چالش جایگاه علوم اجتماعی و علوم تکنیکی در ایران در گفتاری از اسمعیل خلیلی؛
علم مدرن، اساساً انتقادی است. انتقادی بودن به این معنا که باید باورهایتان را نقد کنید. باید دائماً باورهای مربوط به خودتان را نقد کند. به این دلیل علم انتقادی با مسئولیت عجین شده است.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ گره‌خوردن امر حقیقی با دانشگاه به دلیل هویت این نهاد و مسئولیت آن در قبال حقیقت، باعث شده تا دانشگاه به عنوانی نهادی که به دنبال حقیقت است و برای فهم عمق آن تلاش می‌کند شناخته شود. البته در چند سال اخیر جستجوی حقیقت از سمت دانشگاه‌ها در سیر نزولی قرار گرفته و جایگاه این نهاد را متزلزل کرده است. در این گفتار، دکتر اسمعیل خلیلی - عضو هیئت‌مدیره انجمن جامعه‌شناسی ایران - به بررسی وضعیت حقیقت در دانشگاه‌های ایرانی پرداخته است.

 

علم عجین شده با تعهد

مسئله امروز دانشگاه ایرانی «پرستیژ» است. برخلاف برخی از اساتید که می‌فرمایند خانواده‌های ایرانی عاشق علوم‌انسانی و اجتماعی هستند، خانواده‌های ایرانی عاشق علوم تکنیکی هستند.

اگر دانشمند متعهد باشد، برای درک حقیقت لازم است که آن را آزمایش کند. برای مثال، در راستای فهم شیوه رفع گرسنگی در انسان‌ها یا جانوران باید آب یک شهر را ببندیم تا به حقیقت برسیم. سؤال این است که آیا دانشمند مجاز به انجام این کار هست؟ اگر دانشمند متعهد به حقیقت باشد، باید این کار را انجام دهد. این پارادوکس از زمان افلاطون تاکنون به شکل‌های مختلف دامن‌گیر علم است. نوبلژین - مخترع داروی نوبلژین - برای ادعای مسکن بودن این دارو، آزمایش اثربخشی این دارو را روی پسرش امتحان کرد و مدعی شد که این دارو ضددرد است. ماجرا از این قرار بود که فرزند او ضایعه‌ای گوشتی در پشت گوشش داشت. او اعلام کرد این ضایعه را با استفاده این دارو جراحی می‌کند و فرزندش هم متوجه درد نخواهد شد. افرادی هم جمع شدند تا تأثیر این دارو را ببینند. بعد از اتمام جراحی، زمانی که به خانه رسیدند نوبلژین به دست و پای فرزندش افتاد و گفت: «پسرم من را ببخش، من برای انجام عمل جراحی داروی اشتباهی آورده بودم.» پسر هم جواب داد: «من فهمیدم اما برای حفظ آبروی تو درد را تحمل کردم!» به نظر شما آیا این کار اخلاقی است یا نه؟ چندین فضیلت در این کنش دیده می‌شود. فضایلی مانند شجاعت، استقامت و... اما این کار اخلاقی نیست! فهم ما از اخلاق در این روزگار می‌گوید نه پدر باید این کار را می‌کرد، نه فرزند باید رنج را تحمل می‌کرد. پارادوکس حقیقت که در کانون علم است، باید موردتوجه قرار بگیرد.

 

فرزندم! صرفاً دکتر یا مهندس بشو!

من با نگاهی به گذشته ایران و با مطالعاتی که داشتم به این نتیجه رسیدم که به جز نسل اول دانشگاه تهران هیچ نسل دانشگاهی در ایران وجود نداشته است که متعهد به حقیقت باشد و حقیقت مسئله واقعی و اصلی آن باشد. به نظر من مسئله امروز دانشگاه ایرانی «پرستیژ» است. برخلاف برخی از اساتید که می‌فرمایند خانواده‌های ایرانی عاشق علوم‌انسانی و اجتماعی هستند، خانواده‌های ایرانی عاشق علوم تکنیکی هستند. در واقع عاشق تکنیک هستند. فرهنگ هژمونیک ایران از زمان عباس میرزا تا به امروز، تکنیک محور است. بچه‌ها به دانشگاه می‌روند تا پزشک و مهندس شوند.

 

لطفاً مرا دکتر صدا کنید!

هیچ دولت و خانواده‌ای روی ادبیات که میراث تاریخی ماست، سرمایه‌گذاری نمی‌کند. ادعای ما به‌عنوان یک ایرانی در دنیا افتخار به یک ادبیات غنی ایرانی است.

سرمایه‌گذاری‌های اصلی کشور هم روی علوم تکنیکی است؛ برای مثال هیچ دولت و خانواده‌ای روی ادبیات که میراث تاریخی ماست، سرمایه‌گذاری نمی‌کند. ادعای ما به‌عنوان یک ایرانی در دنیا افتخار به یک ادبیات غنی ایرانی است. البته به جز ادبیات چیزهای دیگری هم داریم؛ اما ما از طریق ادبیات با جهان سخن گفتیم و از جهان آموختیم و در جهان ماندیم. کدام دولت ایران را سراغ دارید که به ادبیات بها داده باشد؟ یا برای ادبیات پشیزی خرج کرده باشد؟ خانوادة ایرانی هم فرزندان خود را به دانشگاه می‌فرستد تا پزشکی و مهندسی بخواند و صاحب عناوینی همچون دکتر یا مهندس شود.

این موضوع حتی در علوم اجتماعی هم پررنگ است! آقای دکتر اجلالی در تعبیری می‌گفتند: «ما در علوم اجتماعی هم می‌خواهیم دکتر بشویم!» چرا که این دکتر، آن دکتری که در جامعه مصطلح است را تداعی می‌کند. زمانی که می‌گویم "دکتر" هستم چون جامعه تداعی دکتر در پزشکی را دارد و پزشک یک پرستیژ خاصی در جامعه دارد، پس امکان یک جایگاه را برای من به‌عنوان دکتر به وجود می‌آورد؛ بنابراین علوم اجتماعی می‌خوانند تا دکترا بگیرند. اما ادعای حقیقت ندارند، یعنی کسی به دنبال پرسش جدی نیامده است.

 

علم اساساً منتقد است

چندی پیش بود که در انجمن جامعه‌شناسی، متن کوتاهی درباره سه خاستگاه اصلی مسئولیت اجتماعی دانشگاه منتشر کردم. در ادامه درباره آن سه خاستگاه توضیح خواهم داد: اول مسئولیتی که متوجه محتوای علم است. علم اساساً باید دعوی حقیقت داشته باشد؛ یعنی متعهد باشد. ما اصلاً علم بدون تعهد نداریم. همین که شما دعوی حقیقت دارید و تلاش می‌کنید تا دلیل چگونگی ترکیب دو عنصر مانند اکسیژن و هیدروژن را درک کنید، این دعوی حقیقت است. کسانی برای فهم این چگونگی، سال‌ها مرارت کشیدند تا به همین موضوع رسیدند. لازمه این کار تعهد است. یعنی اگر تعهدی نباشد، این اتفاق رخ نمی‌دهد.

نحله‌های انتقادی مانند: عصب‌شناسی انتقادی، زیست‌شناسی انتقادی، شیمی انتقادی و... بنیادهای علم را دائماً پالایش می‌کند. علوم اجتماعی و انتقادی برای این به وجود آمده‌اند که علم را به فروتنی بکشانند.

مورد دوم اینکه علم مدرن، اساساً انتقادی است. انتقادی بودن به این معنا که باید باورهایتان را نقد کنید. باید دائماً باورهای مربوط به خودتان را نقد کند. به این دلیل علم انتقادی با مسئولیت عجین شده است. و مورد آخر، این که علم مدرن با وجود آن که از اساس انتقادی بود، اما در سیر تحول، انتقاد را به نحو مضاعفی به ساختار خود اضافه کرده است. به عبارتی ما امروزه زیست‌شناسی انتقادی، عصب‌شناسی انتقادی، شیمی انتقادی و... داریم. البته علوم اجتماعی انتقادی که وظیفه‌اش رصدکردن علم در درجه اول است، پیامدها و پیش‌فرض‌های علم را به شدیدترین وجه ممکن نقد می‌کند. چرا که علم - متأسفانه یا خوشبختانه - در رقابت با کلیسا به وجود آمده است؛ بنابراین علم ناخودآگاه و خودآگاه داعیه خداوندی دارد. در نهایت علم با گزارهایی عجین شده که ادعا دارد حق کامل در انحصار اوست. علم است که حقیقت هستی را می‌داند. بنابراین نحله‌های انتقادی مانند: عصب‌شناسی انتقادی، زیست‌شناسی انتقادی، شیمی انتقادی و... بنیادهای علم را دائماً پالایش می‌کند. علوم اجتماعی و انتقادی برای این به وجود آمده‌اند که علم را به فروتنی بکشانند.

 

قطاری در یک ریل اشتباه

داستان ما در ایران، قصه پر غصه‌ای است. ما در ایران روی ریل تکنیک و علم دعوا می‌کنیم. در واقع قطاری که باید روی ریل علم حرکت کند، اساساً متوقف شده است و ریل تکنیک دارد لنگ‌لنگان کارهایی می‌کند. ریل تکنیک در جهان با سرعت حرکت می‌کند و با همان سرعت بحران می‌آفریند و محیط‌زیست را نابود می‌کند. قطار تکنیک به‌سرعت زیست‌کره را در معرض خطر قرار می‌دهد. او مگاپلیس و کلان‌شهرهای بزرگ به وجود آورده است. در تمام این سال‌ها شهرهایی بیگانه ساخته و این وضعیت متناقض پیچیده که آکنده از بحران است را تولید کرده و علم نه‌تنها نمی‌تواند خود را نقد کند، بلکه نمی‌تواند واقعیت را هم نقد کند. در نهایت باید بگویم که جهان و از جمله نهاد دانشگاه در ایفای مسئولیت خود گرفتار یک پارادوکس پیچیده است.

/ انتهای پیام / 

ارسال نظر
captcha