به گزارش «سدید»؛ لطیفهسادات مدنیان، عضو هیئت علمی گروه مشاوره و روانشناسی مؤسسه آموزش عالی هشت بهشت اصفهان اظهار کرد: هر انسانی خواهان حرکت به سمت کمال و پیشرفت است و هیچکس نمیخواهد ایستا باشد، ولی مسیر هر کدام بنا به گذشته، تجربهها و فرهنگی که در آن رشد کردهاند، ممکن است متفاوت باشد. این مؤلفهها تأثیرگذار است و میتواند ما را به افرادی کمالگرا یا کاملگرا تبدیل کند. در بسیاری از موارد، این دو مفهوم بهدلیل شباهتهایی که دارند، به یک معنا و بهعنوان مفهومی منفی در نظر گرفته میشوند، در حالی که اینگونه نیست.
وی افزود: هم کمالگراها و هم کاملگراها خواهان رشد و پیشرفت هستند، ولی مسیری که طی میکنند، متفاوت است. کاملگراها برای رسیدن به موفقیت، تنش و عصبیت زیادی تحمل میکنند و بسیار تحت فشار قرار دارند، چون به دنبال نمره کامل هستند و میخواهند همه چیز صد در صد کامل باشد. این افراد اگر به بهترینها نرسند، احساس شکست میکنند، این شکست برایشان بسیار سخت است و آن را یک بحران و فاجعه در نظر میگیرند. همچنین، بیش از استعدادها و توانمندیهایی که دارند، از خودشان کار میکشند.
عضو هیئت علمی گروه مشاوره و روانشناسی مؤسسه آموزش عالی هشت بهشت اضافه کرد: کمالگراها استعدادها و قابلیتهایشان را میشناسند و انتظاری بالاتر از آن از خودشان ندارند و براساس این استعدادها و قابلیتها، برنامهریزی، هدفگذاری و تلاش میکنند. اگر هم با شکست روبرو شوند، آن را به معنای باخت و از دست رفتن همه چیز تعبیر نمیکنند و میتوانند دوباره به زندگیشان ادامه دهند. لذا، با توجه به این توضیحات و برخلاف تصور رایج، کمالگرایی امری مطلوب است، چون ما را در مسیر حرکت قرار میدهد و باعث میشود دغدغه رشد و پیشرفت داشته و تلاشمحور باشیم. در کمالگرایی، نتیجه برای ما مهم نیست، هر چند هدفگذاری میکنیم، ولی این هدفگذاری میخواهد ما را در مسیر تعالی قرار دهد. در مقابل، کاملگراها نتیجهمحور هستند، اگر به نتیجه دلخواه برسند، خود را شایسته و موفق میدانند، ولی اگر نتیجه دلخواهشان به دست نیاید، زندگی خود را باخته میپندارند.
کمالگرایی امری مثبت و لازم است
وی تصریح کرد: کمالگرایی امری مثبت و لازم است که اگر وجود نداشته باشد، به افرادی بیدغدغه تبدیل خواهیم شد. این ویژگی ذاتی همه انسانهاست که خواهان رشد هستند و فرهنگ و ساختاری که در آن رشد میکنند، بافت خانوادگی و نقش والدین در این زمینه بسیار تأثیرگذار است.
مدنیان درباره ویژگیهای کاملگراها، گفت: این افراد خطاهای ذهنی زیادی دارند، یعنی باورهایی که در ذهن آنها شکل گرفته، بهصورت صفر تا صدی است، یعنی فکر میکنند در هر زمینهای باید بهترین باشند و بهتر بودن برای آنها غیرقابل قبول است. در واقع، اگر جزو ترینها نباشند، آسیب میبینند و این البته غیرممکن است که کسی بتواند در هر زمینهای بهترین باشد. کاملگراها بسیار درگیر رقابت و مقایسه هستند، دائماً خود را با دیگران و ویژگیها و امکانات دیگر مقایسه میکنند و این کار، آسیب زیادی به آنها وارد میکند، چون همین مقایسه و رقابت بیمارگونه باعث میشود که نتوانند دستاوردهای خودشان را ببینند و به همین نسبت، رضایتشان از زندگی کاهش مییابد. این افراد، انتقادات سازنده و حتی پیشنهادهای دیگران را دشمنی با خود تلقی میکنند و نمیتوانند آنها را بپذیرند.
وی با بیان اینکه نوع تفکر کاملگراها، مالکیتی است، افزود: در تفکر مالکیتی، فرد همه چیز را حق خود میداند و بر این تصور است که دیگران باید طبق استانداردهای او عمل کنند و اگر این کار را انجام ندهند، او حق دارد که آنها را مورد تهدید، توهین و تمسخر قرار دهد. برای اینکه دیگران طبق استانداردهای یک فرد کاملگرا عمل کنند، او میتواند برای آنها پاداش قرار دهد. پاداش تعیین کردن، از مشخصههای تفکر مالکیتی است، یعنی اگر دیگران همانطور رفتار کنند که فرد کاملگرا میخواهد، میتوانند پاداش دریافت کنند و این باعث میشود که آنها دیگر خودشان نباشند و به کسی تبدیل شوند که طرف مقابل میخواهد. به همین نسبت، کاملگراها بسیار کنترلگر هستند و میخواهند همه چیز را تحت کنترل خودشان قرار دهند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: بهطور کلی، در زیر شخصیت کاملگراها لایهای روانشناسی به نام سلطهگری وجود دارد. این افراد بسیار سلطهگر میشوند و میخواهند رئیسمأبانه رفتار کنند، در ارتباطات خود غیرقابل انعطاف هستند و اطرافیانشان بسیار اذیت میشوند. ممکن است رابطهای ظاهری میان آنها و دیگران وجود داشته باشد، ولی این رابطه، صمیمانه نیست و آنها نمیتوانند حتی با افراد نزدیک خود رابطهای صمیمانه داشته باشند. اطرافیان آنها همواره نوعی ترس و دلهره و خشم درونی نسبت به این افراد دارند. خود افراد کاملگرا نیز نسبت به دیگران خشم و کینه دارند و نسبت به توانمندیها و قابلیتهایشان بسیار دچار شک و تردید میشوند. آنها خود را فرد قابلی نمیدانند، شاید در ظاهر افراد کامل، موفق و با اعتماد به نفس بالا به نظر برسند، ولی واقعاً اینگونه نیستند و در پس رفتارهای آنها نوعی اعتماد به نفس کاذب و عزت نفس پایین وجود دارد، چون توانمندیها و قابلیتهای خودشان را اصلاً قبول ندارند و دائم خود را با دیگران مقایسه میکنند. در واقع، محک آنها، خودشان و داشتههایشان نیست، تصورات و خیالهایی در ذهنشان وجود دارد که طبق همانها و نه خود واقعیشان رفتار میکنند.
کاملگراها فاصله زیادی با خود آرمانیشان دارند
وی بیان کرد: خود واقعی ما انسانها، همان چیزی است که هستیم، با تمام نقاط قوت و ضعف و توانمندیهای بالقوه و بالفعل. از طرف دیگر، همه ما دارای یک خود آرمانی نیز هستیم، یعنی همان تصورات، آرزوها و خیالبافیهایی که راجع به خودمان داریم. هر چقدر فاصله و شکاف میان خود واقعی و خود آرمانی بیشتر شود، تنش و عصبیت زیادی برای ما ایجاد میکند. در کاملگراها، فاصله میان خود واقعی و خود آرمانی بسیار زیاد است و چون شناخت درستی از توانمندیها و قابلیتهای خود ندارند، یکسری تصویرهای آرمانی در ذهنشان ساختهاند که شاید دستنیافتنی باشد و در بسیاری از مواقع، همینطور است. آنها در خیالات خود زندگی میکنند و میخواهند به فلان نقطه برسند، در حالی که وقتی توانمندیها و شرایط فعلی زندگیشان را بررسی میکنیم، میبینیم فاصله زیادی وجود دارد و شاید آنها در طول زمان نتوانند به اهدافشان برسند.
مدنیان اضافه کرد: در افراد کمالگرا، فاصله میان خود واقعی و خود آرمانی بسیار کم است و با برنامهریزی، تلاش و هدفگذاری میتوانند به خود آرمانیشان دست پیدا کنند، به همین دلیل، اعتماد به نفس خوبی دارند، ولی کاملگراها اعتماد به نفسشان پایین است، چون اعتماد به نفس براساس آگاهی فرد از خودش شکل میگیرد، ولی آگاهی کاملگراها از خودشان بسیار پایین است.
از دیگر ویژگیهای مهم کاملگراها این است که بسیار دنبال تأیید بیرونی هستند و این موضوع، آنها را بسیار اذیت میکند. تأیید درونی وقتی اتفاق میافتد که افراد براساس خود واقعیشان حرکت کنند، ولی کاملگراها فقط به دنبال تأیید بیرونی و جلب نظر دیگران هستند. این افراد یک جنگ در ذهنشان با دیگران دارند، یعنی همانطور که اشاره شد، دائم خود را با دیگران مقایسه میکنند و از طرف دیگر، یک جنگ بیرونی در ارتباطات خود با دیگران دارند که همان اصرار و پافشاری برای به کرسی نشاندن حرف خودشان است که نوعی اصرار و اثبات عصبی محسوب میشود.
وی ادامه داد: از دیگر ویژگیهای افراد کمالگرا این است که فکر میکنند همیشه همه چیز را میدانند، حتی اگر در حوزه تخصصی آنها نباشد، ولی ادعایشان این است که باید همه چیز را بدانند و اصرار دارند که راجع به هر حوزهای اطلاعات داشته باشند، ولی این اطلاعات، سطحی است و همین باعث میشود که از اهدافشان دور شوند، چون نمیتوانند اهداف خاصی برای خود تعیین کنند. در مقابل، افراد کمالگرا به سادگی و راحتی میتوانند بگویند که نمیدانند و تلاش برای دانستن را عیب تلقی نمیکنند.
مقایسه با دیگران؛ دامی برای کاملگرایی
عضو هیئت علمی مؤسسه آموزش عالی هشت بهشت درباره عوامل دخیل در کاملگرایی، گفت: اولاً جامعه بهگونهای این رقابت بیمارگونه را به ما تزریق میکند. رقابت باید وجود داشته باشد، ولی نه بهصورت بیمارگونه که به رنج و عذاب و رنجشهای روانی برای افراد منجر شود. در این زمینه، نقش خانوادهها بسیار مهم است. والدینی که دائماً کودکانشان را مقایسه میکنند و آنها را مورد تحقیر و توهین و انتقاد مداوم قرار میدهند، فرزندان خود را مستعد کاملگرایی میکنند.
این دسته از والدین شیوه فرزندپروریشان، ارزشگذاری شرطی است، یعنی در ارتباط با فرزندانشان اینطور القا میکنند که در صورتی آنها را دوست خواهند داشت و برایشان ارزش قائل میشوند که دستاوردها و موفقیتهایی داشته باشند. از طرف دیگر، باید و نبایدهای زیادی برای فرزندان خود تعیین میکنند و امر و نهی زیاد و استانداردهای بالایی در فرزندپروری دارند. معلمانی هم که به جای ایجاد امنیت روانی در کلاس درس، دانشآموزان را با یکدیگر مقایسه کنند، باعث سوق دادن آنها به ورطه کاملگرایی و دور شدن از خود واقعیشان میشوند.
وی به سرانجام کاملگراها اشاره و بیان کرد: این افراد دچار نوعی خستگی روانی شدید میشوند، چون آنقدر استانداردهای بالا و تصورات ذهنی خاص و دستنیافتنی برای خودشان ساختهاند و تلاش میکنند به آن دست پیدا کنند که غالباً غیرممکن است، لذا دچار اهمالکاری میشوند و نوعی خستگی روانی پیدا میکنند. یکی از ویژگیهای کاملگراها که علائم آن در میانسالی بروز میکند، این است که دچار بیماریهای سایکوسوماتیک میشوند، یعنی فشارهای روانی و تنشها و عصبیتهای زیاد خودش را در جسم آنها نشان میدهد، مثل زخم معده و کمردرد. از طرف دیگر، این افراد دچار ناامیدی، فقدان هدف و پوچی نیز میشوند که ممکن است افسردگی به دنبال داشته باشد.
ارزش انسان به موفقیتها و دستاوردهایش نیست
مدنیان اظهار کرد: اولین شرط در مهار کاملگرایی این است که بپذیریم یک انسان هستیم و انسان به هر حال دچار خطا و اشتباه میشود. ما نمیتوانیم بهترین و عالیترین باشیم، چون محدودیت و نقص داریم، ممکن است در بعضی از حوزهها موفق باشیم و در حوزههای دیگر اصلاً پتانسیل حرکت در آن مسیر را نداشته باشیم. علاوه بر این، نباید ارزشگذاری شرطی برای خودمان داشته باشیم، یعنی ارزش خودمان را به موفقیتها و دستاوردهایمان گره نزنیم و صرفنظر از اینها، برای خودمان ارزش قائل باشیم، چون ما انسان هستیم و انسان موجودی ارزشمند است.
از طرف دیگر، باید از مقایسه خودمان با دیگران دست برداریم، چون کاری بیهوده است، ما را به نتیجه نمیرساند و فقط خودمان را اذیت میکنیم. محک ما باید خودمان باشد، ببینیم از چه نقطهای شروع کرده و با توجه به تلاشهایمان، به چه نقطهای رسیدهایم. این خودش احساس ارزشمندی به ما میدهد و باعث خودنظارتی میشود. معتقد نیستم که باید و نبایدها را تماماً باید کنار گذاشت، چون به هر حال باید با آنها سروکار داشته باشیم و توانمندیهای خودمان را به فعلیت برسانیم، ولی اگر نتوانستیم به آنچه مدنظر داشتیم، برسیم، احساس گناه نداشته باشیم و بپذیریم که انسان هستیم و امکان خطا و اشتباه داریم.
وی ادامه داد: راه دیگر برای مهار کمالگرایی این است که به داشتهها و پتانسیلهایمان توجه کنیم و روی آنها مانور دهیم، نه تصورات و خیالهایی که داریم. به عبارت دیگر، باید واقعگرا باشیم و به جای اینکه در تصوراتمان زندگی کنیم، از این منطقه ذهنی بیرون بیاییم و در منطقه زندگی قرار بگیریم. منطقه زندگی، جایی است که ما میتوانیم خود واقعیمان را ببینیم. در واقع، باید به نیمه پر لیوان نگاه کنیم، یعنی همان داشتههای مثبتی که داریم.
یک فرد کاملگرا باید خود را ارزیابی و بررسی کند که این شیوه زندگی و مسیر حرکت تاکنون چه امتیاز و سودی برایش داشته است. اگر آنها این ارزیابی را انجام دهند، متوجه میشوند که ممکن است سودهای کوتاهمدتی نصیبشان شده باشد، ولی نه تنها سودهای بلندمدت برایشان نداشته، بلکه ضررهای بلندمدتی نیز به دنبال داشته است که به نمونهای از آنها، یعنی بیماریهای سایکوسوماتیک اشاره شد. همچنین، از دیگر آسیبهایی که کاملگراها دچار آن میشوند، این است که نمیتوانند رابطههای خوبی برقرار کنند.
مدنیان تصریح کرد: کاملگراها باید سعی کنند که از زندگی روزانه خودشان و حتی قدمهای کوچکی که برمیدارند، لذت ببرند. این کار مستلزم این است که خودشان را با کسی مقایسه نکنند و محکشان، خودشان باشد. به این افراد توصیه میشود که قدمهای کوتاه یا کودکانه بردارند، یعنی به دنبال برداشتن قدمهای بلندی نباشند که غیرممکن باشد و نتوانند آن را ادامه دهند. علاوه بر این، بازخوردهایی که از دیگران و محیط دریافت میکنند، بسیار میتواند به آنها کمک کند. یکی از ویژگیهای کاملگراها این است که انتقاد را برنمیتابند، ولی باید یاد بگیرند که تحمل کنند، با انتقادها کنار بیایند و آنها را بهعنوان پیشنهادهای سازنده بپذیرند.
وی اضافه کرد: یک فرد کاملگرا حتماً باید زیر نظر یک متخصص قرار بگیرد، چون شاید شکستن این باروها و استانداردها و خارج شدن از چرخه معیوبی که گرفتار آن است، سخت باشد. بنابراین، به کمک و راهنمایی متخصص نیاز دارد. منظور از چرخه معیوب این است که فرد اهدافی برای خودش تعیین میکند که دستنیافتنی است، هر چه تلاش میکند، موفق نمیشود و این باعث رنج و ناراحتی، تنش، افسردگی و عدم لذت از زندگی میشود. وقتی این اتفاق میافتد، فرد برای اینکه از شر این احساسات رهایی پیدا کند، دوباره به اقدامات دیگری دست میزند.
این اقدامات، موقتاً حال او را بهبود میبخشد، ولی در بلندمدت احساسات ناخوشایندی برایش ایجاد میکند. کسانی که دچار افسردگی میشوند، وقتی سبک زندگیشان را بررسی میکنیم، میبینیم افرادی کاملگرا بودهاند، باید و نبایدهای زیادی داشتهاند و با معیارهای سرسختانه و انعطافناپذیر زندگی کردهاند و چون به آنچه میخواهند، نمیرسند، دچار اهمالکاری و غم و ناراحتی میشوند و انرژیشان سلب میشود، علاقه خود را از دست میدهند و نمیتوانند از زندگیشان لذت ببرند. در واقع، نمونه کاملگراها را میتوان در افراد افسرده ملاحظه کرد.
/انتهای پیام/
منبع: ایکنا