به گزارش «سدید»؛ 26 دی 1357 را میتوان روز پیروزی مخالفان حکومت پهلوی بر محمدرضاشاه دانست؛ روزی که شاه ایران مجبور به ترک کشور شد. امروزه، بعد از گذشت 45 سال از آن روز تاریخی، ابهامات و شبهات بسیاری درباره اقدامات و فعالیتهای محمدرضا پهلوی در مقابل مخالفان و منتقدان حکومت وجود دارد. به بهانه 26 دی ماه، در گفتوگویی با محمد رحمانی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر، به بررسی فعالیتها و رویکرد حکومت پهلوی نسبت به منتقدان پرداختهایم.
با سقوط رضاشاه و در سالهای بعد از او و آزادی سیاسی که در دهه بیست بهوجود آمد، کسی به فکر انقلاب و براندازی حکومت پهلوی نبود و حتی نامههای ابتدایی امام خمینی(ره) به شاه، نامههایی با زبان نرم و نصیحتگونه بود. اما بعد از مدتی، بیان امام نسبت به شاه تندتر شد. چه اتفاقاتی سبب تغییر رویکرد امام و جامعه نسبت به شاه و حکومت پهلوی شد؟ اساساً چه میشود که جامعه به جای اصلاح به براندازی و انقلاب روی میآورد؟
اساساً رویکرد حکومت پهلوی، خصوصاً پهلوی دوم، رویکرد ثابتی نبود. شاه جوان وقتی به حکومت رسید، به علت محکم نبودن پایههای حکومت، هنوز به ساختاری نرسیده بود که بتواند کشور را تکنفره اداره کند و سعی میکرد بیشتر مواقع مشورتپذیر باشد. از رجال شاخص استفاده میکرد و در تلاش بود تا حدی به آزادیهای سیاسی توجه کند. تمام این موارد سبب میشد حکومت پهلوی در سالهای نخست یک حکومت اصلاحپذیر بهنظر برسد. همچنین احساس میشد بسیاری از اقدامات را میتوان توسط پارلمان و مجلس شورای ملی صورت داد؛ انتخابات هم میتوانست در فضای آزادی برگزار شود و نمایندگان مردم فعالیتهایشان را در سلطنت مشروطه انجام دهند. بهتدریج که جایگاه محمدرضا تثبیت شد، سلطنت مشروطه جای خود را به سلطنت مطلقه داد و همین امر یکی از دلایل مسدودسازی فضاهای سیاسی کشور بود. دو نقطهعطف جدی وجود دارد؛ یک، وقایعی که مرتبط به بعد از کودتای 28 مرداد است که شاه به کمک نیروهای خارجی یک دولت ملی را کنار زد و سپس با قلعوقمع کردن سیستم کار را آغاز کرد. دوم، 15 خرداد 1342 که هیچ بروز و ظهوری به معنی مبارزه مسلحانه از سوی مردم وجود نداشت، اما شاه با مشتآهنین پاسخ داد و آیتالله خمینی را تبعید کرد و جریانهای سیاسی در همین راستا احساس کردند در کشور یک بنبست وجود دارد. از طرف دیگر، حکومت وقت ایران به شدت وابسته به بلوک غرب بود و تمامی این موارد در کنار هم باعث شد تا این ذهنیت در مردم شکل بگیرد که اصلاحپذیری در حکومت پهلوی مسدود است.
برخورد شاه و دستگاههای امنیتی حکومت پهلوی مانند ساواک با مخالفان چگونه بود؟
اگر بخواهیم مخالفان حکومت پهلوی را دستهبندی کنیم، چند دسته بودند؛ یک عده افرادی بودند که رویکرد ملی داشتند؛ این افراد یا لیبرال مسلک و یا دارای رویکرد مذهبیتری بودند. ناسیونالیستهای لیبرال در چهارچوب اعضای جبهه ملی تعریف میشدند؛ مانند آقای سنجابی. دستهای از دل همان جبهه ملی آمدند، ولی گرایشهای مذهبی پررنگتری داشتند که از اعضای نهضت آزادی بهشمار میروند؛ مانند مهندس بازرگان، آقای طالقانی و آقای سحابی.
طیف بعدی اسلامگراها بودند. ما یک جامعه سنتی داشتیم، جامعهای مسلمان که شاهد اقدامات و رفتارهای غیرمذهبی حکومت و شخص شاه بودند. در گزارشهای ساواک آمده که در ماجراهای جشن هنر شیراز، ساواکیها به برگزاری چنین جشن هنری معترض بودند و میگفتند حتی اروپا شاهد چنین فعالیتهایی مانند عریانگری و پرداختن به مسائل جنسی نیست، چه برسد در کشوری که مسلمانان سنتی دارد و این موارد باعث حساسیت و مخالفت گروههای مذهبی شد.
درباره شاخصترین، بزرگترین و معروفترین، میتوان به امام خمینی(ره) اشاره کرد که بهتدریج بهعنوان یک مرجع تقلید شناخته شده و گروههای اسلامی و غیراسلامی در آستانه پیروزی انقلاب او را بهعنوان رهبر بلامنازع انقلاب برگزیده بودند. چرا؟ زیرا بیشترین نفوذ را در بین تودههای مختلف مردم داشت.
مخالفان حکومت شاه شامل چه کسانی بودند؟
مهندس بازرگان در دادگاه نظامی خود میگوید: «ما آخرین گروهی هستیم که با شما در چهارچوب قانون اساسی مبارزه میکنیم.» از یک مقطعی به بعد، برای محمدرضا شاه تفاوتی نداشت که گروههای مخالف حکومت چه کسانی و در چه طیفی هستند. اتفاقاً شاه گروههایی را خطرناکتر میدانست که معتقد بودند مبارزات باید مردمی و به دور از خشونت انجام شود. تمامی این مسائل جزو عوامل سقوط پهلوی محسوب میشود. شدت برخورد دستگاه امنیتی که با گذشت سالها از حافظه عمومی بخشی از مردم دچار فراموشی شده و احساس میکنند که فعالیتها در یک فضای آزادی انجام میشد. همچنین آزادی را نباید فقط به آزادیهای فردی، شخصی و آزادیهای حوزه سبک زندگی تطبیق داد؛ بلکه آزادی سیاسی شامل حق انتقاد و حق انتخاب از اهمیت بیشتری برخوردار است. بسیاری از برخوردها با روشنفکرها، نویسندگان و روحانیون صورت میگرفت که تنها سلاح آنها شامل گفتوگو و قلم بود. حتی میتوانید به خاطرات برخی از بازیگران و کارگردانانی که به این موارد اشاره کردند، مراجعه کنید.
در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 شاهد گسترش فعالیتهای چریکی در بطن جامعه هستیم. آیا این اتفاق تنها تحتتأثیر وقایع جهانی بود یا منشأ داخلی نیز داشت؟
تفکرات چپ در آن زمان تفکر غالب در فضای کشور بود و بسیاری از روشنفکران و نویسندگان احساس میکردند که کمونیست الگوی درستی برای اداره جامعه، فاصله گرفتن از قدرت و نفوذ امپریالیسم و جلوگیری از تضعیف حکومتهای ملی است. گروههای چپ هم دستهبندی مذهبی و غیرمذهبی داشتند؛ چپهای مذهبی مثل سازمان مجاهدین خلق که گرایشهای اسلامی پررنگتری داشتند و در آنسو چریکهای فدایی خلق و حزب توده که افراطی چپ محسوب میشدند. برخی بهعلت فضای مسدود سیاسی که در پهلوی دوم و مبارزه مسلحانه که نزد مردم مشروع و مطلوب بود، به سمت مبارزات مسلحانه رفتند. برخی دیگر هم صرفاً مبارزات را در حوزه هنر، نوشتن و سخنرانی ادامه دادند.
چرا با وجود برخورد گسترده حکومت پهلوی با مخالفان، درنهایت دستگاههای امنیتی موفق نشدند و انقلاب به وقوع پیوست؟
هسته مرکزی هرم حکومت، اقتدارگرایی و بهکارگیری زور بود. همانطور که در واقعه 15 خرداد، حاکمیت با مشت آهنین برخورد کرد. امروزه بسیاری از پژوهشگران حوزه انقلاب معتقد هستند محمدرضا پهلوی بهعلت بیماری، ترسو بودن، بیاعتمادی نسبت به کشورهای غربی و نداشتن پایگاه اجتماعی خاص نتوانست در سال 57 اقتدار لازم را به خرج دهد؛ درصورتیکه سالهای قبل در برخورد با مردم اقتدار را بهکار گرفته بود. اساساً حکومتی که بهطور مداوم با استفاده از سرکوب با منتقدان و مخالفان برخورد میکند، به مرور زمان دچار آسیب میشود. استفاده از نیروی قهریه، قوای قهریه و قدرت خشن تا یک حدی تأثیر مثبت دارد و با ادامه یافتن آن، نیروهای حکومتی که پایههای ایدئولوژی محکمی ندارند، دچار فرسایش میشوند. همچنین یک آنتیهژمون بسیار قدرتمند وجود دارد که سربازان و افسران مسلمان ارتش را به چالش میکشید. بنابراین یک بحث خواستن و استفاده نکردن از قوای قهریه است و بحث دیگر استفاده طولانیمدت از آن که از یک مقطع به بعد اثر خود را از دست میدهد.
امروزه برخی از گروهها در تلاش هستند تا نظام جمهوری اسلامی را به سرکوب مخالفان متهم کنند و اینهمانی بین حکومت پهلوی و نظام جمهوری اسلامی قائل هستند. اساساً تفاوتی در برخورد حکومت پهلوی با مخالفانش و حکومت جمهوری اسلامی با مخالفانش میبینید؟
در بسیاری از کشورهای دنیا، مقایسه تطبیقی براساس علوم سیاسی و در چهارچوب بحث علمی صورت میگیرد. بهنظرم جمهوری اسلامی آنقدر به بلوغ و ثبات رسیده است که به مباحث علمی واکنش حاد نشان نمیدهد. بحث، بحثِ اقدامات تبلیغاتی و پروپاگانداهای رسانهای است که مشابهتسازی انجام میدهند؛ درصورتیکه بسیاری از مشابهتسازیها دارای ریشههای علمی نیست. بنابراین ما باید در فضای علمی بحث کنیم و موضوع و روش پژوهش مشخص باشد. الزاماً شخصیتهای علمی همیشه علمی صحبت نمیکنند. مثلاً اگر موضوع سرکوب را انتخاب میکنیم، باید زوایای گوناگون را مورد بررسی قرار دهیم. برای مثال، اگر بخواهید واکنشهای چریکی و مبارزه مسلحانه را در دوره پهلوی ارزیابی کنید، اساساً قابل قیاس با واکنشهای بسیار گستردهتری که در دوره جمهوری اسلامی اتفاق افتاد نیست. بنابراین رفتاری هم که از حکومتها ساطع میشود، رفتار متفاوتی خواهد بود؛ زیرا تهدیدها و بمبگذاریها گستردهتر هستند. مثلاً حزب دموکرات که در زمان شاه فعالیت میکرد، اما میزان فعالیت و اقدامات نظامی آن پس از انقلاب اسلامی قابل قیاس نیست.
بنابراین تمامی موارد مانند کنشها، واکنشها، رفتارها، محرکها و... در حوزه مسلحانه را در دوران جمهوری اسلامی نمیتوان با دوره پهلوی مقایسه کرد؛ زیرا پس از انقلاب این تحرکات بسیار فراگیر و گستردهتر بود. هر زمان فضای جامعه امنیتی شود، ممکن است در این بین افرادی که مبارزه سیاسی انجام میدهند، خواسته یا ناخواسته قربانی شوند. این به معنی ناتوانی جمهوری اسلامی در ارائه نقد درونگفتمانی در رابطه با تاریخ انقلاب نیست، بلکه نگاه مقاممعظمرهبری اینطور نیست که همه مسائل را از صفر تا صد تأیید کنند. نکته این است که باید نگاه علمی داشته باشیم، نه یک نگاه تبلیغاتی برای ضربه زدن و سر و صدا کردن علیه نظام. شما الان میبینید بسیاری از افراد مانند فوتبالیستها، بازیگران و... در رابطه با تاریخ در فضای مجازی صحبت میکنند، اما سؤال این است که این گفتهها تا چه اندازه با واقعیتهای تاریخی تطابق دارند؟ طبیعتاً وقتی فضا، فضای زرد بشود، نباید توقع پاسخهای عالمانه و گفتوگوهای جدی که منجر به رشد تاریخ در جامعه شود، داشته باشیم.
/انتهای پیام/