گروه راهبرد «سدید»؛ مفهوم حزب بیانگر واقعیت منقسم (بخش بخش شده) نیروها و افکار اجتماعی و تشکل و رقابت آنها در عرصه سیاسی جامعه است. در یک جامعه، زمانی میتوان از «حزب» سخن به میان آورد، که این انقسام به رسمیت شناخته شده باشد و در کنار یک نیرو و تشکل سیاسی، حضور نیروها و تشکلهای دیگر نیز ممکن باشد؛ بنابراین آنچه به نام نظام تک حزبی یا حزب فراگیر مطرح است (نظیر احزاب حاکم در نظامهای سیاسی فاشیستی و کمونیستی و یا احزاب فراگیر در برخی از کشورها اصولا انطباقی با معنای حزب ندارد. آنچه کارآمدی و اثربخشی احزاب را ضمانت میکند، وجود پشتوانه اجتماعی موثر است به گونهای که فرآیندهای مشارکت اجتماعی و سیاسی از طریق آنها شکل بگیرد. اما در جوامعی که از سوی جامعه به دلایل مختلف زمینههای تقویت نظام حزبی وجود نداشته باشد، نهاد حزب نیز راه به جایی نخواهد برد؛ هرچند که تعداد احزاب زیادی به صورت رسمی به ثبت رسیده باشند. به نظر میرسد جامعه ایران نیز در حال حاضر وضعیتی شبیه به این دارد و هنوز جامعه تصور دقیقی از حزب و کارکردهای آن ندارد. در یادداشت حاضر به تاثیرات ساخت اجتماعی بر ناکارآمدی احزاب سیاسی در انتخابات پرداخته خواهد شد. آسیبهای موجود در این سطح مربوط به تودهها، ساخت اجتماعی در ایران و مشکلات موجود در عرصه اجتماعی است. مهمترین این آسیبها عبارتند از:
ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به فعالیتهای حزبی
وجود شکافهای قومی در ایران
فعالیتهای انتخاباتی نهادهای سنتی و انقلابی
عدم فعالیت رسانهها در زمینه جامعه پذیری سیاسی
در ادامه هرکدام از این موارد به تفکیک توضیح داده خواهند شد. (*)
ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به فعالیتهای حزبی
امروزه علمای سیاسی بیش از هر زمان دیگری به این باور رسیدهاند، که تا زمانی که بسترهای فرهنگی یک جامعه برای ایفای نقش احزاب در آن مهیا نگردد و جامعه با آن موافق نباشد، پیشرفت در آن جامعه میسر نخواهد بود. زیرا انسانها به عنوان عاملان محوری پیاده سازی توسعه باید به آنچه انجام میدهند، تمایل داشته باشند. این تمایل که با قدرت انتخاب همراه است و در عمل پس از انتخاب به منصه ظهور میرسد، باید شرایط ایجاد آن در انسانها فراهم باشد. شرایط ایجاد تمایلات در افراد از طریق ارزشها و باورهایشان به وجود میآید. در فرهنگ سیاسی با استفاده از ابزارهای روانکاوانه به بررسی دلایل جهتگیری و رفتار سیاسی آنها میپردازیم و بر پایه روانشناسی سیاسی در مییابیم که باورها و رفتارهای سیاسی فرد چگونه شکل میگیرد. درواقع فرهنگ سیاسی، محیطی روانی است که تضادهای سیاسی در آن هدایت میشود و سیاستهای عمومی در آنجا اتخاذ میگردد. بدین سان مهمترین دستاورد از تعریف فرهنگ سیاسی این مدعاست که جهت گیریها و رفتارهای سیاسی فرد رابطه علت و معلولی با ارزشها و آرمانهای او داشته باشد.
شاید بتوان ادعا کرد که فرهنگ سیاسی زادگاه فعالیت حزبی است؛ لذا آن فرهنگ سیاسی میتواند زمینه ساز فعالیت حزبی گردد، که در آن عضویت در حزب و فعالیت حزبی یک افتخار و نه یک ننگ و عیب باشد.
در جامعه ایران، حتی اگر اعضای جامعه در ردههای گوناگون از انتظارات سیاسی باشند، فرهنگ سیاسی بیشتر جنبه پیرومنشانه دارد. از همین رو است که بیشتر فعالیت سیاسی آنان در پایینترین سطوح مشارکت سیاسی است. تاریخ جامعه ما نشان داده است که حضور شهروندان در سطوح بالای مشارکت سیاسی، بسیار ضعیف و محدود است و البته این محدود بودن ناشی از ممنوعیتهای قانونی نیست، بلکه با عواملی، چون انگیزههای سیاسی و حس اثربخشی سیاسی در آنان پیوند دارد؛ یعنی عواملی که به باورها، ارزشها، نگرشها و برسر هم به فرهنگ سیاسی باز میگردد. اما چیرگی ذهنی بودن فرهنگ سیاسی بر مشارکتی بودن آن که بیشتر شهروندان را پوشش میدهد، در کنار ویژگی پیرومنشی به بی طرفی و میانه گیری بخش چشم گیری از جمعیت انجامیده است، که زمینهای را پدید میآورد که نگرشهای سیاسی، ثبات نسبی خود را از دست بدهد و رفتار سیاسی و وفاداری سیاسی به جناحها، احزاب و نخبگان سیاسی ناپایدار گردد و در نتیجه انگیزههای سیاسی و احساس اثربخشی سیاسی سستی گیرد.
علاوه بر آن در فرهنگ سیاسی ایران مصلحت فردی به مصلحت جمعی تفوق دارد و مشارکت اجتماعی و سایر مقتضیات مشارکت سیاسی و فرهنگ حزبی با فرهنگ فردگرایانه و خصلتهای تک روانه سنخیت ندارند. در تاریخ یکصد سال اخیر ایران، مناسبات اشخاص، سازمانها و گروهها غیررسمی و شخصی بوده و نهادهای مشارکت سیاسی (احزاب) به مفهوم کامل کلمه رنگ پریده و ناکارآمد بودهاند. در ایران همچنان جایگاه افراد از نهادها مهمتر است و به همین دلیل مشاهده میشود که حتی در شرایط حضور احزاب، افراد و شخصیتها در تصمیم گیریهای سیاسی نقش بیشتری دارند. عدم تعمیق فرهنگ حزبی و استنباط منفی از آن به گونهای است که گاه عضویت در یک حزب و یا حزبی بودن، دارای بار منفی است. مردم ایران همواره فراجناحی بودن را به عنوان یک امر پسندیده و امتیاز ویژه مطرح میکنند و سیاستمداران کهنه کار مدعی کسب قدرت تلاش میکنند به جای پوشیدن لباس یک حزب در قامت فراحزبی بایستند و ردای فرا جناحی بر تن کنند. تا آنجا که برخی نخبگان و فعالان سیاسی کشور نیز یکی از افتخارات خود را «حزبی نبودن» میدانند.
در ایران شکاف عمیقی بین احزاب متشکل از روشنفکران و نخبگان با توده مردمی و بدنه اجتماع مشاهده میشود؛ مثلا روشنفکران بیشتر به دنبال آزادیهای سیاسی هستند، ولی تودههای مردم به دنبال رفاه اقتصادی هستند. بدین ترتیب احزاب با بدنه جامعه رابطه ارگانیک ندارند و مردم به احزاب به عنوان پدیدههای لوکس و غیرضروری نگاه میکنند. هر چند ممکن است در سطح نخبگان خوب عمل کنند و طرفدارانی داشته باشند، اما در میان توده مردم که قسمت اعظم جمعیتی کشور را تشکیل میدهند، پایگاه بسیار ضعیفی دارند. در کشور ما نه تنها مردم به حزب به عنوان نهادی قانونی و لازم نگاه نمیکنند، بلکه معمولا احزاب را معرف نهادهای رانت جو و فرصت طلب و منفعت جو میشناسند. بیتوجهی و ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به احزاب را میتوان در پدیده سوم تیر ۱۳۸۴ مشاهده نمود. چه آن که پیش از این در هیچ انتخاباتی، احزاب چنین دستچین شده، نامزدهای خود را به سبد آرای عمومی عرضه نکرده بودند و پیشرفت نسبی در این حوزه قابل ملاحظه بود، با این حال برنده انتخابات نهم نامزدی غیر حزبی بود.
وجود شکافهای قومی در ایران
منظور از شکافهای اجتماعی عبارت از آن دسته از تمایزات قومی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... است، که بخشهای مختلف یک جامعه را از یکدیگر جدا میکند و در عین حال، درون هریک از بخشها نوعی احساس هویت مشترک و همبستگی به وجود میآورد. به عبارت دیگر، این شکافها منشا گروه بندیهای عمده در یک جامعه هستند. شکافهای عمده اجتماعی در ایران، طی یک قرن اخیر، بر زمینههای متعددی نظیر زمینههای قومی، مذهبی، فکری، فرهنگی، طبقاتی، جنسی، نسلی و... به وجود آمدهاند و یا تداوم یافتهاند. هریک از این شکافها به نوبه خود موجد گروه بندیهای خاصی شده است.
ایران سرزمینی با تنوع فرهنگی، اقلیمی، اجتماعی، دینی و جمعیتی است و تنوع در ساختار فرهنگی، سیاسی و قومی کشور، عقاید و سلایق، گرایشهای و منشهای سیاسی، اجتماعی و مطالبات متنوع را به ارمغان میآورد. از جمله عواملی که برای ناتوانی احزاب در زمینه بسیج افکار عمومی و آگاهی بخشی سیاسی، جهت مشارکت فعالانه تودهها ، در ایران بر میشمارند، چندگانگی هویتها و گسیختگی اجتماعی است. شکافهای قومیتی متعدد در ایران همواره مانع از کارجمعی قومیتها در کنار همدیگر بوده و منافع قومی بر منافع جمعی ارجح بوده است. شکافهای قومی در ایران، چه در حالت فعال و چه در حالت غیر فعال، همواره موانعی را بر سر راه وحدت ملی و ادغام این اقوام گوناگون در نهادهای سیاسی ملی از جمله در تشکلها و احزاب سیاسی به وجود آورده است. البته گاهی در میان برخی از این اقوام، احزاب و گروههای سیاسی محلی شکل گرفته و گسترش مییافتهاند، اما این گونه احزاب و تشکلهای سیاسی به دلیل صبغههای قومی و به ویژه به دلیل بروز برخی ایدهها و تمایلات گریز از مرکز، نه تنها سوءظن دولت را برمی انگیخته اند، بلکه بی اعتمادی جریانات و تشکلهای سیاسی ملی غیر قومی را نیز موجب میشدهاند. در هر صورت احزاب و گروههایی که در گستره ملی فعالیت میکردهاند، نتوانستهاند در میان این گونه اقوام پایگاهی کسب کنند. اغلب سیاستهای اجرا شده پیرامون قومیتها در ایران فاقد مبانی نظری، استراتژی و برنامه ریزی مشخص و پیش بینی شده بوده و غالبا به شکل کلی و کلان مطرح گردیده است. هماهنگی بین دستگاههای ذی ربط مناسب نبوده و سیاست قومی واحد و منسجمی در نظام تصمیم گیری کشور دنبال نشده است.
نکتهای که موجب میگردد موضوع سیاستهای قومی اهمیت بیشتری پیدا کند، این است که امروزه اقوام مختلف در کشور به آگاهی قومی رسیدهاند و طبیعی است که خودآگاهی قومی بسترساز سازماندهی و انسجام یابی قومی میشود و ساخت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران را در آیندهای نه چندان دور با سازمانها و تشکلهای کانونها و مجامع فراوان قومی مواجه میسازد. در حالی که احزاب هم چنان بیشتر از اینکه نماینده اجتماع باشند، نماینده عقاید خاص هستند. مثلا احزاب ناسیونالیستی و سوسیالیستی و اسلام گرا، در مجموع نمایندگان عقایدی هستند و از نظر بافت اجتماعی روشنفکران هستند که این احزاب را تشکیل میدهند. در حالی که در فرانسه یا انگلیس حزب کمونیست و کارگر، واقعا با سندیکای کارگری و با بدنه اجتماعی رابطه دارد و عقیده آنان را نمایندگی میکند. تکوین برخی شکافها و گسست میان هویت ملی و هویتهای قومی را میتوان در موارد زیر جست و جو نمود.
ویژگیهای شکافهای قومی در ایران، محدودیتهایی را برای امکانات و منابع سازمانی و تدارکاتی اجتماعی و احزاب سیاسی ایجاد میکند؛ زیرا رشد گرایشات قومی با محوریت زبان در قالب سازمانهای سیاسی جدید و کانونها و مجامع در میان این گروهها، نقش احزاب را برای سازماندهی آراء و افکار در مناطق غیر فارسی زبان با مشکل مواجه کرده است، چراکه اگر احزاب بر وحدت ملی تأکید کنند، نفوذ آنها در این مناطق به حداقل میرسد و اگر احزابی با ماهیت قومی در این مناطق تشکیل شود، نقش آنها در بسیج افکار عمومی محدود به قوم و گروه خود میگردد. علاوه بر آن ضعف بنیادی گروههای اجتماعی ناشی از شکافهای قومی در ایران از دو سو، موجبات ضعف و ناپایداری احزاب و تشکلهای سیاسی را فراهم میکند: از یک سو، این گروههای اجتماعی ضعیف، تجزیه شده و وابسته، نمیتوانند به خاستگاه و پایگاه وسیع و قدرتمندی برای احزاب و تشکلهای سیاسی تبدیل شوند. از سوی دیگر، ضعف آنها زمینههای تداوم یک دولت غیرپاسخگو را فراهم میکند.
دولتی که از فراز این گروههای اجتماعی و در غیاب اعمال نظارت و بازخواست قابل ملاحظهای از سوی این گروهها قادر میگردد به طور یک جانبه اعمال قدرت کند و به نوبه خود به مانعی بر سر راه پیدایش و دوام و قوام احزاب سیاسی تبدیل شود. باید به این نکته توجه داشت که گذار از سازوکار هویت سنتی قومی به هویت مدرن ملی که از طریق توسعه میسر میشود، نیاز استراتژیک برای انتقال وفاداری از قوم به ملت و دولت است. به همین دلیل فرآیند ملت سازی بر پایه توسعه بومی پایدار از اهمیت ویژه برخوردار است. سیاستها و برنامهها باید به گونهای طراحی شوند که سبب تعمیق پیوندهای عاطفی از طریق هم پذیری و جامعه پذیری ارادی شده و در مورد ارزشها و آرمانهای مشترک توافق حاصل آید، به گونهای که همه آحاد ملت آنها را به عنوان ارزشهای ملی خود پذیرفته و بر منافع و مصالح فردی، خویشاوندی، قبیلهای و قومی مقدم شمارند.
فعالیتهای انتخاباتی نهادهای سنتی
در اکثر جوامع غربی، مراجع، نهادها و تأسیسات مشارکت سنتی آنان (کلیسا، انجمنهای ادبی و علمی، اشراف، فئودالها) از بین رفته و نقش آنها به تأسیسات و نهادهای جدید مانند احزاب، اتحادیه ها، مطبوعات، پارلمان و... انتقال یافته است، اما در جامعه ایران هنوز نقش مهم نهادهای پیشین اعم از مساجد، روحانیون و نمازهای جمعه و جماعات، ریش سفیدان، خاندانها باقی مانده و نهادهای جدید مثل احزاب سیاسی نتوانستهاند با آنها سازگاری پیدا کرده و جایی برای خود باز کنند. آنچه از بررسی نحوه مشارکت مردم در نهضتهای صد ساله اخیر در ایران به دست میآید، این است که سازمان مذهبی عمدهترین ارکان برای رهبری و جلب مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خویش بوده است.
احزاب و یا سازمانهای مدرن عمدتا محملی برای مشارکت روشنفکران تحصیلکرده در نظام جدید آموزشی در این جنبشها بودهاند. حتی گسترش شهرنشینی، رشد طبقه متوسط جدید، گسترش آپارتمان نشینی و فاصله گیری حداقل بخش زیادی از جمعیت شهری از فرهنگ سنتی و رویکرد به فرهنگ صنعتی به معنای از میان رفتن نقش نهادهای سنتی در جامعه ایران از جمله نهاد روحانیت و مسجد نبوده است و این نهادها همچنان بسیار موثر و مهماند. البته این مهم واقعیت دارد که اگرچه در برخی از نواحی شهری جامعه ایران مانند شهرهای جدید التأسیس به دلیل خصلت مهاجرپذیری و ترکیب نامتجانس ساکنان آن، نقش نهادهای سنتی کم رنگ گردیده، اما علی رغم این تحول، هنوز نقش مذهب و نهادهای مذهبی در جامعه ایران به ویژه دو نهاد «مسجد» و «روحانیت» در انتخابات مهم است و آنها به همراه هیئتهای مذهبی نقش مهمی در سازماندهی افکار سیاسی جامعه ایران در آستانه برگزاری هر انتخابات دارند. نهادهای دین و مراکز و دستگاهای مربوط به آن نظیر مساجد، مدارس علمیه، دستگاه روحانیت و نظایر آن در ایران به عنوان نهاد جایگزین احزاب و دیگر نهادهای مدنی، با مشارکت عدهای خاص، عمل کرده و تقریبا همان کارهایی را انجام میدهند که احزاب سیاسی انجام میدهند؛ منتهی به شیوهای متفاوت.
روحانیون به عنوان مدافعان ارزشهای دینی در کشور شناخته میشوند و به دلیل این که قشر وسیعی از مردم، تفکرات و اظهارات آنها را به عنوان منبعی مطمئن مورد پذیرش قرار میدهند، در مناسبات سیاسی دارای نقش انکارناپذیری هستند. مضافا اینکه در دو دهه اخیر مداحان مذهبی هم به عنوان یک گروه سازمان یافته مذهبی نقش مهمی در سازماندهی و جهتدهی آراء انتخاباتی دارند. علاوه بر آن شرکت در انتخابات در ایران برای افراد به عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی، عرفی، ملی و ابزاری در جهت مبارزه با دشمنان انقلاب تلقی میشود. به عنوان مثال در دهه اول انقلاب نقش کاریزماتیک امام و ارادت افراد جامعه نسبت به او، سبب میشد تا افراد در انتخابات شرکت نمایند، بدون آن که از سوی احزاب و گروههای سیاسی سازماندهی شوند. حتی بسیاری از محققین از امتناع مبانی کلامی و فقهی در خصوص احزاب سخن به میان آوردهاند و برخیها از منظر جامعه شناختی، اسلام را به عنوان یک حزب تلقی کرده که دیگر با وجود آن نیازی به احزاب نبوده و فعالیتی که افراد در قالب حضور در مساجد، نمازهای جمعه و جماعات، حسینیهها و تکایا و به طور کلی حضور در مراسم عقیدتی و مذهبی از خود نشان میدهند، ممکن است نیاز به فعالیتهای حزبی را از این منظر برطرف نماید.
علاوه بر نهادهای سنتی، نهادهای برآمده از انقلاب نیز همانند بسیج، بنیاد شهید و دیگر نهادهای انقلابی با توجه به تعریفی که از رسالت خود در حفظ ارزشهای انقلاب دارند، یکی از مهمترین مسئولیتهای فرهنگی خود را بصیرت دهی به مردم در انتخابات میدانند، که این فعالیتها میتواند حداقل در میان بخشهایی از مردم همان نقشی را داشته باشد که انتظار میرود احزاب سیاسی این نقش را ایفا کنند. چنان که تشویق مردم برای حضور حداکثری در انتخابات، تبیین آثار حضور حداکثری و تشریح نقشههای دشمن در این رابطه برای افکار عمومی، تأمین امنیت فضای کشور در زمان انتخابات به عنوان لازمه تحقق حماسه سیاسی و تبیین شاخصهای اصلح بر اساس گفتمان، ولی فقیه، از جمله وظایف بسیج در زمان برگزاری انتخابات به شمار میآید. از همین رو با توجه به کارکرد این نهادها، نیاز به وجود احزاب در جامعه ایرانی کمتر حس میشود. اصولا فرهنگ سیاسی ایران با تحزب و گروه بندی نه تنها متناقض و بازدارنده است، بلکه نسبت به آن بدبین است. بی اعتمادی به تحزب و فرقه گرایی، به صورت یکی از ویژگیهای اصلی فرهنگ سیاسی جامعه ایران در آمده است و خواسته یا ناخواسته شرکت در اجتماعات مذهبی به نحوی خلأ وجود احزاب و گروههای سیاسی را پر میکند.
عدم فعالیت رسانهها در زمینه جامعه پذیری سیاسی
رسانهها از جمله کانالهای مهم در امر جامعه پذیری سیاسی هستند. سیگل جامعه پذیری را فرآیندی میداند که در طی آن افراد نگرشها، کنشها و مهارتهای سیاسی، شناخت یک گروه و یا رفتار سیاسی را فرا میگیرند. پیشرفت اعجاب انگیز در زمینه رسانهها و فناوریهای ارتباطی - اطلاعاتی نوین، بررسی رسانهها به عنوان منبع مهم جامعه پذیری سیاسی را ضروری ساخته است. در جوامع در حال گذار، رسانههای جمعی بزرگترین عامل جامعه پذیری ثانویه هستند و به عنوان یکی از مهمترین نهادهای توسعه سیاسی میتوانند از راههای گوناگون در مسیر مشارکت سیاسی قرار گرفته و آن را ارتقاء بخشند، این راهها عبارتند از:
رسانهها در زمینه مدیریت مشارکت سیاسی دارای کارکردهای کوتاه مدت زمان انتخابات و بلند مدت افزایش آگاهی سیاسی جامعه هستند. در کارکرد کوتاه مدت، رسانهها به منظور پوشش رویدادهای سیاسی بسیار فعال هستند. رسانههای نوشتاری ستونهایی را برای گزارش و تحلیل در نظر میگیرند و رادیو و تلویزیون نیز به احزاب و نامزدها این فرصت را میدهند تا به رأی دهندگان دسترسی یافته و توجه آنها را جلب نمایند. زمانی که بین مردم و احزاب سیاسی پیوند ضعیفی برقرار باشد، رسانهها در مبارزات انتخاباتی نقش پررنگ تری ایفا مینمایند و نامزدهای سیاسی از طریق دسترسی به رسانهها بدون حمایت احزاب سیاسی میتوانند در انتخابات پیروز گردند. اما در زمینه کارکرد بلند مدت، رسانههای جمعی از طریق تحلیل و تفاسیر سیاسی، سرمقالهها و اخبار میتوانند نقش مهمی در هدایت افکار عمومی و ارتقا نقش بینش، شناخت و اطلاعات سیاسی مخاطبان ایفا نمایند. رسانههای جمعی عمدهترین منبع تأمین کننده اطلاعات و آگاهی سیاسی- اجتماعی در سپهر عمومی و جامعه مدنی هستند، البته به شرطی که نظام سیاسی حاکم بر جامعه دموکراتیک باشد و نظام رسانهای به اندازه کافی از نظام سیاسی استقلال داشته باشد. زیرا کارکرد رسانه در مسیر مشارکت سیاسی کاملا به نوع نظام سیاسی بستگی دارد.
احزاب سیاسی میتوانند از طریق آموزش سیاسی عمومی به افراد جامعه حس مسئولیت پذیری جمعی افراد در زمینه مشارکت سیاسی را افزایش دهند؛ زیرا افراد از طریق آموزشهای احزاب، با مسائل جامعه آشنا و پیرامون آن احساس مسئولیت مینمایند و با افزایش آگاهی و حس مسئولیت پذیری جمعی، مشارکت فعالانه در انتخابات افزایش مییابد. احزاب میتوانند از طریق رسانهها، مشارکت سیاسی از سطوح پایین و ابزاری را به سطوح بالایی و کامل و مشارکت نامنظم را به مشارکت منظم تبدیل نمایند. علاوه بر آن احزاب و سازمانهای سیاسی تنها نهادهایی هستند که علاوه بر آن که برخواسته از فلسفه وجودی و هویت طبقاتی شان ملزم به برقراری ارتباط ارگانیک با جامعه هدف گذاری شده میباشند، در بسیاری از میادین به ویژه در میدان خود عرضه گی انتخاباتی، نیازمند برقراری ارتباط با سطوح مختلف جامعه فارغ از طبقه بندیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی آن میباشند. با توجه به این امر که برای ایجاد فرهنگ انتخابات از طریق احزاب، آموزش عمومی امری مهم است، اما به نظر میرسد در ایران اراده لازم برای این امر وجود ندارد، زیرا صداوسیما، به عنوان مهمترین رسانه برای آموزش مذکور، در این مورد رغبتی نشان نداده است. از سوی دیگر کارکرد رسانهها در زمینه مشارکت سیاسی در ایران، تنها کار کرد کوتاه مدت (در زمان انتخابات) است، که آن هم بیشتر ترویج فرهنگ نامزد محوری به جای حزب محوری در انتخابات است و در زمینه کارکرد بلند مدت که شامل افزایش آگاهی سیاسی افراد جامعه، ترویج فرهنگ انتخابات از طریق احزاب، جامعه پذیری سیاسی و ارتقاء شناخت و اطلاعات سیاسی جامعه است، نقشی را ایفا نمیکنند.
منابع
* این یادداشت تلخیصی است از: شجاعی، اعظم، آسیبشناسی نقش احزاب سیاسی در انتخابات جمهوری اسلامی ایران، دانشگاه اصفهان، ۱۳۹۲.
رابرتسون، دیوید، فرهنگ سیاسی معاصر: کلید آشنایی با ایدئولوژیها و اصطلاحات پیچیده سیاسی، تهران، شرکت نشر البرز، ۱۳۷۶.
نصیری، بهاره، بررسی نقش مشارکتی رسانهها در انتخابات، پژوهشنامه رسانه و مشارکت سیاسی، معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۹.
دلاوری، ابوالفضل، زمینههای اجتماعی ناپایداری احزاب سیاسی در ایران (از مشروطیت تا انقلاب اسلامی)، نقد و نظر، شماره ۷ و ۸، ۱۳۷۵.