طرح متفاوت نرم‌افزاری سردار سلیمانی در گفت‌و‌گو با حمید ابدی؛

شهید سلیمانی و گشودن امکان‌های نقد درون ماندگار

شهید سلیمانی و گشودن امکان‌های نقد درون ماندگار
تذکر شهید سلیمانی، راهی پیش روی ما می‌گذارد تا مواجهه‌مان را با جمهوری اسلامی تغییر دهیم. حالا برخی در این جا هم خود جمهوری اسلامی را به‌ظاهر و باطنی تقسیم می‌کنند تا مجدد همان دوگانه پیشین را زنده کنند، این دیگر به باور من یک بازی با الفاظ است.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ شهید سلیمانی در نزد عموم مردم ایران همواره به‌عنوان یک فرمانده افسانه‌ای مورد ستایش است. شاید کمترین شخصیتی همچون ایشان را بتوان یافت که گروه‌های مختلفی از امتی‌ترین تا ملی‌ترین آنها، هر یک نسبتی با وی برقرار کرده باشند. با این وجود، اما نکته‌ای به نظر هنوز چندان در وجود سردار شهید سلیمانی برجسته نشده است، ابعاد نرم‌افزاری حرکتی است که ایشان آغاز کرد. رهبر معظم انقلاب با تعبیر «مکتب سلیمانی» تلاشی را برای برجسته‌تر کردن بعد نرم‌افزاری ایشان داشتند. اگر بخواهیم در خود مقوله مکتب تأمل کنیم، باید گفت که اصطلاح مکتب به امری نسبت داده می‌شود که حداقل دارای پنج شاخصه باشد: جامعیت و نظام‌مندی در مبانی، هدفمندی، روشمندی در مواجهه با مسائل، پویایی و در عین حال تداوم و نهایتاً کارآمدی و نوآوری. اگر مصادیق فوق را از عناصر مقوم یک مکتب بخواهیم لحاظ کنیم، آنگاه طرح این پرسش ممکن خواهد شد که «مکتب سلیمانی» دارای چه مختصاتی است؟ اکنون که در آستانه پنجمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی قرار داریم، برداشت ما چنین است که با فاصله‌گرفتن از ابعاد حماسی حضور ایشان در منطقه و نحوه شهادتشان، مناسب است تا نگاهی به ابعاد نرم‌افزاری مکتب سلیمانی بیندازیم. بر همین اساس در این مجال ضمن گفت‌و‌گو با دکتر حمید ابدی، فارغ‌التحصیل دکتری مدیریت راهبردی دانش از دانشگاه عالی دفاع ملی و پژوهشگر حوزه مقاومت تلاش داریم تا به این پرسش اساسی پاسخ دهیم.

 

سردار سلیمانی و تلقی اصولی با جمهوری اسلامی

به‌عنوان مسئله نخست اگر بخواهیم نگاهی به ابعاد نرم‌افزاری امری که امروزه از آن با عنوان «مکتب سلیمانی» یاد می‌کنند بیندازیم، به باور شما این مکتب دارای چه مختصاتی است؟

ابدی: همان‌طور که خود شما هم اشراف دارید وقتی به یک امر اطلاق «مکتب» می‌شود، این واژه دارای ابعاد متعدد و تفصیلی است که بحث از همه آنها در این مجال به نظر نه مقدور است و نه حتی شاید در توان من باشد، از همین رو تلاش دارم تا پرسش شما را جهت داده و منصرف به نقطه‌ای خاص در «مکتب سلیمانی» کنم؛ من در این مجال مختصر می‌خواهم از جایگاه و یا شیوه مواجهه شهید سلیمانی با جمهوری اسلامی نکاتی را عرض کنم.

ما هرچه به جلوتر می‌آییم به‌مرور، این فضا تقویت می‌شود. دهه هشتاد که به نظر من دوره‌ی احیای شور انقلابی در کشور است، در عین حال دوره تثبیت دوگانه انقلاب اسلامی-جمهوری اسلامی در ذهنیت برخی از نیرو‌های انقلاب نیز است. این دوگانه طی این دهه در این جریان تثبیت می‌شود. البته این انگاره به‌صورت یک قرارداد نانوشته و ناگفته در اذهان بود.

من نقطه آغاز بحث را در دوران پس از جنگ تحمیلی قرار می‌دهم. پس از جنگ تحمیلی، در دوران سازندگی، با روی کار آمدن دولت آقای هاشمی و مسیر توسعه‌ای که دنبال می‌کرد، به‌مرور ذهنیتی در نیرو‌های انقلابی شکل گرفت که نماد آن را می‌توانیم در فیلم‌های آقای حاتمی‌کیا به‌ویژه در دیالوگ بین حاج کاظم و آن نیروی امنیتی در فیلم آژانس شیشه‌ای ببینیم. آن نیروی امنیتی، نماد ساختار رسمی جمهوری اسلامی و حاج کاظم نماد نیروی انقلابی است که در مقابل این ساختار رسمی تعریف می‌شود. در آن دیالوگ نیروی امنیتی به حاج کاظم می‌گوید که دیگر دوران شما تمام شده است. به واسطه طرح توسعه دولت در آن برهه حقیقتاً این ذهنیت در نیرو‌های نخبه انقلابی واقعی بود که باید نوعی فاصله‌گذاری میان خود یا جریان انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی و ساختار رسمی آن قائل شویم. این سرآغاز سازماندهی برخی از نیرو‌های انقلاب بیرون از ساختار رسمی جمهوری بود.

ما هرچه به جلوتر می‌آییم به‌مرور، این فضا تقویت می‌شود. دهه هشتاد که به نظر من دوره‌ی احیای شور انقلابی در کشور است، در عین حال دوره تثبیت دوگانه انقلاب اسلامی-جمهوری اسلامی در ذهنیت برخی از نیرو‌های انقلاب نیز است. این دوگانه طی این دهه در این جریان تثبیت می‌شود. البته این انگاره به‌صورت یک قرارداد نانوشته و ناگفته در اذهان بود. برای نمونه ما در شعار‌های رسمی، از «نظام مقدس جمهوری اسلامی» صحبت می‌کردیم، اما در پسِ سخن اغلب یا بهتر بگویم همه‌ی اساتید، این دوگانگی وجود داشت. برخی این را به‌صراحت بیان می‌کردند. البته باید تاکید شود که این ذهنیت فراگیر جریان انقلابی نیست و نمونه‌های کنشی دیگری هم دارد که بدان خواهیم‌رسید.

 

تفکیک انقلاب از جمهوری و رهایی از ناکارآمدی‌ها

دلیل این موضوع چه بود؟ به‌عبارت‌دیگر اگر بپذیریم عقلانیتی در پس این تفکیک نهفته است، آن عقلانیت چه هدفی را از چنین امری دنبال می‌کرد؟

ابدی: دلیل خوبی پشت این تفکیک بود. بالاخره ضعف‌های عملکردی و ناکارآمدی‌ها به‌وضوح مشاهده می‌شد، از همین رو اگر می‌خواستیم نسبت به وضعیت موجود کشور رضایت نداشته باشیم، باید این دوگانه را در ذهنیت‌ها ایجاد می‌کردیم و می‌گفتیم انقلاب اسلامی چیز دیگری است. با ساختن این دوگانه، نیرو‌های انقلابی می‌توانستند امکان نقد آسیب‌ها را پیدا کنند. چنین هدفی در پسِ این رویکرد بود. به‌این‌ترتیب، می‌توانستیم سودای آرمان‌گرایانه‌ای به نیرو‌ها بدهیم تا خود را از وضع موجود، از وضعیتی که با آسیب‌ها همراه بود، جدا کنند و به تمنای وضعی مطلوب‌تر و آرمانی‌تر، به‌سوی آن حرکت کنند.

در پس ذهنیت این جریان به‌واقع این امر نهفته بود که انقلاب اسلامی، امری قدسی و متعالی است؛ اما جمهوری اسلامی، امری عرفی و سکولار. انقلاب اسلامی، آن حرکت غیبی و باطنی است که در زیر پوست تحولات در جریان است؛ جمهوری اسلامی، آن دیوان‌سالاری است که چندان با این حرکت سازگار نیست.

امروزه شاهد هستیم که تعبیر «آقای جمهوری اسلامی» عبارتی منفی و شبیه ناسزا شده است. یعنی جمهوری اسلامی در دهه نود، نزد برخی از نیرو‌های انقلاب نه‌تنها قداست خود را از دست داد، بلکه تبدیل به یک نوع ناسزا نیز شد.

حالا خود انقلاب اسلامی نیز در دو افق یا رویکرد مطرح می‌شد. یک رویکرد با نوستالژی سازی از گذشته و پدیده‌های آن همچون جهاد سازندگی، بسیج، کمیته و... به دنبال احیای آن دوران بود و یا حداقل در خاطرات آن محصور شده بود و برخی نیز در یک افق تمدنی، انقلاب اسلامی را وضعیتی مطلوب در آینده ترسیم می‌کردند که مختصاتی نظیر عدالت، معنویت و... در آن به وضعیت متعادل خود رسیده بود.

در ادامه این روند در دهه‌ی ۹۰ شدیدتر شد. وقتی دولت انقلابی، به‌ویژه در دولت نهم، با شکستی مواجه شد و دولت آقای روحانی بر سرکار آمد، این نگاه در ذهین این جریان تا جایی پیش رفت که دوگانگی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، تبدیل به ضدیت جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی شد. کار به جایی رسید که برخی از نیرو‌های انقلابی، اساساً ساختار رسمی جمهوری اسلامی را سد راه حرکت طبیعی انقلاب می‌دیدند و احساس می‌کردند باید با خود جمهوری اسلامی جنگید. امروزه شاهد هستیم که تعبیر «آقای جمهوری اسلامی» عبارتی منفی و شبیه ناسزا شده است. یعنی جمهوری اسلامی در دهه نود، نزد برخی از نیرو‌های انقلاب نه‌تنها قداست خود را از دست داد، بلکه تبدیل به یک نوع ناسزا نیز شد.

 

سلیمانی و عقلانیت اندیشیدن به واقعیت

عوارض و پیامد‌های این دوگانه‌انگاری و یا تضاد انگاری برای نیرو‌های انقلاب چه بود؟

ابدی: در دهه‌ی پنجم انقلاب که در نیمه آن هستیم، با پیامد‌هایی از این دوگانه‌انگاری رو‌به‌رو هستیم. یکی از این پیامد‌ها که پیش‌تر اشاره کردم، چیزی است که همه‌جا می‌بینیم؛ در اغلب محافل دوستان انقلابی، عبارت «جمهوری اسلامی» اسباب اصطلاحاً غرزدن است. هر وقت می‌خواهیم مسئولی یا وزارتخانه‌ای را تحقیر کنیم، می‌گوییم: «جمهوری اسلامی را ببین!» عبارت جمهوری اسلامی از قداست افتاده و همیشه سعی می‌کنیم با تمسخر و تحقیر در مورد این واژه صحبت کنیم.

ما نیرو‌های انقلاب همیشه با گارد نسبت به ساختار رسمی جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم و فاصله خود را تاحدامکان با آن حفظ می‌کنیم، مبادا دامنمان به این ساختار رسمی آلوده شود. سعی می‌کنیم تاحدامکان خود را بیرون از این ساختار تعریف کنیم. این رویکرد تبدیل به پرستیژ شده و انزوای از ساختار رسمی جمهوری اسلامی در فضای انقلابی مورد ستایش قرار می‌گیرد.

پیامد دیگر این دوگانه‌انگاری، دیگری انگاری نسبت به جمهوری اسلامی است. ما نیرو‌های انقلاب همیشه با گارد نسبت به ساختار رسمی جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم و فاصله خود را تاحدامکان با آن حفظ می‌کنیم، مبادا دامنمان به این ساختار رسمی آلوده شود. سعی می‌کنیم تاحدامکان خود را بیرون از این ساختار تعریف کنیم. این رویکرد تبدیل به پرستیژ شده و انزوای از ساختار رسمی جمهوری اسلامی در فضای انقلابی مورد ستایش قرار می‌گیرد. حتی آنهایی هم که در ساختار مسئولیت می‌گیرند، سعی می‌کنند سازمانی را که در آن کار می‌کنند، زیر سؤال ببرند و بگویند هیچ اتفاق مثبتی نمی‌افتد و فضا بسیار بد است.

به باور من این دوگانه‌انگاری و پیامد‌های آن، در مجموع اتفاق اساسی‌تری را رقم زده است؛ «عقل اندیشیدن به واقعیت و سیاست واقعی را از ما، از نیرو‌های انقلابی، گرفته است.» ما عموماً در مورد مسائل و آسیب‌های کشور نقد‌های کاملاً بی‌ربط می‌کنیم، چون اصلاً در متن ساختار نیستیم و درکی از اتفاقات درون ساختار رسمی نداریم. توصیفات و تجویز‌های ما تخیلی و بعضاً بی‌ربط با واقعیت است.

حالا مجموعه این مباحث مقدمه‌ای بود تا به نحوه مواجهه شهید سلیمانی با جمهوری اسلامی برسیم. شهید سلیمانی در وصیت‌نامه خود جمهوری اسلامی را حرم نامیدند، اما این اقدام تنها متعلق به وصیت‌نامه نیست، بلکه داده‌های دیگری نیز از ایشان وجود دارد که نشان می‌دهد این امر یکی از ابعاد حرکت سیاسی شهید سلیمانی است. در کلامی دیگر از ایشان که فراگیر شد، می‌گویند: حرمی که ما برایش می‌جنگیم، وسیع‌تر از حرم حضرت رقیه و حضرت زینب (س) است. حرمی که ما برایش می‌جنگیم، جمهوری اسلامی است، کل جمهوری اسلامی.

به نظر من، این تذکر شهید سلیمانی، راهی پیش روی ما می‌گذارد تا مواجهه‌مان را با جمهوری اسلامی تغییر دهیم. حالا برخی در این جا هم خود جمهوری اسلامی را به‌ظاهر و باطنی تقسیم می‌کنند تا مجدد همان دوگانه پیشین را زنده کنند، این دیگر به باور من یک بازی با الفاظ است. شهید سلیمانی به همین جمهوری اسلامی، همین ساختار رسمی جمهوری اسلامی که به اذعان همه دارای کاستی‌ها و ناکارآمدی‌های بسیاری است حرم اطلاق می‌کردند؛ لذا ما نیرو‌های انقلاب باید مواجهه‌مان را با این ساختار تغییر دهیم. یک وجه این مواجهه، توجه به قداست جمهوری اسلامی است. وجه اساسی‌تر، دیدن جمهوری اسلامی به‌عنوان امکان و نه سد راه است. اگر خود را همسایه‌ی جمهوری اسلامی ندانیم، اگر واقعاً خود را در متن جمهوری اسلامی نببینیم و احساس بیگانگی و دوگانگی با آن کنیم و اگر در متن آن قرار بگیریم، با همه‌ی دشواری‌ها که من هم تا حدی آن را درک می‌کنم، هر کسی که بگوید می‌خواهم تحولی ایجاد کنم، می‌دانم کار ساده‌ای نیست. در واقع باید در کنار نقدها آگاه به این باشیم که جمهوری اسلامی پر از امکان است و ما می‌توانیم با آن امکانات و ظرفیت‌هایی که در متن ساختار رسمی وجود دارد، دغدغه و جهت‌گیری انقلابی خود را دنبال کنیم.

 

آیا این سخن شما امکان نقد بنیادین را از دست نیرو‌های انقلاب نمی‌گیرد؟

ابدی: اتفاقاً قضیه خلاف آن است. من معتقدم با این سخن امکان نقد واقعی ایجاد می‌شود. آنچه ما اکنون داریم، نقد نیست. من قصد جسارت به شخصی را ندارم، اما خیلی از اوقات آنچه می‌شنوم در مواجهه با مسائل کشور، نقد‌های قلابی است. اگر با ذره‌بین به حرف‌ها، توصیفات و تجویز‌ها نگاه کنیم، احساس می‌کنیم بسیاری از حرف‌ها زمینه‌ی واقعی ندارد. با کمی تعمق در برخی پیشنهادات، توصیه‌ها و توصیفات، معتقدم کسی که خود را در جمهوری اسلامی می‌بیند و با آن یگانه می‌داند، تازه امکان نقد واقعی را در کشور پیدا می‌کند. این به‌خاطر مرزبندی‌ها و فاصله‌گذاری‌هایی است که بین ما وجود دارد.

 

یگانگی با ساختار و گشودگی دریچه‌های نقادی

ضمن مباحث خود به این موضوع اشاره کردید که تفکیک جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی از یکدیگر منجر به قلابی بودن نقد‌ها می‌شود. اگر ممکن است این ادعا را مقداری بیشتر توضیح دهید.

ابدی: برخلاف دیدگاه رایج که معتقد است نقد زمانی شکل می‌گیرد که از پدیده موردنظر فاصله بگیریم و از بیرون به آن بنگریم، بر این باورم که نقد واقعی هنگامی محقق می‌شود که با پدیده موردنظر پیوند و اتصال داشته باشیم و آن را از آنِ خود بدانیم.

این افراد که معتقد به دوگانگی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هستند، عموماً یا به گذشته ارجاع می‌دهند یا آرزویی در آینده دارند. در هر دو حالت، «اکنون» را رها می‌کنند و می‌کوشند از زمان حال فاصله بگیرند و با آن پیوند نداشته باشند. همین گسست از اکنون، وضعیتی غیرمسئولانه را رقم می‌زند و موجب می‌شود با بی‌تعهدی درباره امور و مسائل سخن بگویند.

افرادی که قائل به ثنویت و دوگانگی با جمهوری اسلامی هستند، عموماً از واقعیت آن فاصله می‌گیرند و ارتباطشان با واقعیت جمهوری اسلامی - یعنی واقعیت هر مسئله‌ای که در آن وجود دارد - قطع می‌شود. شاید تصور کنند که آنها نیز واقعیت را می‌بینند، اما این مشاهده از فاصله است و با واقعیت تماس مستقیم ندارند.

این افراد که معتقد به دوگانگی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هستند، عموماً یا به گذشته ارجاع می‌دهند یا آرزویی در آینده دارند. در هر دو حالت، «اکنون» را رها می‌کنند و می‌کوشند از زمان حال فاصله بگیرند و با آن پیوند نداشته باشند. همین گسست از اکنون، وضعیتی غیرمسئولانه را رقم می‌زند و موجب می‌شود با بی‌تعهدی درباره امور و مسائل سخن بگویند.

این رویکرد باعث می‌شود نقد آنها جدی نباشد و به تعبیری، نقدی قلابی محسوب شود. نوعی فرافکنی در نقد آنها نهفته است؛ زیرا مسئولیت وضعیت کنونی را نمی‌پذیرند و می‌کوشند امور را به جایی ارجاع دهند که خود را از مسئولیت برهانند. به همین دلیل نقدشان عمق و جدیت لازم را ندارد.

اگر خواهان احیای فضای نقد در جمهوری اسلامی هستیم و می‌خواهیم نقادی متناسب با آن متولد شود، باید به پیوند و یگانگی با جمهوری اسلامی دعوت کنیم. هر چه فاصله خود را با جمهوری اسلامی حفظ کنیم، نقدهایمان بیشتر به فرافکنی شبیه خواهد بود و چون در آن پذیرش مسئولیت زمانه و وضعیت کنونی وجود ندارد، به نقد‌هایی قلابی و غیراصیل تبدیل می‌شود. من سخن عجیبی در این مجال نمی‌گویم. در خود فضای غرب ما امری را داریم به نام «Immanent critique» یعنی نقد درون ماندگار. نقد درون ماندگار یعنی در عین آنکه شما خود را با پدیده‌ای یگانه می‌دانید، با اصول ملحوظ در خود آن پدیده دست‌به‌نقد نیز می‌زنید. اکنون هابرماس در غرب چه می‌کند؟ هابرماس از ناقدان جدی تجدد است؛ اما در عین حال همگی او را فیلسوف تجدد می‌دانند.

 

درنگی در نشانه‌های فراگیری

مقوله دوگانه‌انگاری جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی را تا چه میزان در میان نیرو‌های جبهه انقلاب فراگیر می‌دانید؟ آیا این دوگانه‌انگاری بر ذهنیت مجموع نیرو‌های انقلاب حاکم است؟ برای فراگیری آن می‌توانید علاوه بر فیلم‌های آقای حاتمی‌کیا و آقای دکتر عماد افروغ که ذکر کردید شاهد دیگری را بیان کنید؟ محتوای سخن شما به‌گونه‌ای بود که گویی همه نیرو‌های انقلاب درگیر این قضیه هستند.

در خود فضای غرب ما امری را داریم به نام «Immanent critique» یعنی نقد درون ماندگار. نقد درون ماندگار یعنی در عین آنکه شما خود را با پدیده‌ای یگانه می‌دانید، با اصول ملحوظ در خود آن پدیده دست‌به‌نقد نیز می‌زنید.

ابدی: در خصوص مصادیق دوگانگی یا ثنویت‌انگاری، این پدیده در گفتار غیررسمی بیش از مواضع رسمی شخصیت‌ها و جریان‌های انقلابی مشهود است. در محافل غیررسمی و شبکه‌های اجتماعی، عموماً واژه «جمهوری اسلامی» زمانی به کار می‌رود که قصد اشاره به امری عرفی، ناخالص و آمیخته با اعوجاج، فساد و ناکارآمدی باشد. این در حالی است که درباره «انقلاب اسلامی» چنین رویکردی وجود ندارد و معمولاً با ادب و احترام از آن یاد می‌شود.

در محافل غیررسمی، به‌محض مشاهده هرگونه فساد، ناکارآمدی یا ضعف، آن را به «جمهوری اسلامی» نسبت می‌دهند. به‌عبارت‌دیگر، «جمهوری اسلامی» در گفتار و زبان، نمودی از امری ناخالص، عرفی و ضعیف تلقی می‌شود.

در گفتار رسمی نیز شواهدی از این دوگانه‌انگاری قابل‌مشاهده است. به‌عنوان نمونه، در میان اساتید و متفکران جبهه فکری انقلاب، به‌ندرت می‌توان کتاب یا مقاله‌ای یافت که عنوان «جمهوری اسلامی» را بر خود داشته باشد. هنگام بحث درباره کلیت کشور، معمولاً از عنوان «انقلاب اسلامی» استفاده می‌شود. این امر متأثر از انگاره‌ای است که در اذهان شکل‌گرفته است.

از دیگر شواهد در گفتار رسمی، استفاده از واژه «State» در دهه اخیر است که تحت‌تأثیر ادبیات انتقادی، عمدتاً چپ، قرار دارد. در این رویکرد، جمهوری اسلامی را «Nation-State» می‌دانند و با این عبارت به توصیف آن می‌پردازند که بازتاب‌دهنده وجه عرفی و مشابه سایر دولت‌ها و حکومت‌هاست.

شاهد دیگر، نوعی دولت‌گریزی است که در دهه اخیر تحت‌تأثیر ادبیات مردمی‌سازی شکل‌گرفته است. این رویکرد با طرح و نظریه تمدنی رهبری که انقلاب اسلامی را شامل مراحلی می‌داند و موقعیت کنونی را مرحله دولت‌سازی می‌شمارد، سازگاری ندارد. در مجموع، «دولت» در ذهنیت و حتی گفتار رسمی نیرو‌های انقلابی، آن بار مثبت لازم را ندارد و دولتی بودن با نوعی مذمت همراه است. در مقابل، مردمی‌بودن، مردمی‌سازی و مردم‌بنیان بودن در تقابل با دولت به کار می‌رود.

این وضعیت در دوگانه نهضت و نظام نیز مشهود است؛ نهضتی بودن و جنبشی بودن مطلوب‌تر از انتساب به نظام تلقی می‌شود. جریان‌ها ترجیح می‌دهند خود را مردمی معرفی کنند تا دولتی که این امر نشان‌دهنده وضعیت موجود در گفتار رسمی است.

شهید سلیمانی با این جمله در وصیت‌نامه خود که «جمهوری اسلامی حرم است» و «جمهوری اسلامی امکان و حریم حرکت ماست»، دروازه‌ای نوین به روی ما گشود. این نگرش، پیش‌فرضی با سابقه سه تا چهار دهه را به چالش می‌کشد و طبیعتاً عبور از چنین پیش‌فرض جاافتاده‌ای دشوار است. به همین دلیل، زبان بیان این مفهوم نیز چندان گویا نخواهد بود و ابهاماتی در توضیح آن وجود دارد. این نکات را باید به‌عنوان فتح باب نگریست، نه بحثی دقیق و منقح.

با نگاهی به بیانات رهبری در سال‌های اخیر، این موضوع برجسته شده است. به‌عنوان‌مثال، در ۱۳ آبان امسال، ایشان در ابتدای سخنرانی خود به دانش‌آموزان و دانشجویان درباره شکر و ذکر توصیه کردند و تأکید داشتند که باید شکرگزار زندگی در جمهوری اسلامی باشند. همچنین در دیدار با دانشجویان در ماه رمضان، حدود بیست دقیقه از سخنانشان را به این موضوع اختصاص دادند که مهم‌ترین واقعیتی که باید دیده شود، زیستن در نظام جمهوری اسلامی است؛ نظامی که سرشار از امکان و آرمان است.

این حجم از تأکید از سوی رهبری نشان‌دهنده غفلتی است که نسبت به این نعمت - به تعبیر ایشان در دیدار ۱۳ آبان - وجود دارد. این همان نکته‌ای است که اهمیت تذکر شهید سلیمانی را نشان می‌دهد: «جمهوری اسلامی حرم است». این تعبیر می‌خواهد غفلت جاافتاده را بشکند.

 

تحول مفهومی قداست، از پالودگی تا حضور در متن واقعیت

سؤال دیگر آن است که شما درصدد هستید تا دوگانه‌انگاری انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار دهید، اما نسبت به بن‌بست‌های درونی جمهوری اسلامی توجهی نشان نمی‌دهید. چگونه می‌توان این دوگانه را از میان برداشت در حالی که شاهدیم عموم مسئولین ارشد در کشور ما پس از مدتی خدمت در مناصب سیاسی و اقتصادی، با انتقاد‌های رادیکالی از آن خارج می‌شوند؟ آیا تا هنگامی که این بن‌بست‌ها و یا ناکارآمدی‌ها اصلاح نشود می‌توان آن قداستی که مدنظر شماست به جمهوری اسلامی برگرداند؟

ابدی: در متن این پرسش، فرضی نهفته است که همان ثنویت و دوگانگی میان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است. وقتی شما عبارت «بن‌بست‌های درونی جمهوری اسلامی» را مطرح می‌کند، دقیقاً از همان مفهومی که در گفتار «جمهوری اسلامی حرم است» شهید سلیمانی مطرح شده، غفلت می‌ورزید. اگر جمهوری اسلامی را امکان وجودی خود در این دوران بدانیم و امکان‌های آن را درک کنیم، دیگر مفهوم بن‌بست بی‌معنا می‌شود.

باید تصور خود را از امر قدسی و قداست تغییر دهیم. دوران قداست‌های پالوده و بیرون از واقعیت سپری شده است. امروز باید امر قدسی و قداست را در متن واقعیت، در همین جهان و در شرایط کنونی جست‌و‌جو کنیم. این همان دشواری حضور امر قدسی در شرایط تاریخی معاصر است.

البته باید پذیرفت که حضور در ساختار رسمی جمهوری اسلامی و پیگیری جهت‌گیری انقلابی در متن این ساختار، دشواری‌هایی دارد که مربوط به اقتضائات زمان است. این امر دشوار نیازمند انسان‌های بزرگی است که مسئولیت آن را به عهده بگیرند. به همین دلیل، شهید سلیمانی و شهید رئیسی را شخصیت‌هایی می‌دانیم که از عهده این مسئولیت خطیر برآمده‌اند.

نکته مهم این است که باید تصور خود را از امر قدسی و قداست تغییر دهیم. دوران قداست‌های پالوده و بیرون از واقعیت سپری شده است. امروز باید امر قدسی و قداست را در متن واقعیت، در همین جهان و در شرایط کنونی جست‌و‌جو کنیم. این همان دشواری حضور امر قدسی در شرایط تاریخی معاصر است.

اشاره به اینکه برخی در متن ساختار جمهوری اسلامی تکنوکرات شده‌اند، نمی‌تواند نافی آن قداست باشد. در نقطه مقابل، وجود شخصیت‌هایی، چون شهید سلیمانی، شهید رئیسی و دیگر بزرگواران نشان می‌دهد که می‌توان قدسی ماند و تقدس را در متن همین واقعیت جست‌و‌جو کرد.

هر کس که بتواند به طور واقعی با جمهوری اسلامی مماس شود و مسئولانه و متعهدانه آن را به عهده بگیرد، حتماً با قداست دیدار می‌کند و خود نیز مقدس می‌شود، همان‌طور که این بزرگواران برای مردم قداست یافته‌اند.

به‌عنوان نکته آخر باید اضافه کنم که برخلاف تصور رایج که معتقد است سخن‌گفتن از یگانگی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، باب اصلاح و نقد را می‌بندد، بر این باورم که تازه با این نگاه، باب نقد واقعی گشوده می‌شود و اصلاح‌گری حقیقی آغاز می‌گردد. در این صورت از فرافکنی و مواجهه غیرمسئولانه با امور فاصله می‌گیریم و می‌توانیم مسئولانه به اصلاح امور بپردازیم. البته این کار، مختص انسان‌های بزرگی است که حاضرند این رنج و دشواری را به عهده بگیرند.

/انتهای پیام/

پرونده ها