بررسی ایده بازار آزاد به قلم بلر فیکس؛
اگر پادشاهان و فئودال‌ها در گذشته از قدرت برخوردار بودند سرمایه داران مدرن از آزادی بهره‌مند هستند. یعنی در دنیای مدرن شاهد ظهور نوعی از آزادی به مثابه قدرت هستیم.

گروه راهبرد «سدید»؛ عموما تصوری که از ایده بازار آزاد در جامعه ما وجود دارد یک تصور ساده و اولیه است. همه فکر می‌کنیم این ایده در نهایت پیش برنده واقعی اقتصاد و به نفع عموم مردم است. در واقع برای جامعه علمی نیز این تصور به عنوان یک واقعیت مورد پذیرش قرار گرفته است که بازار آزاد از طریق اعطای آزادی به عاملان اقتصادی که همه شهروندان هستند و با عقب راندن دولت می‌تواند سعادت اقتصادی را به ارمغان بیاورد. بلر فیکس (Blair fix) اقتصاددان سیاسی مقیم تورنتو که درباره چگونگی ارتباط مصرف انرژی و نابرابری درآمد با سلسله مراتب اجتماعی تحقیق می‌کند و اولین کتابش، بازاندیشی نظریه رشد اقتصادی از دیدگاه بیوفیزیکی، در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است در این یادداشت پرده از واقعیت ایده بازار آزاد برداشته و به ما نشان می‌دهد که چه کسانی برندگان نهایی این بازی بزرگ هستند. این یادداشت برای اولین بار در نشریه اینترنتی evonomics منتشر شده است.

انسان‌ها به عنوان گونه‌ای از حیوانات اجتماعی در قالب گروه و جمع زندگی می‌کنند و در همین گروه‌ها می‌میرند. این سبک اجتماعی بودن انسان همیشه یک معضل مهم ایجاد می‌کند. در نگاه بسیاری از اعضای گروه آنچه برای کلیت گروه مفید است لزوما برای تک تک افراد می‌تواند مفید نباشد به همین دلیل اگر شما در گروهی هستید که به شما اعتماد کامل دارند به نفعتان است که در خصوص منافع گروه به آن‌ها دروغ بگویید و تقلب کنید و منافع خودتان را به عنوان منافع گروه معرفی کنید. همین امر باعث می‌شود تا شما به واسطه گروه به منافعتان برسید و قدرت بیشتری به دست بیاوید و بر اساس قانون تکامل به حیات خود ادامه دهید. اما یک تناقض جالب اینجا وجود دارد. با توجه به اینکه رفتار خودخواهانه اغلب سودمند است، چرا بیشتر ما دروغگو و متقلب نیستیم؟ یک دلیل عدم دروغ گویی ما برای کسب منفعت از جمع، به طرز متناقضی، این است که ما به خودمان دروغ می‌گوییم. ما به خود می‌گوییم آنچه برای گروه‌ها مفید است برای افراد درون گروه نیز مفید است پس نیازی نیست برای فریب دیگران دروغ بگوییم. من این رفتار را دروغ نجیب اجتماعی می‌نامم. به اعتقاد من، تبلیغ این دروغ بزرگ یکی از وظایف اصلی ایدئولوژی هاست. یک ایدئولوژی خوب افراد را متقاعد می‌کند که رفتار ایثارگرانه به نفع خودشان است. این کار، رفتار اجتماعی را ترویج می‌کند و گروه‌ها را منسجم‌تر می‌کند؛ و از آنجایی که گروه‌های منسجم تمایل دارند گروه‌های غیر منسجم را شکست دهند، دروغ نجیب تمایل به گسترش دارد.

با توجه به مزایایی که یکسان پنداری منافع گروه و منافع شخصی و به تبع آن بروز رفتار انسان دوستانه برای ایدئولوژی‌ها دارد عموما گمان می‌کنند که همه ایدئولوژی‌ها چنین رفتاری را نهادینه کرده و ترویج می‌کنند. اما خوب است بدانید که چنین اطلاقی وجود ندارد و برخی از ایدئولوژی‌ها که در ادامه با نمونه‌ای از آن‌ها آشنا خواهید شد دقیقا برعکس مورد گفته شده عمل کرده و رفتار خودخواهانه، و به دنبال نفع شخصی بودن، را برای گروه مفید می‌دانند. یعنی منافع شخص را مقدم بر منافع گروه دانسته و منافع گروه را در گرو منافع فرد می‌دانند. این پدیده را من دروغ ماکیاولی می‌نامم، زیرا در دل چنین عقیده‌ای نیز یک دروغ بزرگ نانجیبانه وجود دارد. جالب است که علی القاعده چنین دروغ بزرگی باید با واکنش تند جامعه مواجه شده و کلیت جامعه با آن مخالفت کرده و اجازه رشد به آن ندهند، اما چنین اتفاقی حداقل تا جاییکه می‌دانیم برای یک نمونه واضح از دروغ ماکیاولی رخ نداده است. این دروغ بزرگ به جای اینکه محدود شود، رشد کرده و تقریبا به ایدئولوژی فراگیر در زمان ما تبدیل شده است.

اعتقاد به بازار آزاد

ایدئولوژی بازار آزاد مدعی است که برای کمک به جامعه باید به خودمان کمک کنیم. اگر همه ما خودخواهانه رفتار کنیم، فکر می‌کند، دست نامرئی وضعیت همه را بهتر می‌کند؛ بنابراین در اینجا ما یک ایدئولوژی داریم که خودخواهی را به نام منفعت گروهی ترویج می‌کند. این یک دروغ ماکیاولیستی است که باید برای انسجام اجتماعی مضر بوده و مورد هجمه اجتماع باشد. با این حال، مشاهده می‌کنیم که تفکر بازار آزاد بسیاری از ایدئولوژی‌های دیگر را شکست داده است. چگونه این اتفاق رخ داده است؟ به نظر من ما در حال مواجهه با یک دروغ مضاعف هستیم. در واقع بازار آزاد یک دروغ مضاعف است و به همین دلیل توانسته حیات خود را تضمین کرده و در سطح جهان گسترش یابد. اولا بازار آزاد یک دروغ بزرگ است، زیرا ادعای اصلی آن که خودخواهی و نفع شخصی تامین کننده منافع گروه است یک اصل اشتباه می‌باشد. رفتار خودخواهانه و منفعت طلبانه هیچگاه باعث رفاه بیشتر برای همه اعضای گروه نمی‌شود. نظریه تکامل مدرن نیز این مسئله را به اثبات رسانده است. دومین دروغ که از اولی ظریف‌تر و پیچیده‌تر است این گزاره می‌باشد که تفکر بازار آزاد به خلاف وعده‌ای که می‌دهد هرگز منجر به آزادی و خودمختاری بیشتر نمی‌شود بلکه شواهد نشان می‌دهد که این تفکر باعث بروز اطاعت و تبعیت فراگیر می‌شود. زیرا این تفکر ارتباط ویژه‌ای با پدیده سلسله مراتب دارد.

به همین دلیل به نظر من تفکر بازار آزاد هرگز به دنبال ایده آزادی نبوده است بلکه دال مرکزی و هدف اصلی این تفکر قدرت است. البته شواهد نشان می‌دهد که بازار آزاد در رسیدن به هدفش موفق بوده و به خوبی توانسته از آزادی به عنوان یک پوشش مشروعیت بخش برای انباشت قدرت استفاده کند.

اکنون برای توضیح بیشتر چرایی مخالفتم با ایده بازار آزاد سعی می‌کنم تا گزاره اصلی آن که بیانگر این مسئله است که رفتار خودخواهانه و کسب منفعت شخصی برای اجتماع و گروه‌ها نیز مفید است را مورد بررسی قرار داده و اشتباه بودن آن را برای شما اثبات کنم. همانطور که اشاره کردم این اصل با ارجاع به نظریه تکامل مدرن باطل بودنش مشخص می‌شود. بر اساس تئوری انتخاب چند سطحی، همیشه بین منافع یک گروه و منافع افراد درون گروه گسست وجود دارد. این تناقض در ابتدا کمی عجیب به نظر می‌رسد. برای روشن شدن ماجرا باید به دقت به این سوال واضح پاسخ دهیم که آیا آنچه برای یک گروه خوب است برای اعضای آن هم خوب است یا خیر؟

بازار آزاد هرگز به دنبال ایده آزادی نبوده است بلکه دال مرکزی و هدف اصلی این تفکر قدرت است

جواب بله یا خیر است. بله به این معنا که وقتی یک گروه موفق می‌شود، برای همه افراد گروه خوب است. اما نه، به این معنا که تکامل به تناسب مطلق اهمیت نمی‌دهد بلکه به تناسب نسبی اهمیت می‌دهد. مطمئنا، بهترین استراتژی این است که افراد به صورت گروهی همکاری کنند. اما در شرایط نسبی، بهتر است افراد درون گروه خودخواهانه عمل کنند. آن‌ها باید موقعیت خود را نسبت به سایرین بالاتر ببرند و با این کار مزیت خود را بیشتر خواهند کرد. از نظر تکامل و نظریه گسترش ژن ها، این مزیت نسبی چیزی است که اهمیت دارد؛ بنابراین برای موفقیت، گروه‌ها باید رفتار خودخواهانه افراد را سرکوب کنند. راه‌های زیادی برای انجام این کار وجود دارد، اما رایج‌ترین آن‌ها احتمالاً مجازات است. برای تشویق رفتار نوع دوستانه، گروه‌ها افراد خودخواهی که تنها به دنبال منافع خودشان هستند را تنبیه می‌کنند. گروه‌های انسانی این کار را انجام می‌دهند. گروه‌های حیوانات و حتی گروه‌های سلولی هم این کار را می‌کنند. در حال حاضر سیستم ایمنی بدن شما در حال از بین بردن سلول‌های انحرافی (سرطان نوپا) است که اگر در بدن شما رشد کنند و موفق به ادامه حیات شوند، شما را خواهند کشت. همانطور که مشاهده کردید در حالی که مجازات انحراف از منافع عمومی برای همه موجودات اجتماعی تعریف شده است، انسان‌ها روشی را برای سرکوب خودخواهی ابداع کرده‌اند که منحصر به فرد است. برای ترویج رفتار‌های متناسب با منافع اجتماعی، ما انسان‌ها از قدرت ایده‌ها استفاده می‌کنیم. ما به خودمان دروغ می‌گوییم.

نوع دوستی از طریق خودفریبی

انسان‌های شریف عموما وقتی صحبت از ترویج نوع دوستی به میان می‌آید حقیقت را به خود نمی‌گویند. ما آگاهانه خود را فریب می‌دهیم. حقیقت این است که رفتار گروهی مستلزم فداکاری است و فداکاری یعنی مزیت‌های ویژه خود را باید کاهش دهیم یعنی رضایت بدهیم که در گروه و به خاطر گروه درصد بهره مندی ما کاهش پیدا کند. این دقیقا خلاف زمانی است که با خودخواهی به دنبال افزایش مزیت و بالابردن موقعیت خود هستیم. جالب است بدانید که عموما تعداد کمی از ایدئولوژی‌ها حاضر به تصدیق و اعتراف به این حقیقت هستند، زیرا در صورت پذیرش چنین واقعیتی قطعا عمر کوتاهی خواهند داشت و دوام زیادی نخواهند آورد.

برای مثال ایده آگوست کنت در اواسط قرن ۱۹ را در نظر بگیرید. او معتقد بود اگر بشریت به نوع دوستی و ترویج آن تن دهد به سعادت خواهد رسید. او برای این که اهمیت نوع دوستی را به همه نشان دهد به دنبال این بود که خودخواهی و خودپرستی را به نوعی تابع نوع دوستی و دیگردوستی قرار دهد یعنی با سازماندهی جدید جامعه چنین ایده‌ای را برای همه جا بیاندازد.

در نگاه اول ایده کنت مانند دیگر ایده‌ها و حتی ادیانی که از خودگذشتگی را یک فضیلت می‌دانند غیرقابل توجیه به نظر می‌رسد. اما در این جا و بین ایده کنت با دیگران یک تفاوت اساسی وجود داشت. نوع دوستی کانتی یک بازی برد – باخت بین فرد و اجتماع بود، اما برخی ایده‌های موفق در این زمینه بازی را برای فرد و اجتماع به صورت برد-برد طراحی کرده بودند. آن‌ها طرفداران خود را قانع کرده بودند که نوع دوستی آن‌ها هم برای گروه خوب است و هم به نفع تک تک افراد گروه است. احتمال زیاد به سادگی قابل درک است که چرا این ایده و دروغ بزرگی که خلاف اصل تکامل است کاربردی‌تر از ایده کنت بود. زیرا بسیاری از ما انسان‌هایی نیستیم که به صورت مطلق فداکار باشیم یعنی حاضر نیستیم تا همه منافع خود را قربانی منافع جمع کنیم، اما وقتی منافع جمعی راه رسیدن به منافع فردی تعریف شود همدلانه‌تر حاضر به فداکاری و انجام رفتار‌های نوع دوستانه خواهیم بود. اگر کمی پیرامون خود نگاه کنیم مشاهده می‌کنیم که بسیاری از ایدئولوژی‌های موفق دلیل موفق بودنشان همین دروغ نجیب اجتماعی است. یعنی آن‌ها موفق شده‌اند به پیروان خود بفهمانند که منافع فردی از دل منافع گروه متولد می‌شود و این دو هیچ تناقضی با هم ندارد. به همین دلیل در این جوامع شاهد رواج نوع دوستی و ترویج از خودگذشتگی و فداکاری هستیم. بسیار از ادیان و جوامع مذهبی نیز با همین روش مردم را علیه خودخواهی و خودپرستی می‌شورانند.

جالب توجه است که تفکر بازار آزاد هم در نگاه اول از این قاعده مستثنی نیست و با نگاهی به باور‌های آین رند به عنوان یکی از معتقدان به بازار آزاد متوجه می‌شویم که او نیز گرچه به شدت فردگرا و مخالف جمع شناخته می‌شود، اما جهان بینی اش همانند ایدئولوژی‌هایی است که تاکنون نام بردیم. در تفکر رند نیز منطقه خاکستری وجود ندارد که تعارضی بین منافع عمومی و خصوصی وجود داشته باشد. همه چیز یا برای همه (فرد و گروه) خوب است یا برای همه بد. اما نکته مهم و تفاوت اصلی ماجرا و نوع نگاه رند با دیدگاه ادیان این است که آن‌ها نگاه‌های نوع دوستانه رفتار اجتماعی نوع دوستانه و دیگردوستی را برای فرد مفید میدانند در واقع آن‌ها برای حفظ انسجام اجتماعی از دروغ نجیب اجتماعی استفاده می‌کنند، اما رند رفتار ضداجتماعی و خودخواهی و مقدم دانستن منافع شخصی بر عمومی را برای گروه و جامعه خوب جلوه می‌دهد. در واقع رند برای ترویج ایده‌اش به دروغ ماکیاولیستی متوسل می‌شود. همانطور که قبلا گفتیم طبق اصول اجتماعی باید جامعه تفکر رند را مورد هجمه قرار دهد پس چرا دروغ بازار آزاد توانسته در جامعه مدرن تا این اندازه رشد کرده و به صورت فراگیر جوامع مختلف را به تسخیر خود درآورد؟ پاسخ ساده است فقط کافی است ما ادعای ایدئولوژی بازار آزاد را به سادگی قبول نکنیم. در واقع آنچه یک ایدئولوژی ادعا می‌کند انجام می‌دهد با آنچه در واقعیت انجام می‌دهد متفاوت است. من معتقدم همین اختلاف بین ادعا و اقدام رمز موفقیت ایدئولوژی بازار آزاد است. بازار آزاد مدعی ارتقای استقلال و خودمختاری است، اما در واقعیت مروج تبعیت و اطاعت مطلق از سلسله مراتب است.

در بازار آزاد ما شاهد استفاده از تعریف دیگری از آزادی هستیم که در حقیقت روابط قدرت را توسعه می‌دهد و شعار آزادی پوششی برای انباشت قدرت است.

در این میان برخی ادعا می‌کنند که تفکر بازار آزاد واقعا تعارضی با نوع دوستی ندارد و مخالفان با بدبینی آن را در تعارض با نوع دوستی معرفی می‌کنند. برای درک ادعای اخیر و سنجش درستی یا غلطی آن لازم است تعریفمان از نوع دوستی را مورد بازنگری قرار دهیم. ما عموما نوع دوستی را به صورت تک بعدی می‌شناسیم یعنی اگر کسی عملی از سر محبت انجام دهد می‌گوییم او انسان نوع دوستی است. مثلا اگر کسی به فقرا کمک مالی کند او را نوع دوست و عملش را نوع دوستانه می‌دانیم. اما خوب است بدانیم که انواع دیگری از نوع دوستی وجود دارد که ارتباط مستقیمی با مهربانی ندارد. در اصطلاح تکاملی، نوع دوستی به هر رفتاری گفته می‌شود که به نفع گروه بوده و هزینه‌ای برای فرد به همراه داشته باشد. در این تعریف جدید روابط قدرت نیز می‌تواند نوع دوستانه یا خودخواهانه باشد. در یک فرآیند قدرت، یک شخص تسلیم اراده دیگری می‌شود با این کار فردی که اراده دیگری را می‌پذیرد در واقع خود را به نفع صاحب اراده قربانی می‌کند. یعنی هزینه‌ای که در این رابطه می‌پردازد چشم پوشی کردن از منافعی است که اگر اراده صاحب قدرت را نمی‌پذیرفت نصیبش می‌شد. این تصمیم هم به نوعی دیگر دوستی و نوع دوستی به حساب می‌آید. حالا تصور کنید که اگر افرادی که دائما تسلیم اراده دیگران می‌شوند به طور متناوب هزینه‌هایی از خودشان پرداخت کنند کم کم دیگر چیزی برای از دست دادن وجود نخواهد داشت و از بین خواهند رفت. در این صورت دیگر کسانی وجود ندارند تا اراده دیگران را بپذیرند و تسلیم آن شوند. دقیقا به همین دلیل است که روابط قدرت باید در صورت اتمام منابع تسلیم شدگان به شکل دیگری و در چیز دیگری جریان یابد. حالا که دانستیم روابط قدرت هم می‌تواند نوع دوستی به حساب بیاید، باید ربط آن را به بحث خودمان و بازار آزاد پیدا کنیم. در ظاهر هیچ ربطی در این میان وجود ندارد، زیرا اساسا بازار آزاد مخالف سلطه و تسلیم و ادبیات روابط قدرت است و مدعی استقلال و آزادی است. با این حال همانطور که اشاره کردیم نباید اهمیت زیادی به ادعا‌های مطرح شده از طرف ایدئولوژی‌ها بدهیم. به اعتقاد من آنچه بازار آزاد در واقعیت انجام می‌دهد انباشت قدرت در پوشش آزادی و استقلال طلبی است. کاری که ایدئولوژی‌های دیگر به صورت علنی انجام می‌دهند بازار آزاد با پنهان کاری پیش می‌برد. دقیقا همین پنهان کاری یکی از عوامل مهم در پیشرفت ایده بازار آزاد است. با نگاهی به دیگر ایدئولوژی‌ها متوجه می‌شویم که آن‌ها به صورت علنی خواهان اطاعت پیروانشان و تسلیم شدن آن‌ها هستند و حتی در اکثر ادیان نیز این تسلیم شدن و تن دادن به روابط قدرت امری پذیرفته شده و ممدوح است. البته دین عموما تسلیم شدن در برابر امر زمینی را توصیه نمی‌کند بلکه این اطاعت و تسلیم را در ارتباط با خداوند تعریف می‌کند گرچه برای پیوند امر آسمانی به زمینی همیشه افرادی نیز سخنگوی خدا روی زمین شناخته می‌شوند. با این حال بر خلاف ادیان ایدئولوژی بازار آزاد هرگز حرفی از اطاعت و تسلیم شدن نمی‌زند بلکه خود را کاملا مخالف آن نشان می‌دهد. سوال این است که پس چگونه روابط قدرت در بازار آزاد ارتقا پیدا می‌کند؟ پاسخ این است که آزادی مد نظر بازار آزاد در واقع نوعی از قدرت است.

قدرت به مثابه آزادی

آزادی و قدرت در ظاهر با یکدیگر در تضاد هستند، اما اجازه دهید برای فهم بهتر موضوع اشاره‌ای به یک بحث فلسفی بکنیم تا متوجه شویم که این دو نه تنها تضادی با هم ندارند بلکه با یکدیگر ارتباط هم دارند. دو نوع آزادی را می‌توانیم تصور کنیم. «آزادی از» و «آزادی به». آزادی از، مربوط به محدودیت هاست. یعنی آزادی شما در واقع محدود کننده دیگران از کار‌هایی است که می‌توانند انجام دهند. برای مثال وقتی شما از تبعیض آزاد هستید در حقیقت کسی نسبت به شما نمی‌تواند روابط تبعیض آلود داشته باشد و در این خصوص با محدودیت مواجه است. در مقابل این آزادی یک «آزادی به» وجود دارد که درباره قدرت است. من اگر آزاد باشم که حرفی را بزنم این قدرت را خواهم داشت که آنچه می‌خواهم را بگویم. آزادی بیان را می‌توان یکی از مصادیق این نوع آزادی دانست. درست همینجاست که می‌توان از آزادی به عنوان ابزاری برای فرمان دادن به مردم استفاده کرد. در بازار آزاد آمریکا مالک آمازون برای اداره این شرکت آزاد است. اما این آزادی دو معنا دارد. در واقع معنای دوم همان تعریفی است که از آزادی به عنوان «آزادی به» کردیم. مالک آمازون آزاد است تا به کارمندانش فرمان بدهد. به همین دلیل است که من معتقدم در بازار آزاد ما شاهد استفاده از تعریف دیگری از آزادی هستیم که در حقیقت روابط قدرت را توسعه می‌دهد و شعار آزادی پوششی برای انباشت قدرت است. به تعبیر درست‌تر اگر پادشاهان و فئودال‌ها در گذشته از قدرت برخوردار بودند سرمایه داران مدرن از آزادی بهره‌مند هستند. یعنی در دنیای مدرن شاهد ظهور نوعی از آزادی به مثابه قدرت هستیم.

بازار آزاد و سلسله مراتب

با گسترش بازار آزاد شاهد آن هستیم که قدرت متمرکز‌تر شده است. این واقعیتی است که حداقل در ایالات متحده به خوبی آن را مشاهده می‌کنیم. شاید گمان کنید که با توسعه و فراگیر شدن بازار آزاد دولت ایالات متحده قاعدتا باید کوچک‌تر می‌شد، اما در واقعیت و بر اساس آمار‌ها و داده‌های رسمی دولت در طول این مدت توسعه بیشتری یافته و بزرگ‌تر شده است. جدای از این حقیقت، خوب است بدانید که در بازار آزاد و شرکت‌هایی که در آن فضا تنفس می‌کنند هرگز چیزی به نام سازماندهی بر اساس فرآیند‌های بازار آزاد معنی ندارد. آن‌ها فعالیت‌های داخلی خودشان را بر اساس سلسه مراتب و دقیقا مانند پادگان‌ها و دولت‌ها سازمان دهی می‌کنند. پس در باطن، رشد شرکت‌های بزرگ به نوعی ادعای بازار آزاد را نیز زیر سوال می‌رود. پس در این موضوع هم مشاهده می‌کنیم که بازار آزاد کاملا بر خلاف آنچه ادعا می‌کند عمل کرده و باعث رشد حکمرانی سلسله مراتبی می‌شود.

در کل بعد از بررسی ایده‌های بازار آزاد و سنجش آن‌ها بهتر درک می‌کنیم که چرا صاحبان شرکت‌های بزرگ و غول‌های نظام سرمایه داری و ثروتمندان سرسخت‌ترین مدافعان بازار آزاد هستند. آن‌ها بازار آزاد را دوست دارند و طرفدار آن هستند، زیرا در پوشش آن قدرتشان روز به روز بیشتر می‌شود. درست است که آن‌ها آزادی را ستایش می‌کنند، اما در واقع به دنبال بازار آزاد نیستند بلکه خواهان آزادی مدیران شرکت‌های بزرگ و آزادی برای فرمان دادن هستند.

قدرت ایده‌ها

کارلا هندلی و سارا متیو دو تن از دانشمندان انسان شناسی، اخیرا دریافتند که تنوع فرهنگی بین گروه‌های انسانی بسیار بیشتر از تنوع ژنتیکی است. به زبان ساده، این بدان معناست که ایده‌ها اهمیت زیادی در زندگی انسان‌ها دارند. آنچه ما درباره اش فکر می‌کنیم احتمالاً بر رفتار ما بیشتر از ژن‌های ما تأثیر می‌گذارد.

اقتصاددانان، به نوبه خود، همیشه به قدرت ایده‌ها ایمان داشته اند. در ادبیات اقتصاددانان، ایده‌ها با نام «ترجیحات» شناخته می‌شوند. اقتصاددانان ادعا می‌کنند که هر فردی دارای مجموعه‌ای از ترجیحات است که کاملاً بر روی انتخاب‌های او تاثیر می‌گذارد. در واقع آن‌ها معتقدند انسان‌ها با توجه به ترجیحات خود (که ثابت هستند)، به گونه‌ای عمل می‌کنند که حداکثر سود را به دست بیاورند. حالا در اینجا دو مسئله پیش می‌آید. اول اینکه، اقتصاددانان فرض می‌کنند که ما نسبت به ترجیحات خود شناخت و آگاهی داریم. اما باید بگویم که این فرض همیشه درست نیست. تکامل اغلب چیزی را ایجاد می‌کند که دانیل دنت فیلسوف آن را «شایستگی بدون درک» می‌نامد. یک ارگانیسم می‌تواند بدون اینکه بداند چه کاری می‌کند، زنده بماند. این همان فرایندی است که غریزه نامیده می‌شود و هیچ نقشی برای "ترجیحات" آگاهانه باقی نمی‌گذارد. دومین مسئله این است که، نظریه اقتصادی هیچ نقشی برای خودفریبی باقی نمی‌گذارد. با اینکه نظریه تکاملی مدرن روشن می‌کند که ایده‌های ما می‌توانند توهم‌انگیز باشند. در واقع، ما انتظار قطع ارتباط بین ایده‌ها و واقعیت را داریم و درست همینجاست که توهم و دروغ و خودفریبی می‌تواند به انسان‌ها در رفتار نوع دوستانه کمک کند. ما حیوانات اجتماعی هستیم که به صورت گروهی با هم رقابت می‌کنیم. به خاطر نفع گروهمان، بهتر است نوع دوستانه رفتار کنیم. اما به خاطر خودمان، بهتر است یک حرامزاده خودخواه باشیم. چگونگی سرکوب این رفتار خودخواهانه همیشه مشکل اساسی زندگی اجتماعی بشر بوده است. راه حلی که بیشتر فرهنگ‌ها برای این مشکل پیدا کرده اند، دروغ گفتن است. ما خودمان را متقاعد می‌کنیم که رفتار اجتماعی نوع دوستانه برای خودمان هم خوب است. با این حال، به طرز عجیبی، به نظر می‌رسد ایدئولوژی بازار آزاد این روند را از بین می‌برد. بازار آزاد به جای اینکه شایستگی اجتماع و برادری و نوع دوستی را تبلیغ کند، شایستگی خودخواهی و طمع را تبلیغ می‌کند. این روند به شدت می‌تواند برای جامعه آسیب زا باشد، اما بازار آزاد با ترویج فریبی بزرگ و دروغی مضاعف ترجیحات ما را دست کاری می‌کند و هدف خود که انباشت قدرت است را در اصطلاحات زیبا و فریبنده پنهان می‌سازد. همه ما باید نسبت به این پدیده و فرآیند ظریف آن آگاهی پیدا کنیم تا بتوانیم در برابر این فریب قرن ایستادگی کنیم.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha