گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سریال «خاتون» با نام فرعی «روزی روزگاری ایران» به نویسندگی و کارگردانی «تینا پاکروان» با شروع نمایش خود در شبکه نمایش خانگی توانست جاذبه قابل توجهی را از خود برای مخاطبان ایجاد کند، خصوصاً آنکه موضوع و داستان سریال اساساً بر محور شخصیت یک زن اصیل ایرانی از قوم بختیاری و براساس یک داستان واقعی شکل میگیرد، این سریال تا هشت قسمت در قالب فصل اول از شبکه نمایش خانگی پخش شد، اما هنوز و تا نگارش این مطلب خبری از پخش قسمت نهم در قالب آغاز فصل دوم آن نیست. سریال خاتون را موسسههای «بانو فیلم» و «Royal film production» حمایت کردهاند و در قالب پلتفرم «نماوا» پخش میشود.
همچنین بازیگران مطرحی چون: «نگار جواهریان، اشکان خطیبی، شبنم مقدمی، بابک حمیدیان، رضا بهبودی، ستاره پسیانی، شاهرخ فروتنیان، بهناز جعفری، مهران غفوریان، پیام دهکردی، مهران مدیری، فرخ نعمتی، عاطفه رضوی، پژمان بازغی و سروش صحت» در این سریال به ایفای نقش پرداخته اند. موسیقی متن و تیتراژ این سریال توسط «کیهان کلهر» ساخته شده که توسط «ارکستر فیلارمونیک پراگ» اجرا شده است، ضمن آنکه موسیقی تیتراژ پایانی این سریال از برداشتی از تصنیفی با عنوان «رویای هستی» با صدای مرحوم «غلامحسین بنان» تشکیل شده است و مدیر فیلمبرداری این سریال «هومن بهمنش» است و تهیهکنندگی آن نیز به عهده «علی اسدزاده» است.
فضای کلی ساختار، ظاهر، فرم
سریال خاتون با یک قالب اجتماعی و خانوادگی آغاز میشود و به مرور به یک شکل و قالب با برداشت زنانه از موضوعات با توجه به شخصیت محوری زن آن متمایل میشود. سریال از موقعیتها و سوژههای زیادی تشکیل شده است و سعی میکند تا موضوعات روز و اجتماعی آن روزها را به تصویر بکشد، اما همواره سرانجام یا سرمنشاء همه رخدادها و موقعیتها به شخصیت محوی زن داستان متصل میشود که این محوریت قراردادن یک شخصیت پر تب و تاب به خودی خود یک انسجام ساختاری بر محوریت داستان ایجاد کرده است.
فضای ساختاری داستان و متن در مواردی دارای خلاءهایی است که در منطق طول داستان معنادار نیست و این خلاء به درستی با پاسخ منطقی در متن جبران نمیشود، همچنین در مقاطعی که متن از خط اصلی داستان به سمت حواشی ملودراماتیک متمایل میشود، با حفظ ریتم و کششهای به اندازه و در جای خود این خلاء حاشیهای را توانسته است جبران کند، افزون بر آن در موارد بسیاری فرم بر محتوا غالب است و این به جذابت سریال کمک کرده است، البته که منجر شده تا برخی از ضعفها مانند برخی ضعفها در منطق متن و دیالوگپردازی کمتر به چشم بیاید.
خاتون دارای یک فرم چندگانه، اما مبهم است و در مقاطی با اصلی فرعی کردن متن و حاشیه پیش میرود، اما در این ابهامهای گهگاهی خود، با دیالوگ پردازیِ گاهاً عمیق و جذاب در خلق یک موقعیت پرکشش و همراه با جاذبه، توانسته است به هر کیفیت داستان را پیش ببرد، البته که گاهی نیز رنگ و لعاب شعارزدگی به خود میگیرد و آنچه که باید با همدستی فرم به یک محتوای شفاف و پذیرنده برای مخاطب تبدیل شود ممکن نمیشود، مانند بخشی از فیلم که شخصیتهای خاتون و پروین با یکدیگر در حال دیالوگ پردازی هستند که پیرامون انتخاب میان دیکتاتوری یا آن اِشغالی است که آزادی مطلوب انگاشته میشود، در واقع گاهی فیلم تلاش میکند تا به مفاهیم سنگین بپردازد، اما از فرم بیرون میزند و بیشتر جنبهی شعار زده پیدا میکند.
جنس پرداخت سریال خاتون از منظر بررسی توأمان فرمی و محتوایی در مواردی به روایت یکدست و سلیس و نرم نزدیک میشود، مانند آنکه مخاطب تصور میکند مشغول خواندن یک رمان پرکشش و جذاب است و این ویژگی از امتیازات این سریال در جذب مخاطب است، چرا که این سریال در ذات خوب یک فضای مدون و قویِ قصهگویی را همواره حفظ کرده است، همچنان که در این داستان پردازی، گاهی فرم در اثر غالب است و گاهی دیگر محتوا ابتکار عمل را در این قصهگوی به دست گفته است و این رفت و برگشن نوبهای میان غلبهی فرمی و محتوایی در تغییر فضای کلی و عدم سکون و یکنواختی بسیار موثر بوده است.
خاتون مملو از موقعیتهای جذاب و متفاوت است که از این منظر قدری پیش بینی برای مخاطب را دشوار میکند که اتفاقاً این از دلایل جذابیت سریال برای مخاطبِ کنجکاو به حساب میآید، این مسئله در حالی است که موقعیت پردازیها در اغلب موارد، درست در خدمت داستان است و همچنین به تقویت نقش پیرنگها در طول اثر کمک کرده است.
دکوپاژ خلاقانه بخش مهمی از ساختار اثر را تشکیل داده است و خصوصاً حرکت منظم دوربین روی سوژه به جذابیت و دقت نظر در مخاطب و همچنین به فوکوس دادن به آنچه مدنظر چشم سوم از منظر کارگردان است کمک کرده است، در کنار حرکت نرم و منظم دوربین، رنگ بندی و جذابیتهای بصری در قاب به نظم موجود در تصاویر کمک کرده است.
موسیقی متن و تیتراژ این سریال ساختهی کیهان کلهر است که توسط ارکستر سمفونی پراک اجرا شده است و در کنار رنگبندی و جذابیتهای بصری در انتقال و القاء حس به مخاطب موثر میباشد، موسیقی متن فیلم دارای مایههایی از موسیقی ارکسترال کلاسیک با حال و هوای موسیقی ارکسترال اروپایی است، اما موسیقی تیتراژ ابتدایی، تشکیل شده از یک اجرای ارکسترالِ پرحجم و قدرتمند با ریتم نسبتاً بالا با مایههایی از موسیقی چهارگاه سنتی ایرانی است. همچنین موسیقی تیتراژ پایانی این سریال برداشتی از تصنیف رویای هستی با صدای مرحوم غلامحسین بنان است که با یک موسیقی ارکسترال با مایههای ایرانی ترکیب شده است.
سریال خاتون منهای مقاطعی که سریال عملاً به سمت حاشیهای حاوی داستانکها میرود، دارای یک درام جدی با یک جدال اساسی و تمام قد میان عشق و نفرت است که بخش مهمی از کشش و تعلیق در ساختار سریال را به خود اختصاص داده است و این مایههای متقابل میان عشق و نفرت در گونههای شخصیتی مختلف از ابتدای سریال تا میانههای آن به شکل افزاینده، بخش ثابت و مهمی از فضای سریال را در خود نهفته است.
روایت نقش ارتش در جریان تغییر قدرت در شهریورماه ۱۳۲۰
سریال خاتون تلاش کرده است تا نگاهی بی طرف و بدیع در مقابل سایر فیلمها به بازه زمانی شهریور ۱۳۲۰ و هجوم قوای متفقین به ایران داشته باشد، از این منظر که در بدنه درونی ارتش شاهنشاهی که پایههای آن توسط تفکر دیکتاتوری-نظامی پهلوی اول بنا نهاده شد، از یک سمت به سوی این تفکر گرایش داشت و از سمت دیگر در نقش نفوذی به قوای روس یا انگلیس گرایش داشتند و با مسئلهی تجاوز قوای بیگانه به کشور بی تفاوت برخورد میکردند که این مسئله در این سریال به خوبی در یک قالب درام به همراه لحظات خوش ریتم و پُر تب و تاب نمایش داده شده است و جزءِ معدود تولیدات تصویری سریالی داخلی است که به این مسئله از این زاویه پرداخته است.
رونمایی از شخصیت «فهیمه اکبر»، فعال تودهای کمتر شناخته شده
در اولین قسمت از سریال خاتون و در قالب نزدیک شدن به شخصیتهای گوناگون زن در دهه ۲۰ شمسی، به شخصیت فردی به نام "فهیمه اکبر" (با بازی غزل شاکری) پرداخته میشود، وی که از مهرههای فعال در زمینه ترویج اندیشههای غربگرایانه، اما دارای گرایش شدید به جریان توده! میباشد در این سریال و در سکانسهای کوتاهی به عنوان یکی از بانوانی نمایش داده میشود که سریال قصد دارد به شخصیت او نیز مانند سایر بانوان اشاره کند و بپردازد و در واقع یک برداشت سطحی و بی خطر و عادی و مِلو از جریانی است که به آلامد یا همان غربگرای امروزی مشهور بوده است که خصوصاً در زمینه هنری نقش جدی در بسط غربگرایی و گسترش هنر غربی و وارداتی در جامعه و سبک زندگی آن روزهای ایران بود، شایان توجه است که این سریال با نام فرعی "روزی روزگاری ایران" به میان مخاطب آمده است؛ در میان این سکانسها به قسمتی پرداخته میشود که یک قطعه موسیقی با شعری از جهانگیر سرتیپ پور و با صدای فهیمه اکبر خوانده میشود که از آنجا که کلام برآمده از شعر فارسی، اما با ملودی وارداتی غربی است، نوعی از نفوذ فرهنگی غرب در قالب تجدد در این پلان دیده میشود که از منظر جریان شناسیِ موسیقی این رویه که قسمی از اقسامِ روشهای نفوذ تفکر غربی در بدنهی هنر ایران است در آن دوران فراوان یافت میشده است.
از این رو این سریال با درک سطحی از این اثر مخرب جریان شناسانه در بدنه فرهنگ و هنرِ رنگ و لعاب گرفته با هنر متجدد و نفوذ کرده در جامعه ایرانِ آن زمان به عنوان یک جاذبه آن را در کنار سایر جذبههای ملودرام خود قرار میدهد و از کنار آن به سهولت عبور میکند که اگر بنا بر ساختن یک سریال تاریخی باشد (که اینطور به نظر نمیرسد) ضروری بود تا تاریخ در محتوای این سریال با اقتضائات و رخدادهای خود مطرح شود و بسط و گسترش یابد (حتی اگر با یک ملودرام همجوار است)، از این رو به این نکته که در سطور بعدی به آن بیشتر پرداخته خواهد شد میشود اشاره کرد که سریال خاتون ساحت روایت تاریخی را در حد مدیوم محدود خود کوچک ساخته است و از این رو بیان نکات جریانشناسانه که ذکر آن رفت در آن مغفول و مهجور واقع شده است، حال این سوال مطرح میشود که اگر روایت تاریخی برای این سریال مسئله اصلی نیست و تاریخ مستمسکی برای یک حرکت ملودراماتیک است پس چرا با نام فرعی روزی روزگاری ایران تلاش میکند برههای از تاریخ ایران را روایت کند؟! و اگر هدف اصلی سریال روایت تاریخی است پس چرا برخی روایتهای آن به اندازهی قامت محدود ملودرام داستان (نسبت به ظرف عظیم تاریخ) از سطح اهمیت و اولویت کافی برخوردار نیست؟
سریال تاریخی یا غیرتاریخی؟
خاتون، نه یک سریال تاریخی بلکه سریالی است که نقاط عطف تاریخی را به عنوان مستمسکی در نظر گرفته است تا جهانبینی نویسنده و کارگردان پیرامون نقش و مسئله زن مطرح شود، البته که آنچنان که در ابتدای تیتراژ این سریال به برداشت از یک داستان واقعی برای ساخت آن اشاره شده است مسائلی، چون مظاهرِ به بلوغ رسیدهی تجدد در دوران پهلوی اول، رشد مدرنیته و سایر موارد دیده میشود که به التبع اشاره به اقتضائات و طبیعت زمانی در جریان این داستان امری ضروری است، اما آنچه حائز اهمیت به نظر میرسد این نکته است که گاهی این عادیسازی تجدد به متن و رویهی اصلی داستان تبدیل میشود و پردازش یک رخداد و بستر تاریخی به حاشیه میرود، تا بدانجا که در مقاطعی مظاهر و نشر تجدد در اولویت قرار میگیرد که اگر سازندگان آن قائل بر ساختن یک اثر تاریخی با تمام اقتضائات زمانی آن باشند، عبور از میزان اهمیت دادن به ذات و نفس تجدد خود فصلِ مفصلی از روایت داستانی در قالب آن تاریخ است، البته که این انگاره با تکرار در جریان اثر، این رویه را خاطر نشان میکند که از کنار مسئله تاریخ و رخدادهای آن که باید با موشکافی ولو در یک پرداخت دراماتیک و داستانی کنکاش شود عبور میشود و در برخی موارد اگر آن مدیوم و قالب تاریخی در خدمت ملودرام نویسنده باشد، تاریخ پررنگ میشود. این مسئله در ذات خود امری عادی است، اما اگر قائل بر آن باشیم که یک رخداد داستانی در بستر تاریخی خاص خود پیش میرود باید از اقتضائات آن بستر زمانیِ تاریخی خود نیز تبعیت کند و مسئلهی زمان درام نمیتواند تا آن مرزها پیش برود که اقتضائات تاریخی مصادره به مطلوب ملودرام و درام نویسنده شود، در واقع در مواردی ملاحظه میشود که تاریخ به خدمت متن نویسنده درآمده است!
دوگانه دراماتیک در قامت یک ارتشی دیکتاتور
دیکتاتوری رضاخانی در ارتش و با نمادی به نام سرگرد شیرزاد ملک، همسر شخصیت خاتون (با بازی اشکان خطیبی) بازتاب یافته است که این پرسوناژ در آن سوی طیف شخصیتی خود با یک احساس لطیف از جنس عشق و تعلق و علاقهی وافر رخ مینمایاند که بسیار باورپذیر و به شکل مویرگی قابل تفکیک ظاهر شده است، اما این شخصیت در مقابل وقتی که مسئله کشور و ایران و تجاوزِ بیگانه به کشور مطرح میشود از حالت دیکتاتورمسلکی خارج شده و به دفاع از وطن تغییر ماهیت میدهد، بدین شکل که شاه رفتنی است، اما ایرانی خیر! همچنین یکی از کششهای اصلی در سریال روی شخصیت سرگرد شیرزاد بنا شده است که از یک سو با تجاوزگر به وطن مقابله میکند، اما در مقابل به واسطهی اصالتِ طمعِ قدرتِ نهادینه شده در وجودش، ننگِ خدمت به ارتش متجاوز روس را در لباس ارتش وطن! میپذیرد.
نمایش رنج و لهستانیهای مهاجر به ایران در دوران جنگ جهانی دوم
این سریال در مقاطعی به چهره خشن جنگ و رخداد تاریخی پناهجویان لهستانی در ایران اشاه میکند که به خوبی نمایش داده شده و در میان سایر آثارِ همقواره خود به نحو بدیع و تازه بدان اشاره شده است، همچنان که نمایش کمک و همیاری مردم رشت و روستاهای اطراف به لهستانیهای پناهجو-که عمدتاً زن هستند-در این سریال برجسته است و در میان سایر آثار تصویری کمتر به بدان پرداخته شده است و این حرکت نودوستانه در حالی از سوی مردم گیلان رخ داده که ایرانیها در آن مقطع تاریخی در شرایط قحطی گسترده ناشی از حضور قوای متفقین در ایران در سراسر کشور قرار داشتند؛ از آن گذشته و به این بهانه سریال تلاش میکند تا چهره جنگ را زشت و خانمانبرانداز نمایش دهد، از این رو پلانِ تلاش لهستانیها برای ثبت آبرومندانه آنها در تاریخ علی رغم دست و پنجه نرم کردن آنها با پناهندگی و آوارگی ناشی از جنگ به شکل درخواست از یک بازیگر و خواننده اپرای مشهور لهستان به نام هلنا اِنستاوینسکا، هنرمندی که نمایندهای از هویت و فرهنگ لهستان است نمایش داده میشود که سایر لهستانیهای مستقر در ایران که به ثبت اسامی هموطنهای پناهنده آنها در ایران مشغول هستند میخواهند برای جلوگیری از بی آرویی و ثبت ذلیلانه در تاریخ، نام خانوادگی وی را با هدف حفظ آرومندانه نام لهستان در تاریخ در میان پناهجویان لهستانی ننویسند و وی این را میپذیرد، اما نام خانوادگی دخترک یتیم لهستانی که والدین خود را در جنگ از دست داده و او وی را به فرزندخواندگی قبول کرده است را برای خود میگزیند که تاثیر این پلان با پرداخت درست از جنبههای فرمی و محتوایی تاثیر خود را برجسته ساخته است و این مسئله علی رغم آنکه در جریان کار جذاب است، اما آنچنان که در بخش بررسی فرمی و ساختاری بدان اشاره شد نمونهای است از تبدیل و پررنگ کردن یک حاشیه به اندازه یک متن!
زنی مظلوم و مغلوب
چالش امروزیِ "حق طلاق با مرد است" در این فیلم در قالب یک درام قوی و جاندار به چالش کشیده شده است و این مسئله از سری مسائل با مایههای زنانه در این فیلم است و این فیلم نیز مثل برخی فیلمهایی که کارگردان زن آن را کارگردانی کرده و روحیات احساسی زنانه در آن وجود دارد دارای تمرکز بر مسائل زنان است، خصوصاً آنکه این ویژگی با عبور از یک تنشِ میانزوجی با حضورِ زنی مظلوم و مغلوب در مقابل شوهریِ غالب، به نقش حضور نمادیِ یک متجاوز بیگانه (با بازی بابک حمیدیان) اشاره میکند و موجب یک تغییر وضعیت ساختاری در جریان داستان میشود که از این جنس کششها در سریال فراوان است، البته آنطور که مورد انتظار است باز هم فضای ظلم به زن توسط مرد در این کشاکش و آوردگاه برجستهتر است.
شخصیت نمادین و چندوجهی خاتون
شخصیت خاتون (با بازی نگار جواهریان) نشانهای از مقاومت و پایداری در میان قوم بختیاری است که در سایر اشارات و تولیدات تاریخی و نمایشی نیز مقاومت و آزادیخواهی زنان اصیل بختیاری در مقابل ظلم و استبداد زبانزد است-همچون شخصیت بی بی مریم بختیاری است-، همچنین نقش خاتون به عنوان یک بانوی مقاوم در برابر فشارها و سختیهای خانوادگی و اجتماعی که حول محور حقطلبی قت یافته است به نمایشی از فرهنگ اقوام ایران-در اینجا قوم بختیاری- اشاره دارد که به دلیل غنا و اصالت فرهنگی پایهای خود با سایر اقوام و ادیان نیز وارد صلح و دوستی میشوند و وقتی سر صلح و سازش ندارند و مقاومت و دفاع را برمیگزینند که خطر تجاوز و دستاندازی به کشور و وطن و اصالت ایرانی در مقابل قوای متجاوز-در اینجا متفقین-در میان باشد، اما آنچه بسیار حائز اهمیت است ماهیت استحاله شدهی شخصیت خاتون در برابر تجدد زمان تاریخی خود است و در واقع خاتون با ظاهری متجدد، اما با سیرت و باطنی قومیتی با ویژگیهای مختص به آن قوم ظاهر میشود و این بازتاب ویژگیهای مثبت قومیتیِ اصیل یک زن بختیاری ایرانی در پسِ یک ظاهرِ تجددمآب در نوع خود بدیع است که میتواند تاثیرگذار باشد.
در نهایت اینکه...
این سریال به طور عمیق به تاریخ نمیپردازد و تاریخ و رخدادهای آن با تمام اقتضائات اش برای این سریال بیشتر جنبهی یک مستمسک را دارد تا به بهانه آن روایت ملودرام مدنظراش پیش برود.
این سریال به رخداد مهم حضور لهستانیهای مهاجر و جنگزده در ایران اشاره دارد که کمتر بدان در آثار پیشین تاریخی با موضوع هجوم متفقین و اشغال ایران پرداخته شده است، لذا اگر در قالب مفهوم استراتژیک سینمای ملی بدان بنگریم و آن را مورد نقد قرار دهیم این رخداد مهم تاریخی در یک ملودرام تاریخی با موضوع عشق و تعلق و وابستگی انسانی و... هزینه شده است درحالیکه برای این سریال اساساً مسئله بازتاب تاریخی در اولویتی پائینتر از جاذبههای ملودرام آن است و در واقع روایت تاریخی برای بازتاب یک درام عاشقانه به خدمت گرفته شده است و از این رو البته که کارگردان و نویسنده تلاش کرده است تا انعکاس این مقطع تاریخی از قالب اصلی کار قدری فاصله بگیرد، اما به هر نحو در ظرف سینمایی اثر گنجانده شده و با ادبیات کلی نهفته در فرم آن توسط مخاطب میتواند استنباط شود، این مسئله در حالی است که معمولاً و به طور کل این سریال به تاریخ عمیقاً نمیپردازد و با ارجحیت بخشی به ملودرام خود از کنار آن عبور میکند، حال در مقاطعی تاثیر بازتاب معطوف به رخداد تاریخی شکل میگیرد و در مقطعی دیگر تاریخ در حاشیه است، اما بر هر شکل اصل و ذات رخدادهای تاریخ در مقابل قالب ملودرام اثر دارای اولویت کافی نیست.
سریال خاتون تلاش کرده است تا یک ملودرام عاشقانهی پُر تب و تاب و پُر کشش را در روایت جنبی یک بستر تاریخی پیش ببرد، از این رو امری مبارک و اتفاقی موثر و شایان نگرش و توجه است، اما اگر این رویه به سایه انداختن قالب کار بر روایت تاریخی صورت گیرد و بستر کلان تاریخی که اقتضائات مکانی و زمانی رخدادهای موجود در آن ارجح است را به حاشیه براند میتواند نوعی فداکردن و قربانی کردن اصل و متن تاریخی را به نفع حاشیه و یک خیال داستانی یا حتی یک واقعیت داستانی دراماتیک سوق دهد، چراکه در بسیاری از آثار با مایههای تاریخی و گسترش یافتهی روایتی بر بستر تاریخی اگر قوارهی جوانب تاریخی رخ داده که جنبه اصیل دارد به حد قالب درام پرداخته شده کوچک شود، نوعی جفا به روایت درست و صادقانه از تاریخ است، این در حالی است که سریال خاتون به مرور تا قسمت هشتم آن که فعلاً ادامه پخش آن متوقف شده است در یک میزان کلی به ملودرام خود بیش از روایت تاریخی بها داده است و در مقاطعی گویی ایندو جدا و منفک از یکدیگر و با الویت متفاوت هستند.
/انتهای پیام/