گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ در مطالب پیشین تلاش شد تا اجمالی از روابط فیمابین روحانیت با قدرت و اجتماع بیان شود، این پرونده را از عصر شیخ مفید و حکومت آلبویه شروع کردیم و پس از ذکر احوالات علامه حلی در حکومت ایلخانان، به عصر صفویه پرداختیم و در نهایت سرنوشت این روابط را تا زمانه امام خمینی دنبال نمودیم. اکنون که آگاهی جزئی نسبت به این تاریخ پر فراز و نشیب به دست آمده، میخواهیم بدانیم که آیا با قیاس کنش جمعی روحانیت و قرار دادن این اعصار به ظاهر متفاوت در کنار یکدیگر میتواند الگو و یا الگوهای واحدی برای کنش گری روحانیت ذکر نمود که امروزه نیز بر عمل آنان سایه انداخته و جهتدهی میکند یا خیر؟
جامعهشناسی تاریخی کنش جمعی روحانیت
اولین قالب و الگوی عملی که بر کنش روحانیت شیعه در طول تاریخ تا به امروز سایه افکنده را میتوان ایده استقلال دانست. روحانیت شیعه همواره میل به استقلال از نهاد قدرت را داراست. این نهاد هرچند رابطه خود با سیاست را به نحو همکاری سامان داده باشد، اما همواره پایگاه خود خارج از حکومت را حفظ کرده و تمام حیثیت و وجود خویش را به امر حکومت گره نمیزند، لذا هرگاه عرصه بر او تنگ آمده قدرت را رها کرده و به مسند قبلی خود بازمیگردد
عنوان این بحث را جامعهشناسی تاریخی نهادهایم از آن جهت که نخست با روشی تاریخی قصد واکاوی و پژوهش را داشته و در ثانی به دنبال یافتن الگوهای عمل جمعی بودهایم. همانگونه که در مطالب پیشین مشاهده شد، ما در هر عصر رهبران شیعه را به عنوان نماینده روحانیت شیعه لحاظ کرده و سرنوشت روحانیت را از دریچه سرنوشت آنان که بهنوعی الگوهای زمانه خویش بودهاند دنبال نمودهایم؛ بنابراین هرچند از شخصیتها نام بردهایم، اما شخصیتها را نماینده نهاد دین و جریانها لحاظ کردهایم. واژه کنش جمعی نیز دلالت بر مواجهه با سیاست و اجتماع داشته و به منظور طرد کنشهای فردی، عبادی و... است.
به عنوان نمونه اولین قالب و الگوی عملی که بر کنش روحانیت شیعه در طول تاریخ تا به امروز سایه افکنده را میتوان ایده استقلال دانست. روحانیت شیعه همواره میل به استقلال از نهاد قدرت را داراست. این نهاد هرچند رابطه خود با سیاست را به نحو همکاری سامان داده باشد، اما همواره پایگاه خود خارج از حکومت را حفظ کرده و تمام حیثیت و وجود خویش را به امر حکومت گره نمیزند، لذا هرگاه عرصه بر او تنگ آمده قدرت را رها کرده و به مسند قبلی خود بازمیگردد. این موضوع حتی امروزه و با فرا رسیدن عصر حکومت اسلامی که حاکم آن شخص فقیه و از روحانیون برجسته بوده نیز مشاهده میشود. علیرغم آنکه در تمام دنیا، صرف هزینه برای پرورش نیروهای ایدئولوژیک توسط یک حکومت امری رایج و حتی لازم بوده، اما روحانیت شیعه به عنوان نیروی فکری نظام اسلامی، استقلال خود از قدرت را همواره ترجیح داده است. حتی در مواردی وابستگی مالی حوزههای علمیه به دولتها موجبات نگرانی برخی از علما و مراجع را فراهم کرده است. این موضوع خود دارای علل و عوامل گوناگونی است، اما آنچه که ذکر آن به این مجال مرتبطتر است، حافظه تاریخی روحانیت و سیره عملی علما در این خصوص است، سیرهای که تا به امروز پیگیری شده و مورد پذیرش قرارگرفته است.
مواجهه پراگماتیسمی با قدرت
به نحو تاریخی این موضوع دارای اهمیت فراوانی است که روحانیت شیعه در مواجهه با امر قدرت دارای چه قصد و غرضی بوده است؟ و یا به عبارت دیگر چه هدفی را دنبال مینموده؟ چیزی که به لحاظ تاریخی میتوان از سیره مرجعیت شیعه مستخرج دانست، آن است که روحانیت شیعه در حکومت دخالتی مبنایی نداشته بلکه دخالت کارکردی داشته است. به عبارت دیگر فقیه شیعه در أمر سیاست مشارکت داشته جهت بسط و گسترش عمل به احکام شرعی و اگر سیاست و حکومت را نیز متعلق به خود میدانسته، از دریچه احکام فقهی این مهم را مطرح میکرده است. در استدلالهای متأخر حتی در هنگامی که روحانیت شیعه قصد اثبات تعلق حکومت برای خود را دارد، به مسئله اشراف بر احکام استناد میکند، به عبارت دیگر استدلال فقیه شیعه برای قائل بودن حق حکومت برای خود آن است که در جامعه باید احکام الهی جریان داشته باشد، جریان داشتن احکام لازمهای دارد که حاکم جامعه نسبت به آن احکام اشراف و تعهد داشته باشد، اشراف به احکام تنها متعلق به فقیه شیعه بوده و لذا حاکم جامعه باید فقیه باشد. همانطور که مشاهده میشود این استدلال رایج از دریچه احکام شرعی آغاز میکند و به نحو مبنایی حکومت را برای فقیه اثبات مینماید. اما چیزی که به نحو قدر متیقن میتوان از سیره علما برداشت نمود آن است که سلوک آنها با قدرت، برای بسط شریعت بوده و در این میان اجرای احکام الهی دارای اولویت جدی بوده است. این موضوع چیزی است که امروزه در بیان و سلوک روحانیت سنتی حوزه نیز میتوان پیگیری نمود.
مبناگروی در ضمن سیالیت در تاکتیک
هویت روحانیت شیعه بر اساس دیانت وی سامان مییافته و در این میان قومیت و ملیت أمری فاقد جایگاه بوده است. از همین رو علمای حله و جبل عامل در اصفهان مشغول راهبری میشوند علمای اصفهان و ... در نجف، این جهان وطنی خود دلیلی بوده بر عدم پیوند وثیق با حکومت هاست
موضوع مهم دیگری که بر عمل روحانیت شیعه سایه افکنده، مسئله مبنا گروی در ضمن سیالیت در تاکتیک است. روحانیت شیعه در مواجهه با أمر قدرت از یک مبنای مشخص دینی ثابت بهره میگیرد و آن هم تعلق قدرت و حاکمیت به اهل بیت و اجرای احکام الهی با تفسیر شیعه است. از طرف دیگر وی ادبار و اقبال ها، حب و بغضها و پیوندها و گسستهای خود را بر مبنای حب و بغض به این مبنا سامان میدهد. این مسئله مبنایی است که بر عمل روحانیت شیعه سایه افکنده. اما این مبنا چیزی نیست که بتوان در هر شرایطی و با هر کیفیتی آن را طرح کرد، از همین رو در عرصه عینیت و تاکتیک ها، روحانیت شیعه از سیالیت فراوانی بهره میبرد. این سیالیت مرهون اصل اساسی و مهم تقیه است. در حقیقت تقیه را میتوان یک الگو مهم حاکم بر عمل شیعه دانست که به او اجازه میدهد به گونهای رفتار نماید که به آن اعتقاد ندارد و یا لایههایی از اعتقادش را در رفتارش پنهان سازد.
ایده راهبردی امت
مسئله مهم دیگری که دارای ابعاد مختلف اجتماعی و سیاسی بوده، توجه به مقوله راهبری امت است. روحانیت شیعه همواره خود را در جایگاه رهبری امت میدیده است. از همین رو به شدت سویههای اجتماعی داشته و هیچ گاه گوشه گیر نبوده است. حتی در هنگامی که غلبه رویکردهای ضد اجتماعی و سیاسی مشاهده میشود، مقوله ترویج مذهب و راهبری امت فراموش نمیشود، بلکه تفاوت در آن است که مخاطب این راهبری را فرد بدانیم و یا جمع، اما روحانیت شیعه همواره به واسطه آنکه خود را جانشین رسول (ص) میدانسته، ایده راهبری را با خود حمل میکرده است.
ایده راهبری در عملکرد روحانیت متضمن ایجاد نهادی است که بتواند این مسئله را مدیریت و جهت دهی کند. نهاد مرجعیت چیزی است در گذر تاریخ ایجاد شده و بار این راهبری را به دوش میکشد.
جهان وطنی
مسئله آخری که میتوان به عنوان یک أمر حاکم بر کنش جمعی روحانیت به آن تذکر داد مقوله جهان وطنی است. هویت روحانیت شیعه بر اساس دیانت وی سامان مییافته ودر این میان قومیت و ملیت أمری فاقد جایگاه بوده است. از همین رو علمای حله و جبل عامل در اصفهان مشغول راهبری میشوند علمای اصفهان و... در نجف، این جهان وطنی خود دلیلی بوده بر عدم پیوند وثیق با حکومت ها. چراکه حکومت گره خوردگی با خاک داشته و لذا متضمن تعلق و وابستگی است، وابستگی روحانیت به باورهای خویش بوده و لذا هرجا که فرصت را فراهمتر میدیده، چه عراق و ایران و یا سوریه و لبنان، به آنجا میشتافته است. در حاضر نیز چنین چیزی را میتوان در بین بدنهای از طلاب و روحانیون حوزههای شیعه جستجو کرد.
/انتهای پیام/