گروه راهبر «سدید»؛ مایکل کالکی در طول دورههای کاریاش در مدرسه اقتصادی لندن، دانشگاه کمبریج، دانشگاه آکسفورد و مدرسه اقتصادی ورشو، تدریس کرده است. او یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان قرن بیستم نام گرفته و قبل از اینکه کینز نظریههای مطرح اقتصادیاش را اعلام کند، طرح اولیه آنها را ارائه کرده بود، اما به دلیل چاپ آنها در نشریات لهستانی و به زبان این کشور، دیرتر از کینز شناخته شد. او دیدگاههای مهمی در زمینه نظریه انحصار و تحلیل طبقاتی مارکسیستی ارائه داد و این نظریههای او درتفکرات اقتصادی پساکینزی و نئومارکسیستی (انحصار سرمایه) بسیار تاثیرگذار بود. مایکل کالکی یکی از اقتصاددانان برجسته دنیا و لهستان است که در ۷۰ سالگی و در روز ۱۸ آوریل سال ۱۹۷۰ میلادی از دنیا رفت.
این اقتصاددان لهستانی در سالهای اخیر به دلیل بیان نکات مهمی پیرامون سیاستهای مربوط به ایجاد اشتغال فراگیر و کامل در جامعه مورد توجه ویژه قرار گرفته است. کالکی در این باره به دنبال فهم چرایی عدم اسقبال سرمایه داری از تلاش برای اشتغال کامل است. ایده او کمک میکند تا بفهمیم چرا قدرت چانه زنی کارگران از زمان ظهور و گسترش آرمانها و سیاستهای اقتصادی نئولیبرال در دهه ۱۹۸۰ کاهش یافته است.
جان توپوروفسکی که استاد اقتصاد در دانشگاه SOAS لندن و نویسنده زندگینامه فکری دو جلدی مایکل کالکی است در گفت و گویی مفصل شرحی بر اندیشه کالکی و ویژگیهای منحصر به فرد آن ارائه داده است. مصاحبهای که میخوانید برای اولین بار در پایگاه اینترنتی Jacobin منتشر شده است.
نام مایکل کالکی اغلب با نام جان مینارد کینز گره خورده است، اما پس زمینههای اجتماعی و سیاسی که آنها از آنجا آمده بودند کاملاً متفاوت بود. به نظر شما چه محیطی در لهستان بود که تاثیر زیادی روی شخصیت علمی کالکی گذاشت؟
توپوروفسکی: محیط لهستان در دوران کودکی و جوانی کالکی محیطی بود که در آن شاهد بی ثباتی اقتصادی، ملی گرایی و یهودستیزی افراطی هستیم. پدر او یک کارخانه دار در شهر لودز بود که این شهر مرکز صنعتی بزرگ امپراتوری روسیه به حساب میآمد. همین شهر در سال ۱۹۰۵ به یکی از مراکز فعالیت انقلابی در آن سالها تبدیل شد. این امر تجارت نساجی پدر کالکی را تحت تاثیر قرار داد در واقع شهر صنعتی لودز به واسطه دوران انقلاب و فعالیتهای انقلابیون دچار یک دوره دوازده یا سیزده ساله بی نظمی شد. در آن زمان آن شهر یعنی شهر محل زندگی کالکی روز به روز شاهد توطئههای پی در پی بود. در آن زمان شما سوسیالیستهایی داشتید که برای سوسیالیسم و برای احقاق حقوق اتحادیههای کارگری تبلیغ میکردند، از جمله اینها جناحی بود که فکر میکرد اگر لهستان مستقل شود، این اهداف به بهترین وجه به دست میآیند. در عین حال گروهی از ملی گرایان نیز وجود داشتند که معتقد بودند لهستان باید در اتحاد با روسیه باقی بماند و این تنها راه رشد و توسعه لهستان است. ناسیونالیستها به شدت با سوسیالیستها و به ویژه با بزرگترین گروه سوسیالیست، یهودی که گروه «بوند» نام داشت مخالف بودند. بوند یک حزب سیاسی بود که اساساً در آن زمان بزرگترین بلوک سوسیالیستی در لهستان بود.
ناسیونالیستها برای مقالبه با حزب بوند، یک کمپین یهودی ستیزانه برای تحریم مغازهها و مشاغل یهودیان به راه انداختند تا بتوانند فضا را علیه تحرکات سیاسی سوسیالیستها متشنج کنند. در بین همه این درگیریها گروههای مذهبی مختلف و اصحاب کلیسا هم با یکدیگر درگیری و نزاع شدیدی داشتند. شاخههایی از کلیسای کاتولیک انشعاب زده بودند که توسط شورای مرکزی کلیسا تکفیر شده بودند در عین حال خود کلیسای کاتولیک با کلیسای ارتدکس که بیشتر گرایش به روسها داشت در حال معارضه بودند و به یکدیگر اعتماد نداشتند. همه اینها در کنار فروپاشی کامل اقتصادی که بعد از اشغال لهستان توسط آلمانها و تخریب کارخانهها و تجهیزات صنعتی شدت گرفت اوضاع را بسیار بحرانی کرده بود. در واقع همین اوضاع مشوش بود که باعث شد کینز در کتاب معروفش با عنوان پیامدهای اقتصادی صلح لهستان را از لحاظ اقتصادی به سرزمین ناممکنها تشبیه کند. البته کینز مدعی شده بود که این ناممکن بودن در صورتی است که آلمان و روسیه در ثبات نباشند، زیرا استقلال و رشد لهستان کاملا وابسته به بازارهای این دو کشور بوده است. این ثبات مورد نظر کینز هم در واقعیت هیچ وقت محقق نشد چه در دوره جنگ جهانی اول چه در دوران جنگهای داخلی روسیه و آلمان. بعدها هم لهستان تحت تاثیر وال استریت و تکانههای ویرانگر آن قرار گرفت و در واقع روی ثبات و آرامش را به خود ندید.
به نظر شما آشنایی و معاشرت او با اسکار لانگ در شکل گیری شخصیتش تاثیر داشته است؟
مایکل کالکی، معتقد بود سرمایه داران همیشه در برابر اشتغال کامل مقاومت میکنند، زیرا در صورتی که اشتغال کامل در جامعه محقق شود اعتماد به نفس و قدرت چانه زنی کارگران افزایش پیدا میکند و همین باعث میشود تا آنها برای احقاق حقوقشان بیشتر تلاش کنند
توپوروفسکی: ببینید او در پایان دهه ۱۹۲۰ با اسکار لانگ آشنا شد. هر دوی آنها در آن زمان روی موضوع چرخه تجاری کار میکردند، اما لانگ خب بیشتر به اقتصاد دانشگاهی و آکادمیک گرایش داشت. مکتب غالب در اقتصاد آکادمیک لهستان در آن دوران، مکتبی نئوکلاسیک بود و لانگ هم بر همان اساس ایده اصلیاش این بود که نیروهای بازار سیستم را به نقطه تعادل میرسانند، یعنی اگر به کنشگران آزاد بازار اجازه داده شود به درستی کار کنند خود سیستم خودش را به تعادل میرساند. اما کالکی متعلق به فضای دیگری بود او در واقع پس از رها کردن تحصیلات آکادمیک در حوزه روزنامه نگاری تجاری و مالی ورود موفقی داشت. پس باید در این مرحله به تفاوت بستر نظری این دو توجه داشته باشیم. کم کم حلقه فکری لانگ و مجلهای که او در اختیار داشت و دارای گرایشات سوسیالیستی بود این فرصت را به کالکی داد تا نگاه خودش به سیاست و اقتصاد خصوصا پس از دوران سقوط بزرگ یعی سال ۱۹۲۹ را در جایی مطرح کند. کالکی پس از ملاقات با لانگ نظریه اقتصاد سیاسی خودش را به صورت مفصل برای او شرح داد، اما جالب است که لانگ تا آخر عمرش به پشت پرده حرفهای عمیق کالکی پی نبرد و تنها مدل اقتصاد سیاسی او را جذاب و قابل توجه میدانست. کالکی نشان داده بود که پشت حرفهای جدیدش در حوزه اقتصاد سیاسی درک عمیقی از عملکرد تجارت و سود در نظام سرمایه داری وجود دارد.
در دوره بین دو جنگ جهانی چه شرایطی در لهستان وجود داشت که لانگ و کالکی مجور شدند کشورشان را ترک کنند؟
توپوروفسکی: شاید برایتان جالب باشد که بگویم تقریبا همان شرایطی که در دوران کودکی و نوجوانی کالکی در لهستان به وجود آمده بود و باعث شده بود تا کسب و کار و تجارت پدر او نابود شود دوباره در دوران بین دو جنگ البته با حواشی و تبعات بیشتری جامعه لهستان را درگیر خود کرده بود. اینبار ملی گرایی افراطی با سرکوب شدید مخالفان سیاسی همراه شده بود که همین فضای شکننده و بسته باعث شد تا لانگ در سال ۱۹۳۵ و کالکی در سال ۱۹۳۶ لهستان را ترک کنند. این زمانی است که لهستان در کشمکش سیاسی و در اختیار کسانی بود که با گرایش چپ کودتای نظامی کرده بودند و قدرت را به دست گرفته بودند. جالب است با توجه به اینکه این کودتا توسط چپهای لهستان حمایت میشد و در واقع هدف خودش را جلوگیری از به قدرت رسیدن ناسیونالیستها اعلام کرده بود و سردمداران سیاسی کودتا اعلام کرده بودند که به دنبال اصلاحات اقتصادی و برنامه ریزی در جهت توسعه ملی هستند، اما با این حال با وخیمتر شدن اوضاع اقتصادی از سال ۱۹۳۰ به بعد این رژیم به نوعی دیگر و با شدت و جسارت بیشتری خلاف شعارهایش در عرصه سیاسی ظاهر شد و عرصه را بر همه منتقدانش تنگ کرد.
نظام سرمایه داری و سرمایه داران بهرهمند از این نظام هیچگاه به دنبال ایجاد اشتغال کامل نبوده و نیستند
شاید بهتر باشد بگویم رژیم به یک رژیم وحشی و بی منطق تبدیل شده بود. رژیم جدید نمایندگان مخالف را در صحن مجلس مورد ضرب و جرح قرار میدادند و رهبران مخالفان را بدون محاکمه بازداشت و زندانی میکردند. روز به روز حملات به اقلیتهای دینی بیشتر شد و دولت با صراحت بیشتری الگوی خودش را دولت ایتالیا اعلام کرد. در واقع آنها معتقد بودند در نسبت با دموکراسیهای بورژوازی توان بیشتری در حل معضلات و مشکلات اقتصادی دارند. این امری بود که حتی چپها را تا حدود زیادی دچار ناراحتی و سرخوردگی کرده بود. در همین دوران بود که لانگ و کالکی هر دو با حمایت بنیاد راکفلر خاک لهستان را ترک کردند. سیاست این بنیاد در آن زمان حمایت از نیروها و جریانهای دموکراتیک در سراسر جهان بود. به همین دلیل و به دلیل اینکه این درک وجود داشت که پس از به قدرت رسیدن هیتلر اوضاع برای چپگرایان در اروپای مرکزی و شرقی بسیار سخت شده است. به لانگ کمکی برای خروج داده شد و کالکی نیز به دنبال او در این مسیر همراه شد. این سفر و خروج به موقع از لهستان کالکی را نجات داد، زیرا او توانست از حوادثی که بعد از اشغال لهستان به دست آلمانها رخ داد جان سالم به در ببرد.
به نظر شما کدام یک از ایدههای کالکی و کینز باعث شد تا این دو معروف شده و به واسطه آن انقلاب کینزی در ادبیات اقتصادی شکل بگیرد؟
توپوروفسکی: این مسئلهای است که بین کینزیها و پساکینزیها، حتی آنهایی که بیشتر با کالکی همدل هستند، مورد مناقشه است. من فکر میکنم همه آنها موافقند که مشکل تقاضای کل در سرمایه داری برای کینز و کالکی مشترک بود. اما مسئله کلیدی این است که تقاضای کل در قالب سرمایه گذاری کم بود و این مسئله مهمی بود که تبعات ویژهای داشت. کالکی در سال ۱۹۳۶ حاشیهای بر اثر بزرگ کینز، نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول نوشت. این اثر به زبان لهستانی نوشته شده بود و تا دهه ۱۹۸۰ به زبان انگلیسی منتشر نشد. او در این کتابش اشاره کرد که جوهر نظریه کینز مصرف کم نیست، بلکه سرمایهگذاری کم است. این چیزی بود که خود کینز نیز به آن اذعان داشت، اگرچه آن را به صراحت مطرح نکرده بود. کینز این نکته را در سخنرانی خود برای بیبیسی با عنوان «فقر در فراوانی» به صراحت بیان کرد. او گفت که در عین حال که با همه نظریهپردازانی که میگفتند تقاضای کل ناکافی است و مشکل اصلی همین جاست یک نقطه اختلاف با آنها دارد. آنها معتقد بودند که مشکل سرمایه داری مصرف ناکافی است. از بسیاری جهات، این امر بدیهی به نظر میرسید، زیرا با نگاه به فقری که در دهه ۱۹۳۰ در حال گسترش بود به راحتی همه به این نتیجه میرسیدند. با این حال، کینز گفت که قلب مشکل سرمایه گذاری ناکافی سرمایه داران است نه مصرف کم مصرف کنندگان. چرا سرمایه گذاری کم، قضیه مهمی است؟ زیرا همانطور که کارل مارکس در مورد انباشت ثروت، که نیروی محرکه سرمایه داری را تشکیل میدهد گفته است، تا زمانی که سرمایهداران برای مصرف خود و سرمایهگذاری پول خرج میکنند، پولی که خرج میکنند به صورت سود به جیبهایشان بازمیگردد. جالب است بدانید که کالکی با این نظر مارکس از طریق مطالعه آثار لورا لوکرامبورگ آشنایی پیدا کرد و توانست بر همین اساس نظریات جدید خود را سامان دهی کند.
تفکر اقتصادی کالکی جدای از اینکه ریشه در نظریات مارکس داشت چه تفاوتی با ایدههایی داشت که در بین مارکسیستهای زمان خودش رایج بود؟
اساسا اشتغال کامل باعث افزایش مبارزات سیاسی علیه جریانات ضد سوسیالیستی خواهد شد، زیرا سازمانها و اتحادیههای کارگری قدرت بیشتر و فضای مانور وسیع تری در جامعه و سیاست به دست خواهند آورد و این در طولانی مدت در تعارض با نظام سرمایه داری و کلیت آن میباشد
توپوروفسکی: مارکسیستهای آن زمان و حتی در دوران ما هنوز تا حد زیادی از مارکس پیروی میکنند. پس از آنکه مارکس سرمایه را نوشت، با استفاده از این ایده که مشکل اصلی ناشی از فقر و مصرف کم طبقه کارگر است، درباره مشکل بیکاری و بحران اقتصادی مطالبی و ایدههایی مطرح کرد. بیشتر مارکسیستها در قرن بیستم، مانند یوگن وارگا و پل سوئیزی، این مسیر را دنبال کرده و ادامه دادند. سوئیزی در کتاب تئوری توسعه سرمایهداری، که در سال ۱۹۴۲ منتشر شد، این بحث را مطرح کرد که مشکل اساسی در سرمایهداری این است که سرمایهداران به اندازه ارزش کامل کاری که انجام میگیرد دستمزد به کارگران پرداخت نمیکنند و بنابراین مشکل تحقق سود به وجود میآید. سوئیزی بر همین اساس راه حل را افزایش دستمزدها میدانست و معتقد بود با افزایش دستمزدها مشکل حل میشود. این یک نتیجهگیری متناقض بود، زیرا اگر سرمایهداران دستمزدها را افزایش میدادند، پس در حقیقت هزینههای خود را افزایش داده بودند. یکی از پیروان کالکی، جوزف اشتایندل، به این موضوع اشاره کرد و پرسید: سرمایهداران چگونه میتوانند با افزایش هزینههای خود سود بیشتری کسب کنند؟ پاسخ این بود که البته چنین چیزی غیر ممکن است. اما اگر نظری را که توسط کالکی به پیروی از رزا لوکزامبورگ ارائه شد، در نظر بگیرید که بر اساس آن سود از طریق هزینه سرمایهداران برای سرمایهگذاری و مصرف خودشان محقق میشود، شما از سردرگمی پیش آمده خارج میشوید، چون دیگر فقر طبقه کارگر را ویژگی بحران و رکود سرمایه داری نمیدانید، بنابراین مصرف ناکافی را نیز علت آن رکود نخواهید دانست.
کالکی ایجاد اشتغال فراگیر را از وظایف اصلی دولتها میدانست. در این مسیر چه پیشنهاداتی داشت و در صورت تحقق اشتغال کامل انتظار ظهور چه پیامدهای اجتماعی و سیاسی را داشت؟
توپوروفسکی: در وهله اول، او فکر میکرد که فضای زیادی برای تشویق سرمایه گذاری خصوصی وجود ندارد. او ایدهای را که توسط میخائیل توگان-بارانوفسکی مطرح شده بود، مبنی بر اینکه سرمایه داران همیشه به گونهای سرمایه گذاری میکنند که میزان سود را تضمین کنند، رد کرد. کالکی میدانست که سرمایه گذاری خصوصی را نمیشود از طریق سیاستهای مالیاتی، یارانهها یا نرخ بهره پایینتر به سرمایه گذاری بیشتر تحریک کرد. او معتقد بود که اگر یک بار این کار را انجام دهید به صورت پی در پی باید این وضعیت را تکرار کنید و حتی این امکان وجود دارد که ممکن است از سرمایه داران نیز پاسخی مناسب و واکنش مثبتی دریافت نکنید. در حقیقت سرمایه داران هر چقدر که خودشان دلشان بخواهد در اقتصاد سرمایه گذاری میکنند نه آن میزان که دولت تشخیص میدهد برای اقتصاد کلان مفید است. در واقع دولت با سیاست گذاریهای خاص خود نمیتواند سرمایه گذاران را به سرمایه گذاری مجبور و یا تشویق کند، زیرا در نهایت این سرمایه دار است که تصمیم میگیرد تا برای ادامه روند سودآوری سرمایه گذاری خود چه میزان در اقتصاد سرمایه گذاری کند تا سود مستمر بیشتری کسب کند. از نظر کالکی، راه کار ایجاد اشتغال کامل در توزیع مجدد درآمدها از طریق آنچه که او مصرف یارانهای مینامید نهفته است. با این حال، او در مورد برنامههای خدمات عمومی دولتی بدبین بود. در واقع او میدانست که رژیمهای دست راستی پس از توزیع مجدد درآمدها تغییری در خدمات رفاهی بهداشتی و آموزش عمومی ایجاد نمیکنند بلکه به اسم خدمات عمومی هزینههای دیگری انجام میدهند.
او همچنین بر این عقیده بود که دولت باید مالیات بیشتری از ثروتمندان بگیرد. او استدلال بسیار سادهای برای این نظر خود بیان کرد. اگر از ثروتمندان مالیاتی همانند دیگران بگیرید، آنها در واقع چیزی در این خصوص متوجه نمیشوند و تفاوتی برایشان ایجاد نمیشود- آنها همچنان استانداردهای مصرف خود را حفظ میکنند - و فقط با یک واسطه بیشتر مجددا همان پولی که به عنوان مالیات از دستشان درآورده اید را از مخارج کارمندان دولت و دریافت کنندگان خدمات رفاهی پس میگیرند. وقتی پرستاران، پزشکان و معلمانی که شما استخدام میکنید پول خود را خرج میکنند، چه کسی آن خدمات را به آنها ارائه میدهد و آن پول را دریافت میکند؟ بله، این پول مجددا به جیب سرمایه داران برمی گردد. از این منظر، تعیین مالیاتهای بالاتر بر ثروتمندان صرفاً راهی برای به دست آوردن پول ثروتمندان است تا اطمینان حاصل شود که واقعاً آن پول در اقتصاد خرج شده است. زیرا در میان ثروتمندان تمایل جدی وجود دارد که پول خود را به جای اینکه به اندازهای که برای حفظ سطوح بالای اشتغال نیاز است خرج کنند به صورت داراییهای نقد پس انداز کرده و پیش خود نگه دارند. به بیان سادهتر اگر دولت به وسیله مالیات سهم جامعه را از ثروتمندان پس نگیرد آنها هیچ تمایلی در سرمایه گذاری اضافه سودشان برای ارتقای سطح رفاه جامعه ندارند و تنها به میزانی که باعث افزایش سودآوری باشد دست به سرمایه گذاری مجدد میزنند.
آیا با این همه کالکی معتقد بود که ایده اشتغال کامل در طولانی مدت با اقتصاد سرمایه داری سازگار است؟
توپوروفسکی: نه واقعا او چنین تصوری نداشت. او میدانست که در این زمینه همیشه مقاومت سرمایهداران، بهویژه شرکتهای بزرگ، که نفوذ سیاسی بالایی در سیاست گذاریهای اقتصادی دارند، وجود خواهد داشت. کسبوکارهای بزرگ در برابر اشتغال کامل مقاومت میکنند، زیرا میدانستند که این ایده نظم کاری دلخواه آنان در کارخانهها را از بین میبرد. با بیکاری گسترده، شما نیازی به مشورت با کارگران ندارید. کارگران کاری را که کارفرمایان به آنها میگویند انجام میدهند، زیرا به مشاغل نیاز دارند. در واقع اگر مشکلات اشتغال برطرف شود، اعتماد به نفس طبقه کارگر افزایش مییابد، و همین اعتماد به نفس و عدم ترس از بی کاری باعث قدرت بیشتر آنها در مبارزه سیاسی بر سر اشتغال کامل و نفوذ بیشتر آنها در جامعه خواهد شد. در این صورت سلطه سرمایه داران بر بازار کار و تعاملات کارگر و کارفرما به پایان راه خود میرسد و آنها مجبورند در مذاکرات با کارگران در برابر خواستههای آنها تمکین کنند، زیرا دیگر اهرم فشار مهمی در دستشان باقی نمیماند. او معتقد بود که اساسا اشتغال کامل باعث افزایش مبارزات سیاسی علیه جریانات ضد سوسیالیستی خواهد شد، زیرا سازمانها و اتحادیههای کارگری قدرت بیشتر و فضای مانور وسیع تری در جامعه و سیاست به دست خواهند آورد و این در طولانی مدت در تعارض با نظام سرمایه داری و کلیت آن میباشد.
اگر دولت به وسیله مالیات سهم جامعه را از ثروتمندان پس نگیرد آنها هیچ تمایلی در سرمایه گذاری اضافه سودشان برای ارتقای سطح رفاه جامعه ندارند و تنها به میزانی که باعث افزایش سودآوری باشد دست به سرمایه گذاری مجدد میزنند
تحلیل و ارزیابی کالکی از سیاستهایی که پس از سال ۱۹۴۵ توسط دولتهای اروپای غربی و آمریکای شمالی به اجرا گذاشته شد، چگونه بود؟
توپوروفسکی: او در واقع با ظهور مک کارتیسم و سیاستهای ضد چپ در اروپای پس از جنگ بسیار ناامید شده بود. اوضاع ایالات متحده را هم مطلوب نمیدانست و به دلیل اینکه در یکی از دفاتر سازمان ملل در آمریکا مشغول به فعالیت بود تاثیر سیاستهای آن دوران را به خوبی زیر نظر داشت. حتی در آمریکا کالکی تحت نظر افبیآی بود و گرازشهایی از فعالیتهای او همچنان در آرشیو افبیآی وجود دارد. در واقع او در ایالات متحده هم تحت کنترل بود و شاید بتوانم بگویم در فضایی شبیه لهستان دوران جنگ زندگی میکرد.
او معتقد بود گرچه در سالهایی در این کشورها آمار اشتغال کامل مثبت بود، اما این قضیه ربطی به بازتوزیع درآمدها نداشت بلکه به دلیل بروز مسابقه تسلیحاتی و سود حاصل از آن و مالیاتهای زیادی بود که از کارگران دریافت میشد. در واقع اشتغال کامل در آن دوران هیچ تغییری در زندگی کارگران به وجود نیاورد، زیرا آنها با پرداخت مالیات بیشتر در حقیقت طعم شیرین رفاه را نچشیدند و تنها بر روی کاغد و آمار درآمدشان بیشتر شده بود. این فرآیند با آنچه کالکی در نظر داشت کاملا در تضاد بود.
آیا کالکی رابطهای با مقامات کمونیستی پس از جنگ در زادگاهش لهستان داشت؟ او چه پیشنهادهایی برای مدیریت یک نظام اقتصادی سوسیالیستی ارائه کرد؟
توپوروفسکی: رابطه او با مقامات کمونیستی پس از جنگ کاملاً مثبت بود. او با ایده بازسازی پس از جنگ، تثبیت اقتصاد، اصلاحات ارضی و بازسازی اقتصاد تحت کنترل دولت موافق بود. اما او واقعاً با تلاشها برای صنعتیشدن به شیوهای شتابزده در دوره استالینیسم موافق نبود. کالکی خاطرنشان کرد که اگر این نوع فشارهای بزرگ صنعتی ادامه پیدا کند، مانند آنچه در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ در لهستان اتفاق افتاد، در نهایت به کمبود کالاهای مصرفی منجر میشود و در جامعه بحران ایجاد میکند. متاسفانه به دلیل گوش ندادن به حرفهای او در دهه ۱۹۶۰ شاهد ایجاد بحران گوشت در لهستان بودیم. در این زمینه سیاستهایی که کالکی پیشنهاد میداد مبتنی بر هدایت سرمایه به صنایعی بود که ارتباط مستقیم با زندگی طبقات محروم و عموم مردم داشتند بر خلاف سیاستهای دیگران که معتقد بودند با افزایش قیمت در عرصه مصرف میتوان تعادل در بازار را تامین کرد و جلوی کمبود کالاهای مصرفی را گرفت و به همین دلیل هم هدایت سرمایه به سمت صنایع سنگین را اولویت اقتصادی میدانستند. اما در عمل بحران گوشت در دهه ۶۰ نشان داد ایده کالکی با واقعیت انطباق بیشتری داشت. همین سیاستها باعث بروز ناراضایتیهای عمومی علیه دولت در دهه ۶۰ میلادی شد. جالب است بدانید که دولت به جای اینکه به حرف و نظر کارشناسان دلسوزی مانند کالکی اهمیت بدهد و سیاستهای اقتصادی را اصلاح کند، با پرونده سازی علیه ایشان و راه اندازی کمپینی علیه یهودیان لهستانی تصمیم گرفت با فرار به جلو همه تقصیرات را به گردن یهودیان لهستانی انداخته و آنها را مقصر خرابیهای اقتصادی معرفی کند. دولت برای این کار اعلام کرد که این افراد تعهد کافی به نظام ندارند و به همین دلیل باید با آنها برخورد شود. البته در این دوران کالکی آنقدری مشهور بود که نتوانند به طور مستقیم او را محدود کرده و تحت فشار بگذارند، ولی حلقههای درس و بحث او را تعطیل کردند. کالکی تا پایان عمرش یعنی سال ۱۹۷۰ که بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت معتقد بود سیا (سرویس اطلاعاتی ایالات متحده) پشت پرده سیاستهای دولت لهستان بود، زیرا آن سیاستها به وضوح در تعارض و به ضرر آرمانهای سوسیالیسم بود. با این حال، کالکی میراث مهمی در زمینه نقد سرمایه داری و سوسیالیسم برای ما به جا گذاشت که امروز برای ما میتواند بسیار مفید و کارگشا باشد.
/انتهای پیام/