گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ زمانی که فیلم ایستادگی و رهاییِ دانالد کریسپ در سال ۱۹۲۹ در حال اکران بود، کسی در محلهی لومبان اصفهان روی خشت افتاده بود که بعدها میشد تمام داستان زندگیاش را در همین دو کلمه خلاصه کرد؛ «ایستادگی و رهایی».
شهید آیتالله دکتر سید محمدحسینی بهشتی میتواند اسمی طولانی با پیشوندهای بسیار برای کسی باشد که راههای طولانی را انتخاب کرده است. «چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر، نقطههای انحرافی را بیان کنیم کافی نیست؟ طول میکشد؟ طول بکشد. کار مفیدِ طولانی بهتر است یا کار پر خطر فوری؟ کدام یک؟» بهشتی کسی بود که از گفتمان دینی و ندافی اندیشههایش، به صدرنشاندن دو اصل رسیده بود؛ ایستادگی و رهایی. در واقع ایدئولوگی بود که مانیفست ایستادگی را، مقابله با ظلم معنا میکرد و رهایی را آزادیهای شخصی؛ و تنها یک نفر میتواند این دو ماهیت در ظاهر متضاد را در کنار هم بنشاند، یک معمار. هوش و سرعت بالا در تحلیل موقعیتها میتواند ویژگیهای مشترک تمام معمارها باشد، اما اگر به این ویژگیها انگیزهی ایجاد تغییر اضافه کنیم، یا حکما داریم دربارهی معمار بزرگ سوئیسی پیتر زومتور حرف میزنیم و یا معمار تقنینی نظام اسلامی، شهید دکتر محمدحسینی بهشتی. دغدغهی هر دو انسان بود و البته حسهای آن. آثار پیتر زومتور اساسا بناهایش ساده هستند، اما عمیق. از کلیسای برادر کلاوس گرفته تا آب گرم والس و موزه معدن روی… به قول یوهانی پالاسما: «آثارش تشعشعی مقتدرانه از عمق احساس است.» و همین نقلقول را میشود بیکموکاست آورد و به عنوان چکیدهی فعالیتهای معمارگونهی شهید بهشتی در ایران بیان کرد. معماری که خورجینی از استعدادها را داشت؛ خوب شنا میکرد، پینگپنگ و والیبال را عالی بازی میکرد. سهزبان زندهی دنیا را از بر بود و آثار هگل، مارکس، سارتر، هایدگر، ابن سینا و ملاصدرا هم در قفسهی اول کتابخانهاش میشد دید. کسی که در چهارسالگی، نابغه شناخته شد و یکراست نشست در کلاس چهارمیها.
درست در سال ۱۳۲۱ در چهاردهسالگی، سال بلوغ، مقصدش را معین کرد و به طرف حوزه قدم برداشت و تا سالها، گرد علوم معقول و منقول گشت و حتی در تحصیلات حوزوی، احساس استغنا نکرد و در کنارش تحصیلات دانشگاهی را تا مدرک دکترا پیش برد. بهشتی خودش را اینگونه معرفی میکند: «من روحانی هستم که نعلین نمیپوشم، تنها هم با افراد مذهبی در تماس نیستم با افراد غیرمذهبی هم سروکار دارم. اگر فردا دیدید عدهای بدون ریش و با کروات به خانه و محل کارم میآیند، تعجب نکنید.» او در کلیات، یک معمار بود با ایدههای زیباشناختی ساده، نرم، باز و بدون گره. این سهل و منفتح بودن، از آن جهت بود که جاذبهی بسیار و دافعهی اندکی ایجاد کند. این جاذبه در رئوس عملکردهای بهشتی، بساوشپذیر بود و نتیجهی مماطلهی دینی به حساب میآمد. در واقع انقلاع بعضی از حزبهای مخالف را غلط میدانست. ویژگییی که بسیاری از خودیها با همین چوب او را میزدند و زد و خورد فکری بهوجود میآمد؛ لذا ایشان پاپس نمیکشید و متذکر میشد که: «از صفر تا بیست هم عدد هست، ما نیاییم برای کسی که کوچکترین خطایی کرده یکباره این را نمره صفر بدهیم و عددهای از صفر تا بیست را نادیده بگیریم و این کار درستی نیست.»
این را زمانی نشان داد که یک بار در جلسه به جمع رو کرد و گفت: «قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخستوزیری میخورد، حیف که التقاط و نفاق دارد اگر نداشت مناسب بود.»
فرشاد مومنی از اعضای حزب جمهوری اسلامی نقلی دارد به این شرح که: «یکبار شهید بهشتی گفتند که میتوان رجوی را جذب کرد یعنی تا این حد خوشبین بودند.» آقای مهدویکنی هم در خاطراتشان میآورد که: «شهید بهشتی نظرش این بود که رجوی را به شورای انقلاب بیاوریم. این نگاه شهید بهشتی متفاوت با نگاه شهید مطهری و شهید لاجوردی بوده است.» درواقع آن زمان، تنها بهشتی و شریعتی و چندی دیگر در روحیهی همگرایی و سازش، میدانداری میکردند. در مباحثهی تند شریعتی و روحانیون هم، بهشتی همین روحیه را داشت و بر خلاف بقیه مدارایی بیشتری از خود نشان میداد. تا جایی که در یک سخنرانی، به نحوهی مخالفتهای آیتالله مصباح یزدی نسبت به اندیشههای شریعتی معترض شد که: «موضعگیرى جنجالى و جنجالآفرین و تحریکآمیز، که با شدت و حدت همراه است، به نظر من با توجه به مجموع جوانب مختلف مربوط به این بحث و این شخص و این عصر، نتیجه عکس دارد. این نوع موضعگیرىها بسیارى از افراد را به یاد چماقهاى تکفیرى مى اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطى خوانده اند و موجب مى شود که زمینههاى مثبت و ارزنده هدایت نسل جوان که امروز در دسترس دوستان علاقهمند قرار گرفته تباه شود و به زمینه هاى ضد تبدیل شود.» نگاهی مهم که نامیراست و میراثی ارزنده محسوب میشود که امروزه سیاسیون به این میراث، توجهی نداشتهاند. البته در بازخوانیهای فعالیتهای بهشتی، طبیعتا خامیهایی هم دیده میشود.
اما مردی گشادهسینه بود با جد و جهدهای نظری و تلاشهای عملی و ذخایر علمی بسیار، که در حقیقت معتقد بود دانشی که در گوشهی حجره و کتابخانه باشد، نهایتا برای همان حجره و کتابخانه مفید است؛ بنابراین سعی میکرد، در دانشهای دیگر هم دستی داشته باشد. او حتی آموزش دینی را گوشهای نگاه داشته بود و از طریق آموزش زبان خارجه، ارتزاق میکرد، چرا که معتقد بود:
۱. حقوقی که از فرهنگ میگرفتم در ازای آموزش علوم دینی نباشد.
۲. دانشآموز بداند که روحانی فقط در چارچوب حوزهها محصور نیست و با علوم روز هم آشنایی کامل دارد.
تجمیع همهی این ویژگیها سبب شده بود که هر جایی پرهای «آزادی» و «عدالت» را آتش میزدند، او فیالفور آنجا ظاهر میشد.
این را بیش از هر چیزی، حضور وی در گسترهی تعلیم و تربیت قشر جوان و مبارزین عدالتطلب و سازش با حزبهای مخالف به ما میگوید؛ و حتی ایننقل قول: «هر جا دیدید میگویند دین و اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست، بدانید آن دین و اسلام قلابی است. جامعهی اسلام، انسان را موجودی آزاد میشناسد وبه این موجود آزاد نهیب میزند که در شرایط اجتماعی هستی، نایست. یا بمیر یا بمیران، یا هجرت کن و به هر حال تسلیم محیط فاسد نشو؛ لذا اسلام برای انسان در برابر فشارهای محیط آزادی و نقد صحیح و تند قایل است.» نقطهی عزیمت بهشتی در سیاست، نهضت ملیشدن نفت بود که توأمان از دکتر محمد مصدق و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی حمایت میکرد.
در آن سالها، قرارگیری بهشتی در پیشانی نظام اسلامی و عدالتطلبی، نه جای مهر را تداعی میکرد که عرقریزان را به نمایش میگذاشت. یک عملگرا که هدف غایی را رضایت و خواست شهروندان میدانست و آن را به عنوان تنها منبع مشروعیتبخش برای قدرت زمامدار در نظام اسلامی معرفی میکرد. هرچند که تا چه اندازه تحقق پیدا کرد و امروزه این منبع مشروعیتبخش تا حدودی از بین رفته، نیاز به بحثهای گستردهتری دارد. اما تفکر تشکیلاتی در او همیشه هویدا ماند تا که سالهای نشستن بر صندلی اول قوهی قضاییه، همگراییاش کمی رنگ باخت و تطوری پدید آمد و شاهد حاشیهنشینکردن بعضی از غیرمذهبیها بودیم. یکی از محققان که روی زندگینامهی ایشان کار کرده است، نشان داده که ایشان ۳۲ جمع را در طول زندگی ۵۳ ساله خود؛ تاسیس، یا در آنها مشارکت یا از آنها حمایت کرده است؛ و این، خود نشان از سازش بهشتی و علقهی او به استفاده از تفکر جمعی و بینالادیانی دارد. حتی وقتی که به آلمان سفر کرد، در آنجا هم دست از تشکیلات برنداشت و سعی کرد، جمعی را گرد آوَرَد و گفتمانهای دینی نویی راه بیندازد. تقریبا در تمام زیست پنجاهسالهاش شجاعانه و متعبدانه برخلاف افکار پوپولیستی بعضی از قشریون، بر این باور بود که بایستی از همهی افکار و اندیشهها در تشکیلات دعوت به عمل بیاید. حتی هنوز زوایای مغفول ماندهای از افکار دیگر بهشتی باقی مانده؛ از جمله اعتقاد او به استقلال زنان است. نقل خاطرهای از دختر ایشان بر این اعتقاد بهشتی صحه میگذارد: «بابا معتقد بود به زن علاوه بر نقش مادری و همسری باید به عنوان یک زن به مثابهی یک زن هم احترام گذاشته شود. به خاطر همین هم به مادرم تاکید داشت که مدام در خانه نماند و زندگی خصوصی و مستقلش را داشته باشد. حتی قبل از انقلاب، مادرم تصمیم گرفت که گواهینامه رانندگی بگیرد. یادم هست که پدرم به مادرم خیلی کمک کرد و مینشستند و با یکدیگر آییننامه را میخواندند و زمانی هم که تمرین رانندگی میکرد برای خیلیها در آن زمان باعث تعجب بود، اما آقای بهشتی از رانندگی کردن مادرم استقبال میکرد. آقای بهشتی اول یک ماشین رامبلر دست دوم داشت، اما اواخر حکومت شاه بود که دولت اعلام کرد پژوهای ۵۰۴ وارد میکند. بابا هم یک پژوی ۵۰۴ ال خریداری کرد و این اولین ماشین نویی بود که سوار میشدیم. مادرم هم همیشه در ماشین در صندلی جلو مینشست که به عنوان همسر یک روحانی در آن زمان موضوع رایجی نبود.» بهشتی حتی حق ریاستجمهوری را برای زنان درست میدانست.
در نهایت دشمنان حضور پرثمر بهشتی در نظام اسلامی را، برنتابیدند تا حدود ساعت ۲۱ روز یکشنبه ۷ تیر ۱۳۶۰، در یکی از جلسات هفتگی حزب جمهوری اسلامی در دفتر مرکزی آن، تراژیکترین پایان برای شهید بهشتی اتفاق افتاد. بهشتی در حالی که مقدمهی سخنانش را بر این جملات بنا کرده بود: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برایمان مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتباند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند، انتخاب شوند.» که ناگهان صدای انفجار محلهی سرچشمه را غافلگیر کرد. ۷ تیر با توجه به ژرفکاوی اغلب ابعاد فکری شهید بهشتی، در مییابیم که نبود مانیفستهای عدالتطلبانه و آزادیبخش و حتی مردمسالاری امروزه در بخش اجرایی و چکشناپذیر جمهوری اسلامی ایران و حتی بخش نظری آن، بهشدت احساس میشود.
/انتهای پیام/