گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ مصطفی دلشاد تهرانی، نویسنده، محقق و استاد دانشگاه علوم حدیث و از بنیانگذاران آن محسوب میشود. دلشاد به زبانهای انگلیسی، عربی، آلمانی و فرانسه تسلط دارد و کتاب دومین انقلاب سوسیالیستی (The Second Socialist Revolution) اثر تاتیانا زاسلاوسکایا، به قلم او از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. برخی از تألیفات وی همچون کتاب مدرسه حسینی به عنوان کتاب درسی در مراکز تربیت معلم تدریس شده است و مجموعه تحقیقات و تألیفات دلشاد تهرانی، وی را مرجع گفتگوهای فراوانی در باب نهج البلاغه و سیره پیامبر اسلام منتشر شده است. او همچنین در بخش حدیث بیست و یکمین دوره جایزه کتاب فصل شایسته تقدیر شناخته شد.
علی (ع): خون، روزگارِ حکومتها را به سر میآورد
امیرالمومنین در آیین صدم به یکی از مسائل خیلی مهم توجه دادند و آن خط قرمز خون ریختن در حکومت است؛ یکی از خطوطی که به شدت باید مراقبت شود، نسبت به آن حساسیت به وجود آید و قوانین سخت و غیرقابل عبوری فراهم شود، مسئله خون است.
تعبیر امیرالمومنین خطاب به مالک اشتر در این عهدنامه این است: «وَ إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ» (تو را سخت پرهیز میدهم از خونها). «وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا» (و به ناروا ریختن آن خونها). چرا؟ میفرمایند که «فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ، وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا» (زیرا چیزى بیشتر از ریختن خون ناحق کیفر الهى را برمیانگیزد، و پیامد بدفرجامى از آن بزرگتر به دنبال نمیآورد، و به برچیده شدن نعمت سزاوارتر نمیگرداند و چیزی مانند آن روزگار حکومتها را به سر نمیرساند.) بعد نکتهای بسیار اساسی میگویند «وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ، فِیمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» (و خداى سبحان در روز رستاخیز اولین چیزی که داورى میکند میان بندگان موضوع ریخته شدن خون یکدیگر است.)
از این روایت سه آموزه بسیار مهم را میتوانیم دریابیم:
۱) حقّ حیات
نخستین حقّ هر انسان با هر فکر و مذهبی حقّ حیات است؛ انسان حقّ حیات دارد و هیچکس حق ندارد این حق را از او بگیرد. حقّ حیات و زیست انسانى، حقّى است ذاتى انسان که هیچکس را اجازه تعرّض و تعدّى به آن نیست، و این حق چنان محترم است که خداوند فرموده است:
«مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَ نَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَ نَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا.» (هرکس کسى را - جز به قصاص قتل، یا به کیفر فسادى در زمین - بکشد، چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد؛ و هرکس کسى را زنده بدارد، چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است).
در نظام دین، حرمت انسان و حقّ حیات او چنان والاست که کشتن یک نفر به ناحق، چونان کشتن همه جامعه مطرح شده است؛ زیرا فرد، گروه و حکومتى که بتواند دست به خون بیگناهی بیالاید، این آمادگى را دارد که جامعهای را بکشد و فداى خودکامگى و قدرتطلبى خود نماید؛ و در منطق قرآنی جامعه انسانى در حقیقت یک واحد بیش نیست، که بر افراد آن یک حکم جارى است، و کشتن یک فرد، به منزله کشتن هر فرد و تکتک جامعه، و همه مردمان است؛ و حرمتى سنگینتر از این نیست. یعنی اگر ما گناهانمان را بخواهیم مقایسه کنیم هیچ گناهی بالاتر از ریختن خون بیگناه نیست. بیتی منسوب به خیام که حرف درستیست «تو خون کسان خوری و ما خون رزان، انصاف بده کدام خونخوارتریم؟» یک جامعهای که تمام عمر شراب خوردند با جامعهای که یک نفر بیگناه را کشتند اصلا قابل مقایسه نیست.
در احادیث مطالبی در این مورد آمده که به نظر میآید میخواهد به ما القا کند که مسئله خون آنقدر باید سخت گرفته شود که این اتفاق نیفتد؛ هیچ حرمتی نباید سنگینتر و بالاتر از این باشد.
حمران گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: «معناى آیه “هرکس کسى را - جز به قصاص قتل، یا به کیفر فسادى در زمین - بکشد، چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد“ چیست، و اینکه چگونه مانند کسى است که همه مردم را کشته باشد، درحالیکه فقط یک نفر را کشته است؟»
حضرت فرمود: «یُوضَعُ فِی مَوْضِعٍ مِنْ جَهَنَّمَ إِلَیْهِ یَنْتَهِی شِدَّةُ عَذَابِ أَهْلِهَا، لَوْ قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا إِنَّمَا کَانَ یَدْخُلُ ذلِکَ الْمَکَانَ.» در جایى از دورخ که آخرین حدّ شدّت عذاب دوزخیان است، جاى داده میشود که اگر همه مردم را هم میکشت باز به همانجا میرفت.
حَمران گوید، عرض کردم: «اگر فردى دیگر را بکشد چه؟»
حضرت فرمود: «یُضَاعَفُ عَلَیْهِ.» عذابش [در همان نقطه جهنّم]دو برابر مىشود.
درباره هیچ گناه و فساد این طور نیست و مشخص میشود لازم است برایش سخت گرفته شود.
قرمزترین خطِ قرمز حکومتها
و، اما نکته دوم پرهیز از خون ناحق ریختن است. با توجّه به حقّ حیات انسانها و حرمت خون آنها، خون، خط قرمزى است که سخت باید حریم آن پاس داشته شود، و هیچکس و هیچ قدرت و حکومتی جرئت تعدّى به این حریم را نداشته باشد.
تعبیر حضرت این است: «وَ إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ، وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا» (تو را سخت پرهیز میدهم از خونها و به ناروا ریختن آنها).
آنگاه که سران و بزرگان و به پیروى از آنان، مردمان، در برابر تهاجم قاسطین سستى میورزیدند و به دفاع برنمی خاستند و برخى امام (ع) را به خدمت گرفتن روشهاى خودکامانه و جنایتکارانه براى همراه کردن آنان سفارش کردند، امیرمؤمنان على (ع) به کار گرفتن هرگونه روش خودکامانه و مستبدانه و دست زدن به هرگونه جنایتى و ریختن خونى را در جهت منفعل کردن مخالفان و همراه کردن مردمان با خود و به دفاع کشاندن یاران سست عنصر، به شدّت رد کرد و در خطبهای از سران و بزرگان و پیروان آنان و یاران سست عنصر گلایه کرد
در منطق اسلام حرمت خون چنان سنگین است که در آن تقیه جایز نیست، یعنی اگر کسى را به کشتن فردى وادار کنند، نمیتواند دست به خون بیالاید، هرچند که خود را به سبب مخالفت با خون ریختن، بکشند.
در حدیث امام صادق (ع) آمده است: «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِیَّةُ لِیُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ، فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ تَقِیَّةٌ.» جز این نیست که تقیّه براى جلوگیرى از ریختن خونها قرار داده شده است. پس هرگاه تقیّه منجر به ریخته شدن خون گردد، دیگر تقیّه نباشد.
آیه تقیّه در ماجرای شکنجهی «سمیه»، «یاسر» و «عمار» نازل شد؛ مشرکین قریش آن سه را زیر شکنجه بردند، سمیه و یاسر زیر شکنجه حاضر نشدند از توحید برگردند و از بت دفاع کنند، پس خونشان را ریختند؛ اما عمار گفت هر چه شما بگویید درست است و نجات پیدا کرد. بعد نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: «چنین کردهام با آن که اعتقاد داشتم، اما ناچار شدم حرفی بزنم خلاف آن، تا خونم ریخته نشود.» جبرئیل نازل شد و گفت: «کار خوبی کردی، هیچ اشکالی ندارد» تقیّه برای حفظ خون است.
خط قرمز خون ریختن، بیش از هرجا، در حکومتها باید پاس داشته شود، زیرا حکومتها با توجّه به قدرتى که در اختیار دارند، پیوسته در معرض تعدّى به حقّ حیات انسانها، بهویژه مخالفان خود هستند؛ و براى اینکه راه چنین فاجعهای بسته شود، لازم است:
۱. حرمت این حریم بهخوبی براى همگان تبیین گردد.
۲. فرهنگ پاسداشت آن ایجاد شود؛ یعنی کسی جرئت نکند این را بگوید که حالا تصادف کردهام دیهاش را میدهم، بله دیه سر جای خود، اما به این راحتی نیست که خونی را بریزید و بگویید دیه میدهم. زندگی باید به گونهای باشد که خونی ریخته نشود، جادهها، خودروها، مناسبات اداری و ... به گونهای نباشد که خون ریختن را تسهیل کند.
۳. قوانین سخت و مراقبتهاى صحیح و پیگیریهای شدید در این باره سامان یابد.
امیرمؤمنان على (ع)، قبل و بعد از حکومتشان، خود نمونهای والا از این فرهنگ و راه و رسم بودند. وقتی عبیدالله بن عمر پس از کشته شدن پدرش انسانهای بیگناهی را کشت، با وجود این که آن زمان عثمان خلیفه بود، حضرت علی (ع) رفت و فرمود: «این قاتل باید مجازات شود و از خون نباید گذشت.» خلیفه گفت: «دیروز پدر را کشتند، امروز پسر را بکشیم؟ انصاف است؟» حضرت فرمودند: «او قاتل است و از قاتل نمیشود گذشت.» عثمان فکری کرد: «او در دوره خلیفه قبل قتل انجام داده و هنوز خلیفه بعدی تعیین نشده بوده.» حضرت فرمودند: «خلیفه تعیین نشده بود قانون که تعطیل نبود.» عثمان مهلتی برای فکر کردن خواست و شبانه عبیدالله را از مدینه فراری داد و گفت به کوفه برو که دست علی (ع) به تو نرسد.
امیرمومنان به محض آن که در اواخر سال ۳۵ به حکومت رسید فرمود قاتلها را بگیرید و مجازات کنید؛ عبیدالله شنید و از کوفه فرار کرد، به نزد معاویه رفت و در جنگ صفین مقابل امیرمومنان قرار گرفت و آن جا کشته شد.
پیامدهاى ریختن خون ناحق
چنانکه اشاره شد، حرمت خون بالاترین حرمتها است، و ریخته شدن خونى ناروا، چونان ریختن خون همه مردمان است. بنابراین منطق پیامدهاى ریخته شدن خون یک انسان بیگناه چنان بزرگ و سنگین است که در تصور نمیآید؛ و امیرمؤمنان على (ع) زمامداران و مسئولان را از این خط قرمز سخت پرهیز داده است: «فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ، وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا» (زیرا چیزى بیشتر از ریختن خون ناحق کیفر [الهى]را برنمیانگیزد، و پیامد بدفرجامى از آن بزرگتر به دنبال نمیآورد، و به برچیده شدن نعمت سزاوارتر نمیگرداند، و روزگار را به سر نمیرساند).
با این بیان، امام (ع) چهار پیامد سخت و سنگین را که بالاتر از آن پیامد نامطلوبى نیست، برشمرده است:
۱. برانگیزاننده ترین عامل براى کیفر الهى
۲. سنگین ترین پیامدها را برای جامعه دارد.
۳. سزاوارترین دلیل براى برچیده شدن نعمتها
۴. اساسی ترین عامل در کوتاه ساختن عمر دولتها
موارد فوق نشان میدهد چیزى، چون ریخته شدن خون ناحق سنگین نیست، به گونهای که جایگزین ندارد و هیچ چیز آن را جبران نمیسازد. بنابراین نسبت به آن باید سخت هشیار بود و مراقبت نمود که مبادا خونى به ناحق ریخته شود.
آیین صد و یکم؛ نفی تحکیم حکومت و قدرت با جنایت
مگر میشود که حکومت، دولت و یا قدرتی برای تحکیم خود خون بریزد و جنایت کند؟ متاسفانه تاریخ بشر مالامال از این ماجراست؛ به هر طرف که چشم میاندازیم میبینیم که حکومتها برای حفظ، بقا و توسعه خود چنین کردهاند.
بیان امیرالمومنین در این باره این است: «فَلَا تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْک دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ، وَ یُوهِنُهُ، بَلْ یُزِلُهُ وَ یَنْقُلُهُ.» (پس حکومت خود را با ریختن خون ناروایى نیرومند نگردان، زیرا چنان کارى نه تنها از عوامل ناتوان کردن و سست کردن قدرت، که باعث نابودى و به دست دیگران افتادن آن هم میشود.)
این سنت خداست که از کمّ و کیف و زمانش اطلاعی نداریم، اما تردیدی در آن نیست. از این بیان ایشان دو آموزه را میتوانیم برداشت کنیم:
۱) نفى خونریزى براى تحکیم حکومت و قدرت
نفی خونریزی برای تحکیم قدرت زمانی میتواند پاسداشته شود که یک تفکر حکومتی و مدیریتی وجود داشته باشد، و آن تفکر این است که: حکومت به خودی خود هیچ ارزش و اعتباری ندارد.
اندیشه حفظ حکومت و قدرت به هر قیمت، اندیشهای تباه است که زمامداران را به هر جنایتى میکشاند و به راحتى آن را توجیه میکنند. امیرمؤمنان على (ع) هرگز براى تحکیم حکومت و قدرت دست به خلاف نگشود و ذرّه ای ستم ننمود، و خودکامگى و جنایتکارى را وسیله تثبیت قدرت و پیشبرد حکومت قرار نداد. امام على (ع) حاضر نبود براى تحکیم حکومت و قدرت به ناتوان ترین موجود ستمى نماید و حقّى را برباید، تا چه رسد بزرگترین جنایت را توجیه نماید و خونى ناحق بریزد. او به صراحت فرمود: «وَ اللَّهِ لُوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ.» (به خدا، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانى نمایم و پوست جوى را از مورچهای بربایم، چنین نخواهم کرد.)
لذا اوایل حکومت حضرت زمانی که مردم آمدند و به ایشان گفتند: «آقا کمی ظلم کنید، ما خود راضی هستیم به ما ظلم کنید و پولها را به امتیازطلبها بدهید که فقط حکومت شما بماند.» آن حضرت در نفى به خدمت گرفتن ستم در تحکیم حکومت و قدرت فرمود: «أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ. وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْمًا.» (آیا مرا فرمان میدهید تا پیروزى بجویم به وسیله ستم کردن درباره آنکه سرپرست اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید، و ستارهاى در آسمان پى ستارهاى برآید.)
حرمت خون بالاترین حرمتها است، و ریخته شدن خونى ناروا، چونان ریختن خون همه مردمان است. بنابراین منطق پیامدهاى ریخته شدن خون یک انسان بیگناه چنان بزرگ و سنگین است که در تصور نمیآید؛ و امیرمؤمنان على (ع) زمامداران و مسئولان را از این خط قرمز سخت پرهیز داده است: «فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ، وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا» (زیرا چیزى بیشتر از ریختن خون ناحق کیفر [الهى]را برنمیانگیزد، و پیامد بدفرجامى از آن بزرگتر به دنبال نمیآورد، و به برچیده شدن نعمت سزاوارتر نمیگرداند، و روزگار را به سر نمیرساند
و آنگاه که سران و بزرگان و به پیروى از آنان، مردمان، در برابر تهاجم قاسطین سستى میورزیدند و به دفاع برنمی خاستند و برخى امام (ع) را به خدمت گرفتن روشهاى خودکامانه و جنایتکارانه براى همراه کردن آنان سفارش کردند، امیرمؤمنان على (ع) به کار گرفتن هرگونه روش خودکامانه و مستبدانه و دست زدن به هرگونه جنایتى و ریختن خونى را در جهت منفعل کردن مخالفان و همراه کردن مردمان با خود و به دفاع کشاندن یاران سست عنصر، به شدّت رد کرد و در خطبهای از سران و بزرگان و پیروان آنان و یاران سست عنصر گلایه کرد، امّا منطق تحکیم حکومت و قدرت بدین وسایل را که بسیارى از زمامداران بر خود مجاز میدانند، عین فساد معرفى کرد و فرمود: «کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَةُ، وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَةُ! کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ! کُلَّمَا أَطَلَّ عَلَیْکُمْ مِنْسَرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ، وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِی حُجْرِهَا، وَ الضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا. الذَّلِیلُ، وَ اللَّهِ، مَنْ نَصَرْتُمُوهُ! وَ مَنْ رَمَى مِنْکُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ. إِنَّکُمْ، وَ اللَّهِ، لِکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ، قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ؛ وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ، وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ؛ وَ لکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی.»
(تا چند با شما راه مدارا سپارم! آنسان که با شتر بچّه هایى مدارا کنند که کوهانشان از درون ریش است، و از برون بیگزند مینماید، لاجرم سوارى را نمیشاید؛ یا جامه فرسودهای که، چون شکافِ آن را از سویى به هم آرند، از سوى دیگر گشاید. هرگاه دستهای از سپاهیان شام عنان گشاید، و بر سرتان آید به خانه میروید و در به روى خود میبندید و، چون سوسمار در سوراخ میخزید و یا، چون کفتار در لانه میآرمید! به خدا، آنکس را که شما یارى دهید خوار است، و آن را که شما بر او حمله آرید، نشانه تیرِ شکسته سوفار است. به خدا سوگند، که در مجلس بزم بسیارید و فراهم، و زیر پرچمِ رزم ناچیز و کم. من بدانچه شما را به اصلاح آوَرَد، و از اعمال و رفتار کج، مستقیمتان کند، به خوبى آگاهم، ولى به خدا سوگند، درست نمیدانم و حاضر نیستم براى اصلاح شما [و همراه کردنتان، به گناه درافتم و]خویش را تباه سازم.)
امام على (ع) در این سخن به روشنى و استوارى موضع خود را بیان فرموده و مشخص کرده است که براى حفظ حکومت و قدرت، و بهمنظور پیشبرد اهداف و برنامهها هرگز دست به خلاف نمییازد و ستمى نمینماید و خونى نمیریزد.
۲) پیامدهاى خونریزى در حکومت
برخلاف آنان که جنایت و خونریزى را وسیلهاى براى تحکیم حکومت و قدرت میدانند، امیرمؤمنان على (ع) آن را مایه سستى و نابودى حکومت و قدرت میداند. «فَإِنَّ ذلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ، بَلْ یُزِیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ» (زیرا چنان کارى نه تنها از عوامل ناتوان کردن و سست کردن قدرت، که باعث نابودى و به دست دیگران افتادن آنهم میشود).
امام (ع) سه پیامد براى خونریزى در حکومت مطرح کرده است تا زمامداران بدانند که منطق تحکیم حکومت و قدرت، به وسیله ستم و جنایت، از بنیاد باطل است و مایه هلاکت:
۱. موجب ناتوانى است؛
۲. سبب سستى قدرت است؛
۳. باعث انتقال قدرت و نابودى است.
عذرناپذیرى در ریختن خون
در این آیین مطلبی بیان میشود که مسئلهای اساسی در حکومتهاست؛ حکومتها به دلیل قدرتی که دارند ممکن است گاهی از روی خطا و سهوا دست به اقدامی بزنند که موجب ریخته شدن خون بیگناهی شود؛ امیرمومنان میگویند آنجا عذر پذیرفته نیست:
«وَ لَا عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَا عِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ، لِأَنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَ إِنِ ابْتُلِیتَ بِخَطَاءٍ وَ أَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُُکَ أَوْ سَیْفُکَ أَوْ یَدُکَ بِعُقُوبَةٍ؛ فَإِنَّ فِی الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً، فَلَا تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُسُلْطَانِکَ عَنْ تُؤَدِّی إِلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ.» (در کشتن به عمد نه در پیشگاه خداوند پوزشت پذیرفته است و نه در نزد من، زیرا قصاص تن در این کشتن است؛ و اگر به [کشتن]به خطا دچار شدى و تازیانه یا شمشیر یا دستت به علت کیفر دادنى از اندازه درگذشت - زیرا در مشت زدن و بالاتر بیم کشتن هست - مبادا خودبینى و باد قدرتت نگذارد که خونبهاى کشته شده را به خاندانش بپردازى.)
دو آموزه در کلام ایشان وجود دارد:
۱) توجیه ناپذیرىِ خون ریختن
ریختن خون ناحق هیچ توجیهى ندارد و این تصور که حکومت چنان اهمیت دارد که ریختن خون در پاى آن، توجیه پذیر است، در تضاد با منطق دین است. زیرا چنانکه اشاره شد حرمت فرد و خون انسان چنان بزرگ و سنگین است که بیحرمتی به یک نفر و ریختن خون یک انسان، چونان بیحرمتی به همه مردمان و ریختن خون همه آنان است؛ و حکومت جز وسیلهای براى حفظ حرمت مردمان و پاسداشت حقوق آنان و برپایى عدالت و امنیت و رفاهت براى آنان نیست. پس چگونه ممکن است حکومتى که به خودىِ خود هیچ ارزشى ندارد و فقط ارزش آن در امور فوق است، بتواند اهمیت و حرمتى برتر از مقصد خود بیابد؟ این نقض غرض است. بنابراین ریخته شدن کمترین خون ناحق در راه تحکیم حکومت و قدرت به معناى نفى همه چیز حکومت و پا گذاشتن بر حرمت همه مردمان است. امیرمؤمنان على (ع) مکرّر، به صراحت بیان کرده است که حکومت، خود، ارزش و بهایى ندارد، مگر آنکه به وسیله آن بتوان حرمت مردم را پاس داشت، و حقوق آنان را ادا کرد و عدالت برپا نمود.
علی نعلین پاره را به مسند حکومت ترجیح میداد
شریف رضى آورده است که امام (ع) پیش از جنگ جمل، در ذیقار اردو زده بود تا با پیمان شکنانى که حرمت مردمان را شکسته بودند و خونها ریخته بودند، مقابله کند، پس عبداللّه بن عبّاس بر حضرت وارد شد، امام (ع) درحالی که مشغول پینه زدن کفش خود بود، از وى پرسید: «مَا قِیمَةُ هذِهِ النَّعْل؟» قیمت این کفش چند است؟ عبداللّه بن عبّاس گفت: «لَا قِیمَةَ لَهَا.» بهایى ندارد. حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقًّا أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا.» به خدا سوگند، این کفش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شماست، مگر آن که به وسیله آن حقّى را برپا دارم یا باطلى را دفع کنم.
بنابراین در منطق امیرمؤمنان على (ع) هیچ عذر و بهانهای در ریختن خونى براى حفظ حکومتى یا پیشبرد مقصدى، پذیرفته نیست: «وَ لَا عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَا عِنْدِی فِی الْقَتْلِ الْعَمْدِ، لِأَنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ» (در کشتن به عمد نه در پیشگاه خداوند پوزشت پذیرفته است و نه در نزد من، زیرا قصاص تن در این کشتن است).
۲) لزوم جبران خطاى حکومت
چنانچه در حکومتى، از روى خطا، خون انسانى ریخته شود، یا در برخورد با کسى، هرچند مجرمى، خلافى صورت گیرد، یا زیادهروی پیش آید، حتماً باید جبران گردد، و زمامداران نباید به اتکاى قدرت، خونریزى یا خلافکارى خود را نادیده انگارند؛ که هیچگونه خطا و خلاف در حکومت نادیده گرفتنى نیست؛ لذا حضرت میفرمایند: «وَ إِنِ ابْتُلِیتَ بِخَطَاءٍ وَ أَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَیْفُکَ أَوْ یَدُکَ بِعُقُوبَةً؛ فَإِنَّ فِی الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً، فَلَا تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ تُؤَدِّی إِلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ» و اگر به [کشتن]به خطا دچار شدى و تازیانه یا شمشیر یا دستت به علت کیفر دادنى از اندازه درگذشت - زیرا در مشت زدن و بالاتر بیم کشتن هست - مبادا خودبینى و باد قدرتت نگذارد که خونبهای کشته شده را به خاندانش بپردازى.
امام على (ع) حاضر نبود براى تحکیم حکومت و قدرت به ناتوان ترین موجود ستمى نماید و حقّى را برباید، تا چه رسد بزرگترین جنایت را توجیه نماید و خونى ناحق بریزد. او به صراحت فرمود: «وَ اللَّهِ لُوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ.» (به خدا، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانى نمایم و پوست جوى را از مورچهای بربایم، چنین نخواهم کرد)
آن نمونههایی که در تاریخ صدر اسلام داریم هم همین طور است، کمترین خطایی در این مورد اتفاق میفتاد جبران میکردند آن هم به گونهای که پیامبر فرمودند: «آنقدر باید به کسانی که به آنها ستمی رفته، خونی ریخته، کاسه یا ظرف غذای گربهای از آنها شکسته شده، رسیدگی کنید که تکتکشان بگویند ما راضی شدیم.»
قدرتِ حکومت، پیوسته زمامداران را تهدید میکند که فراتر از مرزها و حدود روند و به اتکاى قدرت خویش، از پاسخگویى، خطاپذیرى و جبران کردن شانه خالى کنند و سر باز زنند. در حدیث امام باقر (ع) آمده است: «إِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ صَغِیرًا وَ کَبِیرًا إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ حَدًّا، إِذَا جَوَّزَ به ذلِکَ الْحَدَّ فَقَدْ تَعَدَّى حَدَّ اللَّهِ فِیهِ.» (هیچ چیزى از آنچه خدا آفریده، چه کوچک و چه بزرگ، نیست مگر اینکه براى آن حدّى قرار داده است، و چنانچه از آن حد تجاوز شود، به حدود خداوند در آن موضوع تجاوز شده است.)
همچنین امام صادق (ع) فرموده است: «إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ حَدًّا، وَ مَنْ تَعَدَّى ذلِکَ الْحَدَّ کَانَ لَهُ حَدٌّ.» (براى هر چیزى حدّى وجود دارد، و هرکه از آن حد تجاوز کند، براى آن نیز حدّى وجود دارد.) برای مثال اگر کسی از چارچوب قانونی بیرون رود، باید برای آن قانونی وجود داشته باشد که چطور مجازاتش کنند.
از امام باقر (ع) روایت شده است که امیرمؤمنان على (ع) به قنبر فرمان داد که مردى را حد بزند. قنبر شدّتى زیاد به خرج داد و سه تازیانه بیشتر زد. حضرت همان سه تازیانه را بر او جارى کرد.
مهمترین جایگاهی که باید حریمها را رعایت کند، زمامدار است. در آنجا که قدرت هست، به شدّت باید مراقبت شود و لازم است قدرت حکومت به تمام معنا مهار گردد و در مجراهاى قانونى قرار گیرد و هیچکس فراتر از قانون نرود و هیچ قدرت فراقانونى وجود نداشته باشد؛ و باید کمترین تعدّى حکومت و دولت به مردمان، جبران گردد.
/انتهای پیام/