تبیین خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) در گفت‌وگو با محمدجواد یاوری سرتختی؛

خطبه حکومت اسلامی، نه خطبه فدکیه!

خطبه حکومت اسلامی، نه خطبه فدکیه!
در مورد واقعه حضرت زهرا (س)، امکان برداشت‌های شخصی وجود ندارد؛ زیرا این رویداد در دایره زمانی محدودی رخ داده است و شرایط آن، نگاهی جامع را می‌طلبد. از منظر سیاسی، از آنجا که حکومت‌ها بر تمام ابعاد زندگی مردم تأثیرگذارند، نمی‌توان نسبت به اموری که بر اصول زندگی مردم تأثیرگذار است، بی‌تفاوت بود. سیاست نیز چنین تأثیرات ژرفی بر زندگی مردم دارد؛ لذا بحث از حکومت اسلامی، نوعی تکلیف برای هر فرد مسلمانی به‌حساب می‌آید.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ شیوه کنش سیاسی حضرت زهرا (س) برای امروز ما حاوی چه دلالت‌هایی است؟ این پرسش زمانی قابلیت پاسخ‌گویی را به دست می‌آورد که بتوان از لابه‌لای متون تاریخی به طرح سیاسی حضرت زهرا (س) پی برد؛ لذا باید این پرسش را مطرح کرد که حضرت در دل آن جامعه آشفته و غرق در فتنه، چه هدفی را دنبال کرده و چه کارویژه‌ای را بر عهده گرفته‌اند. ما تلاش داریم تا در ضمن گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدجواد یاوری سرتختی - تاریخ‌پژوه و عضو هیئت‌علمی دانشگاه باقرالعلوم - این پرسش‌ها را به بحث گذاشته و پاسخ آن‌ها را روشن سازیم. در ادامه، مشروح این گفت‌وگو را از نظر خواهید گذراند.

 

ایستادن پای حاکمیت اسلام

نخست می‌خواستیم به طرح سیاسی حضرت زهرا (س) بپردازید و برای ما بفرمایید ایده‌ای که حضرت به‌خاطر آن وارد صحنه شده و به شهادت می‌رسند، چیست؟ البته می‌خواستم این موضوع را مدنظر قرار دهید که رویکرد ما صرفاً تاریخی نیست و ما به دنبال بحث از رخدادهای تاریخی و نظایر آن نیستیم؛ بلکه می‌خواهیم به این موضوع بپردازیم که آن ماجراهای تاریخی برای امروز ما چه آورده‌ای خواهند داشت؟

یاوری: در خصوص سیره حضرت زهرا (س) چند نوع خوانش وجود دارد. نخست، خوانش توصیفی و تاریخی که وظیفه مورخان است. در این خوانش، رویدادها با نظم و منطق تاریخی نقل می‌شود و تصویری از تحولات به مخاطب ارائه می‌گردد. در این نگاه، خواننده با تحولات سیاسی و اجتماعی مواجه می‌شود و این امر به‌خودی‌خود، بینش و نگرش ایجاد می‌کند. این‌گونه نیست که خود تاریخ به ما بینش ندهد و صرفاً دانشی واکنشی باشد؛ بلکه تاریخ، خود در مقام کنشگری است و مخاطب را فعال می‌کند. طبیعتاً وقتی شما ادله و قرائن و شواهد را ببینید، می‌توانید برای امروز قضاوت‌هایی داشته باشید. ما نباید خیلی این دانش را سرکوب کنیم. این رویکرد، نوعی خوانش تحلیل‌گرایانه است که برای امروز مفید خواهد بود.

برخی به‌اشتباه می‌گویند «چرا وقتی به سراغ کربلا می‌روید، از قصه تشنگی و طلب آب سخن می‌گویید؟ چرا از مظلومیت حضرت سخن نمی‌گویید؟» پاسخ آن است که در روایت کربلا، بدون گزارش‌های تاریخی نمی‌توان از مظلومیت سخن گفت. باید واقعه منع آب وجود داشته باشد تا مظلومیت اثبات شود.

خوانش دوم، رویکردی است که از زوایای مختلف و بر اساس دانش، تجربه یا مبانی خاص دیگری به موضوع می‌پردازد. این خوانش به ما کمک می‌کند تا موقعیت خود را بهتر درک کنیم. پس از درک تصویر تاریخی، باید جایگاه خود را مشخص کنیم. در آن تصویری که توسط مورخ در گام نخست ایراد شده، من در کجای آن قرار دارم؟ این پرسش، گام دوم قصه ما می‌شود. پس برش‌های تاریخ باید وظیفه و رسالت من را تعیین کند. برای مثال، در تحلیل نظام ولایت در مقابل خلافت، یکی نظام وحیانی و الهی و دیگری نظام زمینی معرفی می‌شود. این تحلیل از بازخوانی تاریخ به دست می‌آید و مخاطب را در انتخاب مسیر راهنمایی می‌کند. یعنی این تحلیل‌ها در دو گام مذکور تکلیف ما را مشخص می‌کند.

نکته مهم آن است که این دو خوانش، مکمل یکدیگرند. برای مثال، برخی به‌اشتباه می‌گویند «چرا وقتی به سراغ کربلا می‌روید، از قصه تشنگی و طلب آب سخن می‌گویید؟ چرا از مظلومیت حضرت سخن نمی‌گویید؟» پاسخ آن است که در روایت کربلا، بدون گزارش‌های تاریخی نمی‌توان از مظلومیت سخن گفت. باید واقعه منع آب وجود داشته باشد تا مظلومیت اثبات شود. پس این نگاه خوبی است که اگر تاریخ را در طول تحلیل قرار دهیم، مفید خواهد بود.

همچنین باید توجه داشت که برش تاریخی، باید متناسب با نیاز جامعه و شرایط زمان باشد. این بازخوانی باید در چارچوب مشخصی صورت گیرد تا از برداشت‌های شخصی و مصادره به نفع خود جلوگیری شود. برای نمونه، برخی افراد در زمان‌های مختلف، بخش‌هایی از برخورد امیرالمؤمنین (ع) با خوارج و اهل جمل را به نفع خود تفسیر می‌کنند. در یک زمان، از برخورد قاطع ایشان و در زمانی دیگر از مدارای ایشان سخن می‌گویند. این برداشت‌ها شخصی و خارج از قاعده است و باید مجموعه رفتارها را با هم در نظر گرفت؛ زیرا رفتارها متناسب با شرایط متفاوتی بوده است.

من به‌خاطر دارم که فردی در ابتدای انقلاب، از غضب حضرت علیه منافقین سخن می‌گفت. چون در آن برهه سازمان منافقین دشمن او بودند. همین فرد در برهه بعدی، از آن جهت که برخی از بستگان او به عضویت منافقین درآمدند، از مدارای حضرت با خوارج و منافقین می‌گفت. اینها برداشت‌های شخصی و بدون قاعده است که منفعت ما در آن محور قرار دارد. پس باید دانست که با چه چهارچوب‌مندی‌هایی می‌خواهیم به سراغ تاریخ برویم.

در مورد واقعه حضرت زهرا (س)، امکان برداشت‌های شخصی وجود ندارد؛ زیرا این رویداد در دایره زمانی محدودی رخ داده است و شرایط آن، نگاهی جامع را می‌طلبد. از منظر سیاسی، از آنجا که حکومت‌ها بر تمام ابعاد زندگی مردم تأثیرگذارند، نمی‌توان نسبت به اموری که بر اصول زندگی مردم تأثیرگذار است، بی‌تفاوت بود. سیاست نیز چنین تأثیرات ژرفی بر زندگی مردم دارد؛ لذا بحث از حکومت اسلامی، نوعی تکلیف برای هر فرد مسلمانی به‌حساب می‌آید.

متعالی‌ترین حرکت حضرت زهرا (س)، تلاش برای استمرار حکومت پیامبر (ص) مبتنی بر ولایت الهی بود. در این حکومت، قرآن، سنت و ارزش‌ها با یاری امیرالمؤمنین (ع) محقق می‌شد.

در این مواجهه، سه عنصر اساسی وجود دارد: مردم و چگونگی رسیدن آنها به سعادت، رهبری که مردم را به سعادت می‌رساند و رابطه میان این دو. پس این سه مسئله در زاویه دیدی که طرح کردم باید برجسته شود. در خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) - که بهتر است آن را «خطبه حکومت اسلامی» بنامیم، ساختار تشکیل حکومت و اصول و مبانی آن به روشنی بیان شده است. بخش محدودی از این خطبه مرتبط با فدک و عمده این خطبه، سیاسی است.

حضرت زهرا (س) در این خطبه جمعیتی را که مسیر سیاسی متفاوتی را برگزیده‌اند به چالش می‌کشد و می‌پرسد «چرا نظام وحیانی مبتنی بر نصب الهی پیامبر (ص) که آنان را به سعادت رسانده، کنار گذاشته‌اند؟» منبع سعادت جامعه، قرآن و اهل‌بیت (ع) است. ایشان تأکید می‌کند که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) عامل تحقق این حکومت بوده‌اند و کنارگذاشتن کسی که تحقق‌بخش حکومت اسلامی است، به معنای به حاشیه راندن حکومت پیامبر (ص) و ارائه مدلی دیگر از حکومت است. نکته حضرت زهرا (س) آن است که شما می‌خواهید فرد تحقق‌بخش حکومت پیامبر (ص) را کنار گذاشته تا مدل خود را اجرا کنید.

نکته دیگر در این بازخوانی تاریخی، موضوع مواجهه با دشمن است. امیرالمؤمنین (ع) با شمشیر خود در برابر دشمن مسلحی که قصد نابودی حکومت پیامبر (ص) را داشت، ایستاد. این الگویی برای نسل امروز در مواجهه با دشمنانی است که زبان گفت‌وگو نمی‌فهمند. این به معنای خشونت‌طلبی نیست، بلکه تأمین آسایش مردم در برابر کسانی است که مانع آن هستند. این گفتار، الگویی است برای امروز ما که به جوانان می‌گوید اگر در برابر دشمنی قرار گرفتید که همچون آمریکا و اسرائیل زبان گفت‌وگو را نمی‌فهمند و اگر صلح می‌کنند به هزار شیوه زیر آن می‌زنند، باید در برابر اینها با شمشیر ظاهر شد.

به نظر می‌رسد که متعالی‌ترین حرکت حضرت زهرا (س)، تلاش برای استمرار حکومت پیامبر (ص) مبتنی بر ولایت الهی بود. در این حکومت، قرآن، سنت و ارزش‌ها با یاری امیرالمؤمنین (ع) محقق می‌شد. دغدغه اصلی حضرت زهرا (س)، احیای سنت رسول‌الله (ص) است. بازخوانی خطبه حضرت زهرا (س) نشان می‌دهد که با حضور امیرالمؤمنین (ع)، استمرار سنت‌ها، ارزش‌ها، باورها و رفتارهای حکومت نبوی تضمین می‌شد. حضرت در واقع نوعی آسیب‌شناسی از دو مدل حکومت ارائه می‌دهد. اهل‌بیت (ع) فرموده‌اند که تنها دو نوع حکومت وجود دارد: حکومت الله و حکومت شیطان. بر همین اساس، بنی‌امیه را حکومت شیطان خطاب کردند. ما دو نوع حکومت بیشتر نداریم: یا توحیدی یا شیطانی و چیزی میان آن‌ها وجود ندارد. پس به باور من، حکومت اسلامی بنیادی‌ترین هدف حضرت زهرا (س) در آن برهه است.

 

دنیایی که با علی (ع) آباد شد

پرسشی که طرح می‌شود آن است که در نهاد حکومت دینی، چه عنصری وجود دارد که می‌تواند برای ما سعادت دنیا و آخرت را فراهم کرده، اما در حکومت‌های دیگر چنین امری وجود ندارد؟

یاوری: در فلسفه سیاسی اسلام، از مسئله مشروعیت حاکم و منشأ آن بحث می‌شود. انسان به دلیل محدودیت‌هایش در قانون‌گذاری، اجرا، شناخت نیازها و منفعت‌طلبی‌اش، نمی‌تواند حکومتی ایده‌آل ایجاد کند. حداقل آن است که در بحث‌های نظری، چهارچوب‌ها و قوانین این ضعف در شناخت نیازها جدی خواهد بود. اما در مدل قرارداد اجتماعی یا دموکراسی، افراد بخشی از حقوق خود را به حاکم واگذار می‌کنند. اینجا پرسش‌های اساسی درباره منشأ ولایت حاکمان و توانایی آنها در شناخت همه ابعاد وجودی انسان مطرح است. آیا این حاکمان، همه نیازهای انسان را می‌شناسند؟ تاریخ گواه آن است که هیچ‌گاه حاکمان چنین درک ژرفی نداشته‌اند.

امام باقر (ع) روایت می‌کند که امیرالمؤمنین (ع) وضعیت معیشتی مردم کوفه را با تأمین نان گندم به جای نان‌های خشن بهبود بخشید. در دوران ایشان، فقر به حداقل رسید، تجارت رونق یافت و آبادانی گسترش پیدا کرد

در مقابل، در مدل حکومت الهی، نیازهای بشر در دنیا و آخرت دیده شده است. برخلاف حکومت‌های بشری که عمدتاً مادی هستند، این مدل به همه ابعاد وجودی انسان توجه دارد. سعادت دنیا و آخرت انسان، ابعاد وجودی انسان، برنامه ساعات و لحظه‌های او و... همه اینها توسط خالق انسان تدوین شده است. از طرف دیگر، ما تجارب مثبت تاریخی از حکومت انبیاء را داریم. تجربه تاریخی حکومت انبیا مانند حضرت سلیمان (ع)، یوسف (ع) و داوود (ع) نشان می‌دهد که قوانین الهی، برخاسته از شناخت کامل خداوند از نیازهای انسان است. خداوند با نزول کتب آسمانی مانند قرآن و تورات، این قوانین را به پیامبران آموخت.

در مقایسه این دو مدل، مشروعیت الهی در برابر مشروعیت زمینی قرار می‌گیرد. مشروعیت الهی به دلیل جامعیت و کمال، از نظر عقلی برتر است. این برتری در دستاوردهای عملی حکومت پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نیز مشهود است. امام باقر (ع) روایت می‌کند که امیرالمؤمنین (ع) وضعیت معیشتی مردم کوفه را با تأمین نان گندم به جای نان‌های خشن بهبود بخشید. در دوران ایشان، فقر به حداقل رسید، تجارت رونق یافت و آبادانی گسترش پیدا کرد. در مدینه نیز پیامبر (ص) مردم را به کشاورزی و تجارت تشویق کرد و وضعیت بهداشتی را با ایجاد حمام و سرویس‌های بهداشتی در کنار منازل بهبود بخشید. مردم برای دستشویی به بیرون از مدینه می‌رفتند. زن‌ها مجبور بودند برای دستشویی شب‌ها به بیرون از مدینه بروند تا کسی آن‌ها را نبیند. پیامبر برای اینها به‌صورت جزئی آموزش داد که دستشویی را با چه کیفیتی در خانه بسازند. وضعیت بهداشتی، اقتصادی و اجتماعی مدینه بعد از ورود حضرت رسول (ص) تغییر چشمگیری کرد.

این دستورات و قوانین الهی، برخاسته از ارتباط نبی با وحی الهی است که نظام زیست متمدنانه را ترسیم می‌کند. پیامبر تغذیه آنها را اصلاح کرد. نه آنکه صرفاً طاهر کرد، بلکه ارتقاء نیز داد. بنابراین حکومت دینی نه فقط آخرت انسان‌ها، بلکه دنیای انسان‌ها را نیز بهبود می‌بخشد. پس وقتی ما حکومت دینی را با حکومت دنیایی و کاستی‌های آن مقایسه می‌کنیم، طبیعتاً عقل به مطلوبیت حکومت دینی حکم می‌کند.

 

حاکمیت دینی در دنیای جدید

به‌عنوان پرسش آخر می‌خواستم این اشکال را مطرح کنم که نقطه آغاز بحث شما از کاستی‌های علم انسان و تزاحم منافع اوست و بالاخره به آن در اثبات اصل دین استدلال شده است. اگر کسی بگوید این استدلال‌ها صرفاً اصل دین و امور اخروی را اثبات می‌کند، خصوصاً آنکه به نحو طبیعی عقل انسان در امور اخروی اذعان به کاستی‌های خود دارد، اما در زمینه امور دنیوی، عقل با تجربه به امور شگرفی دست می‌یابد که او را از حکومت دینی بی‌نیاز می‌کند، چه پاسخی خواهید داشت؟ البته به این نکته باید توجه کرد که امروزه ما در زمان حضور ولی الهی یا معصوم (ع) نیستیم. بلکه با مجموعه‌ای از روایات روبرو هستیم که با عقل خود لازم است آن را پالایش کنیم.

یاوری: من برای پاسخ به این سؤال به آیه ۴۴ سوره «مائده» استناد می‌کنم. خداوند در این آیه می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَاتَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» این آیه یعنی «تورات» حاوی هدایت و نور است و انبیا باید بر اساس آن حکم کنند. شما یک متن ثابت می خواهید. در غیاب انبیا، این وظیفه به «مستحفظین من کتاب الله» - کسانی که بر کتاب خدا تسلط دارند - یعنی اهبار و ربانیون (علمای دین) واگذار شده است. علامه «طباطبایی»، اهبار و ربانیون را  از باب مصداق می داند. وقتی از باب مصداق است، یعنی در هر دوره تاریخی یک مصداق برای آن وجود دارد.

تحقق حکومت اسلامی به شرایط مختلفی وابسته است. گاهی فقیه به‌تنهایی می‌تواند اقدام کند و گاهی با وجود شرایط لازم برای اجرا، اجازه عمل به او داده نمی‌شود؛ اما در هر صورت باید تلاش خود را انجام دهد.

اینجا اشکالی را مفصل در خصوص متون دینی و روایات مطرح می‌کنند. در خصوص حفظ متون دینی، این وظیفه همواره بر عهده اهل‌بیت (ع) بوده و آنان احادیث نادرست را مشخص می‌کردند. تصور کنید اگر قرار بود همه این روایات تحریف شوند، اصلاً آمدن امام چه ضرورتی داشت؟ مگر ممکن است در حضور امام، روایات را تغییر دهند و بعد حضرت صرفاً ذکر بگویند و مردم را به تقوا دعوت کنند؟ در عصر غیبت نیز این پالایش بر عهده علما گذاشته شده است. علمای دین با استفاده از قواعد و اصول موضوعه - همانند سایر علوم - صحت روایات را بررسی می‌کنند.

در عصر غیبت، اگرچه جانشین حجت الهی معصوم نیست، اما عقل حکم می‌کند که احکام الهی نباید تعطیل شود. امیرالمؤمنین (ع) تأکید می‌کند که خداوند از ما برای اجرای قرآن و احکام وعده گرفته است. این وظیفه بر عهده کسانی است که قوانین الهی را می‌شناسند و برای اجرای آن از مردم کمک می‌گیرند.

البته در این میان، تحقق حکومت اسلامی به شرایط مختلفی وابسته است. گاهی فقیه به‌تنهایی می‌تواند اقدام کند و گاهی با وجود شرایط لازم برای اجرا، اجازه عمل به او داده نمی‌شود؛ اما در هر صورت باید تلاش خود را انجام دهد. برای نمونه، شاه «طهماسب اول» در نامه‌ای به «محقق کرکی»، او را به‌عنوان نایب امام زمان (عج) و مجتهد اعظم و ولی‌فقیه به رسمیت شناخت و اعلام کرد که در تمام ممالک، فرمان محقق کرکی لازم‌الاطاعه است و هر که را او عزل یا نصب کند، باید پذیرفته شود و کسی حق مخالفت ندارد. در این مورد، حکومت از طریق شاه‌طهماسب با فقیه همکاری می‌کرد. اما گاهی فقیه خود مستقیماً وارد میدان می‌شود که موفقیت آن به میزان مشارکت مردم بستگی دارد. مانند امیرالمؤمنین (ع) که باوجود تصریح پیامبر (ص) و شایستگی‌های آشکار، به دلیل عدم همراهی مردم با موانع مواجه شد؛ بنابراین، شدت و ضعف تحقق حکومت اسلامی به میزان مشارکت و همراهی مردم وابسته است.

 

/ انتهای پیام / 

پرونده ها