معرِف آموزش عالی به عنوان فضای عمومی دموکراتیک می‌تواند بستر تعهدی بیانگر را برای توسعه یک جنبش اجتماعی در دفاع از منافع عمومی و علیه نئولیبرالیسم به عنوان تهدیدی برای دموکراسی فراهم آورد. این مسئله همینطور به معنای بازاندیشی در این است که چطور در آموزش به عنوان منفعت عمومی می‌توان سرمایه گذاری کرد و احتمالا به معنی مبارزه برای سیاست‌هایی است که هم منجر به توقف عدم سرمایه‌گذاری در آموزش و هم جابه‌جایی سرمایه از بودجه‌های مرگ‌آور نظامی و زندان می‌شود. چالش آموزش عالی این است که تعهد خود به دموکراسی را کنار نگذارد و خدمت نئولیبرالیسم به نیرو‌های سلطه‌ی اقتصادی و سرکوب ایدئولوژیک را تشخیص دهد. دوم آموزگاران باید به نقش ضروری شهروند با سواد انتقادی برای دموکراسی اقرار و به آن جامه‌ی عمل بپوشانند، به ویژه در زمانه‌ای که آموزش عالی خصوصی شده و هدف تجدید ساختار فعالیت‌های نئولیبرال است. این مسئله جایگاه اخلاقیات، سواد عمومی، مسئولیت اجتماعی و همدردی را در اولویت آموزش قرار می‌دهد، در این صورت {می‌توان} دانش، تدریس و تحقیق را درهم آمیخت با آنچه احتمالا مقدمات دستورزبان یک نوع تصور اخلاقی و اجتماعی می‌نامند. این خود اشاره به جدیت آن ارزش‌ها، سنت‌ها، تاریخ‌ها و آموزش‌ها دارد که حس وقار، بازاندیشی در خود و همدردی را در قلب یک دموکراسی واقعی رواج می‌دهد. سوم، مانند بسیاری از کشور‌ها همچون آلمان، فرانسه، نروژ، فنلاند و برزیل آموزش عالی باید به عنوان یک حق تلقی شود نه مزیتی برای تعدادی اندک مانند آنچه در آمریکا، کانادا و بریتانیا {شاهد هستیم}. چهارم در جهانی که با داده‌ها، سنجه‌ها و جایگزینی دانش با مقادیر انبوه اطلاعات هدایت می‌شود، آموزگاران باید دانش‌آموزان را جذب سواد چندگانه‌ای کنند که از فرهنگ چاپی و دیداری تا فرهنگ دیجیتال گسترده است. دانشجویان باید مرزنشینانی شوند که قادر به تفکر دیالکتیکی هستند تا نه تنها یاد بگیرند که چطور فرهنگ را مصرف، بلکه آن را چگونه تولید کنند کنند. پنجم اساتید دانشگاه باید دوباره مدعی حق خود برای کنترل سرشت کارشان شوند، به سیاست‌های حکمرانی شکل دهند و مسیر پیشرفت شغلی با تضمین اشتغال امن و حمایت از آزادی آکادمیک و آزادی بیان به آن‌ها داده شود.

 

چرا تحلیل ارتباط میان نئولیبرالیسم و سواد عمومی به خصوص به عنوان یک پروژه‌ی آموزشی مهم است؟

ژیرو: اوج‌گیری نئولیبرالیسم در سیاست‌مداران آمریکایی طاعون ریشه‌دار بیسوادی عمومی، سیستم فاسد سیاسی و تحقیری ساخته شده در طول دهه‌ها نسبت به خرد را عیان کرد. همچنین به تباهی وابستگی‌های اجتماعی، قهقرای فرهنگ اجتماعی، افول زندگی عمومی و محو هر {گونه} درک مشترک از شهروندی نیز اشاره دارد. همچنان که ذهنیت‌ها و اخلاقیات بازار همه‌ی جنبه‌های جامعه را بیشتر دربرمی‌گیرد، نهاد‌های دموکراتیک و فضا‌های عمومی اگر نه به تمامی محو بلکه کوچک‌تر می‌شوند. همانطور که این نهاد‌ها از مدارس دولتی گرفته تا رسانه‌های بیرون از جریان اصلی و مراکز درمانی محو می‌شوند، فرسایش شدیدی نیز در گفتمان اجتماع، عدالت، برابری، ارزش‌های عمومی و منفعت عمومی رخ می‌دهد. در همین حال عقل و حقیقت اصلا مورد مناقشه قرار نمی‌گیرند یا همانطور که باید باشند موضوع مباحث آگاهانه نیستند بلکه {عقل و حقیقت} به نادرست بدنام شده و به دنیای مسموم خبر‌های جعلی ترامپ تبعید می‌شوند. مثلا در دولت ترامپ زبان به تاراج رفت، حقیقت و عقل بی‌اعتبار و کلمات و عبارات از هر محتوایی تهی یا به ضد خود بدل شدند، همگی این‌ها به واسطه‌ی تولید بی‌پایان طوفان توئیتری ترامپ یا دلقک‌بازی مدام فاکس نیوز انجام شده. این واقعیت دهشتناک دال بر شکستی در تخیل اجتماعی، اراده‌ی سیاسی و دموکراسی آزاد است. همچنین بخشی از سیاست‌هایی است که اجتماع را از هر ایده‌آل دموکراتیکی عریان می‌کند و هر گونه فهمی از آموزش به مثابه منفعت عمومی را به خطر می‌اندازد. آنچه تحت لوای نئولیبرالیسم شاهدش هستیم صرفا پروژه‌ا‌ی سیاسی جهت تحکیم قدرت در دستان خواص مالی و شرکتی نیست بلکه بازنگری در {این} معنای مهم سواد و آموزش به عنوان خالق یک نوع شهروندی آگاه و جامعه‌ی دموکراتیک است. در زمانه‌ای که برای نیرو‌های ضد دموکراتیک که تمامی اقتصاد حاکم و نهاد‌های فرهنگی ایالات متحده را اداره می‌کنند، حقیقت وبال گردن، نادانی تبدیل به فریضه و قضاوت آگاهانه و تفکر انتقادی دون‌شان و بی ارزش شده، {در چنین زمانه‌ای} سواد و تفکر چیز خطرناکی است. در حاکمیت این معماری معمول به اصطلاح عقل سلیم، سواد به دیده‌ی تحقیر نگریسته می‌شود، کلمات به داده‌ها تقلیل داده شدند و علم با شبه‌علم درهم شده است. به موازات تبدیل جهل به اصل اولیه سازماندهی جامعه‌ی آمریکا، نشانه‌های تفکر انتقادی بیش از پیش در حایشه‌ی فرهنگ تظاهر می‌یابند.

در زمانه‌ای که برای نیرو‌های ضد دموکراتیک که تمامی اقتصاد حاکم و نهاد‌های فرهنگی ایالات متحده را اداره می‌کنند، حقیقت وبال گردن، نادانی تبدیل به فریضه و قضاوت آگاهانه و تفکر انتقادی دون‌شان و بی ارزش شده، در چنین زمانه‌ای سواد و تفکر چیز خطرناکی است

در حاکمیت چهل ساله‌ی نئولیبرالیسم زبان بدل به سلاح شده و تقدیم تبلیغاتچی‌ها، مسابقه‌های تصویری خرف کننده و نوعی {جریان} فرهنگی و سیاسی ضد روشنفکری تایید شده توسط کاخ سفید شده است. این وضعیت را با فرهنگ سلبریتی همراه کنید که اکوسیستمی از وراجی، شوک و سرگرمی جلف را تولید می‌کند. روشنفکران ضد اجتماعی دلقک مآب خشن را نیز به این ملغمه اضافه کنید، کسانی که از نابرابری، اشکال کودکانه‌ی مردانگی دفاع می‌کنند و جهالت و ذهنیت جنگجو را به عنوان بخشی از نظم طبیعی تعریف می‌کنند و تمام این را در حالی انجام می‌دهند که هر معنای ماندگاری در عاملیت سیاسی را رد می‌کنند.

فرهنگ بی‌سوادی مصنوع از طریق یک دم و دستگاه رسانه‌ای نیز بازتولید می‌شود که در تجارت توهمات و شکوهمندسازی خشونت است. در چنین شرایطی بی‌سوادی تبدیل به هنجار می‌شود و آموزش برای نسخه‌ای از سیاست‌های زامبی (zombie politics) نئولیبرالی اهمیت مرکزی می‌یابد، آموزش در اینجا در خدمت حذف ارزش‌های دموکراتیک، روابط اجتماعی و همدلی از ایدئولوژی، سیاست‌ها و نهاد‌های حاکم کنترل‌کننده‌ی جامعه‌ی آمریکا عمل می‌کند. در عصر بی‌سوادی مصنوع چیز‌های بیشتری از صرف غیاب یادگیری، ایده‌ها و دانش وجود دارد. همچنین نمی‌توان حاکمیت بی‌سوادی مصنوع را رسما به برآمدن رسانه‌های اجتماعی، فرهنگی فوریت و فرهنگی نسبت داد که بر اساس لذت آنی عمل می‌کند. برعکس، بی‌سوادی مصنوع پروژه‌ی سیاسی و آموزشی اصلی برای ایدئولوژی نظام شرکتی دست راستی و مجموعه‌ای از سیاست‌ها است که با تمام قوا درپی غیرسیاسی کردن مردم و تبدیل آن‌ها به همدست نیروی‌های نژادپرست سیاسی و اقتصادی نئولیبرال است، {نیروهایی} که درپی تحمیل بدبختی و عذاب به همان مردم‌اند. چیزی فراتر از آنچه آریل دورفمن (Ariel Dorfman) «حماقت جنایتکارانه» می‌نامد در میان است، همچنین پای شکل شدیدا خبیثی از فاشیسم نئولیبرال قرن ۲۱ و فرهنگی از خشونت در میان است که در آن زبان به خدمت خشونت اجبار می‌شود در حالی که حمله‌ی بی مهابایی به تصور اخلاقی و تصور منفعت عمومی را هدایت می‌کند. در لحظه تاریخی کنونی تظاهر بی‌سوادی و جهالتی که یک اجتماع عرضه می‌کند ضرورت سواد عمومی را هم در آموزش عالی و هم در جامعه‌ی بزرگتر تضعیف کرده است.

 

آیا در تحلیل پدیده اجتماعی پیچیده (و بحث برانگیزی) مانند نئولیبرالیسم و دستورکار آموزشی آن کمبودی وجود دارد؟ به عبارت دیگر: آیا جنبه‌ای از دستورکار آموزشی نئولیبرال وجود دارد که منتقدان در پرداخت به آن تا کنون ناموفق بوده‌اند؟

نئولیبرالیسم به عنوان یک پروژه، تمام نهاد‌های فرماندهی دموکراسی را نابود و قدرت را در دستان نخبگان مالی تثبیت می‌کند. به عنوان یک جنبش، نابرابری و رنج اقتصادی عظیمی را تولید و مشروعیت می‌بخشد، منافع عمومی را خصوصی می‌کند، سازمان‌های اساسی دولتی را از بین می‌برد، و همه مشکلات اجتماعی را فردی می‌کند

ژیرو: هر تحلیلی از یک ایدئولوژی مانند نئولیبرالیسم همواره ناکامل خواهد بود و آثار مربوط به نئولیبرالیسم در اشکال مختلف و زمینه‌های گوناگون بسیار فراوان است. آنچه از نظر من همیشه کمرنگ بوده سه مسئله است؛ اول مطالب اندکی درباره‌ی این موضوع گفته شده است که چگونه نئولیبرالیسم به عنوان نه فقط یک شیوه‌ی اقتصادی برای سرمایه‌ی مالی کاربرد دارد بلکه به مثابه نوعی آموزش عمومی که از خلال تعدادی جایگاه‌ها و منابر مختلف عمل می‌کند. دوم درباره‌ی جنگ نئولیبرالیسم علیه برداشت دموکراتیک از اجتماع‌گرایی و مفهوم جامعه به میزان لازم نوشته نشده است. سوم در زمانه‌ای که انعکاس یک فاشیسم قدیمی در حال اوج‌گیری است به میزان مورد نیاز درباره‌ی ارتباط نئولیبرالیسم و فاشیسم یا آنچه من فاشیسم نئولیبرال می‌نامم صحبت نشده است، به ویژه ارتباط میان رنج و سیه‌روزی گسترده که به وسیله‌ی نئولیبرالیسم و برآمدن برتری سفیدپوستان به وجود آمده است. من فاشیسم نئولیبرال را هم به عنوان یک پروژه و هم به عنوان یک جنبش تعریف می‌کنم که به مثابه نیرویی که نهاد‌های فرمانده یک دموکراسی را از طریق تضعیف ارزشمندترین اصول دموکراسی اگر نه نابود، ضعیف می‌کند. متعاقبا {این عملکرد} نئولیبرالیسم زمین حاصلخیزی برای بذرافشانی معماری ایدئولوژیک، ارزش‌های سمَی و روابط اجتماعی نژادپرستانه‌ی تایید و تولید شده در فاشیسم فراهم می‌کند. نئولیبرالیسم و فاشیسم به هم پیوسته و در پروژه و جنبشی خوش‌آیند و سازگار با یکدیگر به پیش می‌روند که افراطی‌ترین {حدود} سرمایه‌داری را به ایده‌های فاشیستی پیوند می‌زند؛ {ایده‌هایی چون} ستایش از جنگ، نفرت از عقل و حقیقت؛ تجلیل پوپولیستی از ناسیونالیسم افراطی و خلوص نژادی؛ سرکوب آزادی و مخالف؛ و فرهنگی که دروغ، نمایش، اهریمن سازی از دیگری، گفتمان زوال، خشونت وحشیانه و در نهایت خشونت دولتی را در اشکال ناهمگون ترویج می‌کند. {نئولیبرالیسم} به عنوان یک پروژه، تمام نهاد‌های فرماندهی دموکراسی را نابود و قدرت را در دستان نخبگان مالی تثبیت می‌کند. به عنوان یک جنبش، نابرابری و رنج اقتصادی عظیمی را تولید و مشروعیت می‌بخشد، منافع عمومی را خصوصی می‌کند، سازمان‌های اساسی دولتی را از بین می‌برد، و همه مشکلات اجتماعی را فردی می‌کند. علاوه بر این، دولت سیاسی را به دولت شرکتی تبدیل می‌کند و از ابزار‌های نظارت، نظامی‌سازی، و قانون و نظم برای بی‌اعتبار کردن مطبوعات و رسانه‌های منتقد، تضعیف آزادی‌های مدنی و در عین حال تمسخر و سانسور منتقدان استفاده می‌کند. آنچه منتقدان باید به آن بپردازند این است که نئولیبرالیسم سیمایی از یک فاشیسم جدید است و به این ترتیب چنین کاری از نیاز به انکار این برداشت که سرمایه داری و دموکراسی یک چیز هستند، تجدید ایمان به وعده‌های یک سوسیالیسم دموکراتیک، ایجاد تشکیلات سیاسی نو حول اتحادی از جنبش‌های اجتماعی متنوع، و جدی گرفتن نیاز به مرکزیت آموزش برای خود سیاست سخن می‌گوید.

 

ترجمه: رضا علی‌نیا

هنری آ.ژیرو در حال حاضر دردانشگاه مک مستر دارای کرسی پژوهش برای منافع عمومی در دپارتمان مطالعات انگلیسی و فرهنگی است و استاد همکار نامی پائولو فرییره (Paulo Freire) در زمینه‌ی آموزش انتقادی بوده است. در سال ۲۰۰۲ او به عنوان یکی از پنجاه متفکر برتر آموزش در دوره‌ی مدرن در کتاب «پنجاه متفکر مدرن آموزش: از پیاژه تا امروز» به عنوان بخشی از مجموعه راهنمای کلیدی انتشارات راتلج نام گرفت. در سال ۲۰۰۷، نشریه تورنتو استار او را به عنوان یکی از «۱۲ کانادایی که طرز فکر ما را تغییر می‌دهند» معرفی کرد. وی در سال ۲۰۰۵ دکترای افتخاری را از دانشگاه مموریال کانادا دریافت کرد. او عضو هیئت تحریریه و مشاوره مجلات علمی ملی و بین‌المللی متعددی است و به عنوان سردبیر یا سردبیر مشترک در چهار مجموعه کتاب علمی نیز فعالیت کرده است. او به همراه پائولو فرییره به مدت یک دهه مجموعه‌ای در زمینه‌ی آموزش و مطالعات فرهنگی را ویرایش نمود. وی همکار ثابت تعدادی از نشریات اینترنتی همچون تروث‌اوت (Truthout)، تروث‌دیگ (Truthdig) و کانترپانچ (CounterPunch) است. او در بسیاری از مجلات مقالاتی به چاپ رسانده و اخیرترین کتاب‌هایش عناوین زیرین را شامل می‌شود: جنگ نئولیبرالیسم بر آموزش عالی (Haymarket ۲۰۱۴)، خشونت فراموشی سازمان یافته (۲۰۱۴, City Lights)، اندیشیدن خطرناک در عصر اقتدارگرایی (Routledge ۲۰۱۵)، اعتیاد آمریکا به تروریسم (Monthly Review Press, ۲۰۱۶)، آمریکا در جنگ با خود (City Lights, ۲۰۱۷)، مردم در خطر (Routledge, ۲۰۱۸)، کابوس آمریکا: مواجهه با چالش فاشیسم (City Lights, ۲۰۱۸) و وحشت پیش‌بینی نشده (Los Angeles Review of Books, ۲۰۱۹). زمینه‌های تحقیقاتی اولیه او عبارتند از: مطالعات فرهنگی، مطالعات جوانان، آموزش انتقادی، فرهنگ عامه، مطالعات رسانه، نظریه‌ی اجتماعی و سیاست‌های آموزش عمومی و آموزش عالی. او به ویژه علاقمند به آنچه است که خود جنگ بر سر جوانان، خصوصی‌سازی آموزش عالی، سیاست‌های نئولیبرالسم، حمله به سواد عمومی و فروپاشی حافظه‌ی جمعی، آموزش جمعی، طبیعت آموزشی سیاست‌ها و برآمدن جنبش‌های جوانان در سراسر جهان می‌نامد. وبسایت او در آدرس www.henryagiroux.com قابل دسترس است.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha