به گزارش «سدید»؛ این مقاله با جمله معروف مک لوهان، یعنی پیام خود رسانه است آغاز میشود وبا بررسی فرهنگ سمعی و بصری از دیدگاه به پایان میرسد.
مک لوهان وسایل ارتباطی را به دو دسته تقسیم میکند: سرد و گرم. از دیدگاه او رسانهها در امتداد حواس ما هستند و یا به نوعی حواس ما را تشدید میکنند. مک لوهان تاریخ بشر را به سه دوره تقسیم میکند:دوره اول که فرهنگ شفاهی غالب بوده، دوره دوم که از اختراع چاپ تا ظهور وسایل ارتباطی الکترونیکی به طول انجامید و کهکشان گوتنبرگ نام گرفت. دوره سوم که عصر کنونی است با غلبه حس لامسه و بازگشت به خصوصیات فرهنگ شفاهی مواجهیم.
پیام، خود رسانه است
درحقیقت و در عمل پیام واقعی، عبارت ازخود وسیله پیام رسانی یا رسانه است، یابه عبارت سادهتر تاثیر یک رسانه برافراد یا جامعه، به میزان شدت تغییرات در مقیاسها ومعیارهایی بستگی دارد که هرفناوری جدیدی درزندگی روزمره پدیدمی آورد، پس متوجه میشویم که چرادراشکال ومدلهای جدید اجتماعات بشری که ناشی ازماشینی شدن یا اتوماسیون هستند، میزان اشتغال رو به کاهش میگذارد، البته ازتاثیرات مثبت اتوماسیون میتوان گفت که موجبات اشتراک افراد را درکارها فراهم میآورد، درحالیکه قبلا به واسطه فناوری مکانیکی، چنین اشتراکی وجود نداشت.
فناوریهای جدید، امتدادهای تازه حواس انسانی محسوب میشوند. دراینباره میتوان به بعضی اثارشکسپیراشاره کرد، به طورمثال دربیت زیراین شبهه برای انسان پیش میاید که منظوراو واقعا ژولیت است یاتلویزیون؟
«ساکت باشید، چه نوری ازپنجره میتابد... اوبا من حرف میزند، اما کلمهای به زبان نمیاورد.»
تئوریهای پزشکی جدید و علوم پایه هم این روشنی بینی جهانی درمورد فرم وشکل ظاهری پیام که براساس ان پیام واقعی، ازنظراجتماعی خود رسانه است، دیده میشود. محتوای رسانه خود محتوای دیگریست همانطور که محتوای نوشته گفتار است.
برای درک بهتر روشنایی برق را مثال میزنیم، این نوع از روشنایی اطلاعات ناب و خالص است یا به عبارتی دیگر رسانهای بدون پیام است، البته تا زمانی که از ان برای معرفی نامهای تبلیغاتی و یا اگهیهای تجاری گفتاری استفاده نشده باشد. یک نقاشی در واقع ابزاری مستقیم از فراگرد یک فکر خلاقانه به حساب میاید، اما انچه که مطرح است اثرات روانی و اجتماعی مدلها یا تولیداتی است که اغاز کننده یا تشدید کننده فراگردهای اجتماعی موجود هستند، ازین رو میتوان گفت که پیا م یک رسانه یا تکنولوژی، تغییر در معیارها، اهنگ حرکات و مدلهای زیستی انسان است.
راه آهن برای بشر نه حرکت را ابداع کرد ونه حمل و نقل و چرخ و جاده را به ارمغان اورد، بلکه صرفا موجب تشدید و تقویت عملکردهای موجود انسان شد و در نتیجه شکل تازهای از شهرها و سبکهای جدیدی از کار و تفریح را بوجود اورد. این ویژگی، در تمامی نقاطی که راه اهن به انجا نفوذ کرده باشد، قابل مشاهده است خواه این نقاط مناطق گرمسیری باشد یا سردسیری و بدون در نظر گرفتن کالایی که توسط ان حمل میشود، در واقع بدون در نظر گرفتن محتوای رسانهای که در اینجا همان راه اهن است. هواپیما هم که به حمل و نقل سرعت میبخشد، این کار را بدون در نظر گرفتن محتوا یعنی کاربردش انجام میدهد.
راه آهن برای بشر نه حرکت را ابداع کرد ونه حمل و نقل و چرخ و جاده را به ارمغان اورد، بلکه صرفا موجب تشدید و تقویت عملکردهای موجود انسان شد و در نتیجه شکل تازهای از شهرها و سبکهای جدیدی از کار و تفریح را بوجود اورد
قبل از پدیداری سرعت الکتریکی و جنبه فراگیری ان، این امکان که به طور مشخص پیام را خود رسانه بدانیم، وجود نداشت و تئوری حاکم بر ان بود که پیام همان محتواست و اگاهی انها نسبت به کلیات سبکها و اشکال و کاربردها بود، اما با پایداری عصر الکتریسیته آگاهیها تغییر کرد.
رسانههای گرم و سرد
زمانی که رسانهای بتواند یکی از حواس انسانی را امتداد بخشد و حساسیت بالایی نصیب آن سازد، به آن گرم میگویند. (منظور از حساسیت بالا، ارائه هرچه بیشتر داده هاست.)
برای مثال تلفن رسانهای سرد است، چون حساسیت کمی ایجاد میکند و حس شنوایی نیز حجم کمی از اطلاعات را جذب میکند. کلام هم رسانهای سرد است و حساسیت چندانی به وجود نمیاورد، چون شنونده باید مقدار متنابهی بر اطلاعات داده شده از طریق کلام بیفزاید تا ان را کامل درک کند. رسانههای گرم به عکس رسانههای سرد، جای خالی چندانی برای مخاطبان خود باقی نمیگذارند تا پرکنند. رسانه گرم کمتر از رسانه سرد تشریک مساعی را طلب میکند درست مانند یک کتاب در برابر یک گفتگو.
دیدن، درک کردن و یا استفاده از هریک از امتدادهای تمامی اختراعات یا فن اوریها نیاز به برقراری روابط جدید و متعادل تازهای با سایر اعضا دارد. رسانهها به حواس ما امتداد میدهند یا به نوعی تشدید کننده حواس هستند. همانند اسطوره نارسیس، انسان نیز به سرعت شیفته امتدادی از وجودش میشود که از نوع و جنس خودش نیست، یعنی شیفته رسانه میشود. همین وابستگی دایمی با این قبیل تکنولوژیها ما را، چون نارسیس در حالتی از خود بی خود شده نشان میدهد.
با قرارگرفتن پی در پی در برابر فن اوریهای متفاوت است که انسان به تدریج به صورت بنده مکانیسمهای گوناگون در میاید. برای همین اگر بخواهیم این اشیا را به خدمتبگیریم و از امتدادهای خود بهترین استفاده را ببریم، میبایست از انها پیروی کنیم، درستمانند رِئیس یک اداره که بنده دفتر یادداشت خود است، به صورتی تکنولوژیک، انسان را دراختیار ان پدیده قرارمیدهد. گوش دادن به رادیو، خواندن صفحات نشریه درحقیقت به این معناست که اجازه دهیم تا امتداد این تکنولوژیها دروجودمان رسوخ کند.
اگر بخواهیم این اشیا را به خدمتبگیریم و از امتدادهای خود بهترین استفاده را ببریم، میبایست از انها پیروی کنیم، درستمانند رِئیس یک اداره که بنده دفتر یادداشت خود است، به صورتی تکنولوژیک، انسان را دراختیار ان پدیده قرارمیدهد
نظر مک لوهان در مورد هریک از وسایل ارتباطی گرم و سرد جدید و تاثیر ان برفرهنگ و محیط ونحوه تفکر انسان امروز نیز درخور توجه است. به عقیده او تلویزیون، صرف نظر از محتوای ان برای انسان امروزی تبدیل به یک محیط جدید شده است، محیطی که رابطه حواس ما را با یکدیگر برهم زده و بر ادراکات ما از اشیا و جهان خارج تاثیر بسزایی دارد.
مک لوهان اظهار میدارد که تلویزیون در عین حال که انسان امروزی را وادار میکند از حس شنوایی ولامسه خود کمک بگیرد، او را از تکیه بر حس بینایی بازمیدارد. دلیل این امر ان است که جایگزین شدن تلویزیون در عوض کتاب در زندگی انسان باعث شده است که توجه او معطوف کل و وحدت شود و خودش را کمتر از محیط اطرافش جدا احساس کند و در واقع با تصویر یکی میشود و ان را لمس میکند. درحالیکه به هنگام کتاب خواندن، شخص خود را از وقایع و حوادث کنار میکشد و خطوط و نوشتهها از او جدا هستند.
به نظر مک لوهان به هنگام تماشای تلویزیون، انسان با تمام حواس خود سرو کار دارد، ازین جهت بیهوده نیست که مک لوهان میگوید تلویزیون و رادیو ما را به دوره قبیله نشینی بازمیگرداند. البته این بار در قبیله بزرگ جهانی زندگی میکنیم.
یکی ازدلایل دیگری که مک لوهان رادیو و تلویزیون را دارای چنین قدرتی میداند ان است که او انها را مانند الکتریسیته دارای قدرت جداسازی و از میان بردن مرکزیت میداند. ازانجا که این وسایل ارتباطی، جدا از متن و محتوای پیامشان تحت هر شرایطی میتوانند اطلاعات و فضای تجربی یکسانی را ارزانی دارند، باعث میشود که جداسازی و عدم وحدت که از خصوصیات زندگی قبیلهای میباشد در تارو پود زندگی بشر امروز شنیده شود.
مک لوهان همچنین معتقد است که از تلویزیون به بعد تجارب ما تحت تاثیر این وسیله ارتباطی نیرومند به صورت موزاییکی درامده است و همه چیز را میتوانیم یک جا، یک زمان درکنارهم قرار بدهیم. مک لوهان تاثیر تلویزیون برزندگی را به قدری قوی میداند که معتقد است از انجا که این وسیله ارتباطی سرد است و موضوعات گرم و شخصیتها و افراد گرمی را که خوراک وسایل ارتباطی گرم، چون روزنامه و مطبوعات و رادیو هستند، طرد میکند.
ظاهر شدن نیکسون در تلویزیون پیش از انتخابات ۱۹۶۰ امریکا بود که به علت اینکه وی از شخصیت گرمی برخوردار است، باعث شد تا از کندی شکست بخورد. وی همچنین معتقد است که اگر تلویزیون زودتر به بازار میامد، هیتلر و روز ولت، چون شخصیتهای گرم دیگری که قربانی تلویزیون شدند، دوام چندانی نمیاوردند و این رادیو بود که به علت اینکه وسیله ارتباطی گرم است، باعث به قدرت رسیدن انها شد.
مک لوهان، رادیو را دارای جادوی قبیلهای میداند جادویی که تارهای قدیمی پیوستگیهای قومی و قبیلهای را در اروپا با اهنگ فاشیسم به لرزش در اورد. او رادیو را با با قدرت عمیقی که دارد دارای تاثیر ناخوداگاه و همه گیر میداند. از دیگر خصوصیات رادیو به نظر مک لوهان، میتوان از قدرت این وسیله در جداسازی و از میان بردن مرکزیت و نیز توانایی ان در زنده کردن زبانها و خاطرات قدیمی ملتها نام برد.
به عقیده مک لوهان، متن وپیام هر وسیله ارتباطی جدید را وسیله ارتباطی قبل از ان تشکیل میدهد، بدین طریق، متن و پیام مطبوعات را نوشتهها و مطالب ادبی میسازند. سخنرانی و کلام و اثار خطی، متن کتاب را تشکیل میدهند و متن اصلی فیلم، محتوای گرامافون و نوول میباشد.
او عقیده دارد با به بازار امدن کتاب، نوشتههای خطی از قید و بند مشکالت رهانیده شده و مردمان دور از یکدیگر فرصت استفاده از افکار واندیشههای مختلف را پیداکردند. به همین طریق، امروز فیلمهای سینمایی همچون کتاب وسیله پخش و انتشار است و میتواند فراسوی مرزهای محدود گام بردارد.
مارشال مک لوهان، وسایل ارتباط جمعی را زبانهای جدیدی میداند که دارای قدرت بیانی استثنایی و خارق العادهای هستند. به عقیده او رادیو، تلویزیون وفیلم، زبان مکتوب را از قید بندهای فراوانی رهانیده است. پس از رواج این وسایل ارتباطی، زبان محاورهای در نوشتهها به چشم میخورد. این وسایل به ما کمک کردند تا دیگر بار از زبان چهره و حرکات بدن که مدتها بود درزمان سیطره چاپ به فراموشی سپرده شده بود، استفاده کنیم و به نقش انها در ارتباطات روزمره مان واقف شویم.
او معتقد است با ظهور رسانههای گرم رادیو وتلویزیون باعث فراهم امدن سکو و رسالتی عظیم جهت ارتقا میزان تبلیغات برای فروش به عنوان یک شیوه زندگی بود که تنها با مرگ دستفروش و از راه رسیدن تلویزیون به پایان رسید.
مک لوهان تاریخ بشر را به سه دوره تقسیم میکند. ابتدا یک دوره بسیار طولانی که در ان فرهنگ شفاهی غالب بوده ومظاهر فرهنگی ان عبارت بودند از نقل اشعار وافسانهها و نمایش تراژدیها. این دوره با اختراع چاپ به پایان رسید. پس از ان دوره کوتاه کهکشان گوتنبرگ اغاز شد که از زمان اختراع چاپ تا ظهور وسایل ارتباطی الکترونیکی در نیمه دوم قرن بیستم به طول انجامید وبالاخره دوره کنونی که عصر ارتباطات الکترونیکی و غلبه حس المسه و بازگشت به خصوصیات فرهنگ شفاهی است.
یکی از اندیشههای اصلی مک لوهان که کلید بسیاری از عقاید او میباشد مربوط به فرهنگ سمعی و فرهنگ بصری است. به نظر او تنها حس بینایی است که میتواند سبب احساس جدایی و عدم پیوستگی شود، سایر حواس چنین خاصیتی نداشته وبرعکس عمل میکنند. مثلا حس لامسه فرد را وادار به دخالت و یکی شدن با محیطش میکند، حس حرکت چشایی و شنوایی نیز دارای خصوصیات مشابهی میباشند.
به نظر او تنها حس بینایی است که میتواند سبب احساس جدایی و عدم پیوستگی شود، سایر حواس چنین خاصیتی نداشته وبرعکس عمل میکنند. مثلا حس لامسه فرد را وادار به دخالت و یکی شدن با محیطش میکند، حس حرکت چشایی و شنوایی نیز دارای خصوصیات مشابهی میباشند
به هنگام استفاده از هریک ازاین حواس، انسان خواه ناخواه با محیط خود در امیخته و در ان تحلیل رفته و به صورت جز جدا ناپذیر ازان در میاید. در فرهنگ سمعی این شنوایی است که حکمفرماست. دنیای طبیعی انسان بی سواد را حد و حدود شنوایی او میسازد.
فرهنگ سمعی که به عقیده او متعلق به دوران پیش از اختراع چاپ است. اعمال و وظایف نیمکره راست بر نیمکره چپ مغز تفوق دارند. نیمکره راست جایگاه احساسات، قدرت درک وساختن موسیقی، نقاشی و قابلیت تفکرقیاسی است. فرهنگ سمعی، فرهنگی ست که احساسات، سنت و مذهب بر ان حکمفرماست. برعکس فرهنگ بصری با اعمال و وظایف نیمکره راست مغز سروکار دارد.
مک لوهان فرهنگ بصری را خاص جوامع غربی میداند یعنی جوامعی که در چهارصد سال اخیر یا از عصر گوتنبرگ اختارع چاپ تا نیمه دوم قرن بیستم تکیه شان بر فرهنگ و ارتباط بصری بوده است. در این جوامع هرچه با چشم دیده میشد قابل باور بود و سایر حواس در ازای حس بینایی کنار گذاشته شده بود.
ظهور الفبای فونتیک و چاپ به انسان قبیله نشین دیروز چشمی برای دیدن بخشید و دیدن را جانشین شنیدن کرد ودر نتیجه انسانی که با چاپ بزرگ میشود و خواندن و نوشتن میداند، خود را ازانچه ماورا او قرار دارد جدا احساس میکند، این جدا حس کردن خود از اشیا و موجودات سبب حس فرد گرایی او میشود.
از مشخصات دیگر فرهنگ بصری که زاییده صنعت چاپ میباشد، ملی گرایی و فرد گرایی است. شخص فرد گرا به حفظ شخصیت و موجودیت فردی خود علاقه فراوان دارد و به تجزیه تحلیل شخصی خود میپردازد و چاپ در شکل گیری چنین شخصیتی به انسان کمک فراوانی میکند.
از سوی دیگر چاپ با متحد ساختن افرادی که در مناطق جغرافیایی دور از هم میزیستند، از طریق زبان مشترک به ایجاد ملی گرایی کمک کرد. درحالیکه در فرهنگ شفاهی حس شنوایی و در فرهنگ بصری جس بینایی حاکم بود، ولی در فرهنگ همه حواس دخیل اند.
انسانی که اخرین سالهای قرن بیستم را پشت سر میگذارد، رفته رفته فرهنگ مکانیکی و بصری خود را به فراموشی میسپارد و با شتاب به سوی زندگی الکترونیکی گام برمیدارد. مک لوهان معتقد است با نشر فرهنگ الکترونیکی بار دیگر خصوصیات مربوطی به فرهنگ شفاهی بر جوامع غالب میشود.
ظهور تکنولوژیهای ارتباطی جدید و برهم خوردن نسبت حواس در نتیجه آن وظهور فرهنگی نو در هر عصر سبب رنج و پریشانی جوامع شده است. اما مسئله اساسی این است که در قرن حاضر، بسیاری از ما بر انیم که مشکلات را با ابزار الاتی که از فرهنگ بصری به ارث برده ایم حل و فصل کنیم، زیرا مفاهیم ما هنوز مربوط به دیروز است و قدرت مشاهده مان را مدیون تکنولوژی گذشته هستیم. به عقیده مک لوهان با به بازار امدن هر وسیله ارتباطی جدید، حس جهت یابی فضایی در ما تغییر میکند.
از تلویزیون به بعد، فاصله کودکان با کتاب روز به روز کمتر میشود. دنیای مدرسه، دنیای کتاب و خواندن ونوشتن است در صورتی که جهان امروز جهان ارتباطات هست برای همین کودکان موضوعات مدرسه را کسل کننده و یکنواخت میدانند. به عقیده مک لوهان برای بازگرداندن علاقه کودکان به مدرسه، اموزش و پرورش باید از حالت تعلیم خارج شود و تبدیل به کشف و جستجو گردد.
علیرغم گسترش روز افزون وسایل ارتباطی الکترونیکی نظیر ویدئو وتلویزیون، بیشترین سهم به انتشار روزنامهها اختصاص دارد. اقای مک لوهان معتقد است که روزنامههای امروزی تحت تاثیر تلویزیون و فرهنگ الکترونیکی از لحاظ صفحات هرچه بیشتر شبیه تلویزیون شده وخصوصیات فرهنگ الکترونیکی در انها ظاهر میشود، ولی با تمام اینها روزنامه زاییده چاپ است و در درجه اول یک محصول چاپی محسوب میشود.
با انکه برخی از عقاید مک لوهان در مورد تاثیر وسایل ارتباطی بر جوامع و فرهنگ انسانی با واقعیتهای علمی و تاریخی منطبق نبوده، قابل اثبات نمیباشد. باید توجه داشت مک لوهان از ما نمیخواهد که تفسیرهایش را نتیجه گیریهای مسلم و قطعی به حساب بیاریم، بلکه ترجیحمیدهد که انهارا نقطه اغازی برای تفکرات خود بدانیم؛ بنابراین اگر تمام تفکرات اورا نپذیریم، بازهم باید اذعان کنیم که بخشهایی از عقاید وی سبب شده که پرتو جدیدی بر جهان ارتباطات افکنده شود که خود میتواند راهگشای اراِئه نظریههای جامعتر باشد.
نتیجه گیری
مک لوهان از شناختهترین صاحب نظران در زمینه رسانه است. ایدههای او کمک میکند تا دنیای مدرن را بهتر درک کنیم مطالعه اندیشه ونظرات او، میتواند تجربهای مفید از شیوه تحلیل متفاوت او در زمینه رسانه باشد. نگاه متفاوتی که اگر عمیق نگاه کنیم، علاوه بر رسانه، زندگی روزمره را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
منابع:
برای درک رسانه؛ مک لوهان
ایینههای جیبی؛ مک لوهان
/انتهای پیام/
منبع: عطنا