گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ هانیه شجاعیزند: مستند «ضدقهرمان» روایتی است که ادعا دارد پرده از نقاط پرحاشیه و پیچیده نخستین سالهای انقلاب اسلامی برمیدارد؛ دورانی که قهرمانها و ضدقهرمانها - بهزعم مستندساز - روی خط باریک حقیقت با یکدیگر در جدال بودهاند. این اثر با گذر از یک سال چالش و تأخیر، سرانجام در هجدهمین جشنواره سینما حقیقت روی پرده نقرهای ظاهر شد و در میان آثار جنجالی امسال، جایگاهی ویژه برای خود رقم زد. این یادداشت به نقد و بررسی این اثر میپردازد.
در میان انبوه مستندهایی که هر سال تولید میشوند، تعداد اندکی موفق به ایجاد جنجال رسانهای میشوند؛ جنجالی که گاه با حمایتهای جناحی و تبلیغاتی تقویت میشود و گاهی مانند «ضدقهرمان»، از انتخاب سوژهای حساس و پر از ابهام سرچشمه میگیرد. این مستند به سراغ یکی از پرچالشترین چهرههای تاریخ انقلاب اسلامی یعنی شیخ «صادق خلخالی» رفته است؛ انتخابی که از نقاط قوت این اثر محسوب میشود. شخصیتی که از دید مستندساز، نماد یک ضدقهرمان در مسیر انقلاب بوده و هنوز هم پس از چند دهه، روایت او پرسشها و شبهات بسیاری را به همراه دارد.
«عارف افشار» - کارگردان «ضدقهرمان» - برای روایت داستانش، دوربین خود را به میان کسانی برده است که از نزدیک دوران خلخالی را تجربه کردهاند و خاطراتشان هنوز زنده است. او با روایتی ترکیبی از مصاحبهها و تصاویر آرشیوی، تلاش کرده تا تصویر روشنی از آن دوره ارائه دهد؛ تلاشی که با انتقادات متعددی نیز روبهرو شده است.
تقابل خلخالی و شهید بهشتی؛ ضد قهرمانی گرفتار افراطگرایی
از جمله نقدهایی که به «ضدقهرمان» وارد میشود، شیوه پرداخت در مستند است. «افشار» برای اثبات ادعای خود مبنی بر افراطیگری خلخالی و تبدیل او به نماد ضدقهرمانی، دست به مقایسه میزند. او شهید بهشتی - یکی از محبوبترین و متعادلترین چهرههای انقلاب - را در کنار خلخالی قرار داده و به اختلافات فکری و عملکردی میان این دو اشاره میکند و این تقابل را بهانهای برای نقد جریان افراطگرایی در دوران انقلاب قرار میدهد؛ جریانی که مستند آن را در چهره خلخالی خلاصه کرده و با محوریت نقدهای شهید بهشتی، به تشریح پیامدهای آن میپردازد.
«ضدقهرمان» اگرچه به دنبال بازگویی بخشی حساس از تاریخ انقلاب است، اما با انتخاب زاویهای خاص و پرسشهای چالشبرانگیز، روایتی چندوجهی ارائه نمیدهد. این مستند بیش از آنکه به تحلیل دقیق در بستر اجتماعی و سیاسی آن دوره بپردازد، بر ساختار تقابلی خود میان قهرمان و ضدقهرمان تمرکز کرده است. پرسش مهم اینجاست: آیا مستند توانسته از مرزهای سادهسازی و پیشداوری عبور کند یا اینکه روایتش، خود گرفتار همان تکبعدی نگری شده که به نقد آن برخاسته است؟
روایتی یکسویه در قاب احساس
یکی از اصول بنیادین مستندسازی تاریخی، ارائه روایتی بیطرفانه و چندبعدی است. اصلی که به نظر میرسد مستند «ضدقهرمان» از آن فاصله گرفته است. هرچند مستندساز تلاش دارد خود را بیرون از دایره قضاوت نشان دهد، اما در انتخاب قاببندیها، نوع مصاحبهها و حتی نام مستند، پیشداوری آشکاری به چشم میخورد؛ اینکه شیخ صادق خلخالی بهعنوان نماد یک اسلامگرای افراطی معرفی شود. این پیشفرض ذهنی، بر تمام ساختار مستند سایه افکنده است.
مستندساز نهتنها به دنبال ارائه تصویری جامع و چندلایه از شخصیت و عملکرد خلخالی نیست، بلکه با بهرهگیری از تکنیکهای بصری نظیر زاویههای خاص دوربین و نوع نماها، تلاش میکند تا مخاطب را درگیر یک چالش احساسی کند. این بازی احساسی با ارائه تفسیری اغنایی و نه مستدل، روایت را به مسیری تکخطی سوق میدهد؛ مسیری که در آن جای تحلیل عمیق رویدادها و بررسی ریشهای تصمیمات خالی است.
سؤالات کلیدی و بنیادینی که میتوانستند عمق بیشتری به مستند بدهند، نادیده گرفته شدهاند. مثلاً معیار و تعریف دقیق افراطیگری چیست؟ چرا خلخالی بهعنوان نماد افراطیگری انتخاب شده است، درحالیکه دیگرانی با عملکردهای مشابه یا متفاوت چنین برچسبی نگرفتهاند؟ آیا افراطگرایی خلخالی - همانگونه که مستند ادعا میکند - به ضرر انقلاب بود یا نقشی اجتنابناپذیر در پیشبرد برخی اهداف ایفا کرد؟ انقلاب بدون خلخالی چگونه میتوانست مسیر خود را طی کند؟
مستند به جای پرداختن به این پرسشها، به تکرار شبهاتی میپردازد که طی چند دهه گذشته بارها مطرح شدهاند، بدون آنکه ارزش افزودهای بر درک ما از آن دوره تاریخی بیفزاید. عدم پرداختن به جزئیات شخصیتپردازی و تحلیل عمیق رویدادهای تاریخی، خلخالی را به شخصیتی تکبعدی تقلیل میدهد؛ این در حالی است که تصمیمات و اقدامات او، مانند بسیاری از چهرههای تاریخ انقلاب، در بستری پیچیده و چندلایه از شرایط اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک شکلگرفتهاند؛ اما مستندساز، به جای بازنمایی این بستر، بر پیشفرضهای ذهنی خود تکیه کرده و صرفاً به جستجوی ادلهای برای اثبات روایتش پرداخته است.
این عدم تعادل در روایت و استفاده از تکنیکهای بصری برای تقویت یک موضع خاص به جای ایجاد درک عمیقتر، مخاطب را به تسلیم در برابر احساسات و نه عقلانیت وامیدارد. مستند «ضدقهرمان» اگرچه در ارائه فضایی تأثیرگذار موفق عمل میکند، اما در رسیدن به یک روایت بیطرفانه و تحلیلی از هدف اصلی مستندسازی تاریخی فاصله گرفته است.
بحران شاقول افراط وتفریط
عدم پرداختن به جزئیات شخصیتپردازی و تحلیل عمیق رویدادهای تاریخی، خلخالی را به شخصیتی تکبعدی تقلیل میدهد؛ این در حالی است که تصمیمات و اقدامات او، مانند بسیاری از چهرههای تاریخ انقلاب، در بستری پیچیده و چندلایه از شرایط اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک شکلگرفتهاند.
مستند «ضدقهرمان» با تمرکز بر زندگی شیخ صادق خلخالی، تلاش میکند تا افراطگرایی در جریان انقلاب اسلامی را واکاوی کند. مستندساز با قراردادن خلخالی در مرکز روایت، او را نمادی از یک تفکر افراطی معرفی میکند؛ اما پرسش اساسی این است که متر و معیار سنجش افراطوتفریط در این مستند چیست؟ آیا این شاقول توانایی ارائه تصویری بیطرفانه و مستدل را دارد؟
سازنده مستند برای اثبات این ادعا، شهید بهشتی را بهعنوان معیاری اخلاقی و فکری در برابر خلخالی قرار داده است. او با استناد به انتقادات شهید بهشتی نسبت به روشها و تصمیمات خلخالی، تلاش میکند اختلاف میان این دو را بهعنوان نشانهای از افراطگرایی در عملکرد خلخالی نشان دهد. اما این روش نقد، خود پرسشی بنیادین را مطرح میکند: آیا هرگونه اختلافنظر و انتقاد میان افراد، لزوماً دلالت بر افراطگرایی یکی از طرفین دارد؟
واقعیت تاریخی پیچیدهتر از آن است که مستند نشان میدهد. در همان دوره، شهید بهشتی نسبت به بسیاری از افراد و جریانهای دیگر نیز انتقاداتی جدی داشت. آیا میتوان همه آنها را به افراطگرایی نسبت داد؟ این ابهام بنیادین، شاقول سنجش مستندساز را با تزلزل مواجه میکند و استناد صرف به تضاد دیدگاهها را ناکافی نشان میدهد.
افزون بر این، مستند با ارائه روایتی از درخواست شهید بهشتی برای کاهش مجازات یکی از اعضای خانواده شکنجهگران ساواک، گرهای دیگر در روایت خود میزند. ادعا میشود که این تصمیم شهید بهشتی از منظر رافت اسلامی گرفته شده است؛ اما همزمان بهگونهای القا میشود که ممکن است مصداق تفریط باشد. در مقابل، اجرای حکم اعدام توسط خلخالی بهعنوان جلوهای از افراطگرایی معرفی میشود. اما آیا مستند میتواند پاسخی قانعکننده به این تناقض بدهد؟
این تضادها نهتنها روایت مستند را از منظر منطقی مخدوش میکنند، بلکه تصویر شهید بهشتی را نیز در چارچوبی مبهم و تفسیرپذیر قرار میدهند. چنین رویکردی، بهجای تقویت اعتبار مستند، آن را به بازنمایی یک روایت یکسویه تقلیل میدهد که در تبیین پیچیدگیهای تاریخی و مفهومی افراطوتفریط، ناکام میماند.
تفسیر سطحی از حمایت امام
یکی از محورهای اصلی مستند «ضدقهرمان»، تأکید بر انتصاب و حمایت امام خمینی (ره) از شیخ صادق خلخالی است. مستندساز میکوشد تا این موضوع را بهعنوان گواهی بر همسویی فکری و ایدئولوژیک میان امام و خلخالی مطرح کند و در نهایت، افراطگرایی خلخالی را به تأیید امام نسبت دهد. اما این استدلال، با نادیدهگرفتن پیچیدگیهای تاریخی و سیاسی سالهای ابتدایی انقلاب، دچار نقصهای بنیادین است.
مستند با ارائه روایتی از درخواست شهید بهشتی برای کاهش مجازات یکی از اعضای خانواده شکنجهگران ساواک، گرهای دیگر در روایت خود میزند. ادعا میشود که این تصمیم شهید بهشتی از منظر رافت اسلامی گرفته شده است؛ اما همزمان بهگونهای القا میشود که ممکن است مصداق تفریط باشد.
برای فهم این موضوع ابتدا باید شرایط خاص اجتماعی و سیاسی آن دوره را در نظر گرفت. سالهای نخست انقلاب ایران دوران گذار و تحولات سریع بود؛ زمانی که ساختارهای سیاسی و قضایی هنوز تثبیت نشده و اقتضائات انقلابی، تصمیمات سریع و حتی موقتی را طلب میکرد. در این چارچوب، انتصاب خلخالی بهعنوان حاکم شرع باید در بافتار همان شرایط بررسی شود، نه بهعنوان تأییدی مطلق بر روشها و دیدگاههای او.
علاوه بر این، حمایت امام از افراد در آن دوران محدود به خلخالی نبود. نمونه بارز دیگر، مهندس «بازرگان» است؛ فردی که در خطی فکری کاملاً متفاوت از امام - از جمله در موضوع جدایی دین از سیاست - قرار داشت. بازرگان نیز با حکم مستقیم امام قدرت را به دست گرفت و تا زمانی که خود کنارهگیری نکرد، امام از او حمایت کرد. این نمونهها نشان میدهند که حمایت امام از افراد، لزوماً به معنای تأیید همهجانبه عملکرد یا اندیشههای آنها نبوده، بلکه بیشتر در راستای مدیریت بحرانها و تحقق اهداف کلان انقلاب صورت میگرفت.
نگاه مستند اما از این پیچیدگیها غفلت کرده و به تحلیلی تکبعدی و ظاهری تن داده است. این رویکرد، زمینههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی تصمیمات امام را نادیده میگیرد و تنها با اتکا به ظواهر، به نتیجهگیریهای سطحی میرسد. برای مثال، در مستند چنین استدلال میشود که اگر حاج احمد خمینی با خلخالی در ارتباط بود، او نیز افراطی بوده است! یا اگر شهید بهشتی با خلخالی تعامل داشت، پس بهشتی از افراطگرایی مبراست.
جای خالی اهمیت بستر تاریخی در مستند «ضدقهرمان»
مستندهای بیوگرافی که به بررسی شخصیتهای تاریخی میپردازند، معمولاً برای درک بهتر از زندگی و تصمیمات آنها نیازمند زمینهسازی تاریخی هستند؛ بنابراین لازم است برای پرداختن به شخصیت خلخالی، نهتنها بر روی شخصیت کلیدی تمرکز کنیم، بلکه باید با دقت به وقایع تاریخی و تأثیرات آنها بر زندگی او توجه کرد. این امر به مخاطب کمک میکند تا درک عمیقتری از چالشها و انتخابهای سوژه پیدا کند.
چرا خلخالی در تاریخ عبرت میشود؟
مستند «ضدقهرمان» برای اثبات ادعای خود درباره افراط و تفریطهای شیخ صادق خلخالی، به روایتهایی از افرادی استناد میکند که خود در سالهای ابتدایی انقلاب، سیاستگذاریهای افراطی را رقم زدند؛ سیاستهایی که بعدها به تعبیر آیتالله خامنهای در خطبهای تاریخی، «از آن طرف بام اسلامیت» افتاده بودند. در این خطبه، آیتالله خامنهای برخی اقدامات افراطی در فضای دانشگاهی، مانند نصب پرده میان دختران و پسران در کلاسهای درس را نقد کرده و آنها را مصداق روشن افراطگرایی دانست. اما نکته قابلتأمل اینجاست: همان سیاستگذاران دیروز که افراط و حساسیتهای تندشان نسبت به تابوهای جنسیتی و شعارهای انقلاب را پایهگذاری کردند، اکنون در مقام منتقدان ظاهر شدهاند؛ منتقدانی که گویا توبهشان پذیرفته شده و تاریخ، خطاهای آنها را از یاد برده است.
مستندهای بیوگرافی که به بررسی شخصیتهای تاریخی میپردازند، معمولاً برای درک بهتر از زندگی و تصمیمات آنها نیازمند زمینهسازی تاریخی هستند؛ بنابراین لازم است برای پرداختن به شخصیت خلخالی، نهتنها بر روی شخصیت کلیدی تمرکز کنیم، بلکه باید با دقت به وقایع تاریخی و تأثیرات آنها بر زندگی او توجه کرد.
در مقابل، شیخ خلخالی با وجود تحولات فکری و عملی در دوران فعالیتش، همچنان در قاب یک نماد افراطگرایی باقی مانده است. مستند در حالی بر توبه ناپذیری خلخالی اصرار دارد که افرادی با تغییر جهت صد و هشتاددرجهای، از مطلقگراییهای دهه نخست انقلاب به مواضعی رسیدند که در آن، حتی مبانی اسلامیت انقلاب نیز به چالش کشیده شد. پرسش اساسی اینجاست: چرا این تناقض از سوی مستندساز نادیده گرفته میشود؟
این نوع نگاه، نشاندهنده رویکرد دوگانهای است که خط افراط را به شکلی گزینشی ترسیم میکند. در این روایت، توبه برخی پذیرفته شده و خطاهایشان در تاریخ محو میشود؛ اما خطای خلخالی بهعنوان یک عبرت تاریخی دائماً برجسته میگردد. آیا این انتخاب، به دلیل نوع عملکرد اوست یا به تناسب با روایت و هدفی خاص در مستند صورت گرفته است؟
مستند «ضدقهرمان» به جای بازخوانی دقیق و بیطرفانه از جریانهای افراطگرایی، به ارائه روایتی دستچین شده و سادهسازی شده بسنده کرده است. این رویکرد، نهتنها خط افراط را بهدرستی تبیین نمیکند، بلکه معیارهایی را مطرح میکند که خود محل تردید و چالش است. مستند برای آنکه به این تناقض پاسخ دهد، نیازمند بازتعریف معیارهایش برای قضاوت درباره افراطوتفریط است؛ معیاری که بتواند به جای قضاوتی گزینشی، تصویری جامع و منصفانه از واقعیتهای پیچیده تاریخی ارائه دهد.
/ انتهای پیام /