قدرت پنهان مهدویت در جامعه شیعی در گفت‌و‌گو با طیبه محمدی کیا؛

ماهیت اندیشه غیبت، سیاسی است

ماهیت اندیشه غیبت، سیاسی است
با اندیشه مهدویت هویت مشترکی به جامعه شیعی داده می‌شود که آن را به جامعه‌ای منتظر تبدیل می‌کند؛ جامعه‌ای که تلاش می‌کند پیش برود و احساس انتظار را با خود حمل می‌کند. حضور احساس انتظار در باور، ذهن و دل افراد یک جامعه، انسجام درونی ایجاد خواهد کرد.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ در عین حال که هر جامعه‌ای با تعریف نقطه‌ای ایدئال اعم از آرمان‌شهرگرایی و یا موعود گرایی تلاش دارد تا نوعی حرکت را برای خود تعریف کند، با این وجود چنین به نظر می‌رسد که اندیشه مهدویت از نقاط متمایزی بهره می‌گیرد که آن را برجسته می‌کند. مهم‌ترین نقطه این تمایز را باید باور به حضور امام معصوم در میان جامعه دانست که در دل خود قدرت پنهانی را برای جامعه رقم می‌زند. در گفت‌وگو با خانم دکتر طیبه محمدی کیا -استاد پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی- تلاش داریم تا پیرامون نقاط تمایز و قدرت پنهان اندیشه مهدویت در جامعه شیعه بحث و تبادل نظر کنیم. در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر خواهید گذراند.

 

ماهیت اندیشه غیبت، سیاسی است

به‌عنوان پرسش نخست می‌خواستم عرض کنم که برای جوانان پس از انقلاب اندیشه مهدویت به‌نوعی از طریق انقلاب اسلامی پیوند با مفاهیمی نظیر حکومت، تمدن و سیاست پیدا کرد. گویی که انقلاب اندیشه مهدویت را با سیاست پیوند داد. آیا چنین پیوندی در جهان تشیع و یا حتی در جهان اسلام مسبوق به سابقه بوده است؟

محمدی کیا: مهدویت در دوره‌های تاریخی، تأثیرات متفاوتی بر حیات سیاسی شیعه داشته است. این تأثیر را در جنبش‌های گوناگونی می‌بینیم که هر یک به شکلی پدید آمده‌اند. چگونگی ماندگاری این جنبش‌ها را می‌توان در مطالعات تاریخ و اندیشه سیاسی شیعه بررسی کرد. اما غرض آنکه تجربه مهدویت به‌مثابه اندیشه‌ای سیاسی تنها محدود به انقلاب اسلامی ایران نبوده است. تأثیر دیگر مهدویت در حیات سیاسی شیعیان، تأثیری درونی است که این جمعیت با آن ارتباط برقرار می‌کند. مهدویت اندیشه‌ای نیست که تنها متعلق به ما باشد؛ اهل‌سنت نیز به مهدی موعود باور دارند، ادیان دیگر نیز موعودگرایی دارند و حتی اندیشه‌های غیردینی نیز وجود دارند که به‌نوعی جامعه‌ای مطلوب را تصویر می‌کنند.

یکی از وجوه تفاوت این است که جامعه منتظر، جامعه‌ای است که تلاش می‌کند تا حد امکان بهترین خود را ارائه دهد و جامعه منتظر ایدئال باشد.

اما مهدویت در فضای شیعی تفاوت‌هایی دارد که به آن انرژی، نیرو و قدرت حرکت در برهه‌های خاص، حفظ خود در دوره‌های ویژه و امکان بازسازی خود پس از موقعیت‌های خاص را می‌بخشد. این تفاوت و تمایز، مهدویت را برای ما از دیگر رویکردهای موعودگرایانه متمایز می‌کند.

در حقیقت، مهدویتی که ما به آن باور داریم و امام زنده غایبی که هر لحظه در انتظار او هستیم، جامعه منتظر را به جامعه‌ای تبدیل می‌کند که دست‌کم بخشی از آن با معیارهای ویژه خود، این افق را پیش چشم گشوده است تا لیاقت لحظه ظهور را داشته باشد. بنابراین، یکی از وجوه تفاوت این است که جامعه منتظر، جامعه‌ای است که تلاش می‌کند تا حد امکان بهترین خود را ارائه دهد و جامعه منتظر ایدئال باشد.

درباره تأثیر غیبت در معنایی که ما در آن قرار داریم، باید گفت که غیبت به‌رغم باور بسیاری مبنی بر ایجاد خلأ قدرت، به علت حضور پنهان امام و باور به حضور امام و وجود امام در میان شیعیان و در جهان، خود به خود مؤلفه‌ای از قدرت را به جامعه اضافه می‌کند. این افزودگی قدرت با مؤلفه ایمان درونی و احساس زیستن در جامعه‌ای که امام در آن حاضر است؛ اما آشکار نیست، قدرتی پنهان را به جامعه تزریق می‌کند.

این قدرت کنشی برای نمایش ایمان به امام، ما را حاضر به ایثار و همچنین عمل انقلابی، جهادی یا سیاسی یا هر نوع کنشی که برچسب کنش دینی-سیاسی داشته باشد و در درون گفتمان غیبت مشروع، موجه یا مطلوب انگاشته شود می‌کند. از این چشم‌انداز، تصور تاریخی اثرگذاری اندیشه غیبت بر سیاست و جامعه محدود به انقلاب اسلامی نیست و این را در کل فرایند تاریخ غیبت می‌توان یافت که به‌نوعی فضای تنفس و رگ حیات جامعه شیعی را تا به امروز شکل داده است.

 

اندیشه سیاسی مهدویت و تقلیدناپذیری دولت مهدی (عج)

تقلیدناپذیری دولت غیبت به‌مثابه یک موقعیت آرمانی آیا منجر به کاهش تأثیرگذاری سیاسی-اجتماعی آن نشده است؟ تقلیدناپذیری به معنای آنکه ظرفیت و امکان تحقق آن دولت در امروز وجود ندارد مدنظر است. با همین رویکرد برخی حتی تلاش دارند تا مانعی برای کاربست اندیشه مهدویت در سیاست و یا تمدن‌سازی شوند. برای مثال مهدی نصیری در کتاب عصر حیرت همین مسئله را طرح می‌کند. البته وی در این مسیر تنها نیست و افراد دیگری نیز چنین ایده‌ای را طرح می‌کنند.

پرسش اصلی این است که آیا انتظار باید در جامعه‌ای ایستا دنبال شود یا اینکه چون امام را حاضر می‌بینیم، باید تا حد امکان مؤلفه‌های جامعه مطلوب را عملی کنیم؟ این موضوع در اندیشه جدید سیاسی شیعه و الهیات سیاسی متأخر شیعی که الهیاتی پویاست، دیده می‌شود و از حالت انفعالی که عمدتاً مکتب تعطیل و اخباریون طلایه‌دار آن بودند، خارج شده است.

محمدی کیا: درباره تقلیدناپذیری دولت غیبت و اینکه آیا این امر موجب کاهش تأثیرگذاری شده است یا خیر، به نظر می‌رسد این اندیشه و ادعایی که در کتاب «عصر حیرت» مطرح می‌شود، قابل تشکیک است. پرسش اصلی این است که آیا انتظار باید در جامعه‌ای ایستا دنبال شود یا اینکه چون امام را حاضر می‌بینیم، باید تا حد امکان مؤلفه‌های جامعه مطلوب را عملی کنیم؟ این موضوع در اندیشه جدید سیاسی شیعه و الهیات سیاسی متأخر شیعی که الهیاتی پویاست، دیده می‌شود و از حالت انفعالی که عمدتاً مکتب تعطیل و اخباریون طلایه‌دار آن بودند، خارج شده است.

در حقیقت می‌توان به امکان برپایی حداقلی آن جامعه آرمانی یا عدم امکان آن به دیده پرسش نگریست و آن را به شکل کامل نفی نکنیم. حتی به نظر می‌رسد پیش رو قراردادن یک جامعه مطلوب، یک آرمان‌شهر و یک مدینه موعود، این امکان را به ما می‌دهد که مؤلفه‌های اساسی جامعه مطلوب خود را دریابیم و تلاش کنیم جامعه را بر اساس آن بسازیم.

من حتی می‌خواهم خطر کنم و بگویم نه‌تنها انقلاب اسلامی ایران، بلکه عدالت‌گرایی مطرح شده در مشروطیت نیز متأثر از نگاه مهدوی و جامعه آرمانی مهدوی بود که آرمان عدالت را به‌عنوان آرمانی بسیار برجسته و مهم مطرح می‌کرد. همان‌طور که مستحضر هستید، در دوره مشروطه آرمان عدالت، قاطبه مردم را درگیر مشروطیت کرد و تأسیس عدالت‌خانه به‌عنوان مطالبه عمومی مردم مطرح شد. اگرچه در مطالبات روشنفکران، بحث آزادی و موضوعات دیگری را می‌دیدیم، اما هنگامی که مطالبه عدالت به مطالبات افزوده شد، جامعه شیعی در معنای حداکثری و مردمی آن درگیر جنبش عمومی و انقلاب مشروطه شد.

بنابراین نمی‌توان این ایده و اندیشه مهدویت را به یک جامعه تقلیدناپذیر فروکاست. در واقع با جامعه‌ای روبرو هستیم که افق و نقشه‌ای جامع را پیش چشم ما قرار می‌دهد و این می‌تواند برای یک جامعه به‌مثابه الگویی مطرح باشد که تا حد امکان مانند آن عمل کند. اما چگونگی عملی‌کردن این ادعاها یا خواسته‌ها مسئله‌ای دیگر است که به باور بنده، انگاره تقلیدناپذیری بیشتر به رویکرد نگرش منفعل در سیاست برمی‌گردد تا به نگرش فعال و پویا در سیاست‌ورزی شیعیان.

 

تمایز آرمان‌شهر مهدوی با ایدئال‌های مادی

داشتن اتوپیا و آرمان‌شهر به واسطه فطرت بی‌نهایت طلب بشر در همه مکاتب انسانی و الهی وجود دارد. حتی دوره مدرن هم ما دو اتوپیای مختلف جامعه بی‌طبقه از مارکسیسم و بهشت زمینی مغرب‌زمین را داریم. مهدویت دربرگیرنده چه نکته متمایزکننده و برجسته در مقایسه با دیگر آرمان‌شهرهاست که آن را برجسته می‌کند؟

محمدی کیا: درباره مفهوم آرمان‌شهر یا اتوپیا به واسطه فضای بی‌نهایت‌طلب که در همه مکاتب الهی و غیرالهی دیده می‌شود، نکته مهمی وجود دارد. رویکرد علوم اجتماعی بدون توجه به جامعه آرمانی قابل‌تبیین نیست. هنگامی که اندیشه‌ای مطرح می‌شود، این پرسش به وجود می‌آید که هدف چیست و به کجا می‌خواهیم برسیم؟ هدف همان جامعه آرمانی و زندگی مطلوبی است که این اندیشه طراحی می‌کند و پیش روی ما قرار می‌دهد.

در بسیاری از مکاتب این مسئله دیده می‌شود. ادیان با ارائه آرمان‌ها و جهان مطلوب دنیوی و اخروی، فضایی سرشار از سعادت و نیک‌بختی را تصویر می‌کنند. اما جامعه مهدوی که در اندیشه شیعی وعده داده شده است، چه تفاوت‌هایی با دیگر جوامع مطلوب دارد؟ به طور ویژه با جامعه مارکسیستی و جامعه غربی که مبتنی بر نگاه رفاه و بهشت زمینی است، چه تمایزی دارد که موجب جذابیت می‌شود؟

یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های جامعه مهدوی که در این دو رویکرد نیاز به آن دیده شده، اما به‌عنوان مؤلفه اصلی مطرح نشده، انگاره صلح عمومی است. صلحی که همه انسان‌ها از هر نوع و هر جمع و هر رویکردی را در بر می‌گیرد. صلحی که همه گیتی و همه موجودات، از جمله حیوانات را شامل می‌شود. این انگاره صلح، جامعه مهدوی را به جامعه‌ای جهانی تبدیل می‌کند که همه را در بر می‌گیرد و به باور من، این انگاره آن را از رویکرد مارکسیستی و رویکرد لیبرال متمایز می‌سازد.

یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های جامعه مهدوی که در این دو رویکرد نیاز به آن دیده شده، اما به‌عنوان مؤلفه اصلی مطرح نشده، انگاره صلح عمومی است. صلحی که همه انسان‌ها از هر نوع و هر جمع و هر رویکردی را در بر می‌گیرد. صلحی که همه گیتی و همه موجودات، از جمله حیوانات را شامل می‌شود. این انگاره صلح، جامعه مهدوی را به جامعه‌ای جهانی تبدیل می‌کند که همه را در بر می‌گیرد و به باور من، این انگاره آن را از رویکرد مارکسیستی و رویکرد لیبرال متمایز می‌سازد.

تمایز دیگر، رویکرد معنوی مهدویت است. جامعه مهدوی، جامعه‌ای معنوی است که بر اساس سعادت دنیوی و اخروی معنا می‌یابد. آخرت‌گرایی نیز یکی از مؤلفه‌هایی است که آن را از دو جامعه مطلوب مذکور متمایز می‌کند. در هر دو نمونه دیگر، نگاه مادی به زندگی بشر ارائه می‌شود. نمونه‌هایی که امروز بشر با آن‌ها درگیر است، فضای مادی زندگی را پوشش می‌دهد، در حالی که در انگاره جامعه آرمانی مهدویت، رویکرد معنوی بر رویکرد مادی غلبه می‌یابد.

چیرگی آرمان‌ها و مطلوبیت‌های جامعه مهدوی، مانند جامعه‌ای که منتظر است و مؤلفه‌هایی که در الهیات شیعی مدنظر قرار می‌گیرد، عمدتاً با مؤلفه‌های معنوی است تا مادی. این یکی از تفاوت‌های مهم و اساسی است که در گام نخست، بحث ارزش‌ها و برتری ارزش‌های معنوی نسبت به ارزش‌های مادی مطرح می‌شود. تصور می‌کنم با دقت بیشتری باید به این مطلب پرداخته و تفکیک ارزش‌های معنوی و مادی و توضیح آن مجال گسترده‌تری را می‌خواهد.

مسئله دیگر، شخص فرمانروا یا زمامدار است. در جامعه مهدوی، ما به زمامداری معصوم و امامی باور داریم که با ارزش‌های دینی و معیارهای درون الهیات شیعی تعریف می‌شود. امام معصومی که هزار و صد و چند سال است منتظر او هستیم و به باور ما جهان منتظر اوست و او در میان ما حضور دارد و از همه چیز آگاه است. پس شیوه حکمرانی نیز یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها و تمایزهایی است که جامعه مهدوی نسبت به آن دو جامعه آرمانی و مطلوب مطرح شده در درون خود دارد. تفاوت‌های دیگری نیز به لحاظ جامعه پیروان و همچنین رویکردها و راهکارهای تحقق قابل‌طرح است.

 

اندیشه مهدویت و مسئله فقاهت

به‌عنوان پرسش آخر می‌خواستم تا این مسئله را طرح کنم که اندیشه غیبت تا چه میزان در سامان‌بخشی به عمل شیعه حضور داشته است؟ با توجه به غلبه فقاهت در اندیشه شیعه و همچنین دو مقوله تقیه و احتیاط در فقه شیعه، آیا اندیشه غیبت به‌مثابه اندیشه‌ای فعال و حرکت‌بخش در بین ما غایب نبوده است؟

محمدی کیا: در ارتباط با تأثیر اندیشه غیبت بر حیات سیاسی-اجتماعی شیعه باید گفت که این اندیشه در شمار آن دسته از انگاره‌هایی قرار می‌گیرد که در یک مجموعه و در کنار یکدیگر، حیات شیعه را تا به امروز تضمین کرده‌اند. اندیشه غیبت یکی از مهم‌ترین این انگاره‌هاست که حیات شیعه را تا به اینجا تضمین کرده و به حرکت درآورده است.

با مقایسه این اندیشه با تقیه و احتیاط درمی‌یابیم که نقش هر سه آن‌ها حفظ موجودیت شیعه، رساندن آن تا به این مقطع تاریخی و عبوردادن آن از پیچ‌وخم‌های تاریخ تا به امروز بوده است. در کنار دو سازوکار عملی مانند تقیه و احتیاط، با انگاره بزرگ‌تری به نام غیبت روبرو هستیم. تقیه و احتیاط سازوکارهای عملی هستند که در الهیات شیعه مطرح می‌شوند و گاه رویکرد فقهی و گاه رویکرد اجتماعی می‌یابند و به سمت شکل‌دهی ویژه‌ای به حضور شیعیان پیش می‌رود.

در یک دوره تقیه برجسته می‌شود و در دوره‌ای دیگر در قالب کنش‌های فقاهتی، احتیاط در اولویت قرار می‌گیرد. اما در پس پرده و در صحنه‌ای که این کنش‌ها را مدیریت می‌کند و شکل می‌بخشد، بحث غیبت را می‌توان یافت. غیبت از مهم‌ترین موضوعاتی است که مورد غفلت قرار گرفته است.

غیبت در حقیقت به معنای حضور امام معصوم در زیست عمومی و خصوصی شیعیان است و باور به این حضور، به‌رغم ناآشکار بودن آن، اتصال شیعه با امام را به لحاظ ایمانی، عاطفی و قلبی در طی سده‌های متمادی برقرار و ناگسستنی کرده است.

این استعداد که درون انگاره غیبت نهادینه شده، استعدادی بسیار مهم و برجسته است که دارای کارکردهای شخصی، اجتماعی و سیاسی است. هنگامی که فرد شیعه به این باور می‌رسد که امام معصوم او در حیاتش حاضر است، با این باور زندگی می‌کند که خداوند او را رها نکرده است. او اگرچه دسترسی مستقیم به امام معصومش ندارد، اما به صورتی دیگر به او دسترسی دارد؛ به این صورت که امام معصوم در دایره حیات اکنون و امروز وی حضور دارد، اگرچه این حضور آشکار نیست.

در رویکرد اجتماعی و سیاسی، تلاش جامعه شیعی برای معرفی خود در ذیل باور به حضور امام معصوم و دوره غیبت معنا می‌یابد. هنگامی که دوره غیبت را مدنظر قرار می‌دهیم و اگر بخواهیم از استعاره استفاده کنیم، در حباب زمان غیبت نفس می‌کشیم، مؤلفه غیبت در همه اذهانی که درون این حباب زمانی به سر می‌برند، حاضر است و به این جامعه هویتی افزوده می‌بخشد.

با اندیشه مهدویت هویت مشترکی به جامعه شیعی داده می‌شود که آن را به جامعه‌ای منتظر تبدیل می‌کند؛ جامعه‌ای که تلاش می‌کند پیش برود و احساس انتظار را با خود حمل می‌کند. حضور احساس انتظار در باور، ذهن و دل افراد یک جامعه، انسجام درونی ایجاد خواهد کرد.

اندیشه غیبت در دوره‌های مختلف توانسته است به شیوه‌های گوناگون به جامعه شیعه سامان بخشد، به آن انسجام دهد، امکان عمل و قدرت کنشگری ببخشد و ایجاد هویت کند. این جامعه در ازای باور به غیبت، تعریفی از خود ارائه می‌کند که این هویت به آن نوعی یکپارچگی و حرکت به سمت جامعه مطلوب می‌بخشد.

این انسجام درونی در جامعه به شکل انباشته و در گذر زمان به‌نوعی قدرت و توانایی در افراد آن جامعه تبدیل می‌شود که هنگام نیاز به کنش در برابر ضد ارزش‌ها، به آنها امکان عمل خواهد داد. در برابر ضد ارزش‌هایی مانند ستم، این جامعه توانایی بازیابی خود را خواهد داشت.

بر اساس قدرت غیبت که در انبوه جمعیت منتظران به وجود آمده است، جامعه می‌تواند پیش برود و بر اساس آن قدرت غیبتی که در ازای انتظار جمعی و شناسایی خود به‌عنوان جامعه منتظر مهدوی تعریف کرده است، در برابر ضد ارزشی مانند ستم برای مطالبه عدل و داد یا مطالبه صلح در مرحله گسترده‌تر دست به کنش بزند.

بنابراین اندیشه غیبت، هم به‌عنوان مؤلفه‌ای که توانایی حفظ و بقای جامعه شیعه را به آن بخشیده و هم به‌عنوان عاملی که به جامعه شیعی امکان کنشگری داده و در مرحله بعد از بقا، قدرت افزوده‌ای به آن بخشیده است، ایفای نقش می‌کند.

اندیشه غیبت در دوره‌های مختلف توانسته است به شیوه‌های گوناگون به جامعه شیعه سامان بخشد، به آن انسجام دهد، امکان عمل و قدرت کنشگری ببخشد و ایجاد هویت کند. این جامعه در ازای باور به غیبت، تعریفی از خود ارائه می‌کند که این هویت به آن نوعی یکپارچگی و حرکت به سمت جامعه مطلوب می‌بخشد.

کارکردهای اجتماعی و سیاسی غیبت، کارکردهایی گسترده و پویاست که به فعال‌بودن جامعه کمک می‌کند. به باور من، این مؤلفه‌ای نیرومند و قدرتمند است و مانند فضای تنفس و خون در رگ‌های جامعه شیعی، امکان تحرک، هویت‌یابی، بازسازی و پیش رفتن به‌سوی مؤلفه‌ها و ارزش‌های جامعه مهدوی را به جامعه شیعی می‌بخشد.

/انتهای پیام/