وضعیت‌شناسی کنش رسانه‌های انقلابی کشور در گفت‌و‌گو با عبدالله گنجی/ بخش اول؛

تیترهایی که دیگر شنیده نمی‌شوند

تیترهایی که دیگر شنیده نمی‌شوند
وقتی مراجع رسمی خود را درگیر می‌کنید، یعنی رسانه نمی‌تواند بدون اجازه کاری کند! ماجرای «مهسا امینی» نمونه‌ای از این ماجراست که نیروی انتظامی ما هیچ موضعی نمی‌گیرد و خبرنگاران رسانه‌های محلی و حتی ملی ما این خبر را به رسانه‌های خارجی مثل «ایران اینترنشنال» می‌دهند و می‌بینید که اولین خبر و حتی روایت از طرف آنها منتشر می‌شود.

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ کم‌رنگ‌شدن مرجعیت عمومی و تأثیرگذاری رسانه‌های جریان اصلی در ایران، یکی از مهم‌ترین مباحث پیشِ روی ما در عرصه رسانه است. در واقع، چالش کم‌رنگ‌شدن این مرجعیت عام و واگذاری جایگاه این رسانه‌ها به صفحات مجازی و تریبون‌های غیررسمی، یکی از موضوعاتی است که در آفرینش یا هدایت جریان‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موردتوجه اهالی اندیشه قرار گرفته است. در پرونده پیش رو، قصد داریم تا با بررسی این ادعا از زبان فعالان رسانه کشور، دلایل این پیش‌فرض را بررسی کنیم و به این بهانه، پای تحلیل‌ها، تجربیات و خاطرات رسانه‌ای فعالان این حوزه بنشینیم. در این گفت‌وگو، عبدالله گنجی - روزنامه‌نگار و مدیرمسئول سابق روزنامه‌های جوان و همشهری - مهمانِ ماست.

 

رسانه‌های جریان اصلی؛ فانوسی در مه یا شمعی در طوفان؟

نخستین سؤال برای شروع گفت‌وگو این است که آیا شما هم معتقد هستید که طی دو دهه اخیر، رسانه‌ها و مطبوعات رسمی کشور مرجعیت خود را در برابر رسانه‌های فضای مجازی ازدست‌داده‌اند و عموم مردم اقبال کمتری به آنها دارند؟ اساساً الگوی کنشگری نسبت به رسانه‌های رسمی دستخوش چه تغییراتی شده است؟

گنجی: مطبوعات در ایران قطعاً دچار یک افولی شده است و این افول، دلایل خاص خودش را دارد. البته در جامعه ما، این ذهنیت وجود دارد که معمولاً همه چیز را به حاکمیت وصل می‌کنند و با کوچک‌ترین مشکل، پای حاکمیت را به وسط می‌آورند و می‌خواهند آن را محاکمه کنند. عده‌ای به‌صورت قاطع اعتقاد دارند که افول مطبوعات، متأثر از رسانه‌های مجازی، فضای سایبر و شبکه‌های اجتماعی است و قطعاً فضای مجازی یکی از دلایل افول مطبوعات است؛ چون امروزه دیگر سرعت خبر به درد مطبوعات و رسانه‌های مکتوب نمی‌خورد و آن چیزی که رسانه‌های رسمی به خبر معنا می‌دهد، نوع «روایت» آنها از خبر است. به‌عنوان‌مثال، یک اتفاقی در یکی از میادین اصلی شهر افتاده و حالا هر روزنامه‌ای بر اساس نوع روایت خود، برای شما ذائقه‌سازی می‌کند و از یک زاویه نگاهی به آن می‌پردازد. امروز دیگر مانند زمان پهلوی و ابتدای انقلاب نیست که مردم صرفاً اخبار را دنبال کنند. امروز همه اخبار در کمتر از ۵ دقیقه در همه فضای مجازی منتشر شده است.

دلیل دوم این افول را می‌توان مقررات‌زدایی از رسانه‌های غیررسمی عنوان کرد. در این رسانه‌ها، اصطلاحاً دست شما در نوشتن مطالب مختلف و متنوع نسبت به رسانه‌های رسمی بازتر است. در رسانه‌های رسمی، ابتدا باید خبرنگار آن خبر را پیاده‌سازی کند و بعد به تأیید دبیر و سردبیر برسد؛ اما در رسانه‌های غیررسمی نیازی به این سلسله‌مراتب نیست و در هر کجا و هر زمانی از شبانه‌روز که باشید، می‌توانید مثلاً توییت بزنید. رسانه‌های غیررسمی هیچ‌کدام از این بروکراسی‌ها و مقررات رسمی را ندارند.

نکته بعدی اینکه اقتصاد رسانه در حوزه تبلیغات، عمدتاً به بخش آنلاین منتقل شده است؛ به‌عنوان‌مثال، روزنامه همشهری در سال‌های ۹۰ تا ۹۴ حدود ۵۰۰ صفحه با عنوان نیازمندی‌ها چاپ کرده، بیش از ۱۰۰ ملک خریداری کرده، به بهانه تولد همکاران و خبرنگاران، به آنها سکه هدیه داده است و بعد از یک دوره زمانی به دلیل عدم مدیریت این آگهی‌ها و عدم درک بخش آنلاین، اپلیکیشن‌هایی مانند «دیوار»، «شیپور» و «باما» به‌راحتی جای نیازمندی‌های همشهری را می‌گیرند و امروز همشهری نهایتاً یک نیازمندی‌های ۳۰ صفحه‌ای دارد و به‌شدت از لحاظ اقتصادی در مضیقه است. (چون من زمانی مدیرمسئول این روزنامه بودم، اطلاعاتم در این باره دقیق است.) به همین دلیل، امروزه مردم بخش‌های خبری آنلاین مانند فارس و خبر فوری را برای تبلیغات و آگهی‌های خود، ارجح‌تر از نیازمندی‌های همشهری می‌بینند و در ادامه، رسانه‌های رسمی برای اینکه از سرعت انتقال خبر فاصله نگیرند، هر کدام تقریباً یک نسخه آنلاین راه‌اندازی کردند و حالا تقریباً بعد از یک دهه، رسانه‌های آنلاین آنها، برای خود مستقل شده‌اند و گاهی موفق‌تر از نسخه‌های رسمی خود عمل می‌کنند. به‌طوری‌که ما الان روزنامه‌ای داریم که توییتر آن ۴۰۰ هزار دنبال‌کننده دارد؛ درصورتی‌که تیراژ خود روزنامه عددی کمتر از چند هزار است.

 

انتظار کشنده رسانه‌ها برای تأیید اخبار حاکمیتی

مدیران رسانه از سال ۹۷ عملاً دیگر نتوانستند کاغذ روزنامه‌های رسمی را حمایت و پشتیبانی کنند و تیراژ بسیاری از روزنامه‌ها به همین دلیل افت محسوسی داشت. در همان سال، تیراژ روزنامه جوان از ۴۵ هزار نسخه به ۲۰ هزار نسخه کاهش پیدا کرد. نکته بعدی اینکه اخباری که یک طرف آن‌ها به نظام برمی‌گردند، تا منبع رسمی این خبر را تأیید نکرده باشد، رسانه‌ها اجازه انتشار آن خبر را ندارند و به همین دلیل از روایت آن عقب می‌افتند؛ به‌عنوان‌مثال «یحیی سنوار» شهید شده بود و عکس جنازه و خبر آن در فضای مجازی چرخیده بود؛ اما صداوسیما و رسانه‌های رسمی ما فردای آن روز و بعد از بیانیه رسمی حماس این خبر را منتشر کردند؛ یعنی در توییتر و فضای مجازی سنوار شهید شده بود، اما در رسانه‌های رسمی ما هنوز زنده بود! درباره هواپیمای اوکراینی همین اتفاق افتاد و یا پاسداری در سیستان و بلوچستان در مقابله با «جیش الظلم» به شهادت می‌رسد. آیا روزنامه «کیهان» و «شرق» می‌تواند این خبر را منتشر کند؟ حتی اگر به‌وسیله منبع موثقی در خاش این اطلاعات به دست او رسیده باشد، باز هم نمی‌تواند خبر شهادت آن پاسدار را منتشر کند! یعنی تا موقعی که روابط عمومی سپاه این خبر را به‌صورت رسمی تأیید نکرده باشد، رسانه‌های رسمی این اجازه یا جسارت را ندارند که خبر را منتشر کنند. وقتی مراجع رسمی خود را درگیر می‌کنید، یعنی رسانه نمی‌تواند بدون اجازه کاری کند! ماجرای «مهسا امینی» نمونه دیگری از این ماجراست که نیروی انتظامی ما هیچ موضعی نمی‌گیرد و خبرنگاران رسانه‌های محلی و حتی ملی ما این خبر را به رسانه‌های خارجی مثل «ایران اینترنشنال» می‌دهند و می‌بینید که اولین خبر و حتی روایت از طرف آنها منتشر می‌شود. چون برای آنها هیچ مسئولیتی ندارد و مثلاً اگر شما خیلی اتفاقی در یک بیمارستان دیدید که آقای «پزشکیان» در مقام ریاست‌جمهور بستری شده است، نمی‌توانید در روزنامه یا خبرگزاری رسمی خود بلافاصله این خبر را منتشر کنید و باید منتظر اطلاع‌رسانی رسمی پایگاه ریاست‌جمهوری درباره این خبر باشید. اما می‌توانید بلافاصله حتی با انتشار تصویر، این خبر را توییت کنید. این یکی از مشکلات بزرگ و جدی حوزه رسانه در کشور ماست.

 

رسانه حتی برای «کامنت‌های زیر خبر» دادگاهی می‌شود!

این اجازه نداشتن یا ممانعت‌های قانونی که در پی آن می‌آید، گاهی برای اهالی رسانه منجر به پیگیری‌های قضایی و درگیری‌های جدی می‌شود. در تمام این سال‌ها، همة ما نمونه‌های زیادی از این درگیری‌های جدی در میان همکاران و خودمان را دیده‌ایم...

گنجی: یکی دیگر از نکات آزاردهنده حوزه رسانه این است که قانون مطبوعات، صرفاً در حوزه جرم‌انگاری با مدیرمسئول روزنامه یا آن رسانه کار دارد و جزئی‌تر این ماجرا این است که مدیرمسئول، حتی برای کامنت‌هایی که هر کسی ممکن است زیر یک خبر بگذارد، اگر آن کامنت جنبه توهین‌آمیز داشته باشد، باید برای آن دادگاهی شود و همین باعث شده تا خیلی از خبرگزاری‌ها کامنت‌های اخبار خود را ببندند تا گرفتار چنین مواردی نشوند و همه این موارد، رسانه‌ها را به سمت محافظه‌کاری سوق بدهد.

قانون مجازات برای مسائل امنیتی، مقابله با حاکمیت و براندازی، عمدتاً در همه دنیا قوانین سختی است؛ وقتی پدیده‌ای به نام جنگ نرم در دنیا مفهوم‌سازی شد و ایضاً جمهوری اسلامی به دلیل دشمنان قدرتمندی که وارد جنگ نرم با ما شده‌اند، از رسانه علاوه بر تعریف معمول، یک خوانش دیگری با عنوان «ابزار براندازی» دارد. خیلی با صراحت عرض کنم؛ من وقتی بخشی از رسانه‌های اصلاح‌طلب ما یک مطلبی را منتشر می‌کنند، سیستم امنیتی ما یا منِ مدافع نظام، آن مطلب را تحلیل و تفسیر می‌کنم و می‌بینم که این خط، مسیر براندازی را دنبال می‌کند یا این همان خط «بی‌بی‌سی» و «ایران اینترنشنال» است و اصلاً ممکن است «موساد» پشت این قضیه باشد! چرا؟ چون استدلال و دلیل داریم که رسانه می‌تواند ابزار براندازی باشد و نمونه‌های آن را می‌توان در شوروی سابق و گرجستان مشاهده کرد. این نگاه بدبینانه، الزاماً هم اشتباه نیست؛ چون واقعاً یکی از ابزارهای ادراک‌سازی در ایران، معتبرسازی یک سری مسائل، تغییر ذائقه فکری مردم و تغییر سبک زندگی جامعه است که همه با رسانه اتفاق می‌افتد و حالا در جمهوری اسلامی به رسانه با یک نگاه امنیتی توجه می‌شود.

گاهی وقتی برخی موضوعات را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که غرب، اپوزیسیون و دشمنان ما خطی را دنبال می‌کنند که با تعجب، همان خط در رسانه‌های داخلی ما هم دنبال و تکرار شده است و ما ادعا داریم که این از کانال و زمین آمریکا پشتیبانی می‌شود و ما در گذشته که این فرض را تکرار می‌کردیم، به‌خاطر دارم که آقای «کروبی» - که آن زمان رئیس مجلس ششم بود - گفت: «آقایان اگر آمریکا گفت نماز بد است، ما نباید نماز بخوانیم؟!» (تحلیل و تفسیر ایشان در همین حد بود!)

در ایران از سال ۸۸ تا به امروز یک پیوستگی وجود داشته که یک عده‌ای از افراد رسانه‌ای ما به کشورهای دیگر مهاجرت کردند و گرداننده رسانه‌هایی شده‌اند که از نگاه جمهوری اسلامی، عامل براندازی اند. معاون وزیر ارشاد ما در خارج، سردبیر یک نشریه است. آقای «باستانی» که روزی در ایران بولتن نویس ریاست‌جمهوری بوده است، مسئول رصد «آیت‌الله خامنه‌ای» در بی‌بی‌سی شده است و بسیاری از خبرنگاران ما که دستگیر می‌شوند، دیده شده که در حال تولید محتوا برای آن رسانه‌ها بوده‌اند یا از آنها «تیتر» برای رسانه خودشان در ایران می‌گرفتند! ما اطلاع داریم که سیستم‌های امنیتی دشمن، برای خبرنگاران ما کلاس‌های آموزشی می‌گذاشتند تا چگونه نقشه‌های آنها را جلو ببرند.

 

لطفاً با امر مقدس شوخی نکنید!

بارها دیده شده که وقتی رسانه‌های رسمی در یک موقعیت مثلاً بحرانی به آن سوژه می‌پردازند، اصطلاحاً ترمز آنها توسط نهادهای حاکمیتی کشیده می‌شود و وقتی در همان موقعیت بحرانی، سایر خبرنگاران رسانه‌های مستقل‌تر هم ورود پیدا می‌کنند، باز از طرف حاکمیت توبیخ، بازداشت و حتی زندانی می‌شوند. به نظرتان این برخوردها از طرف حاکمیت باعث نمی‌شود که همان رسانه‌های مجازی بی‌اعتبار، مرجع خبر شوند؟ ازدست‌رفتن مرجعیت رسمی برای افکار عمومی و فضای عمومی کشور، زیان‌های بیشتری خواهد داشت...

عملاً می‌بینیم که نظام، خودش رسانه‌های بسیاری ایجاد کرده است؛ چرا که احساس می‌کند رسانه‌های مستقل و خصوصی، روایتی خلاف جمهوری اسلامی دارند و شاید هم درست فکر می‌کند!

گنجی: همین موضوع باعث شده که عمده رسانه‌های ما در ایران به طور خاص یا عام، حاکمیتی شوند و عملاً می‌بینیم که نظام، خودش رسانه‌های بسیاری ایجاد کرده است؛ چرا که احساس می‌کند رسانه‌های مستقل و خصوصی، روایتی خلاف جمهوری اسلامی دارند و شاید هم درست فکر می‌کند! شما در برخورد حاکمیت با رسانه، دو موضوع را برجسته می‌بینید؛ یکی همسویی با دشمن و دیگری امر مقدس است. اول خرداد سال ۷۹ می‌بینید که هم‌زمان، ۱۵ روزنامه از طرف حاکمیت تعطیل می‌شوند و به عقیده من آنها به سبک شوروی سابق ابزار براندازی بودند! نقل شده که مقام معظم رهبری که امروز مطبوعات ما، پایگاه دشمن شده است و فردای آن روز قوه قضاییه آن روزنامه‌ها را تعطیل می‌کند. علاوه بر همسویی با دشمن و موضوع براندازی، همان روزنامه‌ها در حوزه امر مقدس، آن‌قدر به اسلام و تشیع و دین توهین کردند که همه آن توهین‌ها بعداً در کتابی به نام «آزادی و توطئه» جمع‌آوری و منتشر شد. از توهین به امام حسین (ع) که قربانی خشونت اجدادش شد به قلم «اکبر گنجی» و «سروش» تا خاتمیت، مهدویت، اسلام سیاسی، ولایت‌فقیه، حجاب، علم و دین و... و همه اینها در جامعه ما تابو و خط‌قرمز است و در کشور ما هر جا روزنامه‌ای توقیف شده، عمدتاً به «امر مقدس» برمی‌گردد؛ یعنی آن چیزی که در ذهن مردم قداست دارد؛ مثلاً روزنامه شرق تابه‌حال چندین بار توقیف شده است. یک بار آن زمانی بود که نشریه «شارلی ابدو» به پیامبر (ص) توهین کرده بود و تیتر یک شرق این بود: «من شارلی ابدو هستم». یا یک بار کاریکاتوری کشید که رزمندگانی که در زمان جنگ و قبل از عملیات به ستون می‌شدند و پیشانی‌بند می‌بستند، همه آنها را به ستون کشیده بود که در حال چشم‌بند هستند! خب این قطعاً توهین به جایگاهی است که رزمندگان و شهدای ما در جنگ نزد جامعه دارند و عمده برخوردهای حاکمیت یا از همین قبیل توهین‌ها به امر مقدس است و یا می‌بینید که فلان روزنامه، همان حرف دشمن را تکرار می‌کند.

برخی از رسانه‌ها در دو دهه گذشته مدام خطی را با ابعاد مختلف دنبال می‌کنند: سکولاریسم و نظام غیردینی. آنها تلاش می‌کنند تا اختیارات حکومت را کم کرده و غرب را بزک کنند؛ مثلاً الان اگر وزیر خارجه آمریکا بگوید که ایران ملت بزرگی است، قطعاً تیتر یک ده‌ها رسانه می‌شود و اگر همان وزیر یک توهینی به ما کند، شما در کمتر رسانه داخلی ما آن را مشاهده می‌کنید! یا به‌عنوان‌مثال، امروزه بسیاری از موارد نظیر مسکن، سرانه استفاده از گوشی موبایل و بسیاری موارد دیگر، یک جدول استاندارد بین‌المللی دارد که معمولاً در رسانه‌های ما، موقع انتشار این جداول، جایگاه ایران همیشه آخر و ته جدول است! و برعکس، در مواردی نظیر فساد، فقر، جرم و جنایت همیشه در بالای جدول و رتبه اول است! وقتی ما در چنین شرایط سخت تحریم‌ها و مسائلی نظیر آن هستیم، رسانه حاکمیتی ما که یارانه دولت را هم می‌گیرد، خط دشمن را دنبال می‌کند! خود دشمنان ما بارها گفته‌اند که این مسائل حقوق بشری را که ما از ایران مطالبه می‌کنیم، در رسانه‌های شما یک خبر آشکار و واضح است!

حاکمیت در مواردی همچون همسویی با دشمن و دشمن‌انگاری از محتوا و مقابله با چیزی که در جامعه ما ارزش است و جنبه تقدس دارد، معمولاً دخالت و برخورد قضایی می‌کند و متهم به این است که آزادی رسانه را محدود کرده است.

باید قبول کنیم که کشور ما سال‌هاست که در شرایط سخت و جنگی به سر می‌برد و بعد از جنگ تحمیلی و براندازی سخت که دشمن نتوانست به اهداف تجزیه‌طلبانه خود دست پیدا کند، (تا عملیات کربلای ۵، راهبرد دشمن براندازی سخت بود و بعد از آن که نتوانست به اهداف خودش برسد، به ما فشار آوردند تا تغییر رفتار نشان دهیم) از دهه ۷۰ ما وارد جنگ نرم و عملیات فروپاشی از درون شدیم و درگیر فشارهای اقتصادی و فرهنگی شده‌ایم و شما باید پارادایم فهم رسانه و نظام جمهوری اسلامی را با همه اینها تحلیل کنید و بفهمید.

در ایران امروز، عمدتاً فلسفه رسانه‌های جریان اصلاحات مانند غرب است و در آنجا به رسانه مانند یک ابزار مدرن نگاه می‌کنند. رسانه ابزاری نیست که از سنت منتقل شده باشد؛ مثل‌اینکه ما قبلاً سوار اسب و الاغ می‌شدیم و حالا با ماشین جابه‌جا می‌شویم. داستان رسانه کاملاً متفاوت است و یک ابزار مدرن است. در غرب، رسانه ابزار دموکراسی است؛ یعنی وقتی ما در دوران سنت، برای به‌دست‌آوردن قدرت همدیگر را می‌کشتیم، (شاهان ما برای رسیدن به قدرت، معمولاً با خون و خونریزی تاج‌گذاری کرده‌اند) اما در غرب، گفتند به‌جای کشتن افراد، ما یک صندوقی می‌گذاریم تا خود مردم انتخاب کنند و حالا ابزاری که من پای این صندوق شما را بدون خونریزی در ذهن مردم می‌کشم، رسانه است. من شما را به‌وسیله رسانه نابود می‌کنم تا مردم به من رأی بدهند! در ایران نیز بخشی از سیاست‌های رسانه‌ای به همین مدل عمل می‌کنند. همین الان اگر مشخص شود که فلانی کاندیدای ریاست‌جمهوری دوره بعدی است و اقبال مردمی به سمت اوست، اکثر رسانه‌های اصلاح‌طلب شروع به حمله‌کردن و واردکردن انواع هجمه‌های رسانه‌ای به او می‌کنند. در طرف مقابل، رسانه‌هایی مانند «فارس»، «کیهان» و «جوان» همه تیترهایشان در همان زمان انتخابات درباره حزب‌الله، منطقه، عدالت، معیشت و سیاست‌های کلی نظام می‌چرخد! پس نظام اعتقاد ندارد که رسانه صرفاً ابزاری برای اطلاع‌رسانی است و گاهی ابزاری برای مقابله با جمهوری اسلامی است و چون ابزاری نرم است، شرایط حقوقی و مواجهه با آن نیز سخت‌تر می‌شود. در مجموع، حاکمیت در مواردی همچون همسویی با دشمن و دشمن‌انگاری از محتوا و مقابله با چیزی که در جامعه ما ارزش است و جنبه تقدس دارد، معمولاً دخالت و برخورد قضایی می‌کند و متهم به این است که آزادی رسانه را محدود کرده است.

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...