ریشه شناسی مفهوم حاشیه نشینی در گفتگو با دکتر مسعود عالمی نیسی؛
حاشیه نشینی در واقع یک نوع محرومیت از فرصت‌ها و ارزش‌های جاری در میان اقشار مختلف جامعه است. مسئله‌ای که نمی‌توان آن را به یک دلیل پیوند زد. آنچه امروز در میان زندگی شهری یا در جوار آن با نام حاشیه نشینی در جریان است، حاصل و برونداد مشکلات اجتماعی و ساختاری مهمی در نظام سیاستگزاری است.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نفیسه رحمانی: دکتر مسعود عالمی نیسی؛ استادیار رشته جامعه شناسی اقتصادی و توسعه در دانشگاه علامه طباطبائی و مدیر گروه تعاون و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی این دانشگاه در گفتگو با سدید درصدد تبیین دقیق‌تر پیرامون موضوع حاشیه نشینی است.
 
حاشیه نشین، شهروند ستاره دار نیست! / شهروند حاشیه نشین، ستاره دار نیست!
 
حاشیه نشینی به عنوان یک پدیده ثانویه در نظام معادلات توسعه قابل بررسی و ارزیابی است. حاشیه نشینی به خودی خود به وجود نیامده و مجموعه‌ای از دلایل در حوزه نظام‌های سیاستگذاری فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی منجر به این نتیجه شده اند. از نظر شما؛ مهم‌ترین دلیل به وجود آمدن حاشیه نشینی در کلان شهر‌ها کدام اند؟ آیا شما با این گزاره موافقید؟
نخستین نکته‌ای که پیش از ورود به بحث حاشیه نشینی باید به آن توجه کرد، یک ابهام است! در تعریف مفهوم حاشیه نشینی یک ابهام مهم وجود دارد. ابهامی که از ابعاد فیزیکی این مسئله شروع شده و به ابعاد دیگر نیز راه پیدا می‌کند. در برخی از کشور‌ها مثل مالزی، حاشیه نشینی به معنای حاشیه‌هایی در کنار مرکز شهرهاست. نام حاشیه نیز از همین موقعیت گرفته شده است. اما وقتی این مفهوم به کشور‌های دیگری می‌آید، وضعیت متفاوتی پیدا کرده و در نتیجه شیوه پرداخت به این مسئله نیز دستخوش دگرگونی می‌شود. مثلا در تهران؛ مناطقی با نام حاشیه داریم که درست در بطن شهر تهران هستند و در عین حال حاشیه نام دارند! اسلام شهر، ده ونک یا مناطقی شبیه به این‌ها که در کنار شهرک غرب یا سعادت آباد قرار گرفته و، اما حاشیه نام را بر روی خود دارند. در صورت رویت چنین مواردی است که تعریف حاشیه نشینی موسع‌تر و البته مبهم‌تر از پیش می‌شود.
ممکن است شما به عنوان یک مخاطب درباره ماهیت این حاشیه‌ها سوال کنید. شما می‌خواهید به درستی بدانید که آن‌ها چیستند؟! من در پاسخ این سوال باید به چند مولفه اشاره کنم. مناطق حاشیه، مناطقی هستند که در آنها؛ ساکنان اغلب از مهاجران هستند. آن‌ها در منازلی با وضعیت مالکیت غیررسمی سکونت دارند و از جهت دریافت خدمات شهری، ضعیف هستند. شما اگر این تعریف را بپذیرید، می‌توان ادعای تازه‌ای در این راستا مطرح کرد. حاشیه نشینی ترکیبی از چند مسئله است؛ که البته این تعریف و ترکیب شاید نتواند همه مصادیق حواشی را نیز در بر گیرد.
مسئله حاشیه نشینی ترکیبی از مهاجرت پرسرعت و متراکم افراد از شهر‌های کوچک یا روستا، به کلان شهر‌ها و خانه‌هایی بدون سند مالکیت، استاندارد در ساخت و ساز و از لحاظ دریافت خدمات شهری محروم است. هریک از مسائلی که در این تعریف مورد اشاره و تاکید قرار گرفته را می‌توان به صورت جداگانه مورد بحث و بررسی قرار داد. همچنین اگر میانگین رفاه و فقر ساکنین منطقه حاشیه را به این تعریف اضافه کنید، بحث دچار تحول مهمی خواهد شد. مثلا اگر به ده ونک مراجعه کرده و وضعیت زندگی ساکنین این منطقه را از نزدیک ببینید، متوجه خواهید شد که میانگین معیشت مردم در این منطقه حاشیه ای، به ویژه در فاکتور تغذیه وضعیت نامطلوبی ندارد! در واقع آن‌ها با نقل مکان به این حاشیه ها، از هزینه مسکن کاسته و زندگی راحت تری را در این منازل بنا کرده اند. پس چطور می‌توان این خانواده را در دسته بندی خانوار‌های حاشیه نشین دیگری قرار داد که از جهت تغذیه نیز در مضیقه‌های جدی قرار دارند! این یکی از دلایلی است که من در ابهام حاشیه نشینی به آن استناد می‌کنم. بنظر من ابعاد مسئله‌ای به نام حاشیه نشینی بسیار ناواضح است. همین عدم شفافیت منجر به ابهام در تعریف این مفهوم می‌شود.
در همین راستا اشاره به تاثیر مولفه‌هایی همچون فقر، وضعیت اشتغال، وجود آسیب‌های اجتماعی و ... نیز صحیح و به جاست. البته ما در ادامه بحث بر همان چهار فاکتور اشاره شده تمرکز می‌کنیم که سخنان مان دچار تشتت و تکثر نشود.

نخستین مولفه‌ای که شما در تبیین حدود و ثغور حاشیه نشینی به آن اشاره کردید، مهاجرت بود. در واقع تصمیم مهاجرت افرادی از مناطق روستائی یا شهر‌های کوچک به شهر‌های بزرگ، در کنار مولفه‌های دیگر منجر به بروز مسئله حاشیه نشینی شده است. آیا از نظر شما؛ مهاجرت مهم‌ترین دلیل به وجود آمدن حاشیه نشینی است؟! جایگاه این مفهوم در نسبت با دیگر دلایل بروز حاشیه نشینی کجاست؟
مهاجرت به دلایل مختلفی رخ می‌دهد. برخی از مهاجرین در نقاط غیر حاشیه‌ای و درون شهر‌ها پراکنده هستند و به مناطق حاشیه‌ای نمی‌آیند. اکثر آن‌ها وضعیت مالی مطلوبی دارند، شما بسیاری از آن‌ها را نمی‌شناسید و نمی‌دانید که این قشر از مهاجران در کدام مناطق سکونت دارند. در واقع این عده از مهاجران موفق به تشکیل زندگی تازه و عرفی خود در کلان شهر مقصد شده اند.
مبتنی بر این فرض، مهاجرت را نمی‌توان تنها دلیل حاشیه نشینی به حساب آورد. بسیاری از مهاجران درگیر این مسئله نشده و البته برخی از آنان نیز غالب ساکنین این مناطق را تشکیل می‌دهند. اما در کنار این مولفه، باید به سه مولفه دیگر اشاره کنم که در ابتدای این بحث نیز به صورت موجز به آن‌ها پرداختم. مولفه‌هایی که شاید به صورت جداگانه تاثیر مستقیمی بر بروز یا ظهور پدیده حاشیه نشینی نداشته باشند، اما در کنار هم قرار گرفتن آن‌ها منجر به تشکیل این مسئله شده است.
صرفِ حاشیه نشین بودن، دلیل موجهی برای عدم رسیدگی به مشکلات افراد یک جامعه به حساب نمی‌آید. هیچ مقام مسئولی نمی‌تواند اینطور ادعا کند که ساکنان این منطقه به دلیل حاشیه نشینی نباید دارای وضعیت اشتغال روشن باشند. اهواز رتبه دوم بیکاری در کشور را دارد! بیکارانی که در شهر و حاشیه به یک اندازه بیکارند! بیکار‌هایی که در مناطق حاشیه‌ای زندگی می‌کنند، ستاره دار نیستند که شما به راحتی آن‌ها را از دیگران سوا کنید!

وضعیت ضعیف ارائه خدمات شهری، ارتباط مستقیمی با ماهیت حاشیه نشینی ندارد. شما نمی‌تواند جنس زندگی فقیرانه یا ضعیف‌تر در مناطق حاشیه را دلیل قابل قبولی بر ضعف ارائه خدمات شهری در این مناطق بدانید. مثلا در اهواز که حدود ۸۵۰ هزار نفر حاشیه نشین در اطراف خود دارد، این مسئله عمیقا قابل بررسی است. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مناطقی با عنوان باغات شاه در اطراف اهواز وجود داشت که تصمیم بر تبدیل آن مناطق به فضای سبز بود. کمربند سبزی که با هدف بیابان زدائی در اطراف اهواز در دست احداث بود و البته تا به امروز نیز وضعیت روشنی پیدا نکرده است. وقتی این پروژه ناتمام رها شد و مدیری به فکر اتمام آن نیفتاد، مردم این زمین‌ها را بدون سند از آن خود کرده و در آن سکنی گزیدند. از سوی دیگر نیز ستاد اجرائی فرمان امام (ره) در قبال این زمین‌ها ادعای مالکیت کرده و با ساکنان این منطقه به مشکل خورده است. این اختلاف در سالیان نسبتا طولانی ادامه پیدا کرده و حل ناشده باقی مانده است. ساکنان این منطقه، مهم‌ترین حاشیه نشینان اهواز هستند که در تمام این سال‌ها از دریافت خدمات شهری نیز محروم مانده اند.
شهرداری اهواز بر مبنای نقشه جامع شهر، این منطقه را در محدوده شهر به حساب نمی‌آورد و اختلافی بین ستاد اجرائی از یکسو و شهرداری از سوی دیگر به وجود می‌آید. اختلافی که تا امروز وجود داشته، و خانه‌ها در طی سالیان بدون دریافت سند، خدمات شهری و ... باقی مانده اند. شهرداری بخاطر قانون حریم شهر، اجازه اختصاص بودجه به این منطقه را ندارد و از سوی دیگر نیز یک نهاد درباره این محدوده ادعای مالکیت دارد. یکی از مهم‌ترین دلایل گسترش حاشیه نشینی در اطراف اهواز همین مسئله است. مسئله‌ای که اگر در بخش مدیریتی حل شود، بخش قابل توجهی از مشکلات معیشتی مردم این مناطق نیز از بین رفته و منطقه حاشیه نشین از اساس بازسازی یا ویران می‌شود.
مولفه مهم دیگری که در این راستا می‌توان به آن توجه کرد، مسئله فقر و بیکاری در مناطق حاشیه است. صرفِ حاشیه نشین بودن، دلیل موجهی برای عدم رسیدگی به مشکلات افراد یک جامعه به حساب نمی‌آید. هیچ مقام مسئولی نمی‌تواند اینطور ادعا کند که ساکنان این منطقه به دلیل حاشیه نشینی نباید دارای وضعیت اشتغال روشن باشند. اهواز رتبه دوم بیکاری در کشور را دارد! بیکارانی که در شهر و حاشیه به یک اندازه بیکارند! بیکار‌هایی که در مناطق حاشیه‌ای زندگی می‌کنند، ستاره دار نیستند که شما به راحتی آن‌ها را از دیگران سوا کنید! هر راه حلی برای معضل بیکاری وجود داشته باشد، قسمت عمده‌ای از مشکلات این افراد را نیز حل کرده و در کل به مسئله حاشیه نشینی کمک فراوانی می‌کند. بسیاری از حاشیه نشینان با سودای اشتغال به سمت شهر‌های بزرگ‌تر مهاجرت می‌کنند. اگر وضعیت اشتغال این افراد روشن شود، حتما عده کثیری از آن‌ها به شهر‌های خودشان بازمیگردند.
نکته دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کنم، وضعیت استاندارد مسکن در نواحی حاشیه است. استانداردی که در مناطق مختلفی از شهر‌ها و روستاها، شبیه به حاشیه هاست، اما ناظران ساختمانی و مدیران مربوط اعتراضی به این وضعیت ندارند. آپارتمان‌های زیادی به صورت غیراصولی در شهر‌ها و روستا‌ها ساخته می‌شوند که اتفاقا سند دارند و ظاهرا بدون مشکل روی پای خود ایستاده اند! غیراصولی بودن مسکن‌های حاشیه ای، دلیل موجهی برای تفاوت این مناطق با سایر منطقه‌های شهر نیست. اگر دستگاه‌های ذیربط به وظایف شان عمل کرده و این موارد را حل کنند، ما مسئله تازه‌ای به نام حاشیه نشینی نداریم!
حاشیه نشینی یک مسئله تازه و متفاوت از این عناصر مورد اشاره من نیست. ما ترکیبی از چهار مسئله مهاجرت، اشتغال، وضعیت دریافت خدمات شهری و استاندارد ساختمان در مناطق حاشیه‌ای داریم. مسائلی که اگر مسئولان داروی آن را پیدا کرده و به درستی استفاده کنند، دردی به نام حاشیه نشینی در سطح مدیریت کلان مطرح نمی‌شود. ولی اگر چنین زاویه نگاهی به مسئله نداشته و عناصر آن را ترکیب نکنند، حتما در حل مسئله با مشکل مواجه می‌شوند.
من به این مسئله معتقدم که ابراز مسئله مستقلی به نام حاشیه نشینی در کشور ما، یک اشتباه مهم است. بنظر من این زاویه نگاه، وانهادن یک مسئله بزرگ به عنوان مبهمی و ابری است. مسئله‌ای که در صورت طرح درست آن می‌توان راه حل‌هایی اندیشیده و به مصاف آن رفت. حاشیه نشینی در ایران تبدیل به مسئله‌ای نامعلوم و مبهم شده که کسی قادر به حل آن نیست. دلیل اصلی این عدم توانائی هم ابهامی است که از ابتدای مصاحبه بر آن تاکید دارم. افراد مختلفی که درباره حاشیه نشینی صحبت می‌کنند، اصلا زمینه ها، عناصر و دلایل آن را به روشنی نمی‌شناسند.

شما بر این باورید که حاشیه نشینی مخلوطی از مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه است. هم نشینی این مسائل منجر به بروز مسئله بزرگ تری به نام حاشیه نشینی شده است. تا بدین جا، تاکید بحث ما بر مفهوم حاشیه بود. زاویه نگاهی که شاید تا حدودی یکجانبه به نظر برسد. از این جهت که در بررسی مفهومی به نام حاشیه، مفهوم مهم دیگری به نام مرکز نیز موضوعیت دارد. سوال من ناظر به همین مفهوم است! تشکیل کلونی‌های بزرگ در جوامع شهری مدرن، مفهوم مرکز را ساخته و پرداخته است. برخی بر این باورند که اگر درب‌های مرکز به روی همگان باز باشد، ابعاد شهر‌ها گسترش یافته و امکان مدیریت در این گستره از بین می‌رود! پس مرکز نباید میزبان همه اقشار و اعضای جامعه باشد. مبتنی بر همین زاویه نگاه نیز سیاست‌های زمین و مسکن تشکیل شده اند. سیاست‌هایی که در طی سالیان منجر به بالارفتن ارزش زمین و مسکن در نزد همگان شده است. برخی از ساکنان دره فرحزاد تهران بر این باورند که خاک این زمین‌ها طلاست! آن‌ها خود را نسل سوخته‌ای می‌بینند که برای به دست آوردن صد متر زمین زندگی اش را باخته و، اما هنوز تلاش می‌کند که این سرمایه را برای نسل آینده اش حفظ کند.

نفسِ تشکیل مفهومی به نام مرکز و تلاش برای حفظ آن منجر به تنگ شدن دروازه‌های ورودی شهر‌های مرکزی به روی همگان شده. افراد زیادی در رویای دریافت خدمات، رفاه عمومی، شغل و ... پشت این درب‌ها هستند و ناگزیر مجبور به تاسیس حاشیه‌هایی برای زندگی شده اند. شما تاثیر آرمانشهری به نام مرکز بر تشکیل مناطق حاشیه نشین را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بنظر من مفهوم مرکز نیز مثل حاشیه مبهم است! این‌ها دو روی یک سکه هستند. مفاهیمی که از کشور‌های غربی گرفته شده و، اما با ساختار شهر‌های ما هماهنگ نشده اند. شما وقتی به لندن می‌روید، مرکز شهر را به سادگی مشاهده می‌کنید. منطقه‌ای مشخص که افراد هر روزه از شهرک‌های اطراف برای کار یا تحصیل به آن آمده و عصر‌ها به مناطق مسکونی شان باز میگردند. قیمت زمین در این مرکز به شدت گران است و افراد ترجیح می‌دهند که در شهرک‌های مجاور سکونت داشته و البته در این شهرک ها، خدمات شهری را به درستی دریافت کرده و زندگی خوبی دارند.
حالا نقشه شهر تهران را در نظر بیاورید. تهران شهری بدون هیچگونه طراحی است! وقتی مدل‌های گوناگون شهری را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که تهران نه به صورت کامل یکی از کلان شهر‌های دنیا و در عین حال همه آنهاست! بنظر شما مرکز شهر تهران کجاست؟! هفت حوض؟ زعفرانیه؟ انقلاب یا سعادت آباد؟! تعریف مرکز در شهر تهران، به لحاظ فیزیکی کاملا ناممکن به نظر می‌رسد. این در حالیست که در همه این نقاط مرکزی، حاشیه نشینی نیز وجود دارد! این یک تناقض عجیب و البته مهم درباره تهران است که شاید نظیر آن در کمتر پایتختی در دنیا وجود داشته باشد.
تا بدین نقطه از بحث ما تعریف روشنی از مرکز در کشورمان نداریم که مبتنی بر آن ادامه سخن را پیگیری کنیم.
بعد از اینکه مرکز فیزیکی به درستی تشخیص داده نشود، می‌توان معیار‌های اجتماعی و اقتصادی را برای تمیز این مفهوم در نظر آورد. شرایطی که بر اساس آن مرکز اقتصادی و اجتماعی مشخص شده و می‌توان مرکز شهر را نیز تعیین کرد. حاشیه‌ها در همه جای این شهر پراکنده هستند و نیازی به تعیین محدود دقیق جغرافیایی برای آن وجود ندارد. در این صورت شما به روشنی متوجه نمی‌شوید که حاشیه نشینی در کدامیک از مناطق شهر وجود دارد.
اگر به ده ونک مراجعه کرده و وضعیت زندگی ساکنین این منطقه را از نزدیک ببینید، متوجه خواهید شد که میانگین معیشت مردم در این منطقه حاشیه ای، به ویژه در فاکتور تغذیه وضعیت نامطلوبی ندارد! در واقع آن‌ها با نقل مکان به این حاشیه ها، از هزینه مسکن کاسته و زندگی راحت تری را در این منازل بنا کرده اند. پس چطور می‌توان این خانواده را در دسته بندی خانوار‌های حاشیه نشین قرار داد

سخنانم را با مثال دیگری از اهواز ادامه می‌دهم؛ وقتی نقشه منطقه لشکرآباد اهواز را نگاه می‌کنید، با یک مدل منظم مواجهید! آنقدر منظم که پس از دیدن آن وضعیت مطلوب ارائه خدمات شهری در ذهن شما متبادر می‌شود. اما وقتی به داخل لشکرآباد می‌روید، اوضاعی از زندگی را می‌بینید که به مراتب از مناطق حاشیه نشین نیز بدتر است! آیا می‌توان اسم این منطقه را حاشیه گذاشت؟! منطقه‌ای که با این نقشه شهری منظم ساخته شده و به لحاظ قدمت نیز مقدم بر بسیاری از نواحی به حساب می‌آید، مرکز شهر نیست؟! اگر لشکرآباد مرکز اهواز باشد، پس چرا وضعیت زندگی در این منطقه شبیه مناطق حاشیه است؟! اصلا لشکرآباد مرکز اهواز به حساب می‌آید یا کیان پارس که در سال‌های پس از آن تاسیس شده و امروز مرفه‌تر از لشکرآباد است؟!
بازهم تاکید می‌کنم که راه حل شما در تعریف و تبیین این مسئله، تفکیک کل به اجزاء آن است. مدیران ملزم اند که برای اهالی و ساکنین ده ونک تصمیم سازی متقن و نهائی انجام دهند. آن‌ها دو راه اصلی دارند؛ نخست اینکه ساکنین این مناطق را از خانه‌ها بیرون رانده و به مساکن دیگری ببرند. راه دوم هم اینکه سکونت شان در این مناطق را به رسمیت شناخته، سند مالکیت اراضی را به آنان ارائه داده و اجازه دهند که زندگی شان را به راحتی ادامه دهند. اما کدام دلیل مانع وقوع یکی از این دو حالت است؟!
حل این معضل به سود همه افراد نیست! برخی سودشان را از همین طریق به دست می‌آورند و در نتیجه حاضر نیستند که تن به حل مسئله حاشیه نشینی بدهند. من یک مدیرم و باید برای حل این مسئله تصمیم روشنی بگیرم. مقدمه این نوع تصمیم گیری نیز تبیین و تفکیک درست مسئله به مسائل ریزتر و قابل حل است. حاشیه نشینان نیز به هر روی شهروندان تهران هستند. آن‌ها معضلاتی همچون بیکاری، فقر و ... دارند. پس باید برای آن‌ها نیز چاره اندیشی کرد. مهاجری که امروز در تهران زندگی می‌کند و سی سال پیش به این شهر آمده باید همچون کسی که تازه به این شهر قدم گذاشته موضوعیت دارد.
اما چیزی که درباره حاشیه نشینی رخ داد، متفاوت از این روند منطقی است. حاشیه نشینی امروز تبدیل به یک امر مبهم شده. تبدیل یک سوال به مسئله‌ای مبهم، استراتژی فرار از حل آن مسئله است. اتفاقی که درباره موضوع حاشیه نشینی در ایران نیز رخ داده و می‌دهد. افق چشم اندازی برای مسائل حاشیه نشینان در کشور ما وجود ندارد. چراکه حل کردن این مسائل منجر به شفاف سازی و گرفتن برخی فرصت‌ها از سودجویان است. یکی از این فرصت‌ها در مسئله زمین و مسکن خلاصه می‌شود. حریم شهر یکی از مهم‌ترین مصادیق قابل بررسی در این راستا است.
قوانینی که در حوزه حریم شهری به تصویب رسیده است، امکان گسترش بیشتر شهر از یک عدد معلوم را به مدیران نمی‌دهد! قانونی که در ظاهر امری لازم و ضروری به نظر می‌رسد. اما این قانون یک نکته نهفته دارد. شما دور یک زمین را محصور کرده اید. زمینی که به صورت مستمر جمعیت به آن وارد شده و درخواست سکونت ارائه می‌کند. این قانون ساده منجر به یک نتیجه روشن می‌شود. عرضه زمین در طی این زمان ثابت است و البته تقاضا برای دریافت همان زمین مدام افزایش می‌یابد! پس قیمت مسکن و زمین بالا و بالاتر رفته تا جائیکه وضعیت امروز را شاهد هستیم! اما در نقطه مقابل؛ اگر شما در شهر‌های کوچک و روستا‌ها آبادانی ایجاد کرده و چه در شهر یا روستا حریم شهر را از میان بردارید، شاهد نتیجه متفاوتی هستید. این در حالیست که البته محور‌های مواصلاتی شهر‌ها توسعه پیدا کرده و خدمات شهری نیز در همه شهر‌ها و روستا‌ها به میزان برابر ارائه شود. تنها در این صورت است که بسیاری از شهرنشینان، زندگی در نقاط دور از مرکز و روستایی یا شهر‌های کوچک را به زندگی مرکزی ترجیح می‌دهند! این همان راه حلی است که در ابتدای عرایضم به آن اشاره کردم. راه حلی که تنها و تنها از شکستن مسئله مبهم اصلی به مسائل روشن و ریزتر برآمده است.

در ادامه پرسش قبل، باید به یک نکته اشاره کنم. بنظرم ما در جریان بحث ناخودآگاه به سمت الگو قرار دادن زندگی شهری رفتیم! اینکه همه افراد یک جامعه حق زندگی در مرکز را دارند و حاکمیت موظف است که برای ارتقای کیفیت این زندگی، برنامه ریزی و تصمیم سازی داشته باشد. اما نکته مغفولی که در این میان، کمک به ساخت تصویر ذهنی مطلوب از زندگی در مرکز است. تصویری که در طی سالیان متمادی، بوسیله تریبون‌های رسمی و غیررسمی به مردم القا شده و سرانجام عزم آنان برای حرکت به سمت زندگی شهری را جزم کرده است. بنظر شما جایگاه این تصویر در بحث ما کجاست؟! تصویری که تا حد زیادی نیز ناشی از محرومیت‌های اقتصادی و اجتماعی از یکسو و تبلیغات سیاستگزاران است.

همانطور که شما اشاره کردید، این سیاستگزاری‌ها در سال‌های دهه ۷۰ به اوج خود رسید. ادبیاتی که در همین دوره پررنگ شد و پس از گذار این دوره، دیگر شاهد افزایش چشمگیر آن نبوده و نیستیم. پیش از آغاز سیاست تشویق به مهاجرت، نسبت جمعیت روستا به شهر؛ هفتاد به سی بود و امروز این میانگین بالعکس شده است! امروز کسی در روستا‌ها باقی نمانده که بخواهد به شهر مهاجرت کند! حتی در موارد زیادی شاهد دوگانه نشینی هستیم. برخی از مهاجرانی که در سالیان قبل به شهر‌ها آمدند، مزرعه یا زمینی در روستا تدارک دیده اند تا بعد از دوره بازنشستگی به روستا و شهرشان بازگردند! مهاجرت از روستا به شهر در همین دوران به پایان خود رسیده و ما امروز شاهد چنین پدیده‌ای نیستیم.
اما درباره مهاجرت از شهر‌های کوچک به شهر‌های بزرگ می‌توان سخن گفت. روندی که همچنان جاری است و حتی بین شهر‌های بزرگ نیز به راه افتاده است. مثلا اهوازی‌هایی که از شر ریزگرد‌ها به شیراز یا اصفهان مهاجرت می‌کنند. یا دیگر شهرنشینانی که در پی یافتن شغل به شهر‌های مرکزی مجاور مهاجرت می‌کنند.
تبدیل یک سوال به مسئله‌ای مبهم، استراتژی فرار از حل آن مسئله است. اتفاقی که درباره موضوع حاشیه نشینی در ایران نیز رخ داده و می‌دهد. افق چشم اندازی برای مسائل حاشیه نشینان در کشور ما وجود ندارد. چراکه حل کردن این مسائل منجر به شفاف سازی و گرفتن برخی فرصت‌ها از سودجویان است. یکی از این فرصت‌ها در مسئله زمین و مسکن خلاصه می‌شود 

مهاجرت یکی از مهم‌ترین دلایل تقویت حاشیه نشینی و به وجود آمدنش است. اما این دلیل در زندگی روزمره ما از بین رفته و جایگاه چندانی ندارد. امروز باید برای مهاجرانی تصمیم گرفت که به شهر‌های بزرگ آمده و در اینجا سکنی گزیده اند. این دلیلی است که قبلا وجود داشته و امروز وجود ندارد. بسیاری از مهاجران نیز در مناطقی همچون ده ونک یا دره فرحزاد سکونت ندارند. آن‌ها با تجمیع توان اقتصادی شان به مناطق جنوب تهران، کرج یا ... رفته، خانه‌ای کوچک‌تر از شهر مبداشان اجاره کرده و در آن روزگار می‌گذرانند این‌ها همان افرادی هستند که در شهرستان، عرف متوسط زندگی را رعایت کرده و امروز حاضر نیستند که در مناطقی شبیه به دره فرحزاد زندگی کند. پس زندگی ضعیف تری در مناطقی غیر از حاشیه برای خود دست و پا می‌کنند. در این صورت ما به جای رشد حاشیه نشینی، شاهد گسترش زندگی شهری و شهر‌ها هستیم. نکته‌ای که باید آن را در قاموس دلایل نگه دارنده زندگی حاشیه‌ای مورد بررسی و مداقه قرار داد.

گاهی شما حاشیه نشینی را به مناطقی همچون ده ونک یا دره فرحزاد محدود می‌کنید و نقطه ثقل بحث را نیز به همین مراکز می‌برید. این در حالیست که در نگاهی کلان‌تر می‌توان زندگی در پردیس‌های تازه ساز، شهر‌هایی همچون پرند و ... را نیز بازتولید زندگی‌های حاشیه‌ای تازه آنهم با کیفیت حداقلی عنوان کرد. ساکنین این شهر‌ها از روستا یا شهرشان دور شده و به آپارتمان‌هایی نیمه ساز آمده اند که هنوز خدمات شهری کاملی نیز دریافت نمی‌کند. مجموعه این افراد عنصر هویتی مشترکی برای زندگی در کنار هم نداشته و از مناطق گوناگونی به این شهرک‌ها مهاجرت کرده اند. در این نگاه؛ حاشیه نشینی همچنان در حال رشد است. اما این رشد در قاموس تازه‌ای به ما رخ نموده است.

تعریف موسع تری که شما از زندگی حاشیه نشینی امروز به من ارائه کردید، بازهم من را به نقطه ابتدای سخنانم رساند. تعریفی که بازهم مبهم‌تر شده و ما هنوز درست نمی‌دانیم که چه انتظاری از آن تعریف داریم. اصلا شما بگوئید که این تعریف چه دردی از ما دوا می‌کند؟! من تاکید موکدی بر پردازش مولفه‌های این مسئله دارم. دلیل مهاجرت افراد و خانوار‌ها به شهر‌های پردیس غیر از مسکن است؟! اگر مشکل مسکن این افراد حل شود، آیا بازهم به پردیس می‌روند؟! خیر؟!
مشکلات زندگی حاشیه نشین‌ها به گونه ایست که اگر مدیران یک مورد اصلی از این مشکلات را حل کنند، بسیاری از حاشیه نشینان از مناطق حاشیه‌ای خارج شده و به شهرهایشان بازمی گردند. مثلا اگر مشکل اقتصاد یا مسکن درباره این افراد حل شود، شاهد خالی شدن بخش عمده‌ای از حواشی خواهیم بود.
تاکید من بر تجزیه مسئله حاشیه نشینی برای خارج شدن ذهن شما و مخاطبان از کلیشه‌های موجود در این زمینه است. مسئله حاشیه نشینی مثل یک قالی است. قالی که اگر به تار و پود‌های تشکیل دهنده اش تقسیم شود، چیزی از آن باقی نمی‌ماند!

در هنگام بحث شما به نکته مهمی اشاره کردید که اجازه می‌خواهم قدری به آن بپردازم. شما از تصویری در مرکز صحبت کردید که البته برای تان کاملا درونی بود. بر این باورید که همه اهالی مرکز و حاشیه در برابر دریافت خدمات و فرصت‌ها برابر هستند. نگاه مدیران باید به حاشیه نشینان نیز همچون مرکزنشین‌ها باشد. این همان نگاهی است که در متون دینی مورد تاکید واقع شده و البته زاویه نگاه ما در پردازش این پرونده است. حضرت علی در نامه به مالک بر توجه به ساکنان حواشی تاکید می‌کنند. تعبیری که دکتر شریعتی نیز در قالب دیگری آن را عنوان کرده اند. ایشان درباره قشر غیرحاشیه‌ای با عنوان ملاء هشدار داده و می‌گویند که ملاء ویترین جامعه ایست که از درون دچار فقر و تبعیض شده است.
این مفهوم از حاشیه الزاما با وضعیت فیزیکی، اقتصادی یا اجتماعی همراه نیست. حاشیه‌ای از اجتماع که در هر جامعه‌ای وجود دارد. مفهومی که اگر در بحث ما مفهوم بنیادین تلقی شود، منجر به نتایجی می‌شود که شما در حین بحث به آن اشاره کردید. اینکه بین اعضای جامعه چه در حاشیه و چه در مرکز تفاوتی وجود ندارد، برقراری نوعی تساوی که منجر به احقاق حقوق بسیاری از اقشار ضعیف خواهد شد. نظر شما درباره این زاویه نگاه چیست؟
مسئله‌ای که شما درباره آن توضیح دادید، بیان دیگری از مفهوم تبعیض است. این نوع نگاه تبعیض آمیز به انسان، یک مسئله عام است. نمی‌توان آن را به حاشیه اختصاص داد. چه از اینرو که انواع بدتر آن در دیگر سطوح زندگی شهری جریان دارد. این تبعیض در برخی موارد به حدی است که اتفاقا زندگی حاشیه‌ای بخاطر هزینه‌های پائین تر، وضعیت بهتری نسبت به ضعیف تر‌ها دارد. اما نفس وجود چنین تبعیضی منجر به ایجاد مشکلات زیادی در زندگی خانواده‌های حاشیه نشین می‌شود. مشکلاتی که از حوزه زندگی تا ازدواج و اشتغال آنان را در برمیگرد. نکته‌ای که شاید در شهر‌های سنتی با درجه اختلاف کمتری نسبت به شهر‌های مدرن وجود داشته است. در شهر‌های سنتی، حاشیه بودن زندگی‌های خانوارها، چه در بعد فیزیکی و چه در بعد اقتصادی هماهنگ بوده. از اینرو بنیان تعریف حاشیه نشینی در این دو پارادایم تفاوت‌های زیادی دارد.
تبعیض حتما مسئله حاشیه نشینی را تقویت می‌کند. اما از سوی دیگر نیز اگر نگاه کرامت آمیز و ارزش مدار به حقوق انسان‌ها وجود داشته و تقویت شود، می‌توان مسئله تبعیض را حل کرده و پیامد‌های ناگزیر آن را مرتفع کند.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha