انحصار هالیوودی‌ها در اسکار و گلدن‌گلوب می‌شکند؟

خداحافظ هالیوود کارتونی

خداحافظ هالیوود کارتونی
تا چند سال آینده عملاً ساخت و پردازش یک اثر در حد و اندازه‌های آثار متوسط دیزنی هیچ کاری برای هوش مصنوعی‌های تصویرساز نخواهد داشت. این یعنی دوران مکافات کشیدن اروپایی‌ها و کشورهای پیرامونی برای تولید انیمیشن به پایان رسیده و حالا انیمیشن‌سازهای هالیوود هر لحظه خودشان بیشتر نزدیک به خطر احساس می‌کنند.

به گزارش «سدید»؛ ۲۳ سال قبل وقتی کامرون دیاز روی سن اسکار رفت و نام شهر اشباح میازاکی را به عنوان برنده بهترین انیمیشن اسکار خواند، دوربین روی چهره جفری کاتزنبرگ، کارگردان بازنده آن سال سوئیچ کرد. کارگردانی که با اسپیریتِ کمپانی دریم ورکس نتوانسته بود مچ میازاکی ژاپنی را بخواباند. کاتزنبرگ لبخند عصبی می‌زد و برای حفظ ظاهر، کف دو دستش را برای رقیب ژاپنی بر هم می‌کوبید و زیر لب با همسرش مریلین حرف می‌زد. اینکه در آن لحظه مریلین و جفری چه چیزی را به هم می‌گفتند معلوم نبود، اما پرواضح بود جفری کاتزنبرگ که آن سال‌ها مدیریت دریم ورکس را هم برعهده داشت، دیگر اجازه نخواهد داد یک غیرآمریکایی مچش را بخواباند. احوال مدیرعامل سابق دریم ورکس در اسکار هفتاد و پنج، حدیث نفسِ سایر بازندگان آن سال هم بود. میازاکی یک تنه مچ غول‌هایی چون دیزنی، پیکسار و فاکس قرن بیستم را خواباند. این ماجرا تا ۲۲ سال دیگر تکرار نشد و ابر کمپانی‌ها اجازه ندادند هیچ انیمیشنی خارج از هالیوود برنده اسکار بهترین انیمیشن بلند بشود. با این حال کابوس ۲۰۰۲ هر لحظه به کالیفرنیا نزدیک‌تر می‌شد.

اسکار سال قبل، میازاکی با پسر و مرغ ماهی‌خوار بازی را به نفع خود برگرداند و دوباره تنها برنده بیرون از هالیوود بهترین انیمیشن شد. اگر گمان می‌کنید تنها سیاست‌های اسکار به گونه‌ای بوده که اجازه نفس کشیدن به انیمیشن‌های خارجی را ندهد، با نگاهی به گلدن‌گلوب ماجرا برایتان معنی‌دارتر می‌شود. در گلدن‌گلوب به جز آخرین اثر میازاکی، هیچ‌کس بیرون از دایره رفقای انیمیشن‌ساز هالیوودی نتوانسته گلدن‌گلوب را ببرد، البته تا قبل از گلدن‌گلوب امسال که تمام معادلات به هم ریخت.

 

وقتی هوش مصنوعی بازی را خراب می‌کند

زمانی که انیمیشن‌سازهای غیر‌آمریکایی با مکافات تمام و فریم به فریم انیمیشن‌هایشان را سر هم می‌کردند تا به یکی از جشنواره‌های حاشیه‌ای اروپا و کشورهای پیرامونی ارسال کنند، هیچ‌گاه گمان نمی‌کردند چند سال بعد تکنولوژی در یک حرکت غریب به نفع آن‌ها وارد عمل شود و راهشان را به جشنواره‌های آمریکایی باز کند. تا یکی دو سال پیش، چه در گلدن‌گلوب و چه در اسکار، در میان نامزدهای بهترین انیمیشن نامی از غیر آمریکایی‌ها نبود. اگر می‌خواستیم اثری هم از اروپایی‌ها و پیرامونی‌ها ببینیم، باید سراغش را در بخش انیمیشن‌های کوتاه اسکار می‌گرفتیم. به جز آثار هالیوودی-آمریکاییِ بخش کوتاه، باقی آثار یا از اروپا بودند یا نهایتاً از کره، ژاپن، شیلی و روسیه. به جز این چند کشور در میان نامزدهای اسکار اثری از دیگر کشورها نبود، اما اسکار امسال هم مثل گلدن‌گلوب ماجرا را تغییر داد.

ماجرا بسیار ساده است؛ اگر انیمیشن را صرفاً یک اثر تکنولوژیک بدانیم، تا چند سال آینده عملاً ساخت و پردازش یک اثر در حد و اندازه‌های آثار متوسط دیزنی هیچ کاری برای هوش مصنوعی‌های تصویرساز نخواهد داشت. این یعنی دوران مکافات کشیدن اروپایی‌ها و کشورهای پیرامونی برای تولید انیمیشن به پایان رسیده و حالا انیمیشن‌سازهای هالیوود هر لحظه خودشان بیشتر نزدیک به خطر احساس می‌کنند. خطری که گلدن‌گلوب امسال نشان داد، از رگ گردن به هالیوودی‌ها نزدیک‌تر است. تا پیش از آغاز مراسم گلدن‌گلوب ۲۰۲۵، اغلب گمانه‌زنی‌ها برنده بهترین انیمیشن را با ‌درون و بیرون‌ (Inside Out) می‌دانستند و یا «ربات وحشی» دریم ورکس را شایسته بهترین اثر ۲۰۲۵ عنوان می‌کردند. برخی هم با نگاهی خوشبینانه «موآنا ۲» را به دلیل پرفروش شدن در آغاز سال ۲۰۲۵ در احتمالاتشان جای می‌دادند. با این حال داوران گلدن‌گلوب در اقدامی عجیب انیمیشن چندملیتی ‌جریان‌ (Flow) را به عنوان بهترین اثر انتخاب کردند؛ اثری که محصول مشترک بلژیک، فرانسه و لتونی است و شاید سازندگانش یک درصد هم احتمال نمی‌دادند در رقابت با پرفروش‌ترین اثر ۲۰۲۴ شانسی برای رقابت داشته باشند.

 

وقتی محکوم به نوآوری می‌شویم

با کنار هم قرار گرفتن مسئله هوش مصنوعی، ضعف در فیلمنامه انیمیشن‌های اخیر آمریکایی و تکراری شدن سوژه‌های آن‌ها و از طرفی بهتر شدن تکنیکی آثار غیر آمریکایی و نوآوری این آثار در پرداخت فرمی و روایی، باعث شده هالیوود وارد رقابتی شود که یک سوی آن‌ها خارجی زبان‌ها هستند و طرف دیگر آثار گذشته هالیوود که تبدیل به میزانی شده‌اند که مدام کارهای متاخر ابرکمپانی‌ها با آن مقایسه می‌شوند. کمپانی‌ها هم از این موضوع باخبرند. حقیقت این است که دیزنی، فاکس قرن بیستم، یونیورسال و به‌خصوص پیکسار می‌دانند که اوضاع دیگر مانند سابق نیست. آن‌ها می‌دانند که با افزایش تکنولوژی تصویری، چیزی عایدشان نمی‌شود و به رخ کشیدن کیفیت فنی با ورود هوش مصنوعی دیگر دوره‌اش گذشته است. پس نقطه مهم اینجاست که باید نوآوری دیگری را به خرج دهند. از «درون و بیرون» به بعد عملاً این اتفاق رقم خورد و سبک جدیدی از انیمیشن طراحی شد. انیمیشن‌هایی که دیگر مخاطبانشان کودکان نبودند و با ابزار فلسفه و روان‌شناسی به دنبال جذب مخاطب افتادند. البته این شکل از روایت بیش از آنکه مربوط به انیمیشن‌های آمریکایی باشد، در آثار انیمیشنی فرانسوی‌ها و حتی ژاپنی‌ها دیده می‌شود. حالا آمریکایی‌ها به تقلید از آن‌ها یکی پس از دیگری مفاهیم علوم انسانی را وارد دنیای پیکسار و دریم ورکس می‌کردند. «روح» یا همان «Soul»، «درون و بیرون ۲»، «پسرک، موش‌کور، روباه و اسب» و حتی «ربات وحشی» را می‌توان از این دست آثار قلمداد کرد.

البته تأثیرپذیری از ورود فلسفه به آثار تنها تأثیری نیست که هالیوودی‌ها از غیر آمریکایی‌ها گرفته‌اند. آثار متاخر کمپانی‌هایی همچون پیکسار با فیلم‌هایی مانند «رفقای بد» و «ربات وحشی» از آثار سینمای انیمیشن شرق الهام گرفته‌اند و گونه‌ای متفاوت از تصویرگری را پیش گرفته‌اند. گونه‌ای از تصویرگری که شکل اصیل آن در آثار شرقی متبلور بوده است و به شکلی جدی متاثر از نقاشی است.

با این تفاصیل، ساختن انیمیشن به شکل فریم به فریم و دور شدن از تکنولوژی‌های چندده میلیون دلاری باعث شده است که ابر‌کمپانی‌ها با شرکت‌های کوچک فیلمسازی در یک سطح قرار بگیرند. اینطور که پیش می‌رود، اسکار و گلدن‌گلوب ترتیبی بدهند تا اسکار بخش انیمیشن‌های انگلیسی‌زبان را برای انیمیشن‌های ابرکمپانی‌ها ایجاد کنند.

چون با هم‌سطح شدن تکنولوژی و در اولویت قرار گرفتن پرداخت‌های روایی در انیمیشن‌ها، عملاً نام‌های جدیدی به عرصه انیمیشن وارد می‌شود که پیش از این حتی شجاعت ساختن فیلم‌های بلند انیمیشن را نداشتند. با توجه به این اتفاقات به نظر می‌رسد در چند سال آینده برگه برنده این صنعت با استودیوهای کوچک و کم‌هزینه باشد تا کمپانی‌های پرهزینه. کمپانی‌هایی که به نظر می‌رسد با نتایج اسکار و گلدن‌گلوب دو سال اخیر به فکر بازنگری دوباره در آثارشان بیفتند؛ آثاری که در صورت ناتوانی در گفتن قصه‌ای تازه چاره‌ای جز واگذاری این صنعت به رقبای شرقی و نوظهور ندارند.

با تمام این تفاسیر باید منتظر بود و دید آیا اهالی اسکار به ساخته دست لتونی، بلژیک و فرانسه اقبالی نشان می‌دهند و اسکار را به جریان می‌دهند یا به انیمیشن‌های پرفروش جدول باکس آفیس. انیمیشن‌هایی که اگر بخواهیم حجم سرمایه پشتشان را با هم مقایسه کنیم، عملاً با هزینه «درون و بیرون ۲» می‌توان ۶۰ جریان ساخت. این یعنی اگر جریان بتواند یک دهم «درون و بیرون ۲» هم بفروشد، عملاً نزدیک به پنج برابر هزینه ساختش سود کرده و این یعنی یک بازی تمام سود برای یک کمپانی نوظهور. کمپانی‌ای که با این سودها می‌تواند در مقابل آثار هالیوود حتی از نظر مالی هم قد علم کند.

 

ماجرای گلدن‌گلوب در اسکار هم تکرار می‌شود؟

چند هفته پس از اختتامیه گلدن‌گلوب و وارد شدن شوک به انیمیشن‌سازهای هالیوودی، اسامی نامزدهای اسکار نود و هفتم هم اعلام شد. نامزدها همان نامزدهای گلدن‌گلوب بودند. با این تفاوت که گلدن‌گلوب سال ۲۰۲۵ «موآنای» دیزنی را هم در میان نامزدها جای داده بود، اما اسکار موآنا را هم از نامزدها بیرون کشید تا عملاً امید دیزنی برای مستقیم جایزه گرفتن ناامید شود و دل به «درون و بیرون» و شرکت زیرمجموعه‌اش یعنی پیکسار ببندد.

سال گذشته وقتی «پسرک و مرغ ماهی‌خوار» سلطه چندین ساله هالیوودی‌ها بر گلدن‌گلوب و اسکار را شکست، همه دلیل این اتفاق را نه اهمیت اثر میازاکی، بلکه صرفاً دلیلی بر احترام به فیلمساز کهنه‌کار ژاپنی دانستند و در نظرشان هنوز سلطه آمریکا بر انیمیشن جهان تضمین شده به نظر می‌رسید. با این حال یک فرض محال -که چندان هم محال نیست- انیمیشن‌سازهای هالیوود را آزار می‌دهد. اگر ماجرای گلدن‌گلوب در اسکار هم تکرار شود و ‌جریان‌ (Flow) اسکار را هم از دست ابر‌کمپانی بگیرید، عملاً برای اولین بار در تاریخ این دو جشنواره دو سال پیاپی مهم‌ترین افتخار صنعت انیمیشن‌سازی جهان به یک محصول غیرآمریکایی رسیده و این یعنی پایان سلطه آمریکا بر صنعت انیمیشن‌سازی جهان. جدای از انیمیشن‌های بلند، اوضاع برای ابر کمپانی‌های آمریکایی در انیمیشن‌های کوتاه بدتر است. امسال اسکار هیچ انیمیشن کوتاه آمریکایی را از هیچ‌یک از کمپانی‌های بزرگ و کوچک آمریکایی نمی‌بیند و فقط یک اثر با زبان انگلیسی میان نامزدهای این بخش است. ماجرای کوتاه شدن دست کمپانی‌های بزرگ از نامزد شدن در بخش انیمیشن‌های کوتاه، تنها محصور به اسکار امسال نمی‌شود. سال قبل هم در میان پنج نامزد بهترین انیمیشن کوتاه، تنها دو اثر انگلیسی‌زبان بودند که مقابل نام شرکت‌های سازنده‌شان هم خبری از دیزنی، فاکس و دریم ورکس نبود.

 

درخشش انیمیشن ایرانی 

شاید اولین سؤال این باشد که چرا «در سایه سرو» این‌قدر موردتوجه قرار گرفته است؟ اولین جواب به این سؤال باید این باشد که این انیمیشن با زبانی ساده روایت 20 دقیقه‌ای خود را شکل می‌دهد. انیمیشن کوتاه «در سایه سرو» تجربه‌ای منحصر به فرد است که 24 ساعت خاص از زندگی دو شخصیت بلندقد و لاغراندام را به نمایش می‌گذارد. این اثر، روایتگر پیچیدگی‌های روابط عاطفی در یک خانواده آسیب‌دیده از دوران جنگ است و داستانی دلنشین و تأثیرگذار از رابطه پدر و دختری را در منطقه‌ای دورافتاده و در دل طبیعت بکر خلیج فارس روایت می‌کند. پدر، که در دوران جنگ ناخدا بوده، در اثر حمله جنگنده‌ها دچار اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می‌شود. در این انیمیشن، تماشاگر شاهد تغییرات تدریجی در زندگی این پدر و دختر است. 

در سایه سرو‌، به نویسندگی و کارگردانی شیرین سوهانی و حسین ملایمی، محصولی از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. شیرین سوهانی، کارشناس ارشد کارگردانی انیمیشن از دانشگاه هنر تهران، و حسین ملایمی، کارشناس ارشد همین رشته، در خلق این اثر نقش داشته‌اند. ویژگی‌های خاص این انیمیشن از سوی هنرمندان و داوران بین‌المللی مورد توجه قرار گرفته است. از جمله این ویژگی‌ها می‌توان به سیالیت و پیوستگی روایت، ریتم مؤثر و توانایی فیلم در همراهی و اثرگذاری عمیق بر مخاطب اشاره کرد. کانسپت و تصویرسازی‌های اثر نیز مورد تحسین قرار گرفت و بسیاری آن را اورجینال و خلاقانه دانسته‌اند. در این میان، برخی مخاطبان درباره منابع الهام بخش این اثر سؤال کرده‌اند، در حالی که تیم سازنده تلاش کرده است تا حد ممکن از شباهت با آثار دیگر هنرمندان پرهیز کند. علاوه بر داستان و تصاویر، طراحی صدا و موسیقی فیلم نیز مورد استقبال قرار گرفته است. استفاده از سازهای شرقی و هماهنگی آن با فضای احساسی فیلم، توانسته ارتباط عمیقی با تماشاگران برقرار کند و تأثیرگذاری بیشتری ایجاد کند. حالا اسم این انیمیشن در بین نامزدهای نهایی اسکار در بخش انیمیشن کوتاه قرار گرفته است. موفقیتی که می‌تواند الهام بخش هنرمندان دیگر این حوزه باشد تا با تلاش، خلاقیت و پشتکار همین لحظه را دوباره و دوباره تکرار کنند.

/انتهای پیام/