گروه فرهنگ و هنر «سدید» پوریا فرجی؛ رمان جنایی-معمایی «سالتو» نوشته مهدی افروزمنش، رماننویس، نویسنده و روزنامهنگار در حوزه اجتماعی از مجموعه آثاری است که به زیست و کندوکاو پدیده حاشیهنشینی در شهرهای بزرگ پرداخته که در آن شخصیت اصلی قصه تلاش میکند در یک وضعیت که گویی ترجیح موقعیت بد نسبت به موقعیت بدتر است خود را از وضعیت فقر و بیچارگی در حاشیهنشینی جدا کند و به ورزش کشتی که هم عشق او و هم مأمنی برای لحظاتی خلاصی از رنج و بدبختی است گرایش پیدا کند و دراینبین او با افرادی از طبقه مرفه و ثروتمند جامعه آشنا میشود که در سرنوشت زندگی و آینده او نقش اساسی ایفا میکنند. دراین بین چندی پیش سریال «یاغی» از شبکه نمایش خانگی پخش شد و در طی ۲۰ قسمت و در اکثر قسمتها مخاطب را به نحو قابل قبول و موردتوجهی به خود جذب کرد که داستان اصلی این سریال برگرفته از داستان رمان مهدی افروزمنش بود که محمد کارت، کارگردان سریال یاغی تلاش کرده بود تا به پشتوانه فیلمنامه نگارش شده توسط پدرام پورامیری و حسین دوماری و با تأثی از فهوای مفاهیم و مضامین رمان سالتو دست به یک اقتباس خلاقانه بزند.
نویسنده سالتو کیست؟
مهدی افروزمنش، نویسنده، رماننویس و روزنامهنگار متولد ۱۳۵۷ در تهران است. ازجمله سوابق فعالیتهای مطبوعاتی وی میشود به دبیر اجتماعی روزنامههای شرق، اعتماد، بهار، شهروند و فرهیختگان اشاره کرد؛ لذا تمرکز او در چهارچوب روزنامهنگاری حرفهای روی مسائل اجتماعی توانسته پایههای محکم و انگارهها و برداشتهای موثق میدانی را برای وی به ارمغان بیاورد تا او به نحو شایسته آنها را در رمان سالتو که اساساً چیستی و چرایی و چگونگی زیست یک نوجوان محروم و حاشیهنشین از نقاط عطف آن محسوب میشود به کار بندد. افروزمنش در جشنواره مطبوعات کشور و جشنواره شهری (در سال ١٣٨٣ و ١٣٨۵) موفق شد تا بهعنوان بهترین گزارشنویس معرفی شود. همچنین از دیگر افتخارات وی رمان «تاول» است که توانست عنوان بهترین رمان سال ۱۳۹۳ را از موسسه هفت اقلیم از آن خود کند. دیگر آثار او کتابهای «پشت خط» و مجموعه داستان «باران در مترو» است.
چیست نگاری درباره «سالتو»
سیاوش به دلیل فقر و تنگدستی هیچگاه نتوانسته برای گام برداشتن در مسیر تحقق آرزوی قهرمان شدن در کشتی در باشگاه ورزشی ثبتنام کند و تکنیکها و فنون کشتی را فقط در فیلمهای ضبط شده رقابتهای کشتی دیده و آموخته است؛ اما آغاز تغییر مسیر سرنوشت پرپیچوخم سیاوش از روزی آغاز میشود که برای انجام یک مسابقه کشتی راهی محل برگزاری رقابت میشود
قصه رمان از تشریح و بررسی وضعیت حاشیهنشینی مردم منطقهای حاشیهای مشهور به جزیره در اطراف محله فلاح در جنوب غرب شهر تهران آغاز میشود و نوجوانی به نام سیاوش که دیگر به آغاز دوران جوانی نزدیک میشود و سودای قهرمان شدن در ورزش کشتی شب و روز او را اشباع کرده است. سیاوش دارای یک پدر معتاد است که از سرنوشت او خبر کافی ندارد که زنده است یا مرده و یک مادر مبتلا به بیماری روانی و ناکام از عشق گذشته بهواسطه سنتهای طایفهای که گاهی ساعتها زمان خود را به بازی با یک عنکبوت میگذارند و فکر کردن به دختری ساکن در جزیره به نام مریم که بخش مهمی از احساس و عواطف سیاوش به او مشغول شده است. سیاوش به دلیل فقر و تنگدستی هیچگاه نتوانسته برای گام برداشتن در مسیر تحقق آرزوی قهرمان شدن در کشتی در باشگاه ورزشی ثبتنام کند و تکنیکها و فنون کشتی را فقط در فیلمهای ضبط شده رقابتهای کشتی دیده و آموخته است؛ اما آغاز تغییر مسیر سرنوشت پرپیچوخم سیاوش از روزی آغاز میشود که برای انجام یک مسابقه کشتی راهی محل برگزاری رقابت میشود و در آنجا با حریفش کشتی جانانهای میگیرد و پیروز میشود.
در آن روز دو نفر غریبه به نامهای نادر و سیامک مبارزه وی در آن مسابقه را دیده و نادر شیفته استعداد او در کشتی گرفتن میشود. نادر که مرد متول و از طبقه ثروتمند ساکن تهران است و خود روزی قهرمان کشتی و از کشتی گیران آیندهدار بوده و در جریان حادثهای از ادامه این مسیر بازمانده، تصمیم میگیرد تا به سیاوش کمک کند تا به آرزویش برسد. او از سیاوش حمایت میکند، اما همانطور که سیاوش در زندگیاش باور دارد که هیچ محبتی بیچشمداشت نیست؛ به مرور او متوجه قصد و نیت اصلی نادر برای نزدیک شدن و کمک به او میشود. از یکسو سیاوش عاشق کشتی است و حالا خود را در مسیری میبیند که پایانش تحقق آرزوی قهرمانیاش در کشتی است و از سوی دیگر باید در یک باند بینالمللی مخوف قاچاق مواد مخدر که رئیس آن نادر است بهاندازه سهمی که نادر در ازای محبت و چشمداشتاش از سیاوش انتظار دارد ایفای نقش کند؛ ضمن آنکه او باید سرپرستی مادر بیمار خود را نیز کماکان به عهده داشته باشد. مجموعه اتفاقات و چالشهای احساسی و عاطفی و معمایی و جنایی پیرامون سیاوش، شخصیت اصلی داستان، او را دائماً در موقعیتهایی قرار میدهد تا بالاخره خود را به هر طریق ممکن از مصائب و دشواریها برهاند که این مجموعه رویدادها و اتفاقات و نحوه عبور شخصیت اصلی داستان از آنها از اصلیترین جذابیتها و نقاط عطف قصه این رمان به حساب میآید.
رمان سالتو برای علاقهمندان به داستانهای جنایی-معمایی که میزانی هم به دنبال کردن گرایشات ابزورد در داستان علاقهمندند میتواند اثر قابل قبولی باشد، اما ازآنجاکه در سطر پیشین گفته شد، چون داستان دارای کشش و فضای ملموس و رازآلود و غیرقابلپیشبینی است میتواند موردتوجه سایر علاقهمندان به کتابهای قصه و داستان و رمان نیز قرار بگیرد.
سالتو، دستمایهای برای یک اقتباس
مهدی افروزمنش در سال ۱۳۹۹ حق اقتباس کتاب سالتو را به پلتفورم فیلیمو واگذار کرد و بهنوعی مسیر اقتباس از داستان این کتاب برای ساخت یک سریال با مضامین و ساختار مشابه با پلات داستانی آن در قالب سریال یاغی هموار شد. محمد کارت، کارگردان سریال یاغی، ضمن حفظ اصالت الگوی اصلی داستان رمان سالتو در سریال یاغی، به نحو شایستهای حرف و روایت تصویری مستقل خود را ازآنچه افروزمنش پیشتر در رمانش داستانسرایی کرده بود را بیان کرده است؛ که ازاینرو ردپای ملموس کارت در مفاهیم چندلایهای که در سریال یاغی برآمده از فضای مواجه شخصیت اصلی داستان (در اینجا جاوید گنجی بهجای سیاوش) با مصائب و رویدادها و چالشهای پیرامونش وجود دارد قابللمس است. یاغی با دستمایه قرار دادن فضای کلی داستان سالتو، تلاش کرده تا تصویرسازی خوبی از فضای زندگی یک شخص حاشیهنشین و ارتباطات فردی و اجتماعی او و خصوصاً کنشهای احساسی و عاطفی و عاشقانهاش در لابهلای تنگناها و مصائب دشوار زندگیاش ارائه کند.
یاغی موفق شده تا به نحو خلاقانهای مسیر تداوم شخصیت اصلی داستان (که افروزمنش در پایان داستان آن را تثبیت میکند و مایل است تا آن نقطه قله او باشد) ادامه میدهد و وی را در قالب یک شخصیت اصلی قهرمان به نام شخصیت جاوید گنجی به نقطهای میرساند که از نیستی و بیچیزی و بیپشتوانگی و نقص هویتی ظاهری، به نقطه تکامل میرسد؛ به دنبال آن جاوید گنجی علیرغم رسیدن به قله قهرمانی کشتی جهان، به مرد پیروز میدانهای سخت زندگی و فرد غالب در چالشهای کمرشکن و فاتح جنگ رو در رو با مشکلات تبدیل میشود
ازاینرو یاغی موفق شده تا به نحو خلاقانهای مسیر تداوم شخصیت اصلی داستان (که افروزمنش در پایان داستان آن را تثبیت میکند و مایل است تا آن نقطه قله او باشد) ادامه میدهد و وی را در قالب یک شخصیت اصلی قهرمان به نام شخصیت جاوید گنجی به نقطهای میرساند که از نیستی و بیچیزی و بیپشتوانگی و نقص هویتی ظاهری، به نقطه تکامل میرسد؛ به دنبال آن جاوید گنجی علیرغم رسیدن به قله قهرمانی کشتی جهان، به مرد پیروز میدانهای سخت زندگی و فرد غالب در چالشهای کمرشکن و فاتح جنگ رو در رو با مشکلات تبدیل میشود. درواقع یاغی با یک اقتباس توأم با خلاقیت، شخصیت اصلی خلقشده توسط افروزمنش در سالتو را به نقطهای میرساند که هیچگاه با سرنوشتی که در سالتو برای آن احرازشده قابل مقایسه نیست که این اتفاق شامل یک اقتباس خلاقانه میان موضوعات «آنچه هست» با «آنچه میتواند باشد» و «تسلیم دست تقدیر» با «انتخاب در زندگی» است که از مهمترین تفوقها و تفاوتهای اثر یاغی نسبت به اثر سالتو است؛ لذا داستان یاغی بیشتر درباره شخصیت اصلی حول انتخاب در زندگی میچرخد و در مقابل فضای عمده درباره شخصیت اصلی در سالتو بر تسلیم تقدیر و سرنوشت محتوم متمرکز است.
برداشت پایانی
غلبه فضای داستان سالتو با سیاهی است و مقداری به فضای اجتماعی دوستوپیایی مربوط به حاشیهنشینی در کلانشهر نزدیک شده، اما در مقابل سریال یاغی توانسته به نحو عمیقتری به این فضای حاشیهنشینی با توصیفها و روایتها و بیانهای چندلایه و متنوع و گوناگون بپردازد؛ و اصلاً همین پردازش عمیق ابتدایی به فضای زیست حاشیهنشینی قهرمان داستان سریال یاغی است که مابعد آن شامل آنچه برای قهرمان داستان سریال رخ میدهد را از منطق و باورپذیری و عینیت مملو میکند. آنچنان که گفته شد فضای غالب در رمان سالتو علیرغم داشتن داستانی با نقاط عطف جذاب و کششها و کنشهای غافلگیرانه و غیرقابلپیشبینی، متمایل به سیاهی و ناامیدی است، اما در مقابل سریال یاغی با همان اهرم مؤثر خلاقیت در لفافه اقتباس تلاش کرده تا فضای ناامیدی و سیاهی و تلخی در داستان را بالاخره به نقطه روشنی و امیدواری سوق دهد؛ لذا ازاینرو فضای داستانی سریال یاغی غالباً از سیاهی و ناامیدی آغاز میشود، اما در ناامیدی غرق و تثبیت نمیشود و به قله تحقق روشنیها و امیدواری باورمندانه و عملگرانه میرسد.
با بررسی توأم داستان رمان سالتو و داستان سریال یاغی، درمییابیم که پایه و اساس قصه در یاغی را بعضاً همان مضامین رمان سالتو تشکیل میدهد، اما یاغی در مفاهیم، حرف و نکات خود را به شکل یک روایت مستقل عنوان کرده است. کتاب رمان سالتو اساساً داستان محور و بعضاً دارای قالب گزارش-مستند است و داستان سریال یاغی بهخوبی این قالب اولیه داستانی برآمده از پلات داستانی سالتو را به دست یک ملودرام عاشقانه سپرده که گاهی در مقاطعی بهسوی یک درام تماماً اجتماعی نیز تمایل پیدا میکند. افروزمنش در داستان سالتو از محل پردازش به یک داستان متوسط و معمولی با سوژههای امروزی و ملموس، به خلق کنشهای غافلگیرانه و غیرقابلپیشبینی و همراه با کشش اقدام کرده است و در مقابل یاغی همین داستان را با قالب اصلیاش به شکل یک روایت تصویری قابلتأمل و جذاب تبدیل کرده است. درواقع یاغی با درک درست از ارزش و اهمیت ذاتی آن کششها و کنشها در سالتو، همان مسیر را برای رسیدن به تفوق ارزشهای خود در یک مدیوم تصویری برای تصویرسازی روایتهایش ادامه داده است.
داستان سریال یاغی لایههای مستعد زیر متنی که میتوانست در داستان رمان سالتو قرار داشته باشد را کشف و به دست روایت تصویری سپرده است؛ لذا داستان سریال یاغی زیرمتنهای مستتر در رمان سالتو را بهخوبی شناخته و آن را در یک داستان سریال زنده کرده است. این تعامل میان داستان یک رمان با داستان یک سریال، از جنس یک اقتباس همراه با خلاقیت میتواند یک تجربه موفق محسوب شود تا توسط سایر فیلمها و سریالها نیز الگوبرداری شود؛ زیرا دههها است که در کشور، محصولات سینمایی و سریالی همواره با مشکل خلأ وجودی متن داستان محور و قصهگو که دارای جذابیت برای جذب مخاطب و توسعه فرهنگ داستانسرایی و قصهگویی در جامعه باشد روبرو است که این خلأ ساختاری روی سایر بخشهای مرتبط با فرآیند تولید فیلم و سریال در کشور در سینما و تلویزیون و اخیراً شبکه نمایش خانگی نیز اثر منفی خود را نشان داده است. این تعامل مؤثر میان داستان یک رمان با داستان یک سریال نمایش خانگی نشان میدهد که درمجموع تعامل دوسویه میان حوزههای نشر کتاب و پخش فیلم و سریال میتواند منجر به تقویت فرآیند اقتباس از داستانهای مکتوب در خلق داستان در آثار تصویری فیلم و سریال شود؛ زیرا بیان این نکته خود گواهی بر این جریان است که اقتباس داستان سریال یاغی از رمان سالتو منجر شد تا بازار نشر این کتاب بیشازپیش رونق بگیرد و مخاطب این سریال به خواندن رمان سالتو نیز تشویق شود.
/انتهای پیام/