روایت مهدی آذرپندار از سال‌های حضور در مدیرعاملی انجمن سینمای جوان؛

دیکتاتورهای مجازی می‌خواهند هنرمندان را کنترل کنند

دیکتاتورهای مجازی می‌خواهند هنرمندان را کنترل کنند
عده‌ای از طریق دایرکت اینستاگرام، فضای مجازی و حتی فضای بیرونی، هنرمندان را کنترل می‌کنند. یعنی یک دیکتاتوری که سعی می‌کند هنرمند را تحت فشار قرار دهد. این فشار به گونه‌ای است که هنرمند می‌گوید ولش کن بابا، نمی‌خواهم؛ نمی‌خواهم فیلمم را به جشنواره بفرستم.‌

به گزارش «سدید»؛ آبان‌ماه سال ۱۴۰۰ با رفتن سیدصادق موسوی، مهدی آذرپندار به‌عنوان مدیرعامل انجمن سینمای جوان معرفی شد. در آن زمان سینما ناآرام نبود اما به‌واسطه گذر از همه‌گیری ویروس کرونا کم‌رونق بود. آذرپندار در همین شرایط تصمیم گرفت این مسئولیت را قبول کند و در دوران مدیریتی سه‌ساله‌اش فراز و نشیب‌هایی را پشت سر گذاشت؛ از اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ گرفته تا برگزاری جشنواره فیلم کوتاه در دولت چهاردهم.

حالا با عوض شدن دولت سیزدهم این مدیر سینمایی، به‌تازگی صندلی‌اش را به بهروز شعیبی داده است و به همین بهانه تصمیم گرفتیم با او درباره 3 سال تجربه در انجمن سینمای جوان صحبت کنیم. او در این گفت‌وگو از تجربه همکاری‌اش در این سه سال و روز‌های سخت انجمن در پاییز ۱۴۰۱ می‌‌گوید. آذرپندار البته گریزی هم به روز‌های همکاری‌اش با صداوسیما به‌عنوان سرپرست گروه فیلم و سریال شبکه سه می‌زند.

 

چه شد که این مسئولیت را پذیرفتید و وارد انجمن سینمای جوان شدید آن هم در بازه‌ای که سینما داشت رو به تلاطم می‌رفت؟

در مقطع شهریور ۱۴۰۰ که این پیشنهاد به من شد خیلی سینمای ایران ناآرام نبود و بیشتر کم‌رونق بود. چون تازه کرونا تمام شده و عملاً سینما از سکه افتاده و مشکلاتی وجود داشت. یادم است آن موقع فیلم «دینامیت» که داشت می‌فروخت همه خوشحال بودند، فارغ از اینکه حالا فیلم خوبی بود یا نه. آقای خزاعی لطف کردند و به من مسئولیت انجمن سینمای جوان را پیشنهاد کردند. من در آن مقطع تصمیم گرفته بودم و حتی کمی پیش‌تر از آن یعنی از اواسط تابستان بنا بر مجموعه دلایلی برایم قطعی شده بود که از سازمان صداوسیما جدا بشوم و خب اولین مسئولیتی که من در سازمان داشتم به‌نوعی خیلی شبیه این کاری بود که در انجمن سینمای جوان انجام دادم. با این تفاوت که در آنجا برای تلویزیون قرار بود تربیت آدم اتفاق بیفتد و اینجا معطوف به سینما بود. من اولین قائم‌مقام خانه تولیدات جوان صداوسیما بودم. مرکزی که تازه‌تأسیس بود و در دوره آقای علی عسگری شکل گرفت. الان هم ذیل مرکز سیمرغ دارد به کار خودش ادامه می‌دهد.

در حقیقت در مقطع تأسیسش من حضور داشتم و قائم‌مقام آقای فروغی بودم ولی کل کار را به من واگذار کرده بودند و من پیش از آن هم در مرکز آفرینش‌های بسیج، باز هم کاری شبیه به این داشتم. یعنی ما همه فکر می‌کردیم که نسل جوانی وارد سینما و تلویزیون ایران شده که مثلاً در جشنواره «عمار» می‌شد ردپایش را دید و در باشگاه «سوره» می‌شد مشاهده کرد و حالا در سازمان «اوج» کم و بیش. فکر می‌کردیم می‌شود این بچه‌هایی را که تازه دارند وارد می‌شوند، حمایت و کمک کرد که وارد فضای تولید شوند. این مسئولیت من در مرکز آفرینش‌های بسیج تقریباً بخش عمده‌اش همین بود. یادم هست که آنجا با آقای امیرعباس ربیعی، فیلم «بعدازظهر» را ساختیم. البته آقای ربیعی قبلاً با «سفیر فیلم» و باشگاه فیلم سوره کار کرده بود و کشف ما نبود، بلکه در حقیقت کار ما پرورش استعداد‌ها از طریق تولید بود. آن موقع این عبارات مثل «شتاب‌دهی» و این‌ها را بلد نبودیم و الان برای عده‌ای این کلمات نان و آب دارد. خب در آن ایام جا‌هایی داشتند آموزش سینمایی می‌دادند جا‌هایی هم داشتند فیلم بلند می‌ساختند اما یک حلقه اتصال بین آموزش و تولید شکل نگرفته بود. در مرکز آفرینش‌ها با اینکه چنین مأموریتی هم به ما نداده بودند خودمان با تیمی که آقای فروغی آنجا چید یک جای موقتی برای تولید مستند و داستانی و نماهنگ... با بچه‌های جوان درست کردیم. اولین بار آنجا سعی کردیم که کمی این اتفاقات رقم بخورد و بعد خانه تولیدات جوان به‌نوعی ادامه این مسیر بود. بعد من طی یک تصمیم ناگهانی مجبور شدم بروم گروه فیلم و سریال شبکه سه.

یعنی مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه استعفا داد و می‌خواست خودش را بازنشسته کند که این کار را کرد و من به خواست آقای فروغی مجبور شدم جایگزین ایشان بشوم. واقعاً خودم مایل بودم دو سه سال دیگر در خانه تولیدات جوان بمانم و همان‌جا به کارم ادامه دهم، اما شاید شش ماه هم نشد حضور من آنجا. بعد از سه سال و نیم که من در گروه فیلم و سریال وسط کوران تولید بودم و یک مقدار این هم‌جواری زیاد با آنتن خسته‌ام کرده بود، فکر کردم که انجمن سینمای جوانان فضای خیلی خوبی است برای اینکه دوباره بروم به‌اصطلاح در موتورخانه کشتی کار کنم. چون فضای گروه فیلم و سریال شبکه سه یک اتاق شیشه‌ای بود که خیلی برای رسانه‌ها مهم بود. اگر مثلاً در آن دوره یک قسمت سریال «گاندو» نیم ساعت دیر می‌رسید به آنتن، منشأ خیلی تحلیل‌ها، اتفاقات، صحبت‌ها و شایعات می‌شد.

این فضایی که همه تصمیمات شما ممکن است منجر به حواشی و جنجال و این‌ها شود در کنار فشار آنتن، یک مقدار برایم خسته‌کننده شده بود. بنابراین دوست داشتم برگردم دوباره در موتورخانه کشتی کار کنم، یعنی جای خیلی مهمی که شاید کمتر دیده شود و حواشی داشته باشد که به نظرم انجمن چنین ویژگی داشت. البته آن موقع در ذهنم، «انجمن سینمای جوان» به‌اندازه امروز مهم نبود. هرچند واقعاً به اهمیتش واقف بودم و چند دوره مخاطب جشنواره فیلم کوتاه تهران بودم، اما بعضی از ظرفیت‌هایش به نظرم برایم ناشناخته بود.

 

ورود به فضایی مانند انجمن سینمای جوان که جشنواره‌ای هم زیر نظرش هست، این سؤال را ایجاد می‌کند که چه چیزی را تحویل گرفتید و می‌خواستید آن را به کجا برسانید؟ یعنی در همان ابتدا که مسئولیت را قبول کردید.

به لحاظ اداری و مالی، در دولت دوازدهم، در برهه‌ای حوالی سال ۱۳۹۷ یا ۹۸، تصمیم گرفته شد انجمن سینمای جوانان ایران را منحل یا در بهترین حالت، ادغامش کنند. تحلیلی وجود داشت که انجمن سینمای جوانان برای اوایل انقلاب خوب بود که با کنار گذاشتن نسلی از سینمای فیلمفارسی نیاز به ورود یک نسل سینماگر اندیشه‌ورز و متعهد احساس می‌شد. اما امروز با این فراوانی دانشگاه‌های سینمایی و آموزشگاه‌های هنری سینمایی دیگر نیازی به انجمن نیست. خب تحلیل غلطی بود و خیلی متمرکز بر چند کلانشهر بود. اصلاً با شناخت از انجمن منطبق نبود چون مثلاً انجمن سینمای جوان در مشگین‌شهر یا تربت حیدریه هم دفتر دارد. آنجا فضای سینمایی دیگری به جز انجمن نداریم و با تعطیلی انجمن عدالت کاملاً زیر سؤال می‌رود. یک تحلیل خیلی سطحی و منطبق بر فضای سه چهار شهر بود. به هر حال با چنین تحلیلی انجمن سینمای جوان علی‌رغم همه زحماتی که برادر خوبم آقای موسوی کشیده بودند کمی در انزوای مالی قرار گرفته بود. در حقیقت اصل زحمت او این بود که نگذاشت انجمن منحل شود ولی خب به لحاظ مالی و اداری به سال آخر دولت و کرونا و... خورده بود و رکود و بدهی انباشته‌ای وجود داشت که اصلاً هم نمی‌شد گله‌ای کرد از کسی و بگوییم تقصیر این است یا آن. وقتی راجع‌به انحلال یک مجموعه تصمیم گرفته شده همین که سرپا مانده بود به نظرم اتفاق مهم و بزرگی بود. البته در آن دوره دستاورد‌هایی مثل اسکار کوالیفاید شدن جشنواره فیلم کوتاه تهران هم رخ داد که به نظرم اتفاق مهمی بود.

این را هم بگویم که انجمن چنان بدنه عجیب و غریب و طرفداران و وفاداران متعصبی دارد که اصلاً فکر کردن به اینکه می‌شود این مجموعه را منحل کرد، خنده‌دار است. چنانکه در همان برهه‌ای هم که این تصمیم گرفته شد، حدود چهار هزار امضا از سینماگران و فعالان سینمای کشور در سرتاسر ایران جمع می‌شود که مخالفت‌شان با این تصمیم را اعلام کرده بودند و این تصمیم خوشبختانه عقیم می‌ماند. چون انجمن واقعاً یک موجود باسابقه است که در همه شهر‌هایی که شعبه دارد ریشه دوانده و آنقدر آدم‌ها هستند که تمام فعالیت سینمایی‌شان را مدیون انجمن می‌دانند که اصلاً چنین تصمیمی غیرممکن است. به هر حال در آغاز مدیریت بنده به لحاظ مالی و اداری انجمن در این نقطه بود. اما به جهت فیلمسازی من از قبل یک آسیب‌شناسی از انجمن و جشنواره فیلم کوتاه تهران داشتم که دیگر مربوط به آن سال و دو سال آخر و پنج سال آخر نبود. در واقع می‌دانستم که در جشنواره فیلم کوتاه تهران، به لحاظ تکنیکی فیلم‌ها خیلی خوب هستند، اما مشکل عمده‌ای که وجود دارد این است که آثار تنوع کمی دارند. یعنی شما مجموعه‌ای از فیلم‌های خوب را می‌دیدید که خیلی شبیه به هم بودند و عمدتاً برگرفته از سینمای اجتماعی که در آن ایام خیلی مرسوم و روی بورس بود. یعنی ملغمه‌ای از سینمای آقای اصغر فرهادی، آقای روستایی و حتی کار‌های شبیه به آقای هومن سیدی و آقای محمد کارت.

این خلاصه‌ای بود از وضعیت فیلم کوتاه دهه 90. درحقیقت این نکته کمی برای من آزاردهنده بود، علی‌رغم اینکه وقتی به جشنواره می‌رفتم و فیلم‌های کوتاه را در باکس‌هایی که معمولاً چهار، پنج یا گاهی شش فیلم در آن‌ها پخش می‌شد تماشا می‌کردم این شباهت میان فیلم‌ها آزارم می‌داد. این موضوعی نبود که فقط من به آن اشاره کنم بلکه از طیف راست افراطی تا چپ افراطی همه تقریباً نسبت به این آسیب معترض بودند، حتی وقتی خودم به انجمن آمدم و با بدنه و مدیران انجمن صحبت کردم آن‌ها هم این مسئله را قبول داشتند.

یادم می‌آید در آن اوایل، بدون در نظر گرفتن گرایش فکری افراد با برخی بزرگان و چهره‌های شاخص جریان فیلم کوتاه، اعم از قدیمی‌تر‌ها و جدیدتر‌ها گفت‌وگو می‌کردم، برای مثال می‌توانم از کاوه مظاهری که الان دیگر در ایران نیست و جایزه‌های سیمرغش را در آب پرت کرد و رفت یا نیما عباسپور، کاوه قهرمان، آقای رصافی و آقای پوراسمائی که داخل انجمن بودند، نام ببرم. در گفت‌وگو با این افراد متوجه شدم یک اجماع در مورد این آسیب وجود دارد. همان موقع ما خیلی سریع و طی جلسات و صحبت‌هایی تصمیم گرفتیم رویکردمان را به‌سمت «ژانر» ببریم. هرچند در ابتدا به‌نظرم کار بسیار سختی می‌آمد. ژانر برای ما چند حُسن داشت؛ یکی اینکه در سال‌های اوج خود، فیلم کوتاه پیشنهاددهنده به سینمای بلند بود، اما در دهه ۱۳۹۰ بیشتر تحت‌تأثیر و الهام‌گیرنده سینمای بلند شده بود. ما درتلاش بودیم مدلی داشته باشیم که دوباره فیلم کوتاه در جایگاه پیشنهاددهندگی قرار بگیرد، یعنی در سینمای کوتاه چیزی را ببینید که در سینمای بلند، جسارت لازم برای پرداختن به آن وجود ندارد.

این جسارت در برهه‌هایی معنای تابوشکنی پیدا کرده بود، مثلاً اینکه بخواهیم راجع به فلان موضوع اخلاقی فیلم بسازیم. اما من فکر کردم این جسارت باید کمی مسئله فرمی هم داشته باشد. اینکه فیلم ژانر علمی- تخیلی یا فیلم وحشت بسازیم، به معنای جسارت است. این مسئله را سعی کردیم بعد از بحث و بررسی در جلسات اعلام کنیم. راستش فکر نمی‌کردم این اتفاق به این زودی رخ دهد. ما به‌نوعی برنامه‌ریزی کرده بودیم که مثلاً اردو‌های فیلمسازی برگزار کنیم و در کارگاه‌های فیلمسازی، از اساتیدی که در آن ژانر کار کرده‌اند دعوت کنیم تا به پنج نفر آموزش دهند و با آن‌ها یک فیلم وحشت بسازند. این کار را انجام دادیم و اردو‌های فیلمسازی به این شکل پیش‌ رفتند، برای مثال برادران ارک به استان همدان می‌آمدند و با هنرجویانی از پنج استان مختلف، نه فقط همدانی‌ها، یک فیلم وحشت می‌ساختند. ما درحال برنامه‌ریزی بودیم تا با نمونه‌سازی و ایجاد فضایی مناسب، هنرجویان پس از بازگشت به شهر‌های خود، فیلم‌های مشابهی بسازند و ما هم بتوانیم از آن‌ها حمایت کنیم. فکر می‌کردیم مسیری بلندمدت درپیش داریم، اما راستش با اعلام این موضوع در فراخوان جشنواره، متوجه شدم فضا خیلی مهیاتر از آن چیزی است که فکر می‌کردم. چنانکه در همان سال ۱۴۰۱، آنقدر فیلم‌های ژانرمان خوب بود که نگاهم کاملاً عوض شد. فهمیدم فقط لازم بود اعلام کنیم، چون سنت جشنواره‌های ما، به‌ویژه جشنواره «فیلم کوتاه تهران» این بود که با کمدی یا فیلم ژانر وحشت خیلی‌مهربان نبود، درنتیجه فقط کافی بود به بچه‌ها بگوییم بروید کمدی بسازید و ما حمایت می‌کنیم، چون این روز‌ها اگر می‌گویند کمدی‌ها بی‌کیفیت و بازاری‌اند، یکی از راه‌هایش این است که در جایی مثل انجمن سینمای جوان که سینماگر متفکر تربیت می‌کند، به کمدی بپردازیم.

احتمالاً از آنجا کمدی فاخرتری بیرون می‌آید یا در مورد فیلم وحشت، بچه‌ها در انجمن سینمای جوانان، حتی فیلم‌های اسلشر و خون‌آشامی ساخته‌اند. الان کاری به خوب یا بد بودنش ندارم، می‌خواهم بگویم این جسارت وجود دارد. مخصوصاً که سینمای ایران دو ژانره است، یعنی در برخی دولت‌ها به سمت کمدی و در برخی دیگر به سمت فیلم اجتماعی می‌روند که البته اجتماعی، ژانر نیست و ژانر این فیلم‌ها درام محسوب می‌شود. نکته اینجاست که آقای خزاعی هم خیلی همراهی کرد و این اتفاق فقط نیاز به اعلام داشت. در همان جشنواره سال ۱۴۰۱، ما به بخش مهمی از هدفمان رسیدیم ‌و آن را هدفی محقق‌شدنی دیدم. تا پایان سال ۱۴۰۰ داشتم بدهی می‌دادم و از اول سال ۱۴۰۱ شروع به تولید کردم، یعنی وقتی به جشنواره آن سال می‌آمدید، به‌وضوح تغییر و تفاوت را نسبت به سال قبل حس می‌کردید. این برای من بسیار درس‌آموز بود. نمی‌گویم در سینمای ایران هم پروسه به همین سادگی است، چون آنجا عاملی به اسم سرمایه‌گذار و بازگشت اقتصادی مطرح می‌شود که معادلات را پیچیده‌تر می‌کند، اما راستش فکر می‌کنم ترویج ژانر‌ها در سینمای ایران آنقدر‌ها هم که برخی سیاست‌گذاران تصور می‌کنند، کار سختی نیست. مهم‌ترین مسئله این است که ذهنیتی که در سازمان فارابی، مراکز تولیدی، حتی حوزه هنری و سازمان اوج ما وجود دارد، باید تغییر کند و این تابو بشکند که در این سازمان‌ها می‌توان از فیلم‌های وحشت یا کمدی و فانتزی نیز حمایت کرد. هنوز این تابو به‌نوعی در ذهنیت‌ها وجود دارد، به‌عنوان مثال در دوره‌های گذشته، فارابی از فیلم «زاوالا» حمایت کرده، اما هنوز هم ساخت فیلم‌های وحشت در سینمای ایران به‌نوعی تابو محسوب می‌شود. باید به این نقطه برسیم که ساخت فیلم‌های وحشت که محتوای عجیب‌وغریبی ندارند، امکان‌پذیر و مورد حمایت است تا بتوانیم از دوژانره بودن سینمای ایران عبور کنیم.

 

شما تقریباً با دولت دوازدهم به‌واسطه حضور در صداوسیما، مسئولان انجمن سینمای جوان در دولت سیزدهم و برگزاری جشنواره فیلم کوتاه دوره اخیر در دولت چهاردهم تعامل و همکاری داشته‌اید. اگر بخواهید از منظر مدیریت فرهنگی، این سه دولت را با هم مقایسه کنید، تفاوت‌ها در شیوه مدیریت، نگاه‌ها و سرمایه‌گذاری‌هایشان چگونه بوده است؟ به‌ویژه با توجه به اینکه در یک دوره، انجمن در معرض انحلال قرار گرفت.

سؤال دشواری است. یکی از مسائلی که در رسانه‌ها کمتر به آن پرداخته می‌شود این است که یک مدیر ممکن است ایده‌ها و شعار‌های خوبی داشته باشد و آن‌ها را مطرح کند، اما برای تحقق این شعار‌ها نتواند منابع مالی لازم را تأمین کند. واقعیت این است که ما را به‌عنوان مدیر انتخاب نمی‌کنند تا صرفاً نظریه‌پردازی کنیم. آن جایگاه، کرسی نظریه‌پردازی نیست. ما را به‌عنوان مدیر می‌گمارند تا اگر نظری هم داشتیم، برویم و برای تحقق آن، منابع مالی فراهم کنیم. این یکی از تفاوت‌های جدی است که کمتر درباره‌اش صحبت می‌شود. نمی‌خواهم بگویم اصالت با این موضوع است، اما راستش درطول حدود 10 سالی که مدیریت کرده‌ام، این نکته برایم محرز شده مدیری که منابع مالی تأمین می‌کند، حتی اگر فهم و درکش 40-30 درصد باشد، در مقایسه با مدیری که منابع مالی نمی‌آورد، هرچند فهمش ۸۰ درصد باشد، مدیر بهتری محسوب می‌شود. من وزارت ارشاد و سازمان سینمایی در دولت دوازدهم را بسیار کم‌بودجه دیدم. حالا شاید بگویید افراد خیلی فهیم، فرهیخته و باسوادی بودند، اما مسئله انجمن سینمای جوانان ایران در آن دوره، به‌جز بحث انحلال، مسئله بقا و پرداخت حقوق بود! این موضوع اصلاً ربطی به بی‌کفایتی مدیر انجمن نداشت. آقای موسوی فردی زحمتکش بود و تلاش زیادی می‌کرد، اما کسی که باید به مجلس برود و مذاکره کند، مدیرعامل انجمن نیست. این وظیفه مقامات بالاتر شاید در سطح وزیر است. در دولت سیزدهم، آقای اسماعیلی به دلیل ارتباطی که با آقای رئیسی داشت، از نظر مالی وضعیت متفاوتی داشت و اگر می‌خواستید کاری انجام دهید، تا حد زیادی دستتان بازتر از دوره‌های دیگر بود. امروز هم که با شما صحبت می‌کنم، سازمان سینمایی و وزارت ارشاد در وضعیت مناسب مالی نیستند. قضاوت درباره وضعیت فعلی کمی‌زود است و بی‌انصافی محسوب می‌شود، چون وزیر ارشاد و آقای فریدزاده تنها چندماه است که مسئولیت گرفته‌اند، اما می‌توانم بگویم امروز هم وضعیت مالی خوب نیست. انجمن سینمای جوانان ۱۷۰ نیرو دارد و مجموعه بزرگی است که در سراسر کشور دفتر و ساختمان دارد، یعنی درکنار مسئله آموزش و فیلمسازی، باید به فکر سیستم گرمایشی و تأسیسات ساختمان‌های دفاتر شهرستانی هم باشید، حتی اگر رادیاتور‌های دفتر ملایر خراب شده باشد باید به آن رسیدگی کنید. این‌ها واقعیت‌های مدیریت در کشور ماست. شما زیرساختی در یک شهر فراهم کرده‌اید تا جوانان بیایند و آموزش ببینند، اما آنجا موتورخانه، آب، برق، سیستم سرمایش و گرمایش و کامپیوتر‌های اداری هم دارد که ممکن است خراب شوند باید به این مسائل هم فکر کنید. اگر این‌ها نباشد و کلاس به دلیل سرما یا گرما قابل‌استفاده نباشد، چطور می‌توانم بگویم جوانان را این‌گونه یا آن‌گونه آموزش دهید؟ این یک مسئله است. مسئله دوم این است که فضا در دولت سیزدهم کمی سخت‌تر شد. شاید از همان ابتدا به دلیل انتشار برنامه‌های منتسب به وزیر، فارغ از اینکه حالا واقعی بود یا نه، واکنش‌های منفی از سوی سینماگران نسبت به شخصیت آقای محمدمهدی اسماعیلی شکل گرفت. خود ایشان هم خیلی رسانه‌ای بودند و دائماً با رسانه‌ها گفت‌وگو می‌کردند. نه اینکه ایشان نکته اشتباهی می‌گفتند، اما اگر هفته‌ای یک یا دو بار گفت‌وگو کنید، باید آماده جنجال هم باشید. از گفت‌وگوی رسانه‌ای، جنجال درمی‌آید. بالاخره شما هر چیزی بگویید، کسی پیدا می‌شود که برداشتی می‌کند و واکنشی نشان می‌دهد. فضا کمی به این دلیل که در ابتدا آقای محمد خزاعی هم خودش زیاد گفت‌وگو می‌کرد، متشنج شده بود. بعد‌ها کم‌کم مدلش متفاوت شد و به این نتیجه رسید که شاید بهتر است کمتر در رسانه‌ها حضور داشته باشد. این فضا باعث شد مدام ماجرا‌هایی داشته باشیم، مثل بیانیه «تفنگت را زمین بگذار» و اتفاقات بعد از آن.

بعد هم که ماجرای ۱۴۰۱ رخ داد و کار سخت‌تر شد. بگذارید یک مثال بزنم. مثلاً در این دوره، هیچ‌وقت از طرف صنف فیلم کوتاه بیانیه‌ای علیه بنده به عنوان مسئول انجمن سینمای جوانان، صادر نشد، اما از یک جایی به بعد، من نمی‌توانستم با صنف فیلم کوتاه تعامل داشته باشم؛ چراکه صنف فیلم کوتاه در این تصور بود که این نظام به‌زودی رفتنی است و انجمن که هیچ، به‌زودی کل نظام را فتح خواهیم کرد. هنوز هم صنف فیلم کوتاه در این موضع است. خب من مدیر دولتی باید چه می‌کردم؟ عملاً نمی‌شد همه را با لبخند و تعامل هماهنگ کرد و نمی‌توان همه تقصیر‌ها را گردن دولت انداخت، گرچه شاید در جا‌هایی می‌شد بهتر عمل کرد. اما فضای بعضی طیف‌های سینماگر منتقد در این دوره خیلی رادیکال شده بود. من درباره خودم می‌گویم، من به‌عنوان مدیر، هیچ‌گاه باب تعاملات صنفی را نبستم. حتی پیش آمد که برای جلسه یک بار به خانه سینما و محل جلسات صنف فیلم کوتاه رفتم و رفع سوءتفاهم کردم. برخی از این افراد، مثل رئیس وقت صنف فیلم کوتاه، عضو شورای سیاست‌گذاری جشنواره سی‌و‌نهم ما بودند. ما یک کرسی به صنف داده بودیم و تعامل‌مان خیلی خوب بود، اما یک‌دفعه اتفاقی در سال ۱۴۰۱ افتاد که این‌ها فکر می‌کردند من مدیر سینما باید پاسخگو باشم. تا قبل از این، همیشه یک توصیه و ژستی وجود داشت که انجمن را سیاسی نکنید. اما من ناگهان دیدم باید در انجمن پاسخگوی اتفاقات سیاسی باشم.

مثلاً همیشه یکی از محل‌های جنجال و اعتراض در انجمن، وقتی است که لیست فیلم‌های راه یافته به جشنواره فیلم کوتاه تهران اعلام می‌شود و بعضی می‌بینند فیلم‌شان در لیست نیست. همیشه برخی بوده‌اند که ادعا می‌کردند فیلم آن‌ها در لیست بوده اما دقایقی قبل از اعلام نهایی حذف شده است. درستی یا نادرستی این ادعا بحثی جداگانه است. این اتفاقات در جشنواره فجر نیز رخ می‌دهد. گاهی می‌گویند فیلمی انتخاب شده بود اما توسط ارشاد رد شد. من در سه سال برگزاری جشنواره، تلاش کردم این حواشی به حداقل برسد. مثلاً سعی کردیم انتخاب فیلم‌ها را که تا قبل از من هیئت مشاور در مورد آن‌ها نظر می‌داد و تصمیم نهایی را دبیر می‌گرفت، کاملاً به هیئت انتخاب بسپاریم و اصلاً در کارشان دخالت نکنیم. جالب اینکه با وجود چنین ریسکی، شما هیچ جریان اعتراضی را در این سه سال نمی‌بینید که بتواند با مستندات استدلال کند که کارش سیستماتیک حذف شده است. داوران و اعضای هیئت انتخاب هم هیچ‌گاه در این سه سال چنین ادعایی نکردند. تنها یک مورد اعتراض از سوی شهاب حسینی در همین جشنواره آخر مطرح شد که آن هم انتقادش به چرایی اهدای جوایز ارگانی و نهادی بود. در شرایط کمبود بودجه به نظر شما آیا باید حمایت‌هایی در حدود 10 میلیارد تومانی را کنار بگذارم و با درخواست اهدای جایزه مخالفت کنم؟ یا مثلاً وقتی یک خیریه قصد دارد به فیلمی با موضوع معلولیت جایزه دهد، چرا باید با آن مخالفت کنم؟ این جوایز چه زمانی از مراسم اختتامیه را خواهند گرفت؟ البته منظورم این نیست که هیچ اعتراضی وجود نداشته. قطعاً اعتراضاتی هست و برخی از آن‌ها نیز وارد است. به عنوان دبیر این سه دوره اذعان می‌کنم که گاهی در انتخاب‌های هیئت داوری اشتباهاتی رخ داده است. اما شما نمی‌توانید جریانی بیابید که با مستندات ادعا کند به دلیل رویکرد خاصی، فیلم‌های خاصی حذف شده‌اند. اما با وجود همه این‌ها، رابطه ما با صنف مخدوش بود. یعنی بخشی از مسائل مربوط به دولت است و بخشی مربوط به اتفاقات و تحرکات بیرونی در جامعه و فضای خارج از جشنواره. این فشار‌ها البته فقط از سوی جریان‌های منتقد و معارض نظام نبود که گاهی فضا از این طرف رادیکال می‌شد. بگذارید مثال بزنم. شبی که برای اولین‌بار آن پوستر موهن فیلم «عنکبوت مقدس» منتشر شد، سازمان سینمایی نیمه‌شب بیانیه‌ای در محکومیت آن صادر کرد. صبح روز بعد به آقای عشیری گفتم شما با 30سال فعالیت رسانه‌ای، حتماً می‌دانید که نیمه‌شب موقع انتشار بیانیه رسانه‌ای نیست. نمی‌شد تا فردا صبح صبر کنید؟ ایشان گفت اگر بیانیه منتشر نمی‌شد، وزیر صبح فردا در مجلس استیضاح می‌شد. گفتم «عنکبوت مقدس» چه ربطی به شما دارد؟ این فیلم در اردن، با سرمایه خارجی و خارج از حوزه نظارت ما ساخته شده است، اما ظاهراً برخی این چیز‌ها را نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفهمند. یا اینکه یک‌بار دیدم دختری بیست و چند ساله در ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی با ادبیاتی نامناسب، می‌گفت می‌خواهید قاتل شهید آرمان علی‌وردی را به شما معرفی کنم؟ و بعد خودش جواب می‌داد که آقای محمد‌مهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد قاتل این شهید عزیز است. دلیلش هم نمایش فیلم «چپ و راست» بود که در آن به نکاتی درباره امر به معروف و نهی از منکر به شکل انتقادی اشاره شده بود. او نتیجه گرفته بود نمایش چنین فیلمی باعث تضعیف نهاد امر به معروف و درنهایت شهادت افرادی مانند آرمان علی‌وردی می‌شود. یعنی شما باید پاسخگوی طیف وسیعی از افراد باشید، از کسی که معتقد است تا دو ماه دیگر این حکومت دیگر وجود نخواهد داشت تا خانمی که فکر می‌کند به دلیل نمایش فیلمی مربوط به پنج سال قبل که شش‌بار ممیزی شده، می‌تواند به وزیر ارشاد مملکت نسبت قتل بدهد.

 

در دوران کاری‌تان در صداوسیما و وزارت ارشاد، کدام‌یک چالش بیشتری داشت؟

هر دو محیط چالش‌های خاص خود را داشتند. انجمن سینمای جوانان ایران، جایی که مدتی فعالیت داشتم، برای من جذابیت خاصی داشت؛ چراکه مجموعه‌ای بزرگ بود و بسیاری از مسائل درون خود مجموعه حل‌وفصل می‌شد و به بیرون کشیده نمی‌شد. این موضوع با شرایط سازمان صداوسیما که کارش مستقیماً با آنتن ارتباط داشت، بسیار متفاوت بود. در صداوسیما، به دلیل ارتباط مستقیم با مردم، هر مسئله‌ای با حساسیت و کنجکاوی عمومی مواجه می‌شد و به‌سرعت به موضوعی جنجالی تبدیل می‌گردید. این امر در برخی بخش‌های سازمان سینمایی نیز وجود دارد، اما در انجمن سینمای جوانان چنین نبود و من در این سه سال آرامش بیشتری را تجربه کردم. از سوی دیگر، ساختار وزارت ارشاد نسبت به صداوسیما چابک‌تر است؛ چراکه بسیاری از امور سازمان سینمایی در ساختاری نیمه‌دولتی و در مؤسساتی مانند بنیاد سینمایی فارابی، انجمن سینمای جوانان ایران، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، موزه سینما و سینما شهر انجام می‌شود. این مؤسسات از بروکراسی پیچیده‌ای که در صداوسیما وجود دارد، کمتر رنج می‌بردند و کار در آن‌ها راحت‌تر است. البته فشار کاری در وزارت ارشاد نیز وجود دارد، اما نوع آن متفاوت است. مثلاً در صداوسیما، فشار‌ها تنها از سوی دولت و مجلس یا نهاد‌های حاکمیتی نیست، بلکه مردم نیز انتظارات و تصورات خاصی از این سازمان دارند.

 

نکته‌ای هم وجود دارد. شما در دوره سختی مسئولیت گرفتید، هم در صداوسیما و هم در انجمن سینمای جوان. آیا جایی بود که بخواهید استعفا دهید؟ به‌ویژه در انجمن سینمای جوان.

نه، واقعیتش در فضای سال ۱۴۰۱ اصلاً چنین چیزی مطرح نبود، اما بسیار سخت بود. می‌توانم بگویم تا به حال در زندگی‌ام چنین امتحان دشواری نداده بودم. این اولین جشنواره‌ای در این سطح بود که من می‌خواستم برگزار کنم و بر سر نخواستن این جشنواره دعوا بود. مثلاً وقتی جلسه داوری می‌گذاشتیم، داوران می‌گفتند برگزار نکنید؛ داورانی که حتی قبول کرده بودند در چنین شرایطی بیایند داور این جشنواره شوند هم نظرشان بر عدم برگزاری بود. چند روز قبل از جشنواره، وقتی جلسه ستاد اجرایی برگزار می‌کردیم، همه به‌نوعی ترسیده بودند. فیلمسازی که خودش فیلم ساخته بود و باید از دیده شدن فیلمش استقبال می‌کرد، می‌گفت شرایط مهیا نیست و جشنواره را برگزار نکنید. ولی از طرف دیگر، جابه‌جایی این جشنواره‌ها به لحاظ اجرایی بسیار پیچیده و اصلاً کار آسانی نبود. از سوی دیگر، می‌دیدی اختتامیه جشنواره با چهلم خانم مهسا امینی مصادف می‌شود. یعنی از هر زاویه که نگاه می‌کردی، کمی ترسناک بود. اما خدا لطف کرد و آن جشنواره برگزار شد. تفاوتش این بود که پس از ما، دیگر مسئله این نبود که جشنواره برگزار شود یا نه. یعنی این موضوع را روی ما امتحان کردند و دیدند نمی‌شود جشنواره را برگزار نکرد. از این به بعد مسئله این بود که شما جشنواره را برگزار کنید، اما ما در آن شرکت نمی‌کنیم. تفاوت دیگری که در مورد جشنواره حقیقت و فجر آن سال با ما وجود داشت، این بود که ما فیلم‌های جشنواره را قبل از اتفاقات سال ۱۴۰۱ اعلام کرده بودیم و هیچ پیش‌بینی از اغتشاشات نداشتیم، اما جشنواره‌های بعدی نسبت به این ماجرا پیش‌بینی‌هایی داشتند. ما فیلم‌هایمان را همان روز ۲۵ شهریور که آن اتفاق در مورد خانم امینی افتاد، اعلام کردیم. بعد من گوشی‌ام را خاموش کردم و به پیاده‌روی اربعین رفتم و دو سه روز بعد برگشتم. دیدم فضای کشور ملتهب است، اما کسی کاری به جشنواره نداشت. تا اینکه از ۱۰-۱۲ مهر، که خودش یکی از معما‌ها بود، موج انصراف‌ها شروع شد. یعنی اگر اعتراض به این بود که چرا با این خانم این رفتار شده یا چرا در سنندج یا خیابان‌های تهران آن اتفاقات افتاده، این‌ها همه قبل از این تاریخ بود. از ۱۲-۱۳ مهر، عده‌ای شروع کردند به فضاسازی و گفتند هر کسی در جشنواره‌ها شرکت کند، بی‌شرف است و هر کسی شرکت نکند باشرف است.

 

طیف‌بندی خیلی مهم است.

یعنی حوزۀ شرف را تقسیم کردند و همان‌جا مسئله ایستادن در سمت درست تاریخ پیش آمد و شبکه‌ای از آدم‌ها شروع کردند به فشار آوردن به فیلمسازهای جوان. البته این شبکه برای من خیلی پیچیده بود. چرا که بسیاری از این بچه‌ها فیلم کوتاه اولشان را ساخته بودند و آدم‌های ناشناخته‌ای بودند. حالا بعضی از این فیلم‌سازان کوتاه معروف هستند. نه به این معنا که سن بالایی دارند، بلکه چند فیلم کوتاه معروف دارند. مثلاً کسی در کردستان فیلم اولش را ساخته بود. واقعاً هنرجو بود و فیلم پایان دوره‌اش را ساخته بود. شماره او را چطور پیدا می‌کردند و به او زنگ می‌زدند؟ چگونه در دایرکت‌هایشان ارتباط برقرار می‌کردند؟ چون من با تک‌تک این بچه‌ها صحبت کرده‌ام. یعنی با همه بچه‌هایی که در جشنواره فیلم داشتند، گفت‌وگو شده بود. با تک‌تکشان حرف زده شد که اگر شما در این جشنواره شرکت کنید، دیگر اجازه نمی‌دهیم فیلم بسازید. حدود هفت یا هشت نفرشان قبل از اینکه استوری انصراف بگذارند، به من زنگ زدند و با گریه گفتند‌ ببخشید، ما دیگر نمی‌توانیم تحمل کنیم.‌ با گریه. بعضی‌ها بیرون از این فضا فکر می‌کنند این افراد چه کسانی‌اند. نه آقا، این فضا نیاز به تفکر و گفت‌وگو دارد. باید درباره‌اش صحبت کرد. شما همین حالا می‌بینید عده‌ای از طریق دایرکت اینستاگرام، فضای مجازی و حتی فضای بیرونی، هنرمندان را کنترل می‌کنند. یعنی یک دیکتاتوری که سعی می‌کند هنرمند را تحت فشار قرار دهد. این فشار به گونه‌ای است که هنرمند می‌گوید ولش کن بابا، نمی‌خواهم؛ نمی‌خواهم فیلمم را به جشنواره بفرستم.‌ وقتی ما در برخی از فضاها قضاوت می‌کنیم، به زندگی این افراد توجهی نمی‌کنیم. مثلاً یک بازیگر ممکن است فکر کند بین مردم منفور شده است. حالا از او توقع نداشته باشید که خیلی دقیق تفکیک کند میان فالوورهایش در فضای مجازی و مردم واقعی. مگر او یک آدم رسانه‌شناس، سیاست‌مدار یا تحلیل‌گر حرفه‌ای است؟ او یک بازیگر است. چقدر می‌توان از او انتظار تحلیل داشت؟ آیا آموزش خاصی دیده که بتواند این مسائل را تفکیک کند؟ ترس او این است: ‌این‌ها کی هستند؟ این‌ها که به صفحه‌ام آمده‌اند، آیا ربات‌اند یا واقعی؟‌ و در فضای سینما هم همین وضعیت وجود دارد. کسی بود که فیلمش پذیرفته نشده بود و تا دو روز قبل از اعلام نتایج از ما خواهش می‌کرد که فیلمش را بپذیریم، اما بعد از این اتفاقات حرف از بی‌اعتباری جشنواره می‌زد. مثلاً یک نفر که یک کرسی مهم بین‌المللی در سینمای ایران هم دارد، چهار فیلم به عنوان تهیه‌کننده داشت، به من گفت‌ شما دخالت کنید و یکی از فیلم‌هایم را به جشنواره بیاورید. گفتم‌ آقا، مگر خودتان نمی‌گفتید دبیر نباید دخالت کند؟‌ گفت‌ ولی شما این دفعه دخالت کنید.‌ فیلم‌هایش واقعاً ضعیف بودند و به جهت فرمی رد شده بودند. او از چهار نفر جوان بی‌اسم و رسم پول گرفته بود و فیلم‌های بی‌کیفیتی تهیه کرده بود. همان آدم بعدها شده بود سردمدار انصراف و تحریم جشنواره. حالا البته اخلاق اجازه نمی‌دهد نام ببرم، ولی این اتفاقات باعث شد که فشار زیادی به این بچه‌ها وارد شود. به هر حال خوشحالم که بعداً هیچ مشکلی برای آن‌ها پیش نیامد، هیچ کس ممنوع‌الکار نشد و این درک در کشور ایجاد شد که این فشارها مربوط به یک برهه خاص بود و باید از آن عبور کرد.

 

برخی از این فیلم‌ها را به جشنواره‌های خارجی برده‌اند. بسیاری از فیلم‌هایی که یا مجوز نگرفته‌اند یا مشخص نیست برای دریافت مجوز اقدام کرده‌اند، در جشنواره‌هایی مثل تورنتو و کن حضور داشته‌اند. مثلاً امسال دو فیلم کوتاه ایرانی در این جشنواره‌ها بود.

برخی از این فیلم‌ها اصولاً خارج از ایران تولید می‌شوند.

 

اما گفته می‌شود فیلمبرداری‌شان در داخل کشور انجام شده است.

بله، برخی از آن‌ها در داخل کشور ساخته شده‌اند. فیلم کوتاه اصولاً نیازی به مجوز ندارد؛ ساخته می‌شود و ممکن است دیده شود. ما اکنون دو جریان اصلی در حوزه فیلم کوتاه داریم: یکی جریان رسمی و دیگری جریان غیررسمی. البته باید توجه داشت که همه این فیلم‌ها الزاماً آثار خوبی نیستند یا صرفاً به دلیل رفتن به جشنواره‌ها نمی‌توان آن‌ها را فیلم‌های برجسته‌ای دانست. برعکس هم صادق است. یعنی اینکه هر فیلمی جایزه می‌گیرد، لزوماً فیلم مشکل‌داری نیست. تجربه سه‌ساله من نشان داده است که گاهی جشنواره‌هایی مثل برلین -که بسیار سیاسی عمل می‌کنند- به فیلمی جایزه می‌دهند که هیچ مسئله‌ای ندارد. به‌عنوان مثال، فیلم ‌«گوزن»‌ اثر هادی بابایی‌فر، یک فیلم روستایی، سالم و شریف است که در برلین جایزه گرفته و هیچ مشکل خاصی ندارد. البته عواملی مثل قدرت پخش‌کننده و ارتباطات نیز تأثیرگذار است. این‌که بخواهیم قاعده مشخصی برای این‌گونه فیلم‌ها تعیین کنیم، امکان‌پذیر نیست. اخیراً انیمیشنی به نام ‌«زیر سایه سرو» که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تولید شده است، در جشنواره‌های مختلفی ازجمله لیست اسکار حضور یافته و جوایزی کسب کرده است. با این حال، تبلیغات مناسبی برای این اثر صورت نگرفته و حتی کانون پرورش فکری نیز به‌نظر می‌رسد توجه کافی به آن نداشته است. تا جایی که دیدم خیلی‌ها می‌گویند این فیلم که بدون مجوز تولید شده، به عنوان نماینده سینمای غیررسمی ایران به لیست اسکار راه پیدا کرده است. در حالی که فیلم دولتی است.

 

یعنی کانون هیچ واکنشی نشان نداده است؟

من چیزی ندیده‌ام. شاید از دید من پنهان مانده باشد. اما این نکته وجود دارد که برخی از این فیلم‌ها واقعاً آثار بدی نیستند. باید توجه داشت که هر فیلم کوتاهی که جایزه می‌گیرد، لزوماً فیلم بدی نیست. مثلاً فیلم ‌«شلال» تولید انجمن سینمای جوانان ایران، سال گذشته به جشنواره ساندنس رفت. این فیلم، که در بندرعباس ساخته شده و ایده‌ای نو دارد، از هیچ نظر محتوایی ایرادی ندارد. باید به تفاوت میان جشنواره‌ها توجه داشت. در برخی جشنواره‌ها، رویکردهای خاصی حاکم است، اما این موضوع برای همه جشنواره‌ها صدق نمی‌کند. در مورد فیلم‌های ‌بی‌حجاب‌ نیز باید گفت که بسیاری از آن‌ها از کیفیت پایینی برخوردارند و عمدتاً دانشجویی و آماتوری هستند. در رادیکال‌ترین جشنواره‌های داخلی نیز این فیلم‌ها معمولاً به مراحل نهایی راه نمی‌یابند. در فضای فیلم کوتاه، بیشتر با آثاری مواجه هستیم که تابوهای اخلاقی را زیر پا می‌گذارند. برای مثال فیلم‌هایی با مضامینی مانند همجنس‌گرایی، مسائل جنسی یا تغییر جنسیت. این موضوع به‌ویژه در میان نسلی که مبارزه سیاسی خود را در شکستن تابوهای اخلاقی تعریف می‌کند، مشهود است. خوب است بدانید امسال برای اولین بار، ورودی فیلم‌های کوتاه جشنواره تهران آنالیز شد. از میان حدود ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ فیلم داخلی، موضوعات تفکیک شدند و آن‌هایی که بیشترین فراوانی را داشتند، شناسایی شدند. جالب است که بیشترین موضوع، ‌تنهایی‌ بود. یعنی جوانان کشور، از سنین ۲۰ تا ۳۵ سال، بیشترین موضوعی که در مورد آن فیلم ساخته‌اند، تنهایی است. این موضوعات نیازمند بررسی و توجه ویژه از سوی سیاست‌گذاران و قانون‌گذاران است.

 

سخت‌ترین تصمیم مدیریتی‌تان چه بود در این سه سال؟

بخشی از آن به ماجرای سال ۱۴۰۱ برمی‌گردد. یک روز در آن اتفاقات، واقعاً خودم احساس کردم بریده‌ام و فشار زیادی به من وارد شد. عرض کردم که این اولین باری بود که می‌خواستم جشنواره‌ای در این سطح برگزار کنم و در همان اولین تجربه، به چنین بحرانی برخوردیم. جشنواره‌ای که همیشه به نوعی شروع فصل جشنواره‌های وزارت ارشاد محسوب می‌شد. به‌خصوص که آن سال جشنواره فیلم کودک طبق برنامه‌ریزی قبلی قرار بود که برگزار نشود. یعنی هر اتفاقی که برای جشنواره ما می‌افتاد، به نوعی سرنوشت جشنواره‌های دیگر آن سال را تعیین می‌کرد. آن‌زمان من کم‌تجربه بودم و فشار زیادی را تحمل می‌کردم. شدت انصراف‌ها به حدی بود که حس می‌کردم جشنواره دارد از رسمیت می‌افتد. مثلاً در بخشی که ۵۰ فیلم پذیرش شده بود، ۳۰ نفر انصراف داده و در فضای مجازی اعلام کرده بودند. این وضعیت باعث شد به فکر فرو بروم که جشنواره را چگونه پیش ببرم؟ حتی وقتی می‌خواستیم داور بیاوریم یا در ستاد جشنواره کارهایی انجام دهیم، با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شدیم. یادم می‌آید در آن شرایط سخت، یکی از همکاران ما در ستاد جشنواره که برای اولین بار به او اعتماد کرده بودیم، از شهر دیگری آمده و در ستاد جشنواره مشغول کار بود. او هنرجوی یکی از استان‌ها بود و تا قبل از این اتفاقات، از اینکه چنین فرصتی برایش پیش آمده بسیار خوشحال بود. در یکی از روزهای شلوغ جشنواره، تولد او بود. ما با وجود همه مشکلات، یک هدیه کوچک تهیه کردیم و به او دادیم. اما او بعد از آن به من گفت که مادرش از ترس حوادث احتمالی مرتبط با تهدیدات پیرامون جشنواره، به او گفته به شهرشان برگردد و راضی نیست که در جشنواره کاری انجام دهد. من هم چون پای مادر در میان بود، پذیرفتم و او برگشت به شهرشان. اما این احساس که دنیای اطرافم خالی می‌شود، برایم بسیار سخت بود. البته از سوی دیگر، فشار رسانه‌ای و حساسیت‌ها به جشنواره به حدی رسید که حتی کسانی که سال‌ها با من ارتباط نداشتند، تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «هر کاری داری، بگو من در خدمتم.» این دو وجه ماجرا بود؛ هم حمایتی و هم فشاری. یکی از روزهایی که به شدت تحت فشار بودم، قرار بود جشن مهر سینمای ایران‌ استان خراسان رضوی، در مشهد برگزار شود. من هم دعوت بودم. البته اولین بار که دعوت‌نامه را دیدم، گفتم حتماً در چنین روزهایی توفیق حضور در مشهد را به علت مشغله نخواهم داشت. اما آنقدر فشارها زیاد شد که با وجود تمام گرفتاری‌ها، تصمیم گرفتم به مشهد بروم. وقتی به مشهد رسیدم، مستقیم به حرم رفتم و از امام رضا خواستم که راهی پیش پایمان بگذارد تا بتوانیم جشنواره را برگزار کنیم. همان شب با وجود اینکه فرصت زیادی نداشتم، به مراسم اختتامیه جشن رفتم. تمام مدت جشن، به‌جز چند بار که برای سخنرانی صدا زده شدم، با تلفن مشغول هماهنگی بودم. بعد از جشن هنرجویان انجمن سینمای جوان مشهد که برای دریافت مدارکشان آمده بودند، با من صحبت کردند. آن‌ها با شور و شوق درباره جشنواره حرف می‌زدند و درخواست‌هایی مثل فراهم کردن امکانات اقامت برای دیدن فیلم‌ها داشتند. این دیدار و صحبت‌هایشان انگیزه عجیبی در من ایجاد کرد. انگار دوباره شعله‌ای در وجودم روشن شد. دیدم که هنوز افرادی هستند که واقعاً به عشق فیلم‌ها به جشنواره می‌آیند و کاری به حواشی ندارند. این چند نفر جوری از من پیگیر حضور در جشنواره و کارت و این‌ها بودند که انگار نه انگار که آن حواشی در مورد جشنواره پیش آمده. یعنی متوجه شدم که هنوز خیلی‌ها کاری به این حرف‌ها ندارند و دلشان با برگزاری جشنواره است. از مشهد که برگشتم، دیگر لحظه‌ای در برگزاری جشنواره تردید نکردم. آن چند هنرجو شاید خودشان ندانند، اما انگیزه‌ای که به من دادند، بی‌نظیر بود. لطف امام رضا بود که به من کمک کرد این تصمیم را بگیرم. جالب اینکه همان شب، پروازم را از دست دادم و یک شب دیگر مهمان امام رضا بودم و صبح روز بعد برگشتم. اما از آن لحظه به بعد، من و اعضای ستاد، هیچ تردیدی در برگزاری جشنواره نداشتیم.

 

تعامل شما با وزارت ارشاد در این مدت چطور بود؟ آیا انجمن سینمای جوان توانست با وزارتخانه در دولت سیزدهم تعامل خوبی داشته باشد؟

فکر می‌کنم اگر از جدی‌ترین منتقدان ما در این دوره بپرسید، خواهند گفت که حمایتی که سازمان سینمایی و وزارتخانه در این دوره از انجمن داشتند، کم‌سابقه بوده است. البته ممکن است برخی از قول‌ها عملی نشده باشد -این را می‌پذیرم- اما انصافاً حمایت‌های خوبی صورت گرفت. چه از طرف آقای خزاعی و چه از طرف آقای اسماعیلی، ما هرگز با این مسئله روبه‌رو نبودیم که کسی درباره جایگاه انجمن تردید کند و بابت این موضوع خدا را شاکرم. به‌عنوان مثال، انجمن سینمای جوانان ایران در سال ۱۴۰۰، زمانی که من آمدم، به لحاظ بودجه چهارمین مؤسسه سازمان سینمایی بود، اما امروز که در خدمت شما هستم، دومین مؤسسه سازمان سینمایی است و همچنان بزرگ‌ترین. این دستاورد نتیجه حمایت دولت سیزدهم است. نگاهی که در این دولت به عدالت و رسیدگی به استان‌ها وجود داشت، در رشد انجمن بسیار مؤثر بود. انجمن سینمای جوان مهم‌ترین بازوی استانی سازمان سینمایی بود و خوشبختانه توانستیم از این فرصت بهره ببریم.

/انتهای پیام/