به گزارش«سدید»؛ فرهنگ نقد و نقدپذیری از مؤلفهها و پیشرانهای اصلی یک جامعه پیشرفته است، ولی جای خالی این اصل مهم در کشور ما حس میشود. برای بررسی هر چه بیشتر این موضوع باید پای صحبت کارشناسان علوم انسانی نشست و درباره راهکارهای پایهریزی این فرهنگ گفتوگو کرد در همین راستا به سراغ تقی آزادارمکی رفته و با او در این باره گفتوگو کرده ایم. آزادارمکی استادتمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. از وی کتابهای بسیاری درباره جامعهشناسی منتشر شده است که میتوان به «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر» و «جامعه، سیاست و فرهنگ در ایران» اشاره کرد. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
آیا فرهنگ نقد و نقدپذیری در جامعه ایران وجود دارد؟
فرهنگ ایرانی با چند صفت احساسی و عاطفی بودن مردم، انطباقپذیری و سازگاری آنان، مهربانی و اغفال شناخته میشود. اگر مجموعه این صفات را در کنار هم بگذاریم، گویی فرهنگ ما در خود تنیده و در خود فرورفته است. این موضوع را در شعر و موسیقی ایرانی میتوان مشاهده کرد که حجب و حیا در هم آمیخته و همراه با مظلومیت اخلاقی، عاطفی و احساسی است. در نتیجه این فرهنگ اینطور نیست که در میدان حاضر باشد و خود را عرضه کند و به داوری بگذارد و داور بطلبد.
به دلایل تاریخی فرهنگ ما به چنین وضعیتی دچار شده است؛ نظامهای استبدادی در این اتفاق بیتأثیر نبوده است. از همین رو نمیتوانیم وجوهی از خردورزی و نقدپذیری را در این فرهنگ داشته باشیم. این فرهنگ در مقابل یک هجمه نقدگونه به سرعت به گوشه میرود و عقلانیت مدرن، که میتواند موجب داوری قرار گرفتن و دیگران را به داوری واداشتن باشد، کم است.
توجه کنید که ما در فرهنگ ایرانی فیلسوفان اندک ولی ادیبان و شاعران بیشتری داریم؛ غلبه شاعران و ادیبان در فرهنگ ایرانی به جای فیلسوفان و متفکران نشانه میدهد که صدای ما احساسی و شاعرانه است. اگر این شاعرانگی خیلی قدرت پیدا کند و در عرصه بیاید، احتمالاً روایتهای تاریخی، دینی و عاطفی را از خود ارائه میدهد تا روایتهای عقلانی به مرحله نقد و داوری برسد.
همچنین، شرایط جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی و اجتماعی معاصر اجازه نداده است که فرهنگ خودداوری شکل بگیرد، زیرا همیشه بحث از هجوم و سرکوب فرهنگ و یا کنترل آن بوده است. هجوم به فرهنگ در زمان پهلوی یک اصل بود و در جمهوری اسلامی کنترل فرهنگ اصل قرار گرفته که در هر دو صورت این فرهنگ قابلیت تام و تمام خود را در عرصه نقد و داوری از دست داده است.
فرهنگ نقد و نقدپذیری برای نهادینه شدن در جامعه به چه ساز و کاری نیاز دارد؟
این موضوع به سادگی امکان پذیر نیست؛ من، شما و حتی سیاست هم نمیتواند آن را انجام دهد. آنهایی که فرهنگ را زخمی کردند و مهاجم بودند دیگر نمیتوانند این کار را انجام دهند. به همین دلیل تکنولوژی غربی، مدرنیته، دولتها و نظامهای سیاسی از پس این کار برنمیآیند.
راهکار این است که کاری به فرهنگ نداشت و اجازه داد تا رشد و نمو کند و ارتباط خود را با فرهنگهای پیرامونش برقرار کند و با فرهنگهای دیگر به نقد، داوری و بررسی بپردازد. اکنون درون این مجموعه خردهفرهنگهایی مانند فرهنگهای بومی، دینی و اجتماعی وجود دارد و به جای اینکه از بالا به آنها حکم و یک فرهنگ را بر آنها مسلط کنیم و فرهنگهای دیگر را زیردست قرار دهیم باید اجازه داد که بدون هیچ مداخلهای با هم ارتباط برقرار و گفتوگو کنند تا پیوندهای جدیدی بین آنها به وجود بیاید. برای مثال در زمان شاه فرهنگِ ایرانیِ ملیگرایانهِ سلطنتطلبانه را حاکم کردند و خردهفرهنگهای دیگر را تحت فشار قرار دادند و دچار میرایی بسیاری از آنها شدند که مقاومت کردند یا از بین رفتند.
باید اجازه داد که این پیوندها بازتولید شود و ارتباطهای جدیدی بین فرهنگها و خردهفرهنگهای متفاوت شکل گیرد. وقتی قوت فرهنگی به وجود بیاید، احتمالاً امکان مبادله، گفتوگو و ارتباط با فرهنگ بیرونی را به عنوان یک کلیت پیدا خواهد کرد. در نتیجه اجازه خواهد داد که عناصری از این فرهنگ با عناصری از فرهنگ جهانی ارتباط برقرار کند.
نقد سازنده است؟
نقد قطعاً سازنده و نیز استهزا و نادیده گرفتن ویرانگر است. وقتی یک عنصر فرهنگی دیده نشود یا بخش یا کلیتی از فرهنگ را به استهزا بگیریم، فرهنگ دچار میرایی میشود، در حالی که نقد سبب شکوفایی خواهد شد. اگر ما فرهنگ را آزاد بگذاریم و رها کنیم، نیروهایی پیدا خواهند شد که هم حافظان فرهنگ و هم ناقدان آن هستند؛ یعنی متفکران، روشنفکران، نویسندگان، شعرا، مورخان و ادیبانی پیدا خواهند شد که در عین مدافع بودن فرهنگ، منتقد آن هم هستند. در نتیجه به پالایش و نقد فرهنگ پرداخته میشود و وجهه جدیدی از فرهنگ در زیست مدرن پیدا خواهد شد تا فرهنگ ایرانی ماندگار شود.
نقد سازنده و اصلاحگر چه خصوصیاتی دارد؟
نقد سازنده به مکانیزمی گفته میشود که حتماً مثبت باشد؛ نقد میتواند در جاهایی ویرانگر باشد و یک عنصر فرهنگی را از بین ببرد. سازنده بودن نگاه مهندسی به فرهنگ است. تعاریف نقد سازنده و نقد مثبت را باید کنار بگذاریم. ویژگی نقد سؤال کردن، پالایش، حذف عناصر ناکارآمد و غیرمفید و نیز دفاع از عناصر مفید و کارآمد و بهروز است.
با این توضیح باید چه شرایطی برای بیان نقد وجود داشته باشد؟
به جای اینکه وزارتخانههایی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت علوم و هزاران سازمان را برای دخالت در فرهنگ ایجاد و مجموعهای از بوروکراتهای بیمار و ضعیف را مسئول فرهنگ کنیم، باید نیروهای فرهنگی حوزه فرهنگ را مدیریت کنند؛ یعنی اجازه دهیم روشنفکران، ادیبان و هنرمندان حوزه فرهنگ را مدیریت کنند. در آن زمان فرهنگ تعالی و بهبود پیدا میکند و بسامان میشود. بنابراین، باید کار را به اصحاب فرهنگ واگذار کرد تا به بوروکراتهای سیاسی و مدیران اجرایی که میخواهند فرهنگ را کنترل و مدیریت کنند.
نظر شما در رابطه با کرسیهای آزاداندیشی چیست؟
کرسی آزاداندیشی را سازمان سیاسی برای اینکه اهداف خود را در دانشگاه و سیاست پیش ببرد درست کرده که تا حالا جواب نداده است. این کرسیها بیش از ۱۰ سال است که ایجاد شده اما کارایی نداشته است. هیچ متفکری را در این کرسیها نمیبینیم؛ تنها عدهای بوروکرات سیاسی آمدند و منفعت بردند و از این کرسیها امتیاز گرفتند. کرسیهای آزاداندیشی یک راه انحرافی در باب ساماندهی در حوزه علم و فرهنگ است.
نظریهپردازی برای صاحبان نظریه است و متفکران صاحب اندیشه هستند، اما از آنها دعوت نمیشود که در جایی حضور داشته باشند و نظریهپردازی کنند. آنها در خانه و کتابخانه و مقالاتشان نظریهپردازی میکنند. فضای علم و دانش باید آنها را کشف کند؛ یعنی مطلب آنها باید چاپ شود و کرسی نقد شکل بگیرد تا سره از ناسره مشخص شود، وگرنه این کارها ظاهرسازی و به سخره گرفتن علم و دانش است.
ما چقدر اهل گفتوگو هستیم؟
نقد بر گفتوگو مقدم است. وقتی توان و قدرت نقد نداشته باشیم، گفتوگو شکل نمیگیرد. وقتی گفتوگو رخ میدهد که افراد صاحب اندیشه، منتقد و مدافع نقد به میدان بیایند. وقتی این افراد حضور ندارند، این موضوع بیربط است.
گفتوگو در جامعه ما معنا ندارد. حتی در خانوادهها، پدر و مادر با هم گفتوگو نمیکنند تا سرنوشت فرزند خود را تعیین کنند؛ وقتی که مشکلی در زندگی پیش میآید با هم گفتوگو نمیکنند و به یکدیگر زور میگویند و در حق هم جفا میکنند. با چنین وضعیتی چگونه میتوان در حوزه اندیشه سخن گفت، در حوزه اندیشهای که غربت متفکران وجود دارد.
سخن پایانی.
وقتی جامعه میتواند به عرصه گفتوگو وارد شود که دانشمندان، متفکران و صاحبان اندیشه حاضر باشند. این افراد هم زمانی حاضر میشوند که شرایط گفتوگو و نقد به وجود بیاید. شرایط نقد زمانی به وجود میآید که جامعه به لحاظ فرهنگی احساس زنده بودن و حیات کند؛ یعنی فرهنگ جان بگیرد. وقتی مجموعه این شرایط وجود نداشته باشد، نقد، گفتوگو و پالایش فرهنگی ممکن نیست.
/انتهای پیام/
منبع: ایکنا