گروه دین و اندیشه «سدید»؛ یکی از مباحث لازم هنگام بحث از مقوله حکمرانی دینی، تعیین نسبت آن با هریک از منابع معرفتی دین است. در بخش نخست این گفتگو، دکتر شریف لکزایی - استاد اندیشه سیاسی و عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی - بر این باور بودند که به پدیده حکمرانی دینی باید نگاهی چندوجهی داشت و به طور خاص بیان داشتند که فقهبسندگی در مقوله حکمرانی، نهایتاً منجر به ظاهرگرایی، فهم غلط از جامعه و بروز ناکارآمدیها میشود. لکزایی این ایده را در بستر توضیحی تاریخی تا به امروز بیان کرد. در بخش دوم این گفتگو ما تلاش داریم با نگاهی انضمامیتر، دستگاه حکمرانی جمهوری اسلامی ایران را از همین منظر، مورد بررسی قرار دهیم. در ادامه بخش دوم این گفتگو را از نظر میگذرانید.
سیاست دینی، مفهومی پیچیده
شما در بخش پیشین گفتوگو بر روی چند مؤلفهای بودن امر حکمرانی دینی تأکید داشتید. طرفداران هریک از حوزههای فقه، فلسفه، جامعهشناسی و... به چندوجهی یا میانرشتهای بودن پدیده حکمرانی توجه دارند؛ اما این نکاتی باعث میشود که هر یک، نقطه ثقل متفاوتی را برای حکمرانی دینی تعریف کنند. این سه دیدگاهی که طرح شد - یعنی حکمرانی بر بنیاد فقه، اخلاق یا خواست عمومی - هر یک نقطه ثقلی دارند که باعث میشود به سمت آن سوق پیدا کنند. کسی که به سمت فقه میرود، به حجیت نظر دارد. کسی که به سمت معیاری اعم از فقه همچون اخلاق یا عدالت میرود، نظر به کارآمدی دارد. یعنی به اصل فقه معتقد است؛ اما بر این باور بوده که فقه در عرصه حکمرانی، به دلیل نظرداشتن به قواعد و منابع ثابت، نمیتواند برای من کارآمدی را به ارمغان آورد. کسانی که نظر به خواست اجتماعی دارند، به مسئله مصلحت یا عرف تأکید زیاد دارند. پیشفرض بحث، پذیرش حکومت دینی است. یعنی ما به اصل حکومت دینی اعتقاد داریم و در وهله بعد میخواهیم تصویری از سیاستگذاری دینی ارائه کنیم؛ بنابراین کسی که به عرف نظر دارد، گاه برای اصل حفظ سیاست دینی مصلحت به خرج داده و گاه فهم وی از دینی بودن متفاوت است. بااینوصف، شما جایگاه سه کلیدواژه حجیت، کارآمدی و مصلحت را در نظریه خود چگونه تعیین میکنید؟
لکزایی: ما اینها را بهصورت بسیط نمیتوانیم فهم کنیم. سیاست دینی مفهومی پیچیده است. من به دلیل زاویه نگاه صدرایی خودم، معتقدم همه این حوزههای دانشی اعم از اخلاق، فقه، فلسفه، تفسیر و... با کمک یکدیگر میتوانند سیاست دینی را خلق و هستی ببخشند. به تعبیر شهید مطهری، حکمت متعالیه چهارراهی است که همه حوزههای دانشی را به یکدیگر متصل میکند. بااینحال، در بخش پیشین این گفتگو ذکر کردم که اگر امر دائر شود میان انتخاب یک حوزه و برای ما چارهای جز انتخاب نباشد، من عدالت را انتخاب میکنم. برای مثال اگر امر دائر شود میان آنکه حکومت دینی به دنبال اجرای حجاب باشد یا عدالت، من عدالت را برمیگزینم. این یعنی من وزن بیشتری برای اخلاق و فضیلتهای اخلاقی و عدالت در نظرگاه خود نسبت به فقه قائل هستم.
چنانچه حکمرانی ما اخلاقی بود، اگر کسی هم بخواهد با حکمرانی فقهی مبارزه کند، دیگر یا داعیهای ندارد و یا آنکه سخن او مسموع و مقبول نمیافتد.
در خصوص مصلحت نیز که فرمودید، باید توجه کنید که خیلی از اوقات، برخی امور به اندک بهانهای با عنوان مصلحت قربانی میشود. به باور من، فهم مصلحت در حقیقت امور نهفته است. یعنی اگر واکاوی کنید، مسئلهای که الان جامعه ما به آن دچار شده - یعنی بحث پوشش و حجاب - اگر با جامعه صادقانه برخورد شود، رانتهای اقتصادی حذف شود، عدالت در رفتار با همه وجود داشته باشد، مردم در ادارات کمتر اذیت شوند و در مجموع رضایت عمومی تحقق یابد، تصور نمیکنید اگر ما به سمت حکمرانی فقهی نیز برویم، اقبال بیشتری از سوی مردم صورت گیرد؟ آیا مردم نسبت به ظواهر دین بیشتر اقبال نمیکنند؟ البته ممکن است کسی از این سخن چنین برداشت کند که من حکمرانی اخلاقی را در مقام اجرا بر حکمرانی فقهی مقدم میکنم، اما در هر صورت، چنانچه حکمرانی ما اخلاقی بود، اگر کسی هم بخواهد با حکمرانی فقهی مبارزه کند، دیگر یا داعیهای ندارد و یا آنکه سخن او مسموع و مقبول نمیافتد. افراد اگر آینده خود را در جامعه خوب ببینند و جامعه امیدوار به آینده خود باشد، دیگر داعیه آن که بخواهد با فقه هم مقابله کند کمرنگتر میشود. من همه این امور را در ارتباط با همدیگر میبینم.
ما بالاخره در جامعه اسلامی و حکومت اسلامی زندگی میکنیم. طبیعتاً ما به فقه نیز نیاز داریم؛ اما در کنار فقه دیگر حوزههای معرفتی همچون اخلاق و فلسفه نیز وجود دارد. حالا اگر بخواهیم در میان این حوزهها رتبهبندی کنیم، به باور من رتبه اول به فضائل اخلاقی همچون آزادی، عدالت و... تعلق میگیرد. نمیشود در مقام حکمرانی ما دائماً جامعه را کنترل و محدود کنیم، آزادیهای قانونی و الهی آن را محدود کنیم، بعد توقع داشته باشیم جامعه ما دینی شود. اینگونه نمیشود و این یک پارادوکس است. وضعیت جامعه ما همین اشکال را به نحو کامل نشان میدهد.
مرحوم «علامه نائینی» در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» صورتبندی مختصری از جامعه طی سیزده قرن قبل از خود ارائه میکند. ایشان میگوید تا زمانی که به آزادی عمل شد و جامعه از آزادی برخوردار بود، شاهد شکوفایی و گشایشهای مختلف در صدر اسلام بودیم. این گشایشها در همه حوزهها بود. حتی فتوحاتی که در زمان خلفای راشدین رخ داد، ناشی از قدرت شمشیر نبود. جامعهای همچون ایران وقتی ارزشهای دینی مانند عدالت و آزادی را درک کرد، نهایتاً مسلمان شد.
صورتبندی علامه نایینی از جامعه دینی
علامه نائینی میگوید در دورهای محدودیتهایی ایجاد شد. این موانع و محدودیتها جامعه را به سمت توقف حرکت داد و جامعه متوقف شد. چرا ایشان از تعبیر «توقف» استفاده میکنند؟ چون همزمان در دوره میانه و در جوامع مسیحی نیز حرکتی وجود نداشت. اما بعد از برههای ما دچار رکود شدیم؛ چرا که آنها از رنسانس به بعد پیشرفت کردند. ما در پیشرفت غرب دچار رکود شدیم. تا پیش از آن که خود غربیها متوقف بودند، به باور ایشان، ما نیز متوقف بودیم. علامه معتقدند که ما در زمان صدر اسلام، پیشرفت و شکوفایی را شاهد بودیم. البته از قرائن بر میآید که ایشان صدر اسلام را تا زمان ائمه و عصر غیبت امتداد میبخشند. بهرغم همه محدودیتها، عصر شکوفایی در نظر ایشان تا زمان عباسیان امتداد مییابد. البته ایشان در آنجا تصریح نکرده و بهصورت بسیار کوتاهی به این موضوع پرداخته است؛ اما اگر بخواهیم از نظر ایشان دورهبندی کنیم، به نظر علامه تا قرن سوم، وضعیت ما شکوفا خوب بوده و بعد از این عصر، توقف آغاز شد. طی دو قرن اخیر نیز ما دچار انحطاط شده و به قهقرا میرویم. دانشهایی که در صفویه تولید شد، دیگر هیچ استفادهای از آنها صورت نگرفت.
جمهوری اسلامی نیز که از انقلاب اسلامی هستی پیدا کرده، مبتنی بر شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پا به عرصه ظهور گذاشته است. خود استقلال نیز به آزادی باز میگردد.
جمهوری اسلامی نیز که از انقلاب اسلامی هستی پیدا کرده، مبتنی بر شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پا به عرصه ظهور گذاشته است. خود استقلال نیز به آزادی باز میگردد. استقلال ملی این است که در فضای بینالملل کسی به مردم و دولت شما دستور ندهد؛ لذا بازگشت آن به آزادی است و عملاً آزادی اهمیت پیدا میکند. در دوره مشروطه، عدالت و مساوات پررنگتر است تا آزادی و تقاضا و مطالبه عدالتخانه را در عصر مشروطه داریم. بااینحال در انقلاب اسلامی، دو سویه آزادی در داخل و خارج هدف قرار میگیرد. اگر ما این نگاه را لحاظ کنیم و مسئله را بسیط نبینیم، همه این حوزههای دانشی در حکمرانی وجود خواهند داشت؛ اما سهم هر یک بهتناسب جایگاهش خواهد بود.
من بر اساس ظواهر دیگر نمیتوانم جامعه را فهم کنم یا برای آن رویههای حکمرانی تصویب کنم. ظاهرگرایی صرف، جامعه را از درون تهی میکند و فهم ما را از جامعه دشوار میسازد. دستگاه حکمرانی ما در بحث ظواهر نیز گزینشی عمل کرده است، یعنی تمرکز را بر روی گسترش مناسکی همچون زیارت و عزاداری قرار داده است. الان مساجد ما در چه وضعی هستند؟ چه مقدار متدینین در مساجد حضور پیدا میکنند؟ چه مقدار از نمازگزاران، جوان یا کودک هستند؟ ما شاهدیم که مساجد عمدتاً خالی از جوانان شدهاند. اینها بدان دلیل است که مساجد از تصمیمگیریهای مربوط به محله و خیابان و کوی و برزن، کنار گذاشته شد. ما رفتیم فرهنگسراها را ایجاد کردیم. البته برخی مساجد فعال هستند، اما وقتی بررسی می کنمی، میبینیم که بهخاطر وجود یک امامجماعت یا هیئتامنای فهمیدهای است که شرایط را برای حضور کودکان و جوانان فراهم آوردهاند. پس این وضعیت سیستماتیک نیست؛ بنابراین دستگاه حکمرانی ما حتی در معیار قراردادن ظواهر و فقه نیز گزینشی عمل میکند.
هدف حکمرانی دینی، انسانسازی است
یکی از مسائل مهمی که به روشنشدن بیشتر بحث کمک میکند، پرسش از غایت حکمرانی دینی بهویژه در بعد فرهنگی و اجتماعی است. شما غایت حکمرانی دینی را در چه میدانید؟ جامعه عادله، جامعهای که عرصه آن مملو از ظواهر فقهی باشد یا امری دیگر؟
در سیاست دینی یک شاخصه مهم، سازندگی انسان است. اینکه انسانهای صالح و شایستهای تربیت شوند و بعد شاهد یک جامعه صالح باشیم، بسیار مهم است. اینها میتواند غایت اصلی سیاست دینی باشد. آموزشوپرورش و وزارت فرهنگ و ارشاد یک حکومت دینی و... باید برای تربیت انسان شایسته عمل کند
لکزایی: در سیاست دینی یک شاخصه مهم، سازندگی انسان است. اینکه انسانهای صالح و شایستهای تربیت شوند و بعد شاهد یک جامعه صالح باشیم، بسیار مهم است. اینها میتواند غایت اصلی سیاست دینی باشد. آموزشوپرورش و وزارت فرهنگ و ارشاد یک حکومت دینی و... باید برای تربیت انسان شایسته عمل کند. اکنون اینها همگی تعطیل هستند. امروز من خبری شنیدم که میان صداوسیما و مجلس، نزاع برنامهوبودجه وجود دارد. مجلس از صداوسیما طلب برنامه دارد و صداوسیما مطالبه بودجه دارد. اینها همه ریشه در قشریگری موجود در حکمرانی فرهنگی - اجتماعی ما دارد. بخشی از کاهش بیننده در صداوسیما به دلیل تکثر رسانهها و پلتفرمهای مختلف است، اما حقیقتاً آیا اگر ما آزادی را اصل قرار میدادیم و یک گفتگوی جدی و انتقادی در صداوسیما میداشتیم - بر اساس آنچه رهبر معظم انقلاب در قالب کرسیهای آزاداندیشی بیان کردند - آیا بیش از پنجاهدرصد مردم آن را نگاه نمیکردند؟ بنابراین همه مسئله به تکثر پلتفرمها و شبکههای اجتماعی بازنمیگردد، بلکه کنارگذاردن افراد شایسته و سلیقهای نگاهکردن به برخی از امور جامعه را از بهرهبردن از همۀ ظرفیتها محروم کرده است.
در کنار بحث عدالت که بهعنوان یکی از غایات سیاست دینی مطرح شد، سازندگی نیز باید رخ دهد. سیاستی که منجر به سازندگی انسان نشود، به باور من دینی نیست. به تعبیر مرحوم نائینی آن طور که دربارۀ صورتبندی ادوار تاریخی این مرزوبوم درباره آزادی آمد، در اینجا توقفی رخ میدهد. حالا این توقف میتواند به دلایل مختلف باشد. بخشی از آن میتواند به دلیل ناعادلانه رفتارکردن باشد. بخشی به دلیل عدم صداقت و بخشی هم به دلیل ناکارآمدی باشد. در خصوص همین حادثهای که در معدن طبس برای معدنچیان عزیز ما اتفاق افتاد و ایران را عزادار کرد، من در اخبار میخواندم که مرحوم شهید «رئیسی» در سال ۱۴۰۰ مهلت بیست روزهای به مالکان آن میدهند تا اشکالات مرتبط با امنیت را برطرف سازند. اما چرا این اتفاق رخ نداده است؟ به هر صورت سیاست دینی میخواهد برای انسان کار کند. انسان میخواهد سیاست مادی و معنوی داشته باشد و البته تأمین نیازهای مادی، وجه مشترک سیاست دینی و غیردینی است.
از ظواهر به بواطن دین برویم
پس اگر بخواهیم سیاست دینی را از منظر کارکردی تعریف کنیم، به باور شما سیاست دینی، سیاستی است که در سطح فردی سازندگی و در سطح اجتماعی عدالت آفرینی داشته باشد. آیا این تلقی درست است؟
در خصوص همین حادثهای که در معدن طبس برای معدنچیان عزیز ما اتفاق افتاد و ایران را عزادار کرد، من در اخبار میخواندم که مرحوم شهید «رئیسی» در سال ۱۴۰۰ مهلت بیست روزهای به مالکان آن میدهند تا اشکالات مرتبط با امنیت را برطرف سازند. اما چرا این اتفاق رخ نداده است؟
لکزایی: حالا شما از جهت کارآمدی نگاه کردید، ولی سیاست دینی در بعد دانشی، ابتناء بر فضیلت دارد. شما وقتی فضیلت را معیار قرار میدهید، بار سنگینی بر حکمرانی قرار میدهید. البته بحث کارکرد هم اهمیت دارد. در اینجا ما بحث اصلیمان این نیست که بین حق و تکلیف، کدام دارای اولویت است، البته که من میگویم حق و حقیقت است که اهمیت دارد. در دعوای حق و مصلحت نیز باورم این است که هر کجا حقیقت است، مصلحت وجود دارد. در خصوص دیدگاه «امام موسی صدر»، باوجود روایتهای مختلفی که از ایشان ارائه میشود، اما من فهمی از ایشان دارم که به باورم ایشان را ممتاز میدانم؛ لذا به جملاتی از ایشان استناد میکنم. امام موسی صدر میگویند اگر من تشخیص دهم که حق چیست و در کدام طرف قرار دارد، حتی اگر تنها هم بشوم به آن سمت حرکت میکنم. حضرت امام خمینی (ره) نیز انقلاب را بر مبنای نهی از تقیه و «ولو بلغ ما بلغ» به پیش بردند. گاهی ما مصلحت را آنقدر گسترده میکنیم که دیگر حقی باقی نمیماند؛ لذا من تلاش میکنم حکمرانی دینی را بر پایه حق تعریف کنم و نقش مصلحت که ممکن است حقیقت را در پای خود قربانی کند را در آن کمتر کنم. حالا اگر ما بر حوزه ظواهر یا فقه ظاهرگرا تأکید زیادی داشته باشیم، باید حجم زیادی از مردم را بیدین بدانیم. این خانمی که حجاب شرعی ندارد، بر اساس خیلی از نگاههای فقهی ما دیندار محسوب میشود. آیا فهم فقیهانه و اجتهادی غیر از این است؟ حالا اگر ما معیار دینداری را بر روی این ظواهر صرف قرار دادیم، آنگاه بخش زیادی را داخل گروه بیدینها قرار دادهایم و بعد با منازعه حق و مصلحت میگوییم که مصلحت بالاتر اقتضا میکند که از حق بگذریم.
نه! ما حق را درست متوجه نشدهایم. ما برای حکمرانی خود باید معیاری داشته باشیم که به استحکام و انسجام جامعه ما کمک کند و جامعه را دوپاره نکند. این یعنی ما دوقطبی درست کردهایم. دوقطبی ما باعث آسیب اجتماعی میشود. اینجا به باور من، خیلی از مباحث نیاز به گفتگوی مجدد دارد. باید دیدگاههای مختلف مورد تأمل و پرسش واقع شود تا بلکه ما به یک نقطه قابلقبولی برسیم که وقتی میگویم سیاست دینی، باید تصویر روشنی از آن داشته باشیم. ما باید به امور اجماعی برسیم. به تعبیر نهادگرایی جدید، سیاست دینی باید نهادی شود. اگر سیاست دینی نهادی شد، دیگر دغدغهها کمتر میشود.
/ انتهای پیام /