اوضاع تولید و نشر کتاب بیمار است؛
یک جامعه اگر می‌خواهد به مسیر تعالی برسد، باید مراقب خوراک فکری مردمش باشد. باید بداند بیش از آنکه از نویسنده تجلیل شود، باید فکرش را ستایش کند. باید افکار زیبا بیافریند تا فکر‌ها تبدیل به واژه شوند و در اختیار مردم قرار بگیرند. باید مراقب حال کتاب و کتابخوانی باشیم.
به گزارش «سدید»؛ یک جامعه اگر می‌خواهد به مسیر تعالی برسد، باید مراقب خوراک فکری مردمش باشد. باید بداند بیش از آنکه از نویسنده تجلیل شود، باید فکرش را ستایش کند. باید افکار زیبا بیافریند تا فکر‌ها تبدیل به واژه شوند و در اختیار مردم قرار بگیرند. باید مراقب حال کتاب و کتابخوانی باشیم.

این روز‌ها مد شده هر کس از راه می‌رسد چند بیت شعر یا نثر روی کاغذ می‌نویسد و بعد هم تصمیم می‌گیرد آن را منتشر کند. حالا اینکه چه محتوایی به خورد جماعت کتابخوان بدهد، معلوم نیست. بدتر از چاپ کتاب ادعای دانایی برخی آدم‌هاست. فکر می‌کنند، چون دست به قلم هستند اهل هم قلم حساب می‌شوند و احتمالاً علامه دهر هم هستند. دچار توهم می‌شوند که باید در بحثی شرکت کنند و برای هر موضوعی نظر بدهند. این آدم‌ها آفت فرهنگ کتابخوانی هستند. این آدم‌ها در واقع خود درونی‌شان را در سطر‌های کتاب نمایان می‌کنند و گاهی خیلی ترسناک هستند. یک وقت جامعه از خواب غفلت بیدار می‌شود که خیلی دیر است. با یک ابزار فرهنگی که از قدیم تا حالا گفته‌اند دوست انسان است مغز‌ها را شست‌وشو داده و از آن بدتر چنان با بی‌سوادی تیشه به ریشه فرهنگ و ادبیات این سرزمین زده‌اند که تا سالیان سال نمی‌شود اثرات منفی آن را جبران کرد. شما دل‌تان خوش است کتاب دست کودک یا نوجوان‌تان می‌دهید. خیال‌تان راحت است که در حوزه فرهنگ پرسه می‌زنند، ولی غافل از آنکه خطرات جدی‌تر در کمین‌شان است چراکه آموزش از طریق کتاب عمیق‌تر بوده و در حافظه ماندگارشان جا خوش می‌کند.

بیایید فرض کنیم یکی با غرض یا اطلاعات ناقص کتاب تاریخی بنویسد؛ کتابی که مستقیم به گذشته و هویت ما ایرانی‌ها مربوط است. یک نوجوان می‌خواهد بداند چه کسی بوده و سرزمینش را بشناسد. چند کتاب می‌خواند و سپس اگر از او بپرسی می‌گوید ما ایرانی‌ها از اول هم متوحش بودیم. یا جنگ طلب بودیم و ده‌ها نظر دیگر که فقط زاییده ذهن نویسندگان همان کتاب‌هاست. پس مهم است که با چه منبعی سر و کار دارند و باید نظریه‌های تاریخی کسی را بخواند که تاریخ‌شناس بوده و حاصل سال‌ها تحقیق و پژوهشش را نگاشته باشد و نه افکاری که در سرش هستند و او فقط مکتوب‌شان می‌کند. اگر کتاب رمان می‌خوانید مهم نیست چه بلایی سر قهرمان قصه بیاید چراکه خیالی است و زاییده ذهن نویسنده که هر بلایی خواسته سر قهرمان آورده است. دلش خواسته عاشق شود، دلش خواسته انتقام بگیرد، دلش خواسته... پس نمی‌توان برای نوشته‌هایش او را مؤاخذه کرد. اگر محتوای رمان برای کسی مهم است باید خلاصه کتاب یا معرفی آن را بخواند و اگر با روحیاتش سازگار بود، تهیه کند، ولی کتاب‌های تاریخی یا مذهبی را نمی‌توان سر خود برای کسی تجویز کرد. انتخاب کتاب‌های دینی و معارفی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. اگر اشتباه کنیم اعتقاد و باور‌های عمیق ما را زخمی می‌کند و جبران چیز‌هایی که در ضمیر ناخودآگاه ما جا خوش کرده دشوار است.

پس یک جامعه اگر می‌خواهد به مسیر تعالی برسد و یک ایرانی اصیل و مسلمان بخواهد باید منابع درست در اختیارش بگذارد. باید مراقب خوراک فکری مردمش باشد. باید بداند بیش از آنکه از نویسنده تجلیل شود باید فکرش را ستایش کند. باید افکار زیبا بیافریند تا فکر‌ها تبدیل به واژه شوند و در اختیار مردم قرار بگیرند.

کتاب‌ها هم رسالت خاص خودشان را دارند. سال‌ها بعد از آن‌ها به عنوان گزینه‌های مهم جامعه‌شناسی یاد می‌شود. مثل شما که بار‌ها و بار‌ها نمایش شکسپیر را بازنویسی و اجرا می‌کنید یا داستایوفسکی را به خاطر انسانی بودن آثارش هنوز می‌ستایید و بینوایان را نمونه بارز وضعیت کشورش در زمان نگارش می‌دانید.

وقتی هر کسی قلم دست گرفت و چیز‌هایی نوشت و آن را با هزینه شخصی چاپ کرد، وقتی پیشخوان کتابفروشی‌ها پر شد از رمان‌های عامه‌پسند، یعنی مردم را به دنیای خیالی وا می‌داریم، به اینکه گوشه‌ای بنشینند و حال خوش نداشته‌شان را لای سطر‌های ذهن نویسنده بیابند به این باور برسانیم که خوشبختی فقط در کتاب قصه‌هاست.

آقای مسئول سخنم با شماست. شما که هر سال روز قلم یا هفته کتابخوانی به بازدید از چند کتابخانه و اهدای چند جلد کتاب به مناطق محروم بسنده می‌کنید، بله با شما هستم. حال کتاب خوب نیست. دنیای نشر و دنیای کتابخوانی در کماست. اگر زودتر فکری به حالش نکنید، می‌میرد. از من می‌شنوید به جای شعار‌های کتابخوانی و دادن آمار مطالعه در ایران فکر کنید برای کتاب چه کرده‌اید؟ برای اهل قلم چه کرده‌اید که انگیزه تولید محتوا داشته باشند؟ شما چه کرده‌اید تا کتاب به جای تجاری بودن کالای فرهنگی شود و نویسنده به جای تبلیغ کتاب‌هایش و بازاریابی ذهنش آرام بنشیند و به کارش برسد؟ شما چه کردید؟ با کتاب؟ با فرهنگ کتابخوانی!

همه سنگینی این بار روی دوش ناشران است. لااقل آن‌ها را دریابید. لااقل آن‌ها را راضی نگه دارید و حمایت‌شان کنید تا از نویسنده حمایت کنند.

من نویسنده، وقتی قیمت کتاب بالا می‌رود ته دلم خوشحال می‌شوم چراکه دستمزدم بر حسب قیمت پشت جلد است، ولی آیا شما خودتان باشید یک رمان ۱۸۰ هزار تومانی می‌خرید؟ اصلاً چند نفر می‌توانند برای کتاب نویسنده مورد علاقه‌شان پول بدهند؟ برای سبد فرهنگی مردم عادی کاری کرده‌اید؟ وقتی برایشان یارانه معیشتی یا سبد خانوار در نظر می‌گیرید به کتاب هم فکر می‌کنید؟

آقای مسئول! حواس‌تان هست کتاب یک کالای لاکچری شده و هر کسی توان خریدش را ندارد؟ حواس‌تان هست آمار بالایی از جامعه وقتی خانه می‌آیند آن‌قدر خسته هستند که با بالا پایین‌کردن کانال‌های تلویزیون از فرط خستگی بیهوش می‌شوند؟ می‌دانید کتاب در تبلیغ‌های رسانه رسمی جایگاهی ندارد؟ می‌دانید برای اهل مطالعه بودن و پروراندن آدم‌های اهل مطالعه باید دست‌شان را برای خرید کتاب باز گذاشت؟ باید حمایت‌شان کرد؟
آقای مسئول حواس‌تان هست برای ماه‌ها و شاید سال‌ها فکرکردن و خون دل خوردنش باید مالیات بدهد آن وقت بعضی‌ها.‌

می‌دانید نویسنده اگر رفاه نسبی یا طیب خاطر نداشته باشد، ممکن است چه تفکراتی به خورد جامعه بدهد؟
فکر کرده‌اید نویسنده‌ها نماینده شما برای تولید محتوای فرهنگی هستند و قرار است به جای مخاطب فکر کنند و مسائل را پیش از وقوع پیش‌بینی کنند؟ آن‌ها باید برای مشکلات راه‌حل بدهند و میان مخاطب و دنیای بیرونش پل باشند. آیا هستند؟ آیا بر فکر‌های تولیدشده و این خوراک‌های گاهی به ظاهر فرهنگی نظارت دارید یا فقط چند واژه ممنوعه را پیدا می‌کنید و دورش خط قرمز می‌کشد؟ آقای محترم مسئول! تا حالا به کارمندتان کتاب خوب در حوزه کاری یا ادبی هدیه داده‌اید؟ شده در جلسات کاریتان به یک کتاب عالی اشاره و برای خواندنش به دیگران توصیه کنید؟ شده خودتان برای ایراد سخنرانی چند تا کتاب بخوانید و سپس چند کلامی بنویسید یا زحمت فکر کردن را مشاورتان می‌کشد و شما فقط از رو می‌خوانید؟
حال کتاب خوب نیست. باید فکری به حالش کرد.
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha