گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ درباره موسیقی مقاومت، پایداری، اعتراض و یا هر نام و نشانی که به آن اضافه کنیم، پروندهای تشکیل دادیم تا ضمن مرور تاریخ شفاهی این حوزه، فراز و فرودها و آسیبشناسی موسیقی مقاومت را با گپوگفت با پژوهشگران، مدیران و صاحبنظران این حوزه بررسی کنیم. به همین بهانه به سراغ «ایرج نعیمایی» رفتیم. فردی که سالها مدیر انجمن موسیقی کشور بوده و با اهالی این حوزه حشرونشر داشته است. اینک مشروح گپوگفت با ایشان در برابر دیدگان شما قرار دارد.
اوج موسیقی انقلاب در لحظه وقوع انقلاب
نشانههای موسیقی مقاومت را میشود از پیش از انقلاب و فعالیتهای گروه «چاووش» و «شیدا» رصد کرد؛ تا زمانی که انقلاب میشود و گروهها و افراد مختلفی از سر ذوق و میل شخصی، با جامعه انقلابی همراه میشوند و ترانهها و تصنیفهای زیادی تولید میشود. این جریان تا اواخر جنگ نیز ادامه پیدا میکند؛ اما تقریباً از ابتدای دهه هفتاد تا دهه نود، این موج موسیقی اعتراض، مقاومت و پایداری خاموش میشود و حتی اتفاقاتی نظیر شهادت مدافعان حرم، شهادت حاجقاسم و جنگ غزه و اتفاقاتی از این دست هم این موج را دوباره به حرکت در نمیآورد. برای شروع گفتوگو میخواهیم تحلیل شما را از این ماجرا داشته باشیم.
نعیمایی: انقلاب که پیروز شد، حاکمیت نگاه مثبتی به موسیقی نداشت و موسیقی یا در وجه حرمت آن قرار داشت و یا امری کاملاً مکروه به شمار میآمد؛ لذا موسیقیدانها و موزیسینهای ما پناهگاهی در این خصوص نداشتند و به ناچار و مانند جریان ادبی کشور، به سمت جریان چپ رجوع کردند! آن موقع انجمن نویسندگان کشور و چهرههای شاخص ادبی به طرفداری از حزب توده درآمده بودند و افراد روشنفکر کشور عمدتاً به سمت جریان چپ رفته بودند و مذهبیها اصلاً در این فضا نبودند که ما بتوانیم اهالی موسیقی را جذب کنیم. وقتی انقلاب پیروز شد، اصلاً صداوسیمای ما نمیدانست چه نوع موسیقی را باید پخش کند!
بسیاری از گروههای موسیقی، آن روزها از سر اعتقاد و برای دفاع از کشور آثار فراوانی تولید کردند؛ مثلاً آقایان «شجریان» و «لطفی» تصنیف «بشنوید ای گروه جانبازان، سرنوشت وطن به دست شماست» تولید کردند که این اثر مستقیماً درباره جنگ ساخته شده است.
همان روزها شخصی به نام «ابرآویز» با کمک هنرمندان موسیقی حدود ۳۰ تصنیف، جمعآوری و تولید کرد. کارهایی مانند «بگذرد این روزگار تلختر از زهر، بار دگر روزگار چون شکر آید» و... را او تولید گرد. امروز زمان دهه فجر که میرسد، هنوز برخی از آنها را تلویزیون پخش میکند. سال ۷۵، ما با تلاش فراوان آقای ابرآویز را پیدا کردیم و توانستیم در مراسمی از ایشان تقدیر کنیم؛ اما حیف که دیگر به لحاظ جسمی بسیار ازکارافتاده شده بود و عملاً حافظهاش را از دست داده بود؛ تقدیری که هیچوقت به کارش نیامد! این شخص در اوایل انقلاب، تصنیفهای بهیادماندنی برای تلویزیون ساخت، اما متأسفانه او را فراموش کردند و روزگار سختی را سپری کرد. ابرآویز اطلاعات بسیار ریز و دقیقی از شعرا، موسیقیدانها و اهالی موسیقی داشت و به نوعی دایره المعارف موسیقی بود! مثلاً به یاد دارم که درباره شعر «زمستان است» «اخوان ثالث» میگفت: «اخوان در خانهای مستقر بود که صاحبخانهاش میخواست او را بیرون کند و حتی یک روز قفل در خانه را هم عوض میکند و اخوان در یک روز سرد زمستانی، پشت در میماند و همین شعر را میسراید که اشاراتی هم به این اتفاق دارد!» یعنی اینقدر دقیق از ریز ماجرای شعرا باخبر بود و به جرئت یکی از اشخاص بسیار تأثیرگذار موسیقی انقلاب بود.
بعد از انقلاب، جنگ عراق بهسرعت شروع شد و در این روزها جریان حاکمیت و دولت و جریان مردمی، در حوزه موسیقی شروع به تولید آثار کردند. تلویزیون نماینده جریان حاکمیت بود. آنها بسیاری از هنرمندان موسیقی را به جبهه میبردند تا برای رزمندگان اجرا داشته باشند و برخی از آن هنرمندان، هنوز نان آن جبهه رفتنهایشان را میخورند! تلویزیون در آن زمان (با مسئولیت آقای بیگلری پور) نزدیک به هزار اثر تولید کرد، اما هیچکدام از آنها آثار درخشان و اثرگذاری نبود. همه آثار ماندگار و اثرگذار توسط جریان مردمی تولید و منتشر شد. مثلاً آقای «آهنگران» و نوحههای او اثرات بسیار ماندگاری بر روی رزمندگان میگذاشت و نمیشود تأثیرات آنها را نادیده گرفت.
بسیاری از گروههای موسیقی، آن روزها از سر اعتقاد و برای دفاع از کشور آثار فراوانی تولید کردند؛ مثلاً آقایان «شجریان» و «لطفی» تصنیف «بشنوید ای گروه جانبازان، سرنوشت وطن به دست شماست» تولید کردند که این اثر مستقیماً درباره جنگ ساخته شده است. حتی برخی از جریانهای روشنفکری که در زمان انقلاب مواضع دیگری داشتند، در زمان جنگ، همه پای کار آمدند و شروع به تولید اثر کردند و اغلب آثار مردمی، در جامعه ماندگار شد و هیچکدام از آنها به سفارش حکومت نبود.
قطعهای که همه را منقلب کرد!
مسئولین در اول انقلاب نگاه مثبتی به موسیقی و هنرمندان این حوزه نداشتند و این نگاه را بین هنرمندان تسری داده بودند؛ بهنحویکه آقای «علیزاده» به من میگفت «وقتی من در خیابان با ساز خود راه میرفتم، احساس گناه به من دست میداد!» البته هنوز هم نگاه مذهبیها نسبت به موسیقی عوض نشده است؛
به یاد دارم که اثر «کاروان شهید» «شهرام ناظری» چگونه آدمها را تحتتأثیر قرار میداد و منقلب میکرد. همان روزها به همراه یکی از پدران شهدا که اتفاقاً با موسیقی هم خیلی بد بود، از اهواز با ماشین راهی خرمشهر بودیم. در ابتدای راه، از همان پدر شهید اجازه گرفتیم که یک نوار در ضبط ماشین بگذاریم. هرچند مخالف بود اما با اصرار ما موافقت کرد. قطعه «کاروان شهید» ناظری پخش شد و در کمتر از یک دقیقه، آنقدر این موسیقی تأثیرگذار بود که اشک پدر شهید درآمد و حالش منقلب شد! من از آقای لطفی درباره ساخت این اثر پرسیده بودم و به من گفته بود که آهنگ این کار را از یک نوحه شنیده بود و تبدیل به این اثر شده بود. بسیاری از این الهامات هنرمندان مربوط به فضایی بود که در آن زمان توسط انقلاب و جنگ ایجاد شده بود و این فضا الهامبخش هنرمندان برای تولید آثار شده بود. در آن زمان اکثر هنرمندان به خودشان واجب میدانستند که حتماً یک کاری در این خصوص تولید کنند.
مسئولین در اول انقلاب نگاه مثبتی به موسیقی و هنرمندان این حوزه نداشتند و این نگاه را بین هنرمندان تسری داده بودند؛ بهنحویکه آقای «علیزاده» به من میگفت «وقتی من در خیابان با ساز خود راه میرفتم، احساس گناه به من دست میداد!» البته هنوز هم نگاه مذهبیها نسبت به موسیقی عوض نشده است؛ درصورتیکه نظر مقام معظم رهبری درباره خواندن مرد و زن فرقی نمیکند، مگر حرمت فردی بر آن مترتب باشد! اما همان جریان تند مذهبی که به امام فشار میآوردند، به رهبری هم فشار میآورند! و اگر این جریانهای تند بر سر موسیقی و هنرمندان آن وجود نداشت، وفاق بهتری شکل میگرفت. بهعنوان نمونه آقای لطفی بعد از جریانهای سیاسی اول انقلاب، جذب دراویش میشود. ایشان میگفت: «من در آمریکا، صبح که میشد به پارک میرفتم و بر روی درختانی که بر روی زمین افتاده بودند، میرفتم و اذان میگفتم.» به عقیده من اکثر این هنرمندان نمیتوانستند گرایشهای مادی داشته باشند، ولی چون در آن زمان برای هنرمندان اهل موسیقی پناهگاهی وجود نداشت، جذب جریانهای دیگری میشدند!
هنرمند هم مثل مردم شرمنده بود!
این جریان مردمی موسیقی که در زمان انقلاب و جنگ، آثار درخشان و جاودانی خلق میکند، در ادامه و در طول زمان چه اتفاقاتی برای آن میافتد که بسیار کمرنگ و گاهی خاموش میشود؟
نعیمایی: طبیعتاً همان حس پاک و مقدس «دفاع از وطن» که در همه مردم متبلور شده بود و همه بر خودشان واجب میدانستند که از خاک کشورشان دفاع کنند، همین حس در هنرمند اهل موسیقی نیز به وجود آمده بود و تا زمانی که این حس بود، تولید اثر هم وجود داشت. این احساس دفاع، کل کشور را دربرگرفته بود و از جایی به هنرمند سفارش نشده بود. من به شخصه و همه مردم هم همین احساس را داشتند، در همان روز نخست جنگ، احساس شرمندگی و یک احساس بدی داشتم که چرا در تهرانم و یکی دو روز بعد عازم دزفول شدم. این حس عمومی دفاع از میهن به یک جوشش عمومی درآمده بود و قابلکنترل هم نبود که در موسیقی هم خودش را نشان داد. کاری که آقای «حسامالدین سراج» هم در همان روزها میخواند، یا انقلابی بود یا درباره دفاع و جنگ بود!
پس چرا امروز که ما درگیر یک جنگی با اسرائیل در محور مقاومت هستیم و شهادت فردی مثل حاجقاسم اتفاق میافتد، این احساس در بین هنرمندان به وجود نیامده است تا اثری در این باره تولید کنند؟ ممکن است شما بگویید خب این جنگ، جنگ ما نیست! اما چطور میشود که هنرمندان سایر کشورها، از آمریکا و انگلیس بگیرید تا هنرمندان کشورهای عربی، بهصورت خودجوش در این باره اثر تولید کردهاند، اما جای آثار هنرمندان ایرانی بهشدت خالی احساس میشود؟
نعیمایی: رویکرد کلی موسیقی کشور ما با حمایت حاکمیت، به سمت موسیقی جدی نرفته است! یعنی نهادهای حاکمیتی ما به ترویج موسیقی مبتذل کمک بیشتری کردهاند و این واقعیت امر موجود است. موسیقی ملی و مقامی ما که میتوانست نقش کلیدی در این حوزه داشته باشد، هر دو مهجور واقع شدهاند. این اتفاق از اول انقلاب افتاد و کمکم پیش رفت تا امروز ما مجبوریم از موسیقی ملی خود دفاع کنیم. یعنی ما امروز در مرز دفاع قرار گرفتهایم و غالب نیستیم. همین الان اگر شما به سراغ فردی مثل آقای سراج بروید که عمری برای انقلاب و با اعتقاد کار کرده است، امروز دیگر هیچ فعالیتی ندارد! چون همان نهادهای انقلابی مثل حوزه هنری که از او حمایت میکردند، الان او را رها کردهاند. همان نهادها کمکم به سمت جنس دیگری از موسیقی رفتند که فکر میکردند محبوبیت بیشتری در بین مردم دارد.
البته طبیعی است که ذائقه مردم جامعه ما نیز تحتتأثیر شنیدن آثار دنیا تغییر کرده است و امروزه نسل جوان ما نه نگاهی به موسیقی مقامی و نواحی و نه توجهی به موسیقی ردیف و دستگاهی ما دارد و ذائقه شنیداری او به کل عوض شده است. این حمایتهای نادرستی که در طول زمان از بعد انقلاب و بهتدریج از موسیقیهای بیگانه صورتگرفته، یکی از عوامل عدم تولید آثار انقلابی و مقاومتی است. تغییر ذائقه شنیداری مردم از دیگر عوامل است و یکی دیگر از دلایل را میشود کپیسازی صداهای خوانندگان اوایل انقلاب مثل «فرهاد» و «داریوش» و دیگران را در داخل ایران دانست!
عوامل برهمخوردن این ذائقه مردم را چه کسانی یا چه نهادهایی میدانید؟
نعیمایی: من ریشه این تغییر ذائقه را در خارج از کشور میدانم؛ اما عوامل داخلی این تغییر، تلویزیون و وزارت ارشاد است. چون هر دو حامی این جریان بودند! و این مدیران هنوز هم فکر میکنند که همین موسیقی درست است. دلیلش هم کاملاً مشخص است. به نظرتان چند نفر از متولیان موسیقی کشور، اصلاً آشنا با موسیقی هستند؟! اوایل دهه هفتاد، «سردار حجازی» برای من حکم زد تا موسیقی بسیج را راهاندازی کنم. چند سال بعد افرادی در این سیستم نفوذ کردند که گرایشاتی کاملاً متفاوت داشتند و مسیر این جریان موسیقی بسیج را تغییر دادند. من همان موقع یک همایشی با موضوع آسیبشناسی نوحه برگزار کردم تا نوحههایی را که اشعار مبتذلی دارند، شناسایی و جلوی انتشار آنها گرفته شود. یکی از سخنرانان این همایش آقای آهنگران بود. کتاب این همایش نیز چاپ شد؛ اما بهتدریج با نفوذ افرادی دیگر، مسیر موسیقی بسیج را منحرف کردند.
اختصاصات موسیقی حماسی ایرانی
اساساً موسیقی مقاومت ما چه تفاوتهایی با موسیقی مقاومت سایر ملل و کشورها دارد؟
نعیمایی: موسیقی در ذات خودش یک تقسیمبندی دارد؛ مثل نواحی و سایر دستهها و یک تقسیمبندی محتوایی هم دارد؛ یعنی موسیقی ما برای شادی، عزا، حماسه و جنگ متفاوت است. اولین موسیقی که در جهان بر اساس شکل و ساختار درستی تشکیل شده، موسیقی حماسی است که اتفاقاً در ایران هم شکلگرفته و ما در این خصوص، ساز «کرنا» و «طبل» را داریم که مربوط به جنگ بوده است. در یک برههای از زمان عامل پیروزی لشکر ایران شیوه جنگآوری آنها بر اساس نوع موسیقی بوده است.
ما مشکلات فراوانی در بخش آثار حماسی خود داریم؛ مثلاً فلان قهرمان ما در مسابقه کشتی برنده شده ولی سرودی که به این مناسبت پخش میکنیم، هیچ شباهتی به لحاظ ریتم و آهنگ به حماسه ندارد. حتی سرود ملی ما نیز مشکلات آوایی دارد!
تعزیه هم یکی از ساختارهای موسیقی نمایشی در کشور ماست که در واقع ترکیبی از تئاتر و موسیقی است. مثلاً حضرت عباس (ع) در تعزیه، رجز میخواند و موسیقی این آوا در دستگاه چهارگاه است و به فواصل آن که دقت میکنیم، از آن حماسه شکل میگیرد. شما به موسیقی هنرمندان فلسطینی نگاه کنید؛ هیچکدام از آثار اینها انفعالی نیست و جنس موسیقی آنها از نوع حماسی و از نوع حرکت است. یعنی ریتم دارد و وقتی شما به این آثار گوش میدهید، میخواهید بیاختیار حرکت کنید و از جایتان بلند شوید. چون لازمه بیان حماسه، همین است.
متأسفانه ما مشکلات فراوانی در بخش آثار حماسی خود داریم؛ مثلاً فلان قهرمان ما در مسابقه کشتی برنده شده ولی سرودی که به این مناسبت پخش میکنیم، هیچ شباهتی به لحاظ ریتم و آهنگ به حماسه ندارد. حتی سرود ملی ما نیز مشکلات آوایی دارد! علاوه بر آن، مدیری هم که میخواهد اثری با این مشخصات سفارش دهد، به سراغ افرادی میرود که کمتر تخصصی در این زمینه دارند و صرفاً آدم سرشناسی هستند. پس یک بخش به مدیرانی برمیگردد که آشنایی با موسیقی نداشتهاند. بنده از سال ۷۰ تا ۸۴ مسئول انجمن موسیقی کشور بودهام و با بسیاری از مدیران این حوزه در ارتباط بوده و از آنها شناخت دارم و این را از روی اطلاع میگویم.
همان موقع عدهای از طرف وزارتخانه در ساختمانی اطراف عباسآباد، بهصورت پنهانی و به اسم شرکت «فجر سحر»، با خوانندگان پاپ آثار متفاوتی تولید میکردند و به بهانه کنترل این افراد و خوانندهها، اکثر آثار را بهصورت انحصاری تولید میکردند و به دیگران مجوز نمیدادند و آنقدر از این داستانها و ماجراها وجود دارد که اگر روزی بخواهد گفته شود، برای خیلیها بد میشود!
خانهنشینی بهتر از کارکردن است!
امروزه بسیاری از هنرمندان تراز و درجه یک ما خانهنشین شدهاند؛ چون وقتی با مدیران آن حوزه همکلام میشوند و از سطح دانش آنها باخبر میشوند، ترجیح میدهند تا لااقل سطح هنری خود را پایین نیاورند.
اوج موسیقی کشور ما نه زمان پهلوی است و نه بعد از انقلاب، بلکه در زمان خود شکلگیری انقلاب است و این نکته بسیار مهمی است. این اوج از اواخر دهه ۶۰ به افول ختم میشود و تماماً به حس اجتماعی آن زمان برمیگردد و حالا ما این حس را از دست دادهایم. هنرمندان، الان برخی موافق و برخی مخالف حاکمیتاند؛ اما آن روزها همه هنرمندان موافق انقلاب بودند.
امروزه بسیاری از هنرمندان تراز و درجه یک ما خانهنشین شدهاند؛ چون وقتی با مدیران آن حوزه همکلام میشوند و از سطح دانش آنها باخبر میشوند، ترجیح میدهند تا لااقل سطح هنری خود را پایین نیاورند. نگاه حاکمیت در حوزه هنر بهخصوص موسیقی، هنوز اصلاح نشده است؛ هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ دینی و حوزوی، نگاه ما در باب موسیقی اشتباه است! شناختی که از موسیقی در نزد فقها وجود دارد، یک شناخت ناقصی است و اصلاً بر فرض اینکه همه این روایاتی که درباره موسیقی در حوزه آمده درست باشد، اصلاً مصداق آن، این موسیقی نیست! بلکه ساختار این موسیقی توسط دانشمندان متدین ما شکل گرفته است و فواصلی که در موسیقی مقامی ما به وجود آمده، اساساً با موسیقی صدر اسلام و پیش از آن کاملاً متفاوت است.
از تربیت آهنگساز غفلت کردیم
وقتی ما میخواهیم موسیقی مقاومت با نگاه موسیقی مقامی تولید کنیم، چه اولویتهایی برای ما وجود دارد؟
نعیمایی: یکی از این اولویتها، شناخت فواصلی است که حماسه را برای شما به وجود بیاورد. ما در موسیقی حماسی بههیچوجه نباید انفعال داشته باشیم. در موسیقی حماسی باید ریتم و حرکت وجود داشته باشد. باید با فواصل کوتاه و برشی تند، این ریتم ساخته شود و اساساً این ساختار به لحاظ موسیقایی تعریف شده است.
این نکته را هم عرض کنم که قابلیتها و ظرفیتهای موسیقایی ما بسیار فراتر از غربیهاست. تمام ملودیهای غربی بر پایه «ماژور» و «مینور» ساخته شده که همان «ماهور» و «اصفهان» ماست و اخیراً آنها به «چهارگاه» و «همایون» ما هم تمایل نشان دادهاند و از آنها تأثیر گرفتهاند. آنها در کل با همین دو حرف این همه اثر تولید کردهاند؛ درصورتیکه ما ۱۲ حرف موسیقایی داریم و قابلیت علمی ما چندین برابر آنهاست. اگر شما فقط سه آهنگساز اول انقلاب یعنی آقایان علیزاده، لطفی و مشکاتیان را در نظر بگیرید و ببینید که چه آثاری تولید کردهاند، هر کدام از اینها مجموعهای از آثار ارزشمند و جاودان را خلق کردهاند و اگر به جای این سه نفر، ۳۰۰ نفر آهنگساز تربیت کرده بودیم، ببینید که با چه آثاری مواجه بودیم.
موسیقی، جزء تأثیرگذارترین علومی است که توسط خود خدا خلق شده است.
این قابلیت وجود دارد، هرچند کمکاری هنرمندان ما نیز بیتأثیر نبوده است. بالاخره کار بزرگ کردن، رنجبردن هم میخواهد. هنرمندان ما هم قدری کاهل شدهاند و رنج و سختی کارکردن را بر خودشان هموار نمیکنند. آقای علیزاده برای بنده نقل میکرد که «من و آقای لطفی گاهی در طول روز ۱۸ ساعت کار و تمرین میکردیم.» نتیجه همین تمرینها این میشد که آثار خلق شده از آنها با کمترین نقص فنی و تکنیکی مواجه بود.
اساساً موسیقی تأثیر فوقالعادهای بر روح و روان آدم دارد. در حوزه هم وقتی میخواهند از تأثیر موسیقی و غنا بگویند و برای آن حکم صادر کنند، معمولاً به این داستان ارجاع میدهند که وقتی «فارابی» شیعهمذهب را در بغداد دستگیر میکنند و میخواهند او را محاکمه کنند، او بهوسیله «بوریا»، همان جا یک ساز میسازد و شروع به نواختن میکند و از حزن این نوا، همه شروع به گریه میکنند و بلافاصله فارابی با تغییر مقام و نواختن، کاری میکند که همه شاد میشوند و شروع به دستزدن میکنند و دفعه سوم اینها را غمگین میکند و به خواب میروند و فارابی از این فرصت استفاده میکند و سوار بر شتر، از بغداد تا بصره، شتر را به تاخت میبرد و به نحوی برای این شتر با استفاده از موسیقی مینوازد که شتر همه این مسیر را به تاخت میرود. این داستان در کتابهای فقهی ما درباره حلیت و حرمت موسیقی و غنا آورده میشود و هیچ شکی نیست که موسیقی، جزء تأثیرگذارترین علومی است که توسط خود خدا خلق شده است. در شناخت موسیقی، وقتی مدیران ما آگاهی و علم کافی در این باب ندارند، رویکرد ما همین چیزی میشود که مشاهده میکنید!
کارهای فیک، کار را خراب کرد
این نکته گاهی مطرح میشود که امروز موسیقی مقامی و مقاومت نمیتواند نسل جدید را با خودش همراه کند. تحلیل شما چیست؟
نعیمایی: بنده این اعتقاد را ندارم! بهعنوانمثال شما یک ترانهای همراه با نمایش که ریتم و آهنگ آن متناسب با فرهنگ جامعه است پخش میکنید و از فردای آن، همان ترانه زمزمه مردم جامعه میشود. ما در این زمینه هیچ کاری انجام ندادهایم و میخواهیم همه تقصیر را به گردن نسل جوان بیندازیم! فواصل موسیقی کاملاً علمی است و شما با فواصل شادی، آن را برای نسل جدید بنوازید. آیا آنها جذب این موسیقی نمیشوند؟! از طرفی صدای زن را از موسیقی و آواز خود حذف کردید و هیچ جایگزینی هم برای آن نگذاشتهاید! غربیها هم بیکار ننشستهاند و تا دلتان بخواهد برای نسل جوان و نوجوان شما اثر تولید کردهاند. موسیقی چیزی نیست که شما فعلاً چند سالی آن را تعطیل کنید تا برای آن نسخهای تجویز کنید. مردم نیاز خود را بلافاصله از جایی دیگر تأمین میکنند. همان ماجرای کپیسازیها و صداسازیهای فیکی که خدمتتان عرض کردم که با حمایت حاکمیت انجام شد، در این ذائقهسازی نامطلوب برای نسل جوان، بیتأثیر نبوده است و بهتدریج، قوه شنیداری این نسل با این صداهای درجه چندم و ضعیف عادت کرد و تغییر ذائقه ایجاد شد. البته این را هم عرض کنم که موسیقی فاخر را صرفاً کسی متوجه میشود که از این علم برخوردار باشد و مردم عادی جامعه طبیعی است که ارتباط اندکی با موسیقی فاخر، موسیقی «اکسترال» و ردیف و دستگاهی برقرار کنند. فهم دقیق آواز شجریان یا موسیقی لطفی، تخصص و علم میخواهد و مردم جامعه صرفاً یک زیبایی از آن درک میکنند.
درک موسیقی فاخر، کار هر کسی نیست
پس یعنی هرچه قدر ما این موسیقی ردیف و دستگاهی را حتی در رادیو و تلویزیون خود دائماً پخش کنیم، مردم عادی جامعه با آن ارتباط برقرار نمیکنند؟
نعیمایی: بله. اگر بهصورت فاخر باشد، کمتر ارتباط برقرار میکنند، مگر اینکه بخشهای ساده این موسیقیها را تولید و پخش کنیم تا ذائقه مردم اندکی تغییر کند و کمکم با این موسیقی ارتباط برقرار کنند؛ وگرنه قطعاً یک آدم معمولی نمیتواند پیچیدگیهای یک اثر موسیقایی را درک کند. ما مجبوریم شکل ساده و عامیانه موسیقی را که در گذشته رواج داشته، با محتوای مناسب تولید کنیم تا کمکم به یک ذائقهسازی برسیم.
پس همان قطعه «کاروان شهید» ناظری که به قول شما آنقدر تأثیرگذار بوده، در شکل عامیانه و سادهای تولید و اجرا شده است؟
نعیمایی: بله. آن کار بهصورت سهل و ممتنع و مانند اشعار سعدی بود و ما دیگر نتوانستیم مانند آن آثار را تولید کنیم. بهعنوانمثال، شما دو کارگردان قوی به نامهای «کوروساوا» و «کوبایاشی» در ژاپن دارید. کوروساوا فیلم «هفت سامورایی» را ساخته که یک آدم عادی وقتی این فیلم را تماشا میکند، نهایت لذت را میبرد و وقتی یک فیلسوف هم این اثر را تماشا میکند، از پیچیدگیهای این فیلم قطعاً لذت میبرد. اما با آثار کوبایاشی حتی افراد هنرمند هم به سختی ارتباط برقرار میکنند!
پس از دهه ۷۰ به بعد، عملاً هنرمندان موسیقی فاخر و ردیف دستگاهی ما نتوانستهاند آثاری سهل و ممتنع و با درک ساده و عامیانه تولید کنند تا مردم جامعه را با خودشان همراه کنند؟
نعیمایی: متأسفانه این کارها تولید نشده است. اقتضائات روزهای انقلاب این الهامات را برای هنرمند ایجاد کرده است و وقتی ذهن آنها از آن روزها فاصله گرفت، طبیعی است که الهامات شما هم خاموش میشود. هنرمند در زمان و مکان زندگی میکند و خروج از زمان و مکان، کار هر کسی نیست. هنرمندی مانند حضرت حافظ و مولوی میخواهد که این ویژگی را داشته باشد. هنرمندان اندکی وجود دارند که اغلب شعرهایشان سهل و ممتنع باشد تا در ذهن و خاطر مردم بماند. برای همین است که وقتی هنرمند، اقتضائات اجتماعی خود را از دست میدهد، توان خودش را هم از دست میدهد! اغلب هنرمندان ایرانی که به خارج از کشور رفتهاند، نتوانستهاند مانند زمان حضور در ایران موفق باشند؛ چون جغرافیای خود را از دست دادهاند.
پس همه گلایههای شکست موسیقی مقاومت را بر گردن مدیریت جریان موسیقی نیندازیم!
نعیمایی: بله؛ قطعاً مدیریت یک ضلع این ماجرا و هنرمند، ضلع دیگر ماجراست. هرچند همین مدیریت هم تابعی از زمان و مکان است و فلان مدیر در آن دوره زمانی و بر اساس ذائقه جامعه تصمیم گرفته تا از آن جنس موسیقی حمایت کند و این تغییر فضاست که به تصمیمات دیگری منجر شده است. اما نکته اینجاست؛ مدیری که شناخت و اطلاعات کافی از حوزه مسئولیت خودش نداشته باشد، احتمال اینکه تصمیمات اشتباه بگیرد، زیاد است.
/ انتهای پیام /