داستان واقعی تورم به زبان بلرفیکس؛
مشکل نظریه فریدمن این است که وی، تورم را افزایش یکنواخت قیمت‌ها می‌داند. این از لحاظ نظری درست و مناسب است؛ اما از لحاظ تجربی نادرست است. در دنیای واقعی الگوی رشد تورم به شدت متفاوت است. همزمان با افزایش ۵ درصدی قیمت سیب، قیمت خودرو می‌تواند ۵۰ درصد رشد کند و قیمت پوشاک ممکن است ۲۰درصد کاهش یابد. برای درک تورم آنگونه که در واقع وجود دارد؛ ما نباید به کتاب‌های درسی اقتصاد نگاه کنیم؛ بلکه باید به داده‌های دنیای واقعی نگاه کنیم.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «بلرفیکس»[۱]، اقتصاددان سیاسی مقیم تورنتوی کانادا در مقاله‌ای که نشریه اینترنتی «Evonomics»، آن را منتشر کرده‌است به آن سوی مسئله تعیین نرخ تورم، توسط اقتصاددان‌های نئوکلاسیک می‌پردازد که هیچ‌گاه بیان نشده‌است. به گفته وی تورم در دنیای واقعی بسیار متفاوت‌تر از تورم در تئوری علم اقتصاد می‌باشد. «فیکس» می‌نویسد: تورم هیچگاه در دنیای واقعی به صورت یکسان و یک نواخت افزایش پیدا نمی‌کند و به همین دلیل تورم ساختار نظم اجتماعی را تغییر و برندگان و بازندگانی ایجاد می‌کند و این ویژگی بسیار مهم تورم به عمد از سوی، اقتصاددان‌های جریان اصلی به‌ این دلیل که با نظریه آن‌ها که تورم را صرفاً یک پدیده پولی در نظر می‌گیرند؛ در تضاد است؛ مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد.

تورم به این سادگی نیست

مشکل نظریه «فریدمن» درباره تورم این است که وی، تورم را افزایش یکنواخت قیمت‌ها می‌داند. این از لحاظ نظری درست و مناسب است؛ اما از لحاظ تجربی نادرست است

«میلتون فریدمن»[۲]، بیش از یک دهه است که مرده است؛ اما روح او هنوز ما را آزار می‌دهد. در دهه ۱۹۶۰، فریدمن اعلام کرد که تورم، «همیشه و همه جا یک پدیده پولی است» و علت بروز تورم، چاپ بیش از حد پول است. از آن زمان تا کنون هر وقت تورم بالا می‌رود؛ همه به یاد سخن فریدمن می‌افتند و روح او دوباره زنده شده و دولت را به خاطر هزینه‌های زیاد، سرزنش می‌کنند. مانند بسیاری از نظریه‌های اقتصادی، تفکر فریدمن در نگاه اول قابل قبول به نظر می‌رسد. تورم یک افزایش عمومی قیمت‌ها است و از آنجایی که قیمت‌ها، چیزی جز مبادله پول نیستند؛ گردش پول بیشتر به این معنی است که قیمت‌ها باید افزایش یابد. از این رو، تورم «همیشه و در همه جا یک پدیده پولی» است.

بطلان این نوع تفکر با بررسی بیشتر به خوبی آشکار می‌شود. مشکل نظریه فریدمن این است که وی، تورم را افزایش یکنواخت قیمت‌ها می‌داند. این از لحاظ نظری درست و مناسب است؛ اما از لحاظ تجربی نادرست است. در دنیای واقعی الگوی رشد تورم به شدت متفاوت است. همزمان با افزایش ۵ درصدی قیمت سیب، قیمت خودرو می‌تواند ۵۰ درصد رشد کند و قیمت پوشاک ممکن است ۲۰درصد کاهش یابد. برای درک تورم آنگونه که در واقع وجود دارد؛ ما نباید به کتاب‌های درسی اقتصاد نگاه کنیم؛ بلکه باید به داده‌های دنیای واقعی نگاه کنیم.

بر خلاف ادعای «فریدمن»، تورم صرفا یک «پدیده پولی» نیست. مهم‌ترین ویژگی تورم این است که نظم اجتماعی را بازسازی می‌کند این ویژگی به این معنی است که تورم نشانه تغییر در ساختار قدرت جامعه است

این کاری است که «جاناتان نیتزان»[۳]، اقتصاددان سیاسی، در طول تحقیقات دکترای خود به نام «تورم به عنوان تجدید ساختار»، در اوایل دهه۱۹۹۰ انجام داد. نیتزان مشاهده کرد که در دنیای واقعی، تغییر قیمت همیشه متفاوت است؛ به این معنی که تورم منجر به برنده شدن عده‌ای و بازنده شدن عده دیگری می‌شود. نتیجه این است که: برخلاف ادعای فریدمن، تورم صرفا یک «پدیده پولی» نیست. مهم‌ترین ویژگی تورم این است که نظم اجتماعی را بازسازی می‌کند. این ویژگی به این معنی است که تورم، نشانه تغییر در ساختار قدرت جامعه است. به طور قابل پیش‌بینی، این ویژگی دنیای واقعی است که اقتصاددانان جریان اصلی نادیده می‌گیرند؛ عمدتاً به این دلیل که با نظریه منظم تورم، آن‌ها به عنوان یک پدیده پولی در تعارض است. خوشبختانه شواهد روشن است. تورم بسیار متفاوت است (و همیشه بوده است). تورم در حال تغییرساختار است. امروز، با بازگشت ترس از تورم و زنده شدن روح فریدمن، ارزش آن را دارد که حقایق دنیای واقعی، را به خود یادآوری کنیم.

نظریه مقداری پول

بیایید با «نظریه مقداری پول»[۴]، میلتون فریدمن شروع کنیم؛ که می‌گوید تورم همیشه ناشی از چاپ بیش از حد پول است. مانند بسیاری ازنظریات اقتصاد نئوکلاسیک، این نظریه ترکیبی از دو چیز است: مفروضات مشکوک در مورد رفتار انسان و هویت حسابداری[۵] که نظریه را خوب جلوه می‌دهد. قدرت این ترکیب با روش‌شناسی معروف فریدمن «F-twist» که در آن او استدلال می‌کرد که غیر تجربی بودن مفروضات یک نظریه ارتباطی به اعتبار آن ندارد و طبق ادعای فریدمن تنها چیزی که اهمیت دارد این است که این نظریه، پیش‌بینی‌های دقیقی انجام می‌دهد. در این میان هنوز مشکل پیش‌بینی وجود دارد. چگونه مطمئن می‌شوید که نظریه شما با شواهد مطابقت دارد؟ در اینجا، اقتصاددانان نئوکلاسیک به یک ترفند تمیز و مرتب دست زده‌اند: نظریه خود را بر اساس هویت حسابداری تنظیم کنید. از آنجایی که هویت بنا به تعریف درست است؛ هر آزمونی از این نظریه به نفع شما خواهد بود.

یک ترفند قدیمی

قبل از اینکه به نظریه تورم فریدمن بپردازیم؛ اجازه دهید به برخی دیگر از اجرای این ترفند هویتی حسابداری نگاهی بیندازیم. وقتی اقتصاددانان نئوکلاسیک نظریه درآمد خود را (نظریه بهره‌وری نهایی[۶]) آزمایش می‌کنند؛ هویت حسابداری را به کار می‌گیرند. آن‌ها دو شکل درآمد مرتبط (معمولاً فروش و دستمزد) را به هم مرتبط می‌کنند و سپس یکی از درآمد‌ها را «بهره‌وری» می‌نامند. از آنجایی که همیشه یک همبستگی بین این دو وجود دارد؛ لذا آن‌ها همیشه نظریه درآمد خود را «تأیید می‌کنند». سپس نظریه نئوکلاسیک رشد اقتصادی، وجود دارد. این تئوری نیز فرض می‌کند که برون‌داد اقتصادی توسط یک «تابع تولید» اداره می‌شود که نحوه تبدیل ورودی‌های سرمایه، کار و «پیشرفت فناوری» را به خروجی اقتصادی دیکته می‌کند. به نظر می‌رسد که این رویکرد دارای پشتیبانی تجربی کاملی است. مشکلی که «انورشیخ»[۷]  به آن اشاره کرد؛ این است که عملکرد تولید در واقع یک تنظیم مجدد هویت ملی حسابداری است. تابع تولید، «کار می‌کند»؛ زیرا طبق تعریف درست است. به نظریه تورم میلتون فریدمن بر می‌گردیم. فریدمن مانند یک اقتصاددان خوب نئوکلاسیک، نظریه خود را بر اساس یک هویت حسابداری استوار می‌کند؛ هویتی که مقدار پول M را به سطح میانگین قیمت P مرتبط می‌کند: MV =PT

در این معادله مببتنی بر هویت حسابداری، V «سرعت پول در گردش» است؛ نرخی که پول تغییر می‌کند و T شاخصی از «ارزش واقعی» همه تراکنش‌ها و معاملات است. نکته مهم در مورد این هویت حسابداری این است که طبق تعریف درست است؛ بنابراین، اگر یک نظریه تورم را به آن گره بزنید؛ «پیش‌بینی‌های» شما همیشه کارساز خواهد بود. مشکلی که منتقدان به آن اشاره می‌کنند؛ این است که فرمول تورمی که بر اساس این هویت حسابداری بنا شده است چیزی در مورد علیت به ما نمی‌گوید. ممکن است چاپ بیش از حد پول باعث افزایش قیمت شود. یا ممکن است افزایش قیمت‌ها مردم را به قرض گرفتن (و در نتیجه ایجاد) پول بیشتر وادار کند.

وقتی هویت‌ها فریب می‌دهند

یک مشکل ظریف‌تر در مورد هویت حسابداری ما این است که ممکن است بیش از آنکه راهنمایی کند؛ گمراه کننده باشد. هویت به ما در مورد سطح میانگین قیمت می‌گوید P. اقتصاددانان سپس فرض می‌کنند که این میانگین، معیار مفیدی برای رفتار قیمت است. اما ممکن است این درست نباشد. جامعه‌ای را در نظر بگیرید که دو کالای سیب و پرتقال می‌فروشد. اگر دو کالا به نسبت مساوی فروخته شوند، شاخص قیمت P میانگین حسابی قیمت دو میوه است. اگر قیمت هر میوه ۱ دلار باشد، شاخص قیمت به صورت زیر است:

حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟
فرض کنید پس از چند ماه، قیمت سیب ۵۰درصد افزایش، می‌یابد در حالی که قیمت پرتقال ۵۰درصد کاهش می‌یابد. این تغییر نشان دهنده یک تغییر ساختاری شدید در سیستم قیمت است مخلوطی از تورم بیش از حد و تورم منفی بیش از حد. با این وجود این بی‌ثباتی در شاخص قیمت ما ثبت نمی‌شود. میانگین سطح قیمت بدون تغییر باقی می‌ماند:


حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟



بنابراین، صرفاً به این دلیل که میانگین قیمت بدون تغییر است؛ به این معنا نیست که قیمت‌های تک تک کالا‌ها نیز ثابت هستند. پس ایده «سطح میانگین قیمت» اگر گمراه کننده نباشد البته غیر مفید هست.

مزاحمت میانگین‌ها

این ایده که میانگین‌ها باید همراه با اندازه‌گیری تغییرات گزارش شوند؛ بخش اساسی علم تجربی است. با این حال، زمانی که اقتصاددانان تورم را مطالعه می‌کنند؛ این قاعده به وضوح رعایت نمی‌شود چرا؟ شاید اقتصاددانان دلیل خوبی برای گزارش نکردن تغییرات تورم داشته باشند. برای در نظر گرفتن این احتمال، بیایید به این بپردازیم که چگونه اقتصاددانان تورم را اندازه‌گیری می‌کنند. محاسبه تورم با چیزی به نام «سبد قیمت» شروع می‌شود. «سبد قیمت» دسته‌ای از کالا‌هایی است که قیمت آن‌ها در طول زمان، پیگیری می‌شود

در دستان اقتصاددانان، ایده «سطح میانگین قیمت»، به گفته «جوآن رابینسون»[۸]، «ابزار قدرتمندی برای آموزش نادرست» است. مشکل اینجاست که میانگین‌ها یک هویت ریاضی هستند؛ آن‌ها طبق تعریف درست هستند. من می‌توانم میانگین هر مجموعه اعداد قابل تصوری را محاسبه کنم. اما این بدان معنا نیست که محاسبه من آموزنده خواهد بود. به این دلیل که میانگین‌ها یک گرایش مرکزی را تعریف می‌کنند؛ اما نشان نمی‌دهند که آیا این گرایش واقعاً وجود دارد یا خیر. البته دانشمندان از این مشکل آگاه هستند. به همین دلیل است که آن‌ها آموزش دیده‌اند تا میانگین‌ها را همراه با اندازه‌گیری تغییرات گزارش کنند. انجام این کار معنایی برای معنی‌دار بودن میانگین می‌دهد. محبوب‌ترین شاخص‌ها در این زمینه شاخص «انحراف معیار»[۹] است که میزان انحراف از میانگین را اندازه می‌گیرد و نشان می‌دهد؛ به‌طور میانگین داده‌ها چه مقدار از مقدار میانگین فاصله گرفته‌اند.

میانگین‌های گزارش شده، تغییرات گزارش نشده

این ایده که میانگین‌ها باید همراه با اندازه‌گیری تغییرات گزارش شوند؛ بخش اساسی علم تجربی است. با این حال، زمانی که اقتصاددانان تورم را مطالعه می‌کنند؛ این قاعده به وضوح رعایت نمی‌شود چرا؟ شاید اقتصاددانان دلیل خوبی برای گزارش نکردن تغییرات تورم داشته باشند. برای در نظر گرفتن این احتمال، بیایید به این بپردازیم که چگونه اقتصاددانان تورم را اندازه‌گیری می‌کنند. محاسبه تورم با چیزی به نام «سبد قیمت» شروع می‌شود. «سبد قیمت» دسته‌ای از کالا‌هایی است که قیمت آن‌ها در طول زمان، پیگیری می‌شود. برای مثال، شاخص قیمت مصرف‌کننده، سبدی از کالا‌هایی را که معمولاً توسط مصرف‌کنندگان خریداری می‌شود، ردیابی می‌کند. در مقابل، شاخص قیمت عمده‌فروشی، سبدی از کالا‌های عمده‌فروشی را دنبال می‌کند. انواع مختلفی از سبد‌ها وجود دارد؛ اما در اینجا من بر شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) تمرکز می‌کنم. پس از انتخاب سبدی از کالاها، اقتصاددانان میانگین قیمت سبد را دنبال می‌کنند. اقتصاددانان فرمول‌های مختلفی برای دادن وزن بیشتر به برخی کالا‌ها نسبت به سایر کالا‌ها هنگام میانگین قیمت دارند. به نظر می‌رسد ریاضیات در این زمینه مفید است؛ اما باز این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که خروجی یک نوع «میانگین» است. اما مراقب باشید؛ زیرا اقتصاددانان آن را «میانگین» نمی‌نامند؛ آن‌ها آن را «شاخص قیمت» می‌نامند. اقتصاددانان با در دست داشتن شاخص قیمت، نرخ تورم را قضاوت می‌کنند تا ببینند شاخص در طول زمان با چه سرعتی افزایش می‌یابد. به عنوان مثال نمودار پایین درصد تغییر در شاخص قیمت مصرف‌کننده ایالات متحده از اول ژانویه ۲۰۲۰ تا نوامبر ۲۰۲۱ را نشان می‌دهد که بر اساس آن در این دوره، این شاخص ۷ درصد افزایش یافته است یعنی تورم ۷ درصد افزایش یافته است.

حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟

 پس از بررسی روند شاخص قیمت، کارشناسان در مورد علت و پیامد‌های تورم بحث خواهند کرد. برای مثال، در اینجا، تفسیری از نیویورک تایمز آمده است: «قیمت‌های مصرف‌کننده در ماه اکتبر با سریع‌ترین سرعت در بیش از سه دهه گذشته افزایش یافت؛ زیرا هزینه‌های سوخت افزایش یافت؛ زنجیره‌های تامین تحت فشار باقی ماندند و اجاره‌بها بالاتر رفت که خبر نگران‌کننده‌ای برای سیاست‌گذاران اقتصادی در فدرال رزرو و برای کاخ سفید محسوب می‌شود». با توجه به روند نمودار، چنین تفسیری موجه به نظر می‌رسد. با این حال این نمودار یک بخش مهم از اطلاعات را ارائه نمی‌دهد. من حرکت میانگین قیمت را به شما نشان دادم؛ اما من چیزی در مورد اختلاف تغییر قیمت به شما نگفته‌ام. خواننده موکول می‌شود تا در مورد اینکه چگونه تورم بر اساس کالا‌ها متفاوت است خود نتیجه گیری کند و با این کمبود اطلاعات، اکثر مردم تصور می‌کنند که که تورم یکنواخت است و ممکن است حق با آن‌ها باشد.

تورم، شبیه جاذبه زمین

شاید اقتصاددانان دلیل خوبی برای گزارش نکردن اختلاف تغییرات قیمتی داشته باشند. شاید این تنوع آنقدر کوچک باشد که ارزش ضبط کردن را نداشته باشد. در این مورد، تورم مانند جاذبه زمین است: به طور قابل توجهی یکنواخت. در فیزیک تغییرات گرانش زمین آنقدر کوچک است که می‌توانید آن را نادیده بگیرید. شاید اقتصاددانان، تغییرات قیمت را گزارش نمی‌کنند، زیرا، مانند تغییرات گرانشی، بسیار ناچیز است. برای در نظر گرفتن این احتمال، اجازه دهید به حرکت شاخص قیمت مصرف کننده ایالات متحده بازگردیم - معیاری برای سطح متوسط قیمت. فرض کنید که در کنار این شاخص قیمت، حرکت قیمت هر کالا را در سبد شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) ترسیم کنیم. اگر تورم کاملاً یکنواخت بود؛ نتایج ممکن است مانند نمودار زیر باشد.

حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟

هدف این نمودار شبیه‌سازی شده این است که به شما نشان دهد؛ اگر تورم به طور کلی یکنواخت بود چگونه به نظر می‌رسید. در دوره نشان داده شده، شاخص رسمی قیمت مصرف کننده ۷.۲درصد افزایش یافته است. در شبیه‌سازی من، تورم به قدری یکنواخت است که در همه کالاها، انحراف معیار تغییر قیمت ۰.۱۵درصد بود. این تغییر آنقدر کوچک است که می‌توانیم آن را نادیده بگیریم؛ بنابراین شاید اقتصاددانان بدانند که تورم بین کالا‌ها کمی متفاوت است؛ اما همچنین می‌دانند که این تغییرات آنقدر کوچک است که ارزش گزارش کردن را ندارد. اما تورم در دنیای واقعی از این شبیه‌سازی متفاوت است.

داستانی از تغییرات تورم

در دنیای واقعی تورم یک نواخت نیست و قیمت‌ها به طور یکسان افزایش پیدا نمی‌کند. داستان واقعی تورم داستانی که تا حد زیادی گزارش نشده است تغییرات شدید قیمت‌ها در میان گروه‌های مختلف کالا‌ها است

در دنیای واقعی تورم، یک نواخت نیست و نسبتاً متفاوت است و قیمت‌ها به طور یکسان افزایش پیدا نمی‌کند. داستان واقعی تورم - داستانی که تا حد زیادی گزارش نشده است - تغییرات شدید قیمت‌ها در میان گروه‌های مختلف کالا‌ها است. نمودار زیر تغییر قیمت هر کالایی را نشان می‌دهد که توسط شاخص قیمت مصرف کننده دنبال می‌شود. کالا‌های دنیای واقعی به جای خوشه‌بندی محکم در اطراف سطح میانگین قیمت رسمی (CPI) ذهنیت خاص خود را دارند و قیمت‌های آن‌ها در همه جهت‌ها حرکت می‌کنند. به عنوان مثال ارزیابی تورم در ۱۲ گروه کالایی اصلی در آمریکا نشان می‌دهد که تغییر قیمت‌ها بین ژانویه ۲۰۲۰ و اکتبر ۲۰۲۱ بسیار متفاوت بوده است. داستانی که توسط این تحلیل تفکیک‌شده بیان می‌شود، به‌طور چشمگیری با آنچه که توسط شاخص میانگین قیمت بیان می‌شود متفاوت است.

حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟
 تورم، بین گروه‌های کالایی مختلف در آمریکا بسیار متفاوت است. برخی از گروه‌ها، مانند «پوشاک مردانه»، تورم کمی را تجربه کرده‌اند. گروه‌های دیگر، مانند «حمل و نقل خصوصی»، شاهد افزایش قیمت‌های گسترده بوده‌اند. بنابراین، داستان واقعی تورم، که تا حد زیادی مورد بحث قرار نمی‌گیرد، این است که تغییر قیمت به طور قابل ملاحظه‌ای غیریکنواخت است. پس چرا اختلاف تغییرات قیمت گزارش نشده است؟  شاید بتوانیم روزنامه‌ها را از چاپ نکردن این تغییرات قیمت‌ها معاف کنیم مسلماً تفسیر نمودار‌ها در این زمینه و ارزیابی و گزارش صرف درصد تغییر یک شاخص قیمت، چالش‌برانگیز است. با این حال، این دشواری اقتصاددانان را دایره خارج نمی‌کند. هر اقتصاددان آموزش دیده باید بداند که چگونه نوع شواهد نشان داده شده در بالا را تفسیر کند؛ و با این حال، حتی در ادبیات فنی، بعید است که یک تحلیل تفکیک شده از تورم پیدا کنید، چرا؟

آیا این بار متفاوت است؟

قبل از اینکه اقتصاددانان را به خاطر گزارش نکردن تغییرات قیمتی تنبیه کنیم؛ اجازه دهید از شک و تردید آن‌ها بهره‌مند شویم. شاید تورم به طور معمول یکنواخت باشد؛ اما شرایط فعلی ما غیرعادی است. ممکن است همه‌گیری کووید ۱۹، باعث هرج و مرج در سیستم قیمتی با ثبات شده باشد. در این مورد، اگر به تاریخ عمیق‌تر تورم نگاه کنیم، باید الگویی از یکنواختی را ببینیم که در آن همه قیمت‌ها با هم حرکت می‌کنند. برای بررسی این احتمال، بیایید به تاریخ بلندمدت تورم ایالات متحده نگاه کنیم.
حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟حقیقت در مورد تورم: چرا میلتون فریدمن دوباره اشتباه کرد؟
 نگاهی به دو نمودار بالا که به ترتیب تاریخچه نرخ تورم و همچنین تاریخچه اختلاف تغییرات قیمت در آمریکا را نشان می‌دهد متوجه می‌شویم در آمریکا قیمت‌ها به طور یکنواختی تغییر پیدا نکرده‌است محدوده تغییر قیمت... نسبتاً زیاد بوده است. از سوی دیگر شواهد نشان می‌دهد که وضعیت فعلی ما نیز غیرعادی نیست. از زمان شروع داده‌های شاخص بهای صرف کننده (CPI) در سال۱۹۱۳، نرخ تورم ایالات متحده به طور متوسط ۲.۸ بوده است. اما در مدت مشابه، انحراف معیار تغییر قیمت سالانه به طور متوسط ۵.۲درصد بوده است. بنابراین، تغییرات تورم از نظر تاریخی حدود ۱.۸برابر بیشتر از میانگین تورم بوده است. پس چرا این تغییر گزارش نشده است؟

یک الگوی گزارش نشده در داده‌های گزارش نشده

تغییرات قیمت زیاد است، اما گزارش نشده است. علاوه بر این، خود تغییر قیمت در طول زمان تغییر می‌کند؛ بنابراین ما یک الگوی گزارش نشده در داده‌های گزارش نشده داریم. این بد است. این بدان معناست که اقتصاددانان جنبه مهمی از تورم را نادیده گرفته‌اند

قبل از اینکه با پلیس علم تماس بگیریم؛ بیایید آخرین فرصت را به اقتصاددانان بدهیم تا خود را از این وضعیت رها کنند. اگرچه مطمئناً به نظر می‌رسد که اختلاف تغییرات قیمت به ندرت گزارش می‌شود و این مشکوک است؛ اما شاید بتوانیم دلیل خوبی برای عدم نگرانی در مورد آن بیاندیشیم. تنها دلیلی که می‌توانم به آن بپردازم این است که تغییر قیمت زیاد است؛ اما به طور دیگری این تغییر ثابت است. اگر تغییرات قیمت در طول زمان ثابت باشد؛ شاید بتوانیم زمانی که حرکت میانگین قیمت را اندازه‌گیری می‌کنیم، آن را نادیده بگیریم. اما این فرض نیز درست نیست و در دنیای واقعی اختلاف تغییر قیمت‌ها بر خلاف این فرض ثابت نیست. گاهی اوقات این تغییر بسیار بزرگتر از میانگین تاریخی بوده است. چنین موردی در طول بحران رکود تورمی در دهه۱۹۷۰ و در طول دوره‌های تورمی هر دو جنگ جهانی بود. اما گاهی اوقات تغییرات قیمت بسیار کوچکتر از میانگین تاریخی بود، در دهه ۲۰ و دوباره در سال‌های رونق دهه۱۹۶۰ چنین بود. با توجه به این مشاهدات، به نظر می‌رسد که ما دوباره این مشکل را داریم؛ تغییرات قیمت زیاد است، اما گزارش نشده است. علاوه بر این، خود تغییر قیمت در طول زمان تغییر می‌کند؛ بنابراین ما یک الگوی گزارش نشده در داده‌های گزارش نشده داریم. این بد است. این بدان معناست که اقتصاددانان جنبه مهمی از تورم را نادیده گرفته‌اند. اگر اقتصاددانان زحمت اندازه‌گیری و گزارش تغییرات قیمت را به خود می‌دادند؛ همبستگی جالبی را کشف می‌کردند اختلاف تغییرات قیمت با میانگین نرخ تورم افزایش و کاهش می‌یابد. داده‌ها نشان می‌دهند که هر چه قیمت‌ها به طور متوسط سریع‌تر تغییر کنند؛ تورم متفاوت‌تر می‌شود. این مسئله جلوه‌ای از کشف «جاناتان نیتزان» است: تورم سیستم قیمت را بازسازی می‌کند. این ویژگی تورم است که آن را از نظر اجتماعی آسیب‌زا می‌کند.

یک چیز ناچیز؟

در قرن نوزدهم، «جان استوارت میل»[۱۰]، اقتصاددان سیاسی، اعلام کرد که پول چندان مورد توجه نیست: به طور خلاصه، در اقتصاد جامعه، ذاتاً چیز ناچیزتر از پول وجود ندارد (جان استوارت میل، ۱۸۷۱). اگرچه این ادعا همیشه برای من مشکوک بوده است؛ تصور دنیایی که در آن حقیقت داشته باشد آسان است. دنیایی را در نظر بگیرید که در آن تورم کاملاً یکنواخت است. همه قیمت‌ها (از جمله دستمزدها) با هم افزایش و کاهش می‌یابد. در این دنیا، میل معتقد است: تغییر قیمت بی معنی است. امروز قیمت یک سیب ۱دلار است. فردا ۲برابر می‌شود و به ۲دلار می‌رسد. اما از آنجایی که قیمت هر چیز دیگری نیز ۲برابر می‌شود (از جمله درآمد شما)، هیچ چیز تغییر نمی‌کند. تورم یک «چیز ناچیز» است. متاسفانه بر خلاف نظر میل دنیای واقعی متفاوت‌تر عمل می‌کند. در آن، تورم هرگز یکنواخت نیست و این ویژگی آن را بسیار مهم می‌کند. تورم نظم اجتماعی را بازسازی و تغییر می‌دهد و برنده و بازنده تولید می‌کند. جاناتان نیتزان، متوجه شد که این تجدید ساختار مهم‌ترین جنبه تورم است و با این حال این ویژگی است که اقتصاددانان تقریباً به طور کامل نادیده می‌گیرند.

در تئوری اقتصادی، تورم یکنواخت فرض می‌شود. اما چرا اقتصاددانان چیزی را در تضاد با واقعیت فرض می‌کنند؟ مسئله به ایدئولوژی برمی‌گردد اقتصاددان‌های جریان اصلی ایده‌ها را بالاتر از شواهد تجربی قرار داده‌اند

به دلایلی اقتصاددان‌ها تغییرات قیمت را کنار میانیگن تورم گزارش ندادند. آیا آموزش نادرست است؟ آیا تصادفی است؟ یا از روی طراحی است؟ متاسفانه من فکر می‌کنم دومی درست است. اقتصاد دانان تغییرات را نادیده می‌گیرند. زیرا تصور آن‌ها از تورم فرض می‌کند که تغییر قیمت یکنواخت است. خیلی شبیه جوک قدیمی است: یک اقتصاددان به یک فیزیکدان می‌گوید: «مطمئناً، این معادله در عمل کار می‌کند. اما آیا در تئوری کار می‌کند؟» در مورد تورم این شوخی را این گونه می‌توان به کار گرفت: «مطمئناً، تورم در عمل بسیار متفاوت است. اما آیا از نظر تئوری بسیار متفاوت است؟» پاسخ قاطعانه خیر است. در تئوری اقتصادی، تورم یکنواخت فرض می‌شود. اما چرا اقتصاددانان چیزی را در تضاد با واقعیت فرض می‌کنند؟ این چیزی است که من فکر می‌کنم در حال وقوع است. من با شوخی «در تئوری کار می‌کند» به‌عنوان آزمونی برای ایدئولوژی برخورد می‌کنم. این آزمایشی است برای اینکه ببینیم آیا کسی ایده‌ها را بالاتر از شواهد قرار می‌دهد یا خیر. هر چه بیشتر این کار را می‌کنند، بیشتر ایدئولوژی را تبلیغ می‌کنند. این آزمون تورنسل را در اقتصاد جریان اصلی به کار ببرید و می‌بینید که این یک کشیش سکولار است که به عنوان علم به تصویر کشیده شده است.

پول‌گرایی را در نظر بگیرید مکتبی که توسط «میلتون فریدمن» رایج شد. به گفته پول‌گرایان، بیشتر آسیب‌های اجتماعی ناشی از چاپ و خرج بیش از حد پول توسط دولت است. جای تعجب نیست که پول‌گرایان فکر می‌کنند که این مشکلات یک راه‌حل ساده دارد: ریاضت دولتی. در مواجهه با افزایش قیمت‌ها، اکثر پولداران به سرعت خواستار بستن کمربند دولتی خواهند شد. منطق آن‌ها این‌گونه عمل می‌کند:

۱-تورم از طریق فرمول MV = PTMV=PT به عرضه پول مرتبط است (که در آن M مقدار پول و P میانگین سطح قیمت است).

۲-دولت عرضه پول را کنترل می‌کند.

۳-دولت باید کمتر هزینه کند.

مانند بسیاری از ایدئولوژی‌های خوب، این استدلال حاوی یک ترفند فریبنده است. چیزی که پول‌گرایان به شما نمی‌گویند این است که عرضه پول فقط در صورتی که تغییر قیمت یکنواخت باشد بینش معنی‌داری از تورم می‌دهد. اگر تغییر قیمت بر اساس کالا‌ها به شدت متفاوت باشد (همانطور که در دنیای واقعی انجام می‌شود)، در این صورت حرکت میانگین، چیزی به شما در این زمینه ارائه نمی‌دهد. در مواجهه با این مشکل، راه‌حل پول‌گرایانه این است که ایده‌های آن‌ها را «در تئوری» عملی کنید. تورم را یکنواخت فرض کنید و به ریاضت دعوت کنید. اگرچه پول‌گرایی در اواخر قرن بیستم محبوبیت داشت؛ اما آن همیشه یکی از زیر شاخه‌های بحث برانگیز اقتصاد نئوکلاسیک بود. بسیاری از اقتصاددانان «میانه‌رو» فکر می‌کردند که پول‌گرایی نوعی فریب کاری است.

چرا تورم تفاضلی اهمیت دارد؟

بررسی عملکرد ۵۰۰ شرکت بزرگ آمریکایی نشان می‌دهد که تورم به طور سیستماتیک به سود این شرکت‌ها و همچنین کسب و کار‌های بزرگ بوده است

با مشاهده اینکه تغییر قیمت بین کالا‌ها بسیار متفاوت است. ممکن است تعجب کنید که چرا این مهم است. خب، مهم است؛ زیرا به این معنی است که تورم صرفا یک پدیده «پولی» نیست. تورم باعث توزیع مجدد درآمد می‌شود. جاناتان نیتزان از زمانی که کار دکترای خود را در دهه۱۹۹۰ انجام داد، به انتشار (همراه با شیمشون بیچلر[۱۱]) برخی تحقیقات چشمگیر در مورد تأثیرات توزیعی تورم پرداخت. به عنوان مثال، نیتزان و بیچلر دریافته‌اند که تورم به طور سیستماتیک به سود کسب و کار‌های بزرگ است. این دو براساس بررسی ۵۰۰ شرکت بزرگ آمریکایی دریافتند که تورم به سود بنگاه‌های بزرگ است. توجه کنید که چگونه این شواهد دیدگاه شما را نسبت به تورم تغییر می‌دهد. مقصر دانستن دولت برای این مشکل دشوار است. ببینید، اگر کسب‌وکار‌های بزرگ به طور سیستماتیک از تورم سود می‌برند، به این معنی است که این شرکت‌های بزرگ قیمت‌ها را سریع‌تر از بقیه افزایش می‌دهند. به عبارت دیگر، این انحصارطلبی‌ها هستند که باعث تورم می‌شوند؛ بنابراین تورم در کتاب‌های درسی اقتصاد به هیچ وجه مثل تورم در دنیای واقعی، نظر نمی‌رسد. بله، تورم یک «پدیده پولی» است همانطور که هر چیزی که به قیمت‌ها مربوط می‌شود، اما مهمتر از آن، تورم جنگ قدرت است بر سر اینکه چه کسی می‌تواند قیمت‌ها را سریعتر افزایش دهد.

پی‌نوشت
[۱]. Blair Fix
[۲]. Milton Friedman
[۳]. Jonathan Nitzan 
[۴]. The quantity theory of money
[۵]. Accounting Identity: اصطلاح هویت حسابداری ممکن است برای تمایز بین گزاره‌هایی استفاده شود که نظریه هستند (که ممکن است درست باشند یا نباشند، یا روابطی که ممکن است همیشه برقرار باشند یا نباشند) و گزاره‌هایی که طبق تعریف صادق هستند.
[۶]. theory of marginal productivity
[۷]. Anwar Shaikh
[۸]. Joan Robinson
[۹]. Standard Deviation
[۱۰]. John Stuart Mill
[۱۱]. Shimshon Bichler

/انتهای‌ پیام/

ارسال نظر
captcha