نقش زنان در تقویت مقاومت در برابر هجمه‌های سخت و نرم دشمنان؛

مقاومت زنان در بحران‌ها تعیین‌کننده است

مقاومت زنان در بحران‌ها تعیین‌کننده است
مقاومت به‌عنوان بخشی جدانشدنی از زندگی مردم منطقه، نه‌تنها در میدان‌های نبرد سخت، بلکه در عرصه‌های نرم فرهنگی و اجتماعی نیز نقش‌آفرینی می‌کند. مقاومت مادرانه به‌عنوان یکی از ارکان پایداری جامعه، از خانه آغاز و در سطح جامعه به کمال می‌رسد. دشمنان تلاش می‌کنند با هدف قرار دادن نقش زنان و تغییر جایگاه آن‌ها در جامعه، محور مقاومت را از درون متزلزل کنند.

به گزارش «سدید»؛ من نیز مانند بسیاری با اندیشیدن به نکات و دقائق سخنان مقام‌معظم‌رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (حفظه الله تعالی)، سعی می‌کنم افق اندیشه‌ای خود را با چشم‌انداز بلند ایشان به عنوان دیده‌بان عزت، شرف و شکوه ملت ایران و مردم منطقه و امت اسلام هماهنگ کنم تا یافته‌هایم از متن واقعیت در بند پدیده‌هایی نباشد که نگاهم را قاب می‌کنند و دیدگاهم را به اسارت می‌برند.

مقاومت این روزها داغ‌ترین موضوع فکر و تحلیل مردم منطقه ما، از جمله ایران است. چیستی و چرایی آن و فهم از ماجرای مقاومت از روز آغاز تا امروز که به نقطه سقوط دولت بشار اسد رسیده و پیش‌بینی‌هایی که نسبت به آینده آن وجود دارد. به نظر می‌رسد فراروی هویتی منطقه در سایه مقاومت با یک مکث و تأمل ناگزیر برای بازآرایی جبهه مواجه شده است. می‌توان آن را در طبیعت مبارزه برای رهایی توضیح داد و بخشی گریزناپذیر از کشاکش تاب‌آوری‌ها و توانمندی‌ها دانست و برای تقویت صحنه و بازگشت به موضع تعیین‌کننده طراحی روزآمد کرد و یا دچار انفعال شد و یک تغییر مقطعی را تبدیل به پیروزی راهبردی برای دشمن کرد. می‌توان اسیر شگفتانه‌های لحظه‌های جنگ شد و نگاه بلند و رویکرد کلان را از دست داد و یا با تمرکز کافی تحولات را دنبال کرد و نتیجه را در میانۀ زمان مبارزه به محض دادن یک امتیاز، واگذار نکرده و آن را تمام شده قلمداد نکرد. شکست و پیروزی با میدان عجین است و مرد میدان می‌داند که در طول زمان مبارزه بارها این سو و آن سوی نزاع و قتال طعم برد و باخت را خواهند چشید. نه غرّه شدن در دور برد و نه افسرده شدن در دور باخت، در منطق مبارزه جایی ندارد. از روزی که مقاومت در کوچه پس‌کوچه‌های ایران و زیر فشار حکومت نظامی استبداد پهلوی مشق مبارزه می‌کرد تا امروز که تمام منطقه درگیر معادلات قدرت مقاومت است، همواره فراز و فرود در مسیر بوده و خواهد بود. اساساً اگر پیروزی‌ها و شکست‌ها ابدی و قطعی بودند، امروز نوبت به مبارزه ما نمی‌رسید و پیش از این تکلیف میدان مشخص شده بود.

روزمره‌های ما ایرانیان با خبرهای مقاومت چنان گره خورده که گویی بدون آن از زمین و زمان ایران کنده می‌شویم و بیگانه به شمار می‌آییم. بی‌نسبتی با مقاومت همان چیزی است که تلاش می‌شود در جامعه ما، همچون برخی جوامع دیگر منطقه، شیوع پیدا کند؛ تا از این طریق محور مقاومت نه از دیواره‌ها و مرزهای آن که از درون و در عمق خاکش فروبپاشد. نامش را زندگی روزمره و معمولی می‌گذارند و تلاش می‌کنند نسخه‌ای را اجتماعی کنند که در آن دغدغه جوانان نه خاک و وطن که غرب و عادت‌های مبتذل فرهنگی و زیست منفعل غریزی تنانه باشد. نه حتی عادت‌های برگزیده و برجسته مردمان آن سوی زمین که می‌تواند به عنوان سرمایه انباشته تجربه زیست بشری در دوران شکوفایی شگرف علمی و فناوری‌اش به شمار آید و از آن برای خوشبختی تمام انسان‌ها بهره‌برداری شود. تلاش می‌شود زندگی روزمره، مبتذل و پیش‌پاافتاده فهمیده شود و سبک زندگی لاابالی و غیرمسئولانه به عنوان شیوه رهایی‌بخش انسان‌ها و نسخه شفابخش دردها و آلام زندگی نشان داده شود. شیوه‌ای برای تسکین در برابر رنج‌ها و افراط در مصرف اسباب غفلت و منها کردن اراده از تغییرات و تحولات و تن دادن به جریانات بیرونی برای شکل دادن به تقدیرات درونی. راهی برای حذف انسان ایرانی از معادله قدرت و انفعال کامل در برابر خواست دیگران.

اما داستان مقاومت نه تنها با دست و دل کسانی که در این خاک زندگی می‌کنند، که با ریشه‌های اعتبار و ارزش منطقه گره خورده است. منطقه‌ای که آورده بی‌انتهایی از سرمایه‌های مادی و معنوی تاریخی و تمدنی در تمام جنبه‌های زندگی دارد و می‌تواند سهم بزرگی از سلامت و سعادت را در پهنه زمین بر عهده بگیرد و شادی و نشاط و آرامش را برای تمام مردم جهان به ارمغان بیاورد. پس نادیده گرفتن این منطقه برای هیچ قدرتی ممکن نبوده و نیست. کسانی که اهلیت منطقه را ندارند، دوست دارند که آن را در اختیار داشته باشند؛ در حالی که تنها صاحبان اصیل منطقه شایسته بهره‌مندی و اداره و فراوری این ظرفیت عظیم هستند. مقاومت در همین نقطه شکل می‌گیرد و باقی می‌ماند و شدت می‌گیرد. پس مقاومت بخشی جدا ناشدنی از زندگی مردم منطقه ماست. این چیزی نیست که امروز و دیروز به وجود آمده باشد. زمینه‌های ضرورت‌بخش مقاومت ریشه در تاریخ کهن منطقه دارد و تا کنون هیچ‌گاه از اهمیت آن کاسته نشده؛ بلکه دائماً بر آن افزوده شده و حوزه‌های جدیدی از حساسیت را برانگیخته و ارزش مقاومت را بالاتر و عمیق‌تر کرده است.

هجمه به منطقه مقاومت از دو مسیر سخت و نرم دنبال می‌شود. همواره تلاش شده ترکیبی از این دو شیوه برای تسخیر و تصرف فرصت‌ها و موقعیت‌های ارزشمند کشورهای منطقه توسط حکومت‌های استعمارگر پیاده شود. نتیجه اینکه مردم منطقه ناچار با تمام ظرفیت‌های انسانی و میدانی طرح مقاومت ریخته‌اند و در هر موضعی که قرار گرفته‌اند، مورد هجوم بیگانه بوده‌اند. پس به تناسب تهدید، پاسخ مقاومت نیز پیچیده و چندوجهی دنبال می‌شود.

همین امر باعث به چالش کشیده شدن دائمی شیوه‌های زندگی و برآمدن و روزآمدی استعداد زندگی در این ناحیه شده است. تلاش برای زندگی شرافتمندانه. در این صورت تمام منطقه با تمام افرادش در تمام لحظات درگیر موضوع مقاومتند. فضای بزم و رزم در این منطقه هیچ‌گاه از هم جدا نبوده است و مرز و متن جامعه بر اثر نفوذ دیگران به هم بافته‌اند. نتیجه شرایط اینچنینی شکل‌گیری دو شیوه مقاومت زنانه و مردانه در جامعه است. این دوگانه ذیل منطق زوجیت فهمیده می‌شود و می‌تواند مقاومت مادرانه و پدرانه نیز نامیده شود.

این زوج مقاومت برخاسته از نقش‌آفرینی بنیادین خانواده در فرهنگ و تمدن دیرپای منطقه، نظم و نسق پیدا کرده است. خانه محل تمرین ارتقاء هویتی افراد و شکل‌گیری نظام روابط و ضوابط فراجنسیتی و فوق فردی انسانی به شمار می‌آید. جامعه از همین نقطه آفریده می‌شود. در فرهنگ ما، زنانگی و مردانگی دو شاه‌راه ورود انسان به تحولات عالم و تدبیر نقشه زندگی آباد و آزاد در زمین است. اما چگونه؟

پیامبر رحمت، حضرت محمد مصطفی (ص)، فرزند دختر را رحمت و پسر را نعمت نامیده است. ردپای این نسبت معرفت‌بخش را می‌توان تا قله نقش‌آفرینی زن و مرد، یعنی مادرانه‌ها و پدرانه‌ها نیز پی گرفت و نشانه‌گذاری کرد. گویی زنانه‌ها غالباً ظهور کیفی دارند و مردانه‌ها بیشتر صبغه کمّی. لذا باطن جامعه بیشتر با زنانه‌ها گره خورده و ظاهر آن با مردانه‌ها. زایندگی و برازندگی با زنان؛ و زبان منسوب به مادران است و تأمین نیازهای مادی خانواده و سازندگی با مردان؛ و ادب مربوط به پدران است. به همین نسبت در اداره مرزها و حفظ حریم، مردها سپرند و درباره رسیدگی به متن زندگی و احوال حرم، زن‌ها محورند. در موضوع مقاومت نیز به همین نسبت مردانه‌ها تخصصاً در جنگ سخت میدان‌داری می‌کنند و زنانه‌ها پاسخگوی احتیاجات ما در جنگ نرم هستند. اگر حفاظت از زمین را به مردها واگذارده‌اند، حفظ و حراست از زمینه‌ها بر دوش بانوان است.

تصور اولیه بر این است که دشمن تنها می‌تواند از بیرون مرز‌های زمینی، تهدید‌کننده کیان ملت و میهن باشد، اما پیشرفت در شیوه‌های رزم و ابزار جنگ، سهم تهدید‌های نرم را هر روز بیشتر از دیروز کرده است. توانمندی‌های فناورانه مواجهه را به میان جامعه کشانده و در سلول‌های آن تزریق کرده است. به‌نظر می‌رسد رویکرد زنانه در چنین صحنه‌ای تأثیرگذارتر و کارآمدتر است. چنین نیست که تنها ما متوجه نقش نرم و کیفی زنانه در تغییر موازنه قدرت در جامعه و تعریف معادله نیرو‌ها و طراحی مسیر سازندگی و زندگی در جامعه باشیم، بلکه طرف مقابل نیز به‌درستی دانسته که اگر بخواهد موفقیتی به دست بیاورد باید وارد فضای مبارزه زنانه با میهن و جامعه ما شود. لازم به‌ذکر است وقتی از حضور زنانه یا مردانه سخن می‌گوییم لزوماً به معنای فعالیت زن در حضور زنانه و مرد در حضور مردانه نیست، بلکه شیوه حضور نرم و سخت در صحنه پیچیده جامعه مدنظر است، لذا شاهد فعالیت جریانات ضدانقلاب با عناوینی مانند انقلاب زنانه‌ایم. اغتشاشات سال 1401 نیز دقیقاً با تکیه بر همین رویکرد مهندسی شده بود. تبدیل مسائل زنان ازجمله حجاب و پوشش زنان در این سال‌ها به مسائل حساس و جنجالی در جامعه نیز با کشف همین ظرفیت در نحوه مبارزات دنبال شده است. 

دیگران به‌درستی از جایگاه کانونی زنان در فرهنگ ما آگاهند. می‌دانند حساسیت جامعه ما نسبت به رضایت زنان از زندگی چقدر بالاست. آنان به‌خوبی مفهوم ناموس را درک می‌کنند و می‌دانند از لایه‌های نرم مرکزی فهم ما از زندگی استخراج و استخدام شده است. همین کلمه نشان می‌دهد ما ایرانیان چقدر روی حس‌وحال زنان از زندگی تمرکز و توجه داریم. حال اگر این نقطه کانونی از جایگاه خود بلغزد یا احساس اضطراب و ناامنی کند، تمام ساختار اجتماعی ما دچار تردید و تزلزل خواهد شد. اساساً نیاز نیست زن کار زیادی برای برهم زدن جامعه انجام دهد. همین که احساس راحتی نکند، زندگی یک ایرانی تعادل خود را از دست خواهد داد و شرایط فوق‌العاده بر آن حاکم خواهد شد. مسأله‌دار شدن زن نسبت به فضای زندگی خود، یعنی التهاب فزاینده در جامعه. 

زنان مسئول تولد مقاومت و مردان مأمور تولید آن هستند؛ این دوگانه، اساس پایداری جبهه مقاومت را تشکیل می‌دهد.

مرد مأمور تولید مقاومت است و زن مسئول تولد مقاومت. تفاوت این دو در زایش و افزایش مقاومت است. دشمن با شیوه‌های نرم اختلالات جدی در نیت و احساس مقاومت به‌وجود می‌آورد و تهدید را به عمیق‌ترین لایه‌های مقاومت می‌کشاند تا مقاومت را از ریشه بخشکاند. از سوی دیگر نگاه مردانه‌ خود را در جامعه تعمیم می‌دهد و پذیرشی عمومی را به وجود می‌آورد. این یعنی حذف یک پایه مقاومت از جبهه‌ای که ذاتی دوگانه و وابسته به منطق زوجیت دارد و بخش بزرگی از پایداری و استواری خویش را به مقاومت زنانه سپرده است. برآشفتن زن و تحقیر زنانگی و تنازل حضور کیفی عمیق آن به نمایشی تنانه و سطحی باعث خواهد شد تا عقبه جبهه مقاومت از استحکام و استقامت کافی برخوردار نباشد. 

تمدن غربی رحمت را از معادله زندگی خود کنار‌زده، پس نعمت را نیز نمی‌فهمد و در دام مادیّت صرف افتاده است. تمدنی صرفاً مردانه، بقای خود را با مردانه کردن تمام عرصه‌ها ضمانت می‌کند. آن هم نه مفهوم عمیقی از مردانگی که از زنانگی جداناشدنی است، بلکه مفهومی کاملاً تاکسیدرمی شده و تهی از روح انسانی که به‌دنبال پیوند‌های معنوی مکمل خود نمی‌گردد. 

جامعه‌ای که تحت‌تأثیر تمدن غرب قرار می‌گیرد، نمی‌تواند امنیت زنانگی‌هایش را تأمین و تضمین کند. چنین جامعه‌ای این پیام را به زنان خود خواهد داد که از موضع خود حرکت کنند و برای جمع‌آوری غنیمت به خیابان‌ها بشتابند. آنگاه خانه خالی خواهد شد و دشمن فرصت ورود به جامعه و محاصره آن را پیدا خواهد کرد. این مسأله در بعد کلان جامعه موجب شکست خط زنانه مقاومت و ضربه از پشت به مقاومت جامعه می‌شود. 

تاریخ معاصر نشان داده است که هرگاه مقاومت سخت در تغییر صحنه ناتوان مانده، این مقاومت مادرانه بوده که به کمک جامعه آمده و کار نیمه‌تمام را به سرانجام رسانده است.

تجربه تاریخی ما نشان داده که هرگاه تیغ تیز مقاومت کند شده یا از عهده تغییر صحنه برنیامده، این مقاومت مادرانه بوده که به فریاد جامعه رسیده و کار نیمه‌تمام را به پایان رسانده است. قیام حضرت صدیقه طاهره (س) در مدینه و قیام حضرت زینب کبری(س) پس از واقعه عاشورا دو نمونه ناب از تعیین‌کنندگی مقاومت مادرانه در شرایط بحران در میدان است. 

ایرانیان در تاریخ معاصر تجربه‌های مهم و موفقی درباره مقاومت‌های مادرانه داشته‌اند. نقش زنان در انقلاب اسلامی و همچنین درطول دفاع مقدس دو نمونه برجسته از این نوع به‌شمار می‌آید. سخن درباره جنس مقاومت زنانه در خانه و گستردگی تأثیرگذاری آنان در جامعه در این یادداشت نمی‌گنجد، اما پیشتازی آنان در نقش‌آفرینی، درک و تحلیل موقعیت‌های بزنگاه، انعطاف‌پذیری بسیار زیاد همراه با اقتدار در میدان، فرصت‌شناسی و ایجاد موقعیت در شرایط سخت و بحرانی و بسیج کردن انگیزه‌ها و ایجاد اتحاد و انسجام اراده‌ها از مشخصه‌های این نوع مقاومت است. در بسیاری از صحنه‌های انقلاب، زنان پیشاپیش مردان حرکت می‌کردند و این علاوه‌بر پشتیبانی‌های مادرانه آنان است. وقتی مرد ایرانی، زن را در موقعیت خط مقدم مشاهده می‌کند، ناخودآگاه بر اساس فرهنگ اصیل ساختار خانوادگی برای حراست از هر آنچه ناموس شناخته می‌شود، خط‌شکنی می‌کند و پیشرفت جبهه مقاومت را سرعت می‌بخشد. 

زنان به‌خوبی سرمایه‌های نرم و واقعیت‌های معنوی و روحانی جامعه را درک می‌کنند و فراچنگ خود می‌آورند، لذا با اتکا به فطرت مادرانه و تجربه‌های خانوادگی خویش می‌توانند جنبه معنوی و روحانی مقاومت را مدیریت کنند و آن را با پدیده‌های سخت میدانی همراه کنند. تأثیرپذیری مردان از زنان و حرم‌بودگی زنان در فرهنگ ایرانیان، باعث می‌شود قدرت و مهارت بعثت جامعه و برانگیختن آن در آنان بیش از مردان باشد. مادر در فرهنگ ما عنوانی مقدس است. شاید پس از کلمه «خدا»، با شکوه‌ترین کلمه در میان مردم این منطقه «مادر» باشد. همین موقعیت دلالت‌های میدانی بسیاری پیدا می‌کند. 

رزمندگان همواره به دلگرمی زنانی با اطمینان خاطر از خانه به سمت خط مقدم مبارزه سخت حرکت می‌کنند که پیش و بیش از مردان معتقد به دفاع از مام میهنند. 

بی‌معنی کردن زن، ناامید کردن او و قرار دادن او در مقابل جامعه، تلاشی برای فروپاشی محور مقاومت از درون است.

بر همین اساس می‌توان فرهنگ را عرصه مادرانه‌ها قلمداد کرد، همان‌طور که عرصه سیاست را می‌توان عرصه پدرانه‌ها دانست. باز این به معنای حذف جنس مرد از عرصه فعالیت فرهنگی و جنس زن از عرصه فعالیت سیاسی نیست، بلکه درک مادرانه‌ها به‌عنوان یک مفهوم و پدرانه‌ها به‌عنوان یک مفهوم به ما کمک می‌کند تا بدانیم در هرکدام از این دو با چه شیوه‌ای کار را به سرانجام برسانیم و چه نسبتی بین فرهنگ و سیاست می‌توانیم برقرار کنیم که سازگار و هم‌افزا باشد. 

آغاز مقاومت مادرانه از خانه است، اما سرانجام آن در جامعه به کمال می‌رسد. دقیقاً بر همین اساس دشمنان به‌دنبال حذف نقش‌آفرینی زن و شکستن هسته آفرینش جامعه ما هستند. بی‌معنی کردن زن، ناامید کردن او، ازجاکندگی و بی‌هویتی زن و نارضایتی او از چیزی که هست و در جایی که هست و توجهی که دریافت می‌کند. قرار دادن زن در مقابل جامعه و تبدیل مولّد جامعه به عنصر جامعه‌ستیز. این یعنی تلاش برای فروپاشی محور مقاومت از درون. 

/انتهای پیام/