برسی مسئله پیشرفت در گفتگو با حمید ابدی؛
اینجا صحبت از این است که ما می‌خواهیم پیشرفت کنیم و یا توسعه پیدا کنیم؟ چون با آن قرائت سابق گویا این هم پیشرفت به شمار می‌آید. حالا کسانی که امروزه دغدغه روایت پیشرفت دارند، خیلی به تمایز معنای پیشرفت از توسعه التفات ندارند. چون دغدغه آن‌ها ذهنیت مردم است و، چون معنای پیشرفت در ذهن مردم خیلی تفاوتی با توسعه ندارد، کسانی که در وادی روایت پیشرفت کار می‌کنند، عملا هر ساخت و ساز جلوبرنده نهاد‌ها و سازمان‌های مختلف را با برچسب پیشرفت قرائت می‌کنند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در ادامه روایت پیشرفت با حمید ابدی ،مدیر دفتر مطالعات پیشرفت اندیشکده معنا، گفتگو کردیم. وی مسیر تاریخی تبدیل واژه توسعه به پیشرفت را برایمان شرح داد و معتقد است که حالا پیشرفت، به یک واژه ناموسی در ادبیات انقلاب ما تبدیل شده است.




برای شروع گفتگو می‌خواهم درباره گفتمان «پیشرفت» صحبت کنیم. دولت‌های روی کار آمده پس از انقلاب همواره این ادعا را مطرح می‌کنند که در حوزه‌های مختلف پیشرفت کرده‌اند؛ اما در مقابل این پیشرفت، ما ادبیات توسعه را داریم که توسط کشورهای اروپایی و آمریکایی برنامه‌ریزی و دنبال می‌شود که اصطلاحاً به آن‌ها کشورهای توسعه‌یافته می‌گوییم. حالا این سؤال مطرح می‌شود که چون ما نمی‌خواهیم از واژه توسعه برای دستاوردهای خود استفاده کنیم، واژه پیشرفت را بکار می‌بریم یا پشت این واژه یک ادبیات گفتمانی خاصی نهفته است؟

ابدی: داستان و ماجرای روایت پیشرفت شاید ۵ سالی می‌شود که به‌صورت جدی در محافل مختلف مطرح می‌شود؛ در واقع کلیدواژه پیشرفت از دو خواستگاه و منظر در جمهوری اسلامی موردتوجه قرارگرفته است. در خواستگاه اول، قرار است پیش آمدن‌ها و گام‌های روبه‌جلوی جمهوری اسلامی را تبیین کنیم که تحت عنوان جهاد تبیین از آن یاد می‌شود. اما حالا قبل از ماجرای روایت پیشرفت - که معمولاً به سمت عدد و آمار پیش رفته و در گامی بهتر به سمت تاریخ شفاهی سوق پیداکرده و یا در مقطعی به سمت داستان‌گویی و قصه‌گویی حرکت کرده است- این مسئله در سال ۱۳۸۵ در یک فضای دیگری تحت عنوان الگوی پیشرفت مطرح شد. مطرح‌شدن الگوی پیشرفت هم دلایلی داشت؛ یکی از دلایل آن اتفاقات جهانی بود، یکی دیگر از دلایل آن با نظر به یک اتفاق منطقه‌ای رخ‌داده بود و دلیل دیگر آن ملی بود.

درواقع سال ۸۵ رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان استان سمنان برای نخستین بار موضوع پیشرفت ایرانی اسلامی را مطرح کردند. چرایی مطرح کردن این موضوع به همان سه دلیل برمی‌گردد؛ سال ۲۰۰۰ میلادی (سال ۸۱ شمسی) در سازمان ملل یک تصمیمی گرفته و اسنادی تنظیم می‌شود که شعار اصلی «هزاره سوم توسعه» بود؛ یعنی تمدن غرب و آمریکا که جلودار این تمدن است، شعار پیشرو و اصلی خود را که همه کشورها هم آن را قبول و امضا کردند، شعار توسعه و دقیق‌تر آن «توسعه پایدار» قرار می‌دهد. آن اوایل صرفاً فقط چند سند نوشته شد و خیلی الزامات آن معلوم نبود، به‌عنوان‌مثال سندی تحت عنوان اهداف هزاره نوشته شد که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ را شامل ۸ هدف تعیین کردند که آن اهداف به هدف‌های کوچک‌تری تقسیم می‌شدند و این اهداف به همه کشورها اعلام عمومی شده بود. به‌مرور و به لحاظ حقوقی مکانیزم‌های اجرایی این سندها تقویت شد و سازوکارهای اجرایی آن بهبود پیدا کرد. همچنین سندی تحت عنوان ۲۰۳۰ که باید سال‌های بین ۲۰۱۵ تا ۲۰۳۰ را تحت پوشش اهداف خود قرار دهد و دومین سند تحت برنامه‌ریزی سال ۲۰۰۰ است، رونمایی شد؛ چیزی که امروز ما با آن روبرو هستیم و در حال حاضر شدیدترین میزان کنترل کشورها از طریق همین اسناد در حال اجرا است.

رهبر انقلاب همان موقع که هنوز مکانیزم‌های کنترلی سند ۲۰۳۰ به‌مانند امروز جدی نشده بود هشدارهایی داده بودند، شاید بپرسید مگر امروز چه اتفاقاتی افتاده است؟ همین‌که امروزه باید زنان به‌صورت اجباری در ورزشگاه‌های ما حضورداشته باشند و اگر این اتفاق نیافتد، برخی امتیازهای حرفه‌ای گری باشگاه‌ها را به شما نمی‌دهند، از پیامدهای همان اسناد است و به جز آن بسیاری از سازمان‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی به بهانه‌های مختلف به اجرای این اسناد تن داده‌اند؛ تن دادن به این معنا که آن اسناد یک سری شاخصه‌ها دارند که اگر شما آن استانداردها را رعایت نکنید، یک سری محرومیت‌ها و محدودیت‌هایی برای شما به همراه دارد. برای مثال، به شما گفته می‌شود از حضور در جام جهانی محروم می‌شوید و یا به فلان باشگاه مجوز حرفه‌ای داده نخواهد شد. همین اتفاق که با فوتبال بهتر آن را حس کردیم، در باقی وزارتخانه‌ها به نحو دیگری وجود دارد؛ ظاهراً که پذیرش آن اسناد الزام‌آور نیست، ولی عملاً ماجرا چیز دیگری است و گویا باید همه آن‌ها اجرایی شوند.

در شروع آن ماجرا بود که رهبر انقلاب این موضوع را استشمام کرده بودند که گویا ذیل واژه توسعه اتفاقاتی در حال افتادن است و گویا جهان قرار است به یک سمت و سویی حرکت کند و برای نخستین بار در همان دیدار مردم سمنان به صورت گذرا اشاره کردند که چه کسانی قصد دارند که برای هزاره سوم مردم جهان تعیین تکلیف کنند.

اما آن اتفاق منطقه‌ای حمله آمریکا به عراق و افغانستان بود که دکتر کچوییان در یک مقاله‌ای تحت عنوان «استعمار فرانو و یا استعمار پسا تجدد»، تفاوت آن حمله را با لشکرکشی‌های استعماری قدیم توضیح داده است که این شکل جدیدی از استعمار است و با استعمار کهنه و حتی نو تفاوت‌هایی دارد؛ در استعمار نو یک عده به‌عنوان کادر اصلی دولت، حاکم آن کشور می‌شدند و عملاً اداره آن کشور از طریق آنها و به‌وسیله یک مکانیزم مرکز پیرامونی صورت می‌گرفت؛ اما در استعمار فرانو خود نخبگان عمومی آن کشور آرمان‌های استعمارگر را طلب می‌کنند و به‌طور طبیعی آرمان کشور خودشان را همان چیزی می‌دانند که آن کشور استعمارگر می‌خواهد. دکتر کچوییان آن لشکرکشی آمریکا به عراق و افغانستان را یک نشانه قلمداد می‌کند و نحوه آمدن آمریکا را استعماری فرانو از طریق ایجاد یک بافت نخبگانی تعریف می‌کند و این اتفاق به‌صورت کلی در کشورهای دیگر هم تکرار می‌شود.

اما آن اتفاق ملی که در ایران افتاد، نوشتن برنامه چهارم توسعه بود. برنامه‌ای نوشته‌شده از سوی سازمان برنامه که در فرآیند تصویب مجلس قرار گرفت و عملاً اولین برنامه بعد از سند چشم‌انداز بود و قرار بود تا دولت آقای احمدی‌نژاد آن را اجرا کند که البته عملاً ایشان آن را اجرا نکرد؛ اما آن برنامه یک «سند پشتیبان» داشت تحت عنوان سند مبانی برنامه توسعه چهارم و در آنجا یک سری حرف‌های تندوتیزی نسبت به انقلاب و فرآیند آن زده‌شده بود. تحلیل پایه آن این بود که در حال حاضر نظم دو قطبی جهان فروریخته است و یک نظم تک‌قطبی به سیاست آمریکا شکل‌گرفته و ما باید به هر شکل خود را با این نظم جدید منطبق کنیم. البته شنیده شد که رهبر انقلاب دستور خمیر کردن آن سند مبانی را داده‌اند.

پس گویا یک اتفاقی در جمهوری اسلامی در حال رقم خوردن بود و انگار بعد از جنگ تحمیلی، در کادر کارشناسان اداره جمهوری اسلامی یک اندیشه‌ای در حال تبلور شدن بود و همه این اتفاق‌ها رهبر انقلاب را به این نتیجه می‌رساند که پارادایم، نظریه‌ها، الگو‌ها و گفتمان توسعه انگار دارد ذهنیت مسئولین و کارداران نظام جمهوری اسلامی را در نحوه تدبیر امور و پیشبرد این نظام به سمتی سوق می‌دهد که گویی ما نیز در طرح و ایده‌ای که مورد وفاق آمریکا و جهان غرب است، حرکت بکنیم، بهتر پیش می‌رویم! چیزی که مردم در نقطه ابتدایی حرکت انقلاب، عکس آن را طلب کرده بودند و ما نیز در همان ریل در حال حرکت بودیم و گویی آرام آرام یک تغییر ریلی در ذهنیت‌ها در حال انجام بود. حتی آدم‌هایی که مغرض نیستند و درگیری سیاسی هم با جمهوری اسلامی ندارند و حالا برای حفاظت و صیانت از جمهوری اسلامی همان نگاه و ایده‌ای را دنبال می‌کردند که نظریه‌های توسعه غربی بر پایه همان موارد ایجاد شده بود. همه این‌ها رهبر انقلاب را به این نتیجه رساند که انگار این اندیشه باید تغییر کند.

 

شما به نحوی این ماجرا را تعریف کردید که این سوال بوجود می‌آید که آیا در کشور ما نیز این اتفاق اجرایی شدن سند ابتدا از طریق قشر نخبگانی پایه ریزی شده و بعد کم‌کم بوسیله همان افراد کارشناس حاضر در سازمان‌ها و نهاد‌ها در حال اجرا و عملیاتی شدن بوده است؟

ابدی: بله همین‌طور بوده، البته من به این دقت شما، نمی‌خواستم قشر نخبگانی را از کارشناسان جدا کنم و من به مجموعه همه این‌ها عنوان کارشناس دادم؛ اعم از اندیشه‌ورزان تکنوکرات تا آن افرادی که به لحاظ اداری کارشناس هستند. هدف من از بیان این سه اتفاق این بود که حساسیتی نسبت به مفهوم توسعه توسط رهبر انقلاب فهم شد و ایشان تصمیم گرفتند تا این مطلب را ابتدا با نخبگان و بعد با مردم در میان بگذارند؛ در سال ۸۵ و در دیدار با دانشجویان سمنان این موضوع را مطرح کردند، سال ۸۶ و در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد و سال ۸۷ و در دیدار با دانشجویان استان فارس برای بار سوم این موضوع را پیش کشیدند. سال ۸۷ که شروع دهه چهارم انقلاب بود، اعلام کردند که این دهه، «دهه عدالت و پیشرفت» است و در ادامه به بهانه‌های مختلف و در سخنرانی‌ها و پیام‌های متعددی این کلیدواژه را تکرار و تکرار کردند. سال ۸۸ و یک ماه قبل از انتخابات، به کردستان سفر می‌کنند و این بار در دیدار با دانشجویان با یک صراحت ویژه‌تری به این موضوع واکنش نشان می‌دهند و گفتند که من از این به بعد دیگر نمی‌خواهم از واژه توسعه استفاده کنم و رهبر انقلاب که معمولاً انسان اهل مدارایی هستند اصطلاحاً کارد به استخوانشان رسیده که برای یک مفهوم می‌گویند که دیگر من نمی‌خواهم از این واژه در صحبت‌های خودم استفاده کنم و بجای آن می‌خواهم که از واژه پیشرفت استفاده کنم. سال بعد و سال ۹۴ نیز دوباره این موضوع را تکرار کردند و آخرین باری که به یاد دارم امسال در سیاست‌های راهبردی که برای تدوین برنامه هفتم توسعه ابلاغ کردند، در عنوان این پیام نوشته‌اند «سیاست‌های کلی برنامه هفتم» و از کلمه توسعه استفاده نکرده‌اند.

پس معنای پیشرفت به جز آن معنای جا افتاده و عرفی در بین مردم و مسئولان ایران، از ۱۶ سال پیش تا به امروز به یک واژه ناموسی در انقلاب تبدیل شده است و دیگر نمی‌شود با آن به سیاق قبل از سال ۸۵ رفتار کرد و همه تلاش رهبرانقلاب در گفتمان انقلابی ایشان این بوده که معنای پیشرفت را از آن معنای عرفی خود جدا کنند. چون معنای عرفی پیشرفت در برابر پسرفت قرار دارد و اغلب راویان پیشرفت و کسانی که دغدغه روایت پیشرفت را دارند، مرادشان از پیشرفت، چیزی در مقابل پسرفت است. اما به معنای دقیق، فنی و آن خوانش ناموسی که خدمت‌تان عرض کردم، در آنجا دیگر پیشرفت در مقابل پسرفت نیست، بلکه پیشرفت در برابر توسعه قرار دارد.

به عنوان مثال وقتی در قطر جام جهانی برگزار می‌شود و یا در یکی از شهر‌های عربستان یک شهر جدید هوشمند تاسیس و ساخته می‌شود، اینجا صحبت از این است که ما می‌خواهیم پیشرفت کنیم و یا توسعه پیدا کنیم؟ چون با آن قرائت سابق گویا این هم پیشرفت به شمار می‌آید. حالا کسانی که امروزه دغدغه روایت پیشرفت دارند، خیلی به تمایز معنای پیشرفت از توسعه التفات ندارند. چون دغدغه آن‌ها ذهنیت مردم است و چون معنای پیشرفت در ذهن مردم خیلی تفاوتی با توسعه ندارد، کسانی که در وادی روایت پیشرفت کار می‌کنند، عملا هر ساخت و ساز جلوبرنده نهاد‌ها و سازمان‌های مختلف را با برچسب پیشرفت قرائت می‌کنند. اینکه خود مسئولین برای دفاع از عملکرد خود این واژه را به کار می‌برند، یک حرف است و اینکه راویان پیشرفت هم آن عملکرد را پیشرفت می‌خوانند، حرف دیگری است و انگار با ذهنیت مردم هم همخوانی بیشتری دارد.

اما اگر ما بخواهیم قدری دقیق‌تر به این اتفاقات ۱۵ سال اخیر نگاه کنیم، با توجه به اینکه طرح مساله الگوی پیشرفت تقدم بر طرح روایت پیشرفت دارد، پس لذا راویان پیشرفت باید این تفاوت معنای پیشرفت با توسعه را در نوع روایت گری‌های خودشان از دستاورد‌های انقلاب لحاظ کنند؛ اولا در خود انتخاب سوژه پیشرفت باید دقت کنند، ثانیا در جنس و نوع روایت خودشان هم باید به نکات ذکر شده توجه کنند.

 

قبل از اینکه به سراغ مساله روایت پیشرفت برویم، در ادامه فرمایشات قبلی شما، حال که انقدر واژه پیشرفت، مهم، حساس و ناموسی شده است، دقیقا این کلیدواژه چه ویژگی‌ها و شاخصه‌هایی دارد که آن را از توسعه جدا می‌کند؟ و سوال بعدی اینکه بالاخره کشور در برخی حوزه‌ها مانند علم و فناوری، دفاعی و موشکی به یک سری دستاورد‌ها رسیده است. آیا می‌شود اسم آن‌ها را پیشرفت گذاشت؟ اگر بله پس این دستاورد‌ها چه تفاوتی با دستاورد‌های سایر کشور‌ها در همین حوزه‌ها دارد که به آن‌ها واژه توسعه اطلاق می‌کنیم و برای خودمان از واژه پیشرفت استفاده می‌کنیم؟

ابدی: در باب اینکه پیشرفت با توسعه چه فرقی دارد و چه ویژگی‌هایی دارد که آن را با توسعه متمایز می‌کند، با وجود اینکه رهبر انقلاب این موضوع را تقریبا از دو دهه گذشته مطرح کرده‌اند، مطالعات اندکی وجود دارد و پژوهش‌ها در این حوزه به درستی شکل نگرفته است و اتفاقا این تعریض به فضای نخبگانی کشور وجود دارد که این موضوع را به درستی موشکافی نکرده‌اند، اما به طور خلاصه و کوتاه ویژگی و تمایز پیشرفت از توسعه این است که در پیشرفت آن چیزی که جلو می‌رود، جوهره انسانی است و در توسعه وجوه تکنیکی و فناورانه حرف اول را می‌زند. البته اینجا یک حالت مرزی بوجود می‌آید که ما رشد علمی و تکنولوژیکی، آبادانی و عمرانی را نفی نمی‌کنیم، اما وقتی می‌گوییم که مثلا عربستان می‌خواهد یک شهر هوشمند طراحی و تاسیس کند، حال در آنجا ما با رشد انسان عربستانی روبرو هستیم که آیا در وجود او یک جوشش انسانی با وجوه معنوی و عقلانی در حال اتفاق افتادن است؟ و یا صرفا یک اتفاق تکنولوژیکی است که نه منشا آن خود آن انسان عربستانی است و نه او این احساس را دارد که در درونش یک جوششی در حال رقم خوردن است و به عبارتی خود آن انسان به سمت پوچ شدن گام برمی دارد و صرفا ما شاهد رشد تکنولوژی در آن شهر هستیم. اما در این طرف فرض کنید که وقتی ما یک موشک می‌سازیم و یا در یک فناوری به جایگاهی می‌رسیم، آن چیزی که در اینجا رخ می‌دهد، بیش از آن فناوری و تکنولوژی، اولا میزان حضور و منشا بودن خود آن انسان ایرانی در ساخت موشک است و ثانیا به طبع ساختن آن چه اتفاقی در ایران و یا جهان می‌افتد؟

 

خب چه اتفاقی می‌افتد؟

ابدی: یعنی پیامد‌های انسانی، اجتماعی و فرهنگی این ساختن چه بوده است.

 

الان این سوال پیش می‌آید که، چون این موشک را ما ساختیم، ادعا داریم که وجوه انسانی در ساخت آن بر وجوه تکنیکال مساله غلبه دارد، ولی آن شهر هوشمند را چون آن عربستانی ساخته، حتما ماجرای فنی و تکنیکی آن بر ساحت انسانی ماجرا غلبه داشته است! درصورتی که شاید خود آن عربستانی این موضوع را قبول نداشته و ادعا کند که با ساخت این شهر هوشمند، همان ماجرای غلبه جوهره انسانی بر تکنیک در آن‌ها هم اتفاق افتاده باشد.

ابدی: ویژگی بعدی این ماجرا نسبت داشتن این زایش و جوشش با هویت تاریخی آن آدم است؛ یعنی این ساخت و ساز چه به معنای عمرانی و چه تکنولوژیکی چقدر با هویت تاریخی و فرهنگی شما نسبت دارد؟ حالا این موضوع را با همان ساخت موشک و یا شهر هوشمند در عربستان مقایسه کنید. براساس همین ویژگی دوم، من بسیاری از ساخت و ساز‌های موجود در ایران را مخرب می‌دانم. آیا می‌شود پروژه ایران‌مال را با برچسب پیشرفت معرفی کرد؟ آیا می‌شود در یک جزیره‌ای به بهانه طرح‌های گردشگری، بافت طبیعی اشتغال، فرهنگی و اجتماعی آنجا را برهم زد؟ ولو اینکه حتی بعد از چند سال میزان درآمد اهالی آن جزیره نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده باشد، می‌شود اسم آن را پیشرفت بگذاریم؟

 

اگر به جای عربستان، من آلمان را مثال می‌زدم که به لحاظ شهرسازی دارای یک عقبه و فرهنگ بیشتری بود، این مشکل حل می‌شود؟

ابدی: یک وقتی ما پیشرفت را با شبه توسعه‌های منطقه خودمان مقایسه می‌کنیم و وقتی از توسعه حرف می‌زنیم، انگار باید برای آن هم یک طیفی قائل باشیم. یک مدل توسعه، بحث شبه توسعه‌های خاورمیانه است که مردم ایران آن‌ها را پیشرفت می‌دانند که ویژگی بارز آن‌ها این است که خیلی درون زا نیستند. اما حالا شما آلمان را مثال می‌زنید و می‌گویید که این را چگونه می‌شود توضیح داد؛ اولا خود انقلاب صنعتی و داستان تکنولوژی در کشور‌های اروپایی یک سنخیتی با بوم و شرایط تاریخی فرهنگی آنجا داشته است و خیلی راحت نمی‌توانیم این را بپذیریم که همان اتفاقات می‌توانست در ایران هم بیافتد و نمی‌شود صرفا وجوه تکنیکال ماجرا را دید، چون این علم و تکنولوژی درون یک نظم اجتماعی، چرخه اقتصادی و فرهنگی در حال شکل گیری است که از آن با نام تمدن غربی نام می‌بریم و آن اتفاق در ایران با آنکه می‌خواسته اند، رخ نداده است؛ شاه عده‌ای را از دانشگاه هاروارد به ایران می‌آورد تا برنامه توسعه برای ما بنویسند (برنامه سوم توسعه در زمان پهلوی را مشاوران دانشگاه هاروارد نوشته‌اند) و خود آن‌ها معترف می‌شوند که در ایران این امکان وجود ندارد!

 

چرا؟ چه دلایلی داشتند؟

ابدی: آن‌ها معتقد بودند که مذهب و جامعه روستایی در ایران چنان قدرت و ریشه‌ای در بافت اجتماعی، فرهنگی ایران دارد که مانع از شکل گیری توسعه از جنس غربی می‌شود. حالا در ادامه این بحث اگر ما نتوانیم توضیح دهیم که مثلا رشد فناوری نانو در ایران چه ارتباطی با آینده تمدنی ما دارد، عملا توضیح پیشرفت ما کامل نشده است و این موضوع نقطه دشوار ماجراست که جا دارد نخبگان و نظریه پردازان در این باره ورود کرده و بحث را گسترش دهند. چون با این سوالات ممکن است حتی نحوه رشد تکنولوژی در ایران تحت تاثیر قرار بگیرد. اما یک وجهه پایین‌تر آن این است که سوال کنیم این رشد تکنولوژی با بافت فرهنگی اجتماعی ما چه نسبتی دارد؟ که اگر نسبت آن ضربه زننده باشد، طبیعتا نمی‌شود نام پیشرفت را بر آن بزنیم. اما در یک جایی همه چیز در یک مرز قرار می‌گیرد که مثلا در یک حوزه‌ای ضربه‌ای وارد می‌کند و در جای دیگر باعث تقویت شده است و این به خاطر این است که نظم اجتماعی ما تحقق یافته نیست و نمی‌توانیم با چنین نگاهی خلوص گرایی در حوزه پیشرفت داشته باشیم و بگوییم حالا این مدل در بحث نانو، پیشرفت نیست و توسعه است. مهم این است که برآیند اتفاقات به سمت تقویت آن حوزه باشد.

 

ماجرا این است که حالا چه کسی می‌خواهد این برآیند را برای ما توضیح دهد؟

ابدی: بله ما به این سؤالات پاسخ نداده‌ایم که حال‌وروز تهران الآن به این شکل افتاده است! چه کسی الآن پاسخگوی این سؤال است که ساخت فلان تونل در مسیر پیشرفت تهران بوده یا در مسیر توسعه؟ و امروز که بافت فرهنگی و اجتماعی این شهر دچار اعوجاجات بسیاری شده می‌توانیم درباره آن فریاد بزنیم، ولی در آن سال‌ها هیچ‌کسی این سؤال‌ها را نمی‌کرد و امروز هم اگر ما از داستان‌هایی مثل نانو و پدیده‌های دیگر این سؤال‌ها را نپرسیم شاید چندین سال دیگر باز گرفتار همین مسائل باشیم و اینجاست که جای خالی نظریه‌پردازان و اندیشه‌ورزان ما در ماجرای تبیین پیشرفت خالی است که در دل همین پستی‌وبلندی‌های جامعه این موضوع را برای ما روشن کنند و در گام بعدی افرادی که راویان پیشرفت هستند، از آن پایگاه نظری بیاموزند و در فرآیندهای خود، این‌ها را دنبال کنند و به تعبیری به این فکر کنند که این موارد به چه اندازه درحال حل مسائل ریزودرشت زندگی امروز ما هستند.

 ما امروزه با مسائلی سروکار داریم که قطعاً با مسائل یک آلمانی، آمریکایی و سوئدی متفاوت است و حالا این ساخت‌وسازها چقدر مسائل امروز من را حل می‌کنند؟ و روایت کردن اینها، عین روایت کردن پیشرفت است و روایت کردن اینکه چگونه الگوهای شبه توسعه چه امراضی را به این جامعه حقنه کرده و چه بلایی بر سر این جامعه آورده، آن‌هم روایت پیشرفت است. یعنی اگر بتوانیم ریشه‌های اعوجاج‌ها و ناهنجاری‌هایمان را هم توضیح بدهیم، به نحوی در مسیر همان روایت پیشرفت گام برداشته‌ایم و به گفته‌ای روایت پیشرفت یعنی روایت ناکارآمدی توسعه در ایران.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha