بخل‌ورزی و راه رهایی از آن از نظر قرآن؛
از نظر آموزه‌های قرآن، خصلت «هلوع» بودن در انسان (معارج، آیات ۱۹ تا ۲۱) موجب می‌شود تا انسان به بخل‌ورزی و منع خیر گرایش یابد. این‌گونه است که این افراد دربانی از بخل در جلوی قلب خویش می‌گذارند که اجازه نمی‌دهد تا خیر به درون آن درآید و فضیلتی را کسب کنند. (نساء، آیه ۱۲۸؛ اسراء، آیه ۱۰۰؛ حشر، آیه ۹) این بدان معناست که رهایی از بخل‌ورزی که با جان آدمی آمیخته شده، بسیار سخت و دشوار است.

به گزارش «سدید»؛ بخل یکی از رذایل اخلاقی است؛ زیرا انسان دارایی خویش را برای خود می‌خواهد و نسبت به دیگری حتی خویشاوندان نیز بخششی ندارد. از نظر قرآن کسانی که بخل می‌ورزند، از نظر روانی و روحی به خود زیان جبران‌ناپذیری را وارد می‌سازند و از مقام انسانیت و خلافت الهی خارج می‌شوند؛ زیرا مقتضای مقام خلافت آن است که شخص واسطه فیوضات الهی به خلق باشد و بخیل با بخل خویش نسبت به دیگری، در عمل خود را از چنین صلاحیتی خارج کرده است. همچنین با بخل‌ورزی زندگی را بر دیگران به‌ویژه بستگان از همسر و فرزندان سخت و تلخ می‌کند.


نویسنده با بهره‌گیری از آیات قرآن، بر آن است تا ضمن بیان آثار بخل‌ورزی، راه رهایی از آن را تبیین کرده و به درمان آن توجه دهد.

بخیل علیه خلافت الهی خویش
بخیل پیش از آنکه به دیگری بخل کند و مانع رسیدن خیری به دیگری شود و با تنگ‌گیری به دیگری چیزی ندهد، به خودش بخل ورزیده و خود را از خیر بلکه خیراتی محروم کرده است. قرآن می‌فرماید: وَمَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ؛ و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده است (محمد، آیه ۳۸)؛ زیرا از نظر قرآن، نسبت انسان و خدا نسبت فقیر و غنی است: وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ. (همان) بنابراین، با بخل‌ورزی انسان، به خدا هیچ آسیب و ضرری نمی‌رسد؛ بلکه کسی که به او ضرر و زیانی می‌رسد، خود انسان است که هویت وجودی‌اش «فقر» و نیازمندی به «غنی» است تا او را تامین کند. بنابراین، این انسان است که به عنوان فقیر همواره نیازمند خدای غنی حمید است. (فاطر، آیه ۱۵)
این فقر هویتی مختص انسان نیست، بلکه همه هستی به اعتبار مظهریت نور‌الله (نور، آیه ۳۵) نیازمند خدای غنی حمید هستند که «دائم الفضل علی البریه» است، به طوری که اگر دمی فضل و فیضی از سوی خدا به هستی نرسد، نیست و نابود می‌شود؛ چرا که هستی از جمله انسان در ایجاد و بقا نیازمند فیوضات الهی است؛ پس فقر هویتی برای همه هستی از جمله انسان‌ها ثابت است.
همچنین از نظر قرآن، انسان به عنوان خلیفه‌ًْالله انتخاب شده تا در جایگاه جانشین و خلیفه الهی قرار گیرد و واسطه فیوضات الهی به خلق باشد. (بقره، آیات ۳۰ و ۳۱) بنابراین، همه هستی تحت تسخیر تکوینی انسان است تا بتواند به عنوان مظهر ربوبیت الهی هر کسی و چیزی را به کمال بایسته و شایسته آن‌ها برساند. (لقمان، آیه ۲۰؛ نحل، آیه ۱۲؛ هود، آیه ۶۱)
کسی که براساس صراط مستقیم اسلام در مسیر هدایت قرار می‌گیرد، با انواع و اقسام برنامه‌های شخصی و فردی و اجتماعی که خدا برای انسان در نظر گرفته، می‌تواند به کمالی برسد که جایگاه خلیفه‌ًْالله است. بنابراین، اموری، چون نماز، انفاق مالی، حج، جهاد و دیگر برنامه‌های شخصی و فردی و اجتماعی، کمک می‌کند تا انسان صفات کمالی را در خویش به ظهور برساند و به عنوان مصلی، مجاهد، مُنفق، مُزکّی، حاجی، آمر به معروف و ناهی از منکر و مانند آن‌ها در آید. البته نتیجه همه این‌ها را در عنوان «متقی» جمع می‌شود؛ زیرا متقی کسی است که هرچه خدا بدان رضایت دارد انجام می‌دهد. از همین رو تقوا را به عنوان برآیند اعمال صالح مومنان مطرح می‌کند. (بقره، آیه ۲۱) چنین انسانی نه تنها اعمالش مقبول است (مائده، آیه ۲۷)، بلکه به عنوان متقی در جایگاه خلافت الهی قرار می‌گیرد.


خدای غنی حمید برای اکمال نفس انسانی و نشان دادن صفات کمالی در آن، شرایطی را برای انسان فراهم می‌کند تا بتواند مجرای فیض الهی قرارگیرد؛ یعنی خدا با آنکه می‌تواند خود مستقیم به دیگران فیض برساند، ولی انسان را مجرای فیض خویش قرار می‌دهد. پس اگر انسانی بر اساس برنامه هدایتی الهی به درستی عمل کند، این واسطه فیض شدن موجب می‌شود تا صفات کمالی و فضایل اخلاقی در او رشد کرده و به تمامیت ظهور خویش برسد. این‌گونه است که شخص در ساحت انفاقات مالی صفاتی را در خود ظهور و بروز می‌دهد که او را در مقام اسمایی، چون کریم و سخیّ ومانند آن‌ها قرار می‌دهد.
البته از نظر قرآن، هر کسی به اراده و انتخاب اختیاری خویش می‌تواند صفات و اسماء متضادی را در خود پرورش دهد؛ پس به جای کریم می‌تواند بخیل شود. او همچنان صفت خلقتی خویش یعنی «هلوع» را دارا خواهد بود تا جایی که خدا درباره این افراد می‌فرماید: إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا؛ چون شرّ و صدمه‌اى به او رسد، عجز و لابه کند؛ و، چون خیرى به او رسد، مانع خیر رسانی شده و بخل ورزد. (معارج، آیات ۱۹ تا ۲۱)
بنابراین هر کسی که بخل ورزد، نه تنها به خدای غنی حمید زیانی نرسانیده، بلکه حتی به خلق خدا نیز زیانی نمی‌رساند؛ زیرا خدا از جایی دیگر بر اساس «قسمت» رزق بندگانش را می‌دهد (زخرف، آیه ۳۲)؛ اما هلوع و بخیل که حرص جمع کردن و انباشت سرمایه و ثروت را دارد، نه تنها از واسطه فیض الهی محروم شده، بلکه صفت هلوع را در خود حفظ کرده و بر رذالت خویش افزوده است؛ زیرا چنین شخصی خود را از مقام خلافت الهی محروم کرده و دیگر نمی‌تواند در این عرصه به عنوان خلیفه‌ًْالله قرار گیرد و واسطه فیض الهی به خلق باشد. در حقیقت این بخل نسبت به دیگری، از نظر روان‌شناسی قرآنی نخست به خود بخیل ضرر و زیان وارد می‌کند پیش از آنکه به دیگری ضرر و زیانی برساند؛ چرا که با بخل‌ورزی از مهم‌ترین حکمت آفرینش یعنی قرارگرفتن در مقام خلافت الهی محروم می‌شود؛ از همین رو خدا در قرآن به‌صراحت به این نکته توجه می‌دهد و می‌فرماید: شما همان مردمى هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏‌اید. پس برخى از شما بخل مى‌‏ورزند؛ و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده؛ وگرنه خدا بى‌نیاز است و شما نیازمندید؛ و اگر روى برتابید و به این دستور عمل نکنید، خدا جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود. (محمد، آیه ۳۸)
از این آیه به دست می‌آید که اگر انسان به عنوان خلیفه‌ًْالله به انفاق نپردازد، خدا کسی دیگر را جایگزین می‌کند که اهل انفاق باشد. پس شخص بخیل در عمل، خودش را از خلافت الهی محروم ساخته است.


جالب اینکه در روایات تفسیری، به این نکته توجه داده شده که آیه فوق، ناظر به مسئله خلافت و ولایت است؛ هر چند که در آیه مصداق آن را ولایت و خلافت خاص منصوص مولی‌الموحدین امیرالمومنین (ع) به عنوان مصداق اتم و اکمل معرفی کرده، اما این مسئله می‌تواند ناظر به خلافت کلی و عمومی انسان باشد؛ یعنی اگر کسی واسطه‌گری فیض را با بخل خویش از میان برد، خلافت خویش را از میان برده و خدا کسی دیگر را جایگزین برای خلافت می‌کند.
رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) می‌فرماید: لَا یَخْرُجُ مِنْ شِیعَتِنَا أَحَدٌ إِلَّا أَبْدَلَنَا اللهُ بِهِ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ ذَلِکَ لِأَنَّ اللهَ یَقُولُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُم؛ هیچ‌کدام ازپیروان ما خارج نمی‌شود، مگر اینکه خداوند بهتر از او را به ما عنایت می‌کند؛ زیرا در این آیه می‌فرماید: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ». (تفسیر اهل بیت، ج۱۴، ص۳۹۰؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۸۷؛ تأویل الآیات الظاهره، ص۵۷۱)
ابوهریره گوید: أَنَّ نَاساً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ذَکَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ؟ وَ کَانَ سَلْمَانُ (ره) إِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ فَضَرَبَ یَدَهُ عَلَی فَخِذِ سَلْمَانَ فَقَالَ: هَذَا وَ قَوْمُهُ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ کَانَ الْإِیمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَیَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِس؛ چند تن از اصحاب رسول خدا (ص) گفتند: «ای رسول خدا، آنان که خدا در قرآنش یاد کرده، چه کسانی هستند»؟ سلمان کنار رسول خدا بود، آن حضرت دست بر ران او زد و فرمود: «این شخص و قوم او، سوگند به آنکه جانم به دست اوست، اگر ایمان، آویزان به ستاره ثریا باشد، مردانی از فارس آن را برمی‌گیرند». (تفسیر اهل بیت، ج۱۴، ص۳۹۰؛ بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۲)
امام حسن مجتبی (ع) در ذیل آیه به مسئله واسطه شدن انسان برای فیض‌رسانی اشاره کرده و می‌فرماید: خداوند که به فضل و رحمت خویش واجبات را برای شما تعیین کرده نه از جهت احتیاج به انجام آن بود. (تفسیر اهل بیت، ج۱۴، ص۳۸۸؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۹؛ همان، ج۷۵، ص۳۷۴)
بنابراین می‌توان گفت که بخیل علیه خویش عمل می‌کند نه علیه دیگری، خواه خدا خواه خلق خدا؛ زیرا خدا غنی حمید است؛ و خلق نیز از جایی دیگر مورد عنایت الهی قرار می‌گیرد و خدا کس دیگری را جایگزین فردی می‌کند که خواهان قرار گرفتن در مقام خلافت الهی و واسطه‌گری در فیض الهی نیست.


البته باید توجه داشت که بر اساس روایات پیش گفته و آیات و روایات دیگر معتبر، بخل تنها در مال نیست، بلکه بخل نسبت به هر چیزی خواهد بود که انسان واسطه فیض آن است. بنابراین، برخی از عالمان با بخل علمی خویش و کتمان حقایق به مردم علیه خلافت خویش اقدام می‌کنند؛ زیرا از نظر قرآن، بخل‌ورزی می‌تواند نسبت به حقیقتی، چون خلافت معصومان (ع) و کتمان آن باشد که در این صورت این افراد به عنوان «کافرین» یعنی پوشندگان حق و حقیقت معرفی می‌شوند؛ چنان‌که خدا در این باره می‌فرماید: همان کسانى که بخل مى‌ورزند و مردم را به بخل وامى‌دارند و آنچه را خداوند از فضل خویش بدان‌ها ارزانى داشته پوشیده مى‌دارند و براى کافران عذابى خوارکننده آماده کرده‌ایم. (نساء، آیه ۳۷) این افراد کسانی هستند که کفران نعمت می‌کنند (المیزان، ج ۴، ص ۳۵۵) و شکی نیست که هیچ نعمتی بزرگ‌تر و عظیم‌تر از نعمت ولایت نیست که خدا آن را با ولایت امیرمومنان علی (ع) اتمام کرده است. (مائده، آیه ۳)


راه درمان بخل
از نظر آموزه‌های قرآن، خصلت «هلوع» بودن در انسان (معارج، آیات ۱۹ تا ۲۱) موجب می‌شود تا انسان به بخل‌ورزی و منع خیر گرایش یابد. این‌گونه است که این افراد دربانی از بخل در جلوی قلب خویش می‌گذارند که اجازه نمی‌دهد تا خیر به درون آن درآید و فضیلتی را کسب کنند. (نساء، آیه ۱۲۸؛ اسراء، آیه ۱۰۰؛ حشر، آیه ۹) این بدان معناست که رهایی از بخل‌ورزی که با جان آدمی آمیخته شده، بسیار سخت و دشوار است.
درمان بخل‌ورزی همانند یک عمل جراحی سخت و دردناک است. اگر جان دادن سخت است، دل کندن از بخل سخت‌تر از جان دادن است. از این رو گفته شده تا انسان دل از دنیا نکند، نمی‌تواند جان از دنیا بکند و به دیار باقی برود و به عنوان مجاهد با شهادت به لقاء‌الله برسد؛ لذا خدا از مومنان می‌خواهد تا نخست دل از مال بکنند تا بتوانند سپس در میدان جهاد جان بکنند و به شهادت برسند: پیامبر و کسانى که با او ایمان آورده‏‌اند با مال و جانشان به جهاد برخاسته‏‌اند و اینانند که همه خوبی‌ها براى آنان است، اینان همان رستگارانند؛ خدا براى آنان باغ‌هایى آماده کرده است که از زیر آن نهر‌ها روان است و در آن جاودانه‏‌اند، این همان رستگارى بزرگ است. (توبه، آیات ۸۸ و ۸۹؛ و نیز: توبه، آیات ۴۴ و ۸۱؛ انفال، آیه ۷۲؛ حجرات، آیه ۱۵)
پس انسان در راه درمان بخل‌ورزی بلکه هر رذیلت دیگر از نفس خویش، باید در جهاد اکبر از آن‌ها دل بکند، وگرنه نمی‌تواند به درمان بپردازد. این جراحی سخت باید انجام شود و باید بداند که سخت است و سخت؛ زیرا بر اساس آموزه‌های قرآن «دل کندن از جان کندن سخت‌تر است.» از همین رو جهاد با مال مقدم بر جهاد با جان دانسته شده است؛ زیرا تا انسان از مال و دیگر تعلقات مادی دنیوی دل نکند، نمی‌تواند از تن جان بکند و به میدان جهاد نظامی در آید و به شهادت برسد. اینکه گفته است که «باید شهید زیست تا شهید شد»، یعنی اینکه باید دل کند تا جان کند.
از نظر قرآن، درمان بخل‌ورزی و رهایی از «هلوع» (حریص بودن) به اعمالی است که بر اساس احکام قرآنی بیان شده است؛ زیرا احکام الهی برای آن است تا فضایل الهی بروز و ظهور کرده و رشد نماید و رذایل اخلاقی رفع و دفع شود؛ بنابراین در هر حکمی از احکام شریعت مصلحت یا مصالحی است که با انجام آن جلب و جذب می‌شود؛ و یا ناظر به مفسدت یا مفاسدی است که بدان رفع یا دفع می‌شود.


کسانی که اسم نمازگزار بر آنان به معنای حقیقی اطلاق می‌شود، کسانی هستند که اهل بخل نیستند، بلکه به درمان بخل پرداخته و هلوع بودن را از خویش دور ساخته‌اند؛ آنان به جای بخل‌ورزی اهل انفاق هستند و بر این باورند که در هر مالی که خدا برای آنان به فضل خویش داده، حقی برای سائلان و محرومان است که باید پرداخت کنند. (معارج، آیات ۱۹ تا ۲۶)
البته شکی نیست که زمانی انسان به مقام مصلی حقیقی می‌رسد و به جای بخل‌ورزی انفاق می‌کند که نسبت به حقایقی در هستی نه تنها معرفت علمی داشته باشد، بلکه گرایش علمی و ارادی پیدا کند؛ از این رو در قرآن به این نکته توجه می‌دهد که تنها کسانی از بخل‌ورزی رهایی می‌یابند که به این حقایق یعنی علم الهی بر جزئیات و کلیات همه امور (نساء، آیات ۳۷ تا ۴۰)، غنای الهی و بی‌نیازی‌اش (محمد، آیه ۳۸)، مالکیت خدا بر هستی از جمله جان و مال مردم (نساء، آیات ۳۷ تا ۳۹؛ آل عمران، آیه ۱۸۰) و مشیت الهی در گشایش و تنگی در امور از جمله امور مالی (اسراء، آیات ۲۹ و ۳۰) ایمان و اعتقادی راستین داشته باشند و خیر و شر حقیقی امور را به درستی بشناسند (آل عمران، آیه ۱۸۰؛ محمد، آیه ۳۸)؛ زیرا بسیاری از مردم خیر و شر را به درستی درک نمی‌کنند و چیزی را دوست دارند که شر است و چیزی را ناخوش دارند که خیر انسان در آن است. (بقره، آیه ۲۱۶)
بنابراین، کسانی گمان می‌کنند بخل‌ورزی به معنای حفظ اموال و ثروت برای روز مبادا برای آنان خیر است؛ در حالی با این بخل ورزی خود را از مهم‌ترین خیر در هستی یعنی خلافت الهی و واسطه شدن در افاضات الهی محروم کرده و برای خویش دوزخی را در دنیا و آخرت پدید آورده‌اند. از این رو خدا به این بخیلان هشدار می‌دهد که دنبال شرور برای خودشان نباشند و دنیا و آخرت را برای خویش دوزخ نسازند: و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مى‌ورزند هرگز تصور نکنند که آن بخل براى آنان خوب است، بلکه برایشان شرّ و بد است. به زودى و به تحقیق آنچه که به آن بخل ورزیده‏‌اند روز قیامت طوق گردنشان مى‌‏شود. در حالی که میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداست و خدا به آنچه مى‌کنید آگاه است. (آل عمران، آیه ۱۸۰)

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha