به گزارش «سدید»؛ ادبیات در فرهنگ ما نقش بهسزایی داشته و دارد. در بسیاری از کشورها، ایران همچنان با ادبیاتش شناخته میشود و شعرای نامدار و آثار مکتوبی که از آنها به جای مانده است تا تبدیل به سرمایهای ابدی برای ما شوند. سرمایهای که امروز به نظر میرسد زنگ خطر برای حفظ آن به صدا درآمده است؛ چراکه بیش از آنکه نسل جوان ما با این ادبیات و سرمایهها آشنا باشند، این غریبهها هستند که آثار ادبی کلاسیک ما را حفظ میکنند. ادبیاتی که نسل جوان ما هر چه میگذرد، با آن غریبهتر میشود و اندک آشنایی که باقی میماند، از سر اجبار در کلاسهای درس است. درحالیکه شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، مثنوی معنوی مولانا، منطقالطیر عطار نیشابوری، گلستان و بوستان سعدی را امروز خارجیها بیشتر از ما میخوانند و به دنبال آن هستند.
از ادبیات کلاسیک تا معاصر
از ادبیات کلاسیک که عبور کنیم، امروز حتی ادبیات معاصرمان نیز تحت تأثیر همین امر قرار گرفته است و بیش از آنکه خودمان به دنبال حفظ میراثمان باشیم، این غریبهها هستند که در رواج دادن آثار ایرانی، پیشگام شدهاند. به طور مثال در همین کشور همسایه ترکیه، امروز به وضوح در آثار تصویریشان از ادیبان و نویسندگان ما، نه تنها شعری خوانش و یادی از آنها میکنند، بلکه کتابهای ترجمه شده شعرا و نویسندگانی همچون خیام، ابوریحان بیرونی، فروغ فرخزاد، صادق هدایت، صمد بهرنگی و ... را نیز در دست میگیرند و در قاب دوربین، فخر فروشی میکنند و چه حیف که جای این آثار در قابهای وطنی و داخلی، در آثار سینمایی و تلویزیونی خالی است. حتی تا حدی پیش رفتهاند که در سریالهای تاریخی خود نیز از ادیبان ما بهره میگیرند و به نفع خود مصادره میکنند. متأسفانه هر چه پیشتر میرویم، غریبگی میان سازندگان آثار تصویری را با ادبیات خودمان نیز بیشتر احساس میکنیم و این معلوم نیست ناشی از لبه تیغ سانسور است یا عدم تمایل فیلمسازان که ما در آثار تصویریمان، نه تنها به سراغ زندگی این ادیبان نمیرویم، بلکه به ندرت کتابی در دست کاراکترها میبینیم یا شعری که به زبان آید.
رقابت برای تثبیت زبان، فرهنگ و تاریخ
به گفته دوغان اوزلوک، مترجم ترکزبان که سالها پیش به ایران سفر داشت، از کمی قبل از آغاز حکمرانی سلسله سلجوقیان و بعد از قدرت گرفتن آنها در آسیای صغیر، روی زبان ترکی بیشتر تحقیق و بررسی شد و استفاده از زبان ترکی به عنوان زبان ادبی برای شعر گفتن جهت رقابت و تقابل بیشتر با زبانهای فارسی و عربی وسعت یافت.
فرهنگ و زبان ترکی تأثیر عمیقی از اسلام و زبان عربی گرفته است، ولی مهمترین عامل انتقال این تأثیر، از سوی سرزمین ایران و زبان فارسی بوده و حتی عرفان، تصوف یا بدعتهای دینی و فرهنگی به صورت گسترده از ایران وارد سرزمین آناتولی شده است. زبان ترکی به دلیل فرهنگ غالب ایران در قدیم، بسیار از ادبیات فارسی تأثیر گرفته است، به طوری که این تأثیر امروز نیز در اصطلاحات و عبارات عامیانه مردم ترکیه مشاهده میشود.
طبق نظر استادان زبان و ادبیات در ترکیه، اولین زبانی که شاهنامه به آن ترجمه شد، زبان ترکی بود. جالب است که عثمانیها، شاهنامه و اشعار حافظ، گلستان و بوستان سعدی را به نظم و همانطور با قافیه ترجمه میکردند. در این کار اهتمام فوقالعادهای را نیز به کار میبردند تا ترجمه منظوم کاملا تطبیقی باشد. در ترجمه این آثار، مسائل ادبی بیشتر از همه چیز برای ترکها مهم بود، به عنوان مثال شاهنامه را بدون توجه به اندیشههای ملیگرایانه ایرانی و دشمنیهایی که با اعراب و ترکها داشته، ترجمه میکردند. بسیاری از پادشاهان عثمانی در آن زمان به فارسی شعر میسرودند و حتی بعضی از این سلاطین، صاحب دیوانچه و برخی دیگر صاحب دیوان شعر بودند.
مصادره تاریخ و فرهنگ
در دوران معاصر نیز همچنان ترکها در بحث ترجمه، پیشتاز بوده و هستند. به گفته داوود وفایی، مترجم، طبق تحقیقی که پیش از این انجام داده بود، بیش از ۴۰۰ عنوان کتاب ایرانی طی ۳۰ سال گذشته در ترکیه ترجمه و چاپ شده، درحالیکه تعداد کتابهای ترجمه شده در ایران در مدت مشابه شاید به ۴۰ عنوان هم نرسد. در واقع میتوان ادعا کرد که ترکها در زمینه ترجمه نیز در این سالها از ما جلوتر بودهاند و در حال حاضر نیز هستند.
طرح این مسأله از آن جهت نیست که چرا آثار ترکی در ایران کمتر ترجمه شدهاند، بلکه از این جهت است که ترکها بیشتر از خودمان به ادبیات ایران توجه نشان دادهاند، آنها شعر نو و داستانهای کوتاه فارسی را در وبلاگها و نشریات خود به ترکی ترجمه کردهاند و حتی آثار نویسندگانی، چون مصطفی مستور، فروغ فرخزاد، بزرگ علوی یا آثار امام خمینی(ره)، شهید مطهری، علی شریعتی یا آیتالله جوادی آملی را نیز ترجمه کرده و در اختیار علاقهمندان به ادبیات و نشر قرار دادهاند تا در دسترس آنها باشد و بتوانند با اندیشههای گوناگون از کشورهای دیگر نیز آشنایی داشته باشند. در واقع در ترکیه بیشتر نویسندگان پیش از انقلاب را میشناسند؛ اما آثار نویسندگان توانای پس از انقلاب به دلیل اینکه تبلیغی انجام نشده، ناشناخته باقی مانده است.
شاید این سوال پیش آید که ما هم در ایران از آثار نویسندگان غربی، ترجمه کم نداریم، درست است؛ اما سلاحی برنده به نام سانسور داریم که همواره مخاطب را از اصل دور کرده است، از سوی دیگر سازوکار منسجم و حرفهای دولتی وجود ندارد که بتوان با نویسنده اثر به شکل مستقیم ارتباط برقرار کرده و اغلب آنچه که اتفاق میافتد، به واسطه رایزنی مترجم با نویسنده است که رقم میخورد. پرداخت حق کپیرایت و حفظ مالکیت معنوی اثر از دیگر مصادیقی است که ما به آن پایبند نیستیم و همین عوامل نیز موجب شده آثار با ترجمههای گوناگون به ایران برسد و بعد ترجمه شود. آثار ایرانی نیز تکلیفشان مشخص است و به دلیل عدم تبلیغات مناسب، آنطور که باید آثار پس از انقلاب به کشورهای دیگر معرفی نشدهاند.
ادبیات غنی پارسی
در پایان به طرح موضوع اصلی باز میگردم و اینکه همچنان ادبیات کلاسیک ایران غنی و قابل استفاده است. این ادبیات صرفا برای حفظ کردن و نمره گرفتن در کلاسهای درس خلق نشدهاند و میتوان از آنها در زندگی روزانه و حتی در روابط بینالملل استفاده کرد و مشق زندگی را از آنها آموخت، به شرط آنکه مدیران نیز در این زمینه آستین همت را بالا بزنند و اجازه ورود هنرمندان را به این عرصه بدهند. با توجه به اینکه امروز سرانه مطالعه بسیار پایین آمده است، اغلب نسل جوان نیز بیشتر وقت خود را صرف استفاده از گوشیها و تبلتها میکنند و بیشتر آموزش آنها نیز در فضای مجازی میگذرد، استفاده از ادبیات و معرفی نویسندگان و شعرا نباید صرفا به ساخت اثر از زندگی آنها خلاصه شود، بلکه میتوان زیرپوستی نیز فرهنگ کتابخوانی، مطالعه و آشنایی با ادبا را به نسل جوان آموخت، تنها باید خواست و اجازه داد تا هنرمندان سینما نیز در آثار خود، از ادبیات بهره بگیرند. امروز فضایی به نام شبکه نمایش خانگی وجود دارد که در آن آثار مختلف، سریال، برنامههای طنز، مسابقه، آوازخوانی و ... تولید میشود که میتوان از این طریق به ادبیات نیز پرداخت. شبکه چهار سیما، تنها شبکهای است که در این سالها با حفظ برنامههای ادبی و مشاعره، جان ادبیات را در تلویزیون زنده نگه داشته است و جا دارد تا بیش از آنچه که هست، به ادبیات ایران زمین پرداخته شود.
/انتهای پیام/