روایتی زمان‌مند از کیستی ما در گفت‌وگو با حمید دالوند؛

هویت ایرانی در بستر زمان

هویت ایرانی در بستر زمان
در موضوع هویت چون این روایت در بستر زمان پدید می‌‌آید و شکل می‌گیرد، پس به‌ناگزیر در جامعه و تعامل با دیگری خواهد بود. یعنی مولفه‌ای باید به این مهم اضافه کنیم: مولفه «دیگری!» دیگری، عنصری است که لزوم پیدایش روایت هویتی را برای ما ایجاب می‌کند. اگر ما فقط خودمان باشیم شاید چندان نیاز به تعیین هویت نداشته باشیم. این نیاز به تمایز از دیگری است که ما را به تعریف خویشتن خویش وادار می‌سازد.

به گزارش «سدید»؛ هویت چیست و دراکنونِ زمانه چه تعریفی ازهویت داریم.هویت ایرانی چگونه تعریفی دارد‌‌؛جوهر هویت وتفاوتش بادیگر مؤلفه‌های هویت کجای مسأله هویت می‌گنجد؟هویت دردهه‌ها وسال‌های اخیر درکشور مابه‌دلایل مختلفی موردتوجه قرار گرفته است.هویت درپاسخ به این پرسش که من کیستم و کجایی‌ام، ازکجاوچه‌گونه از تولدوخانواده‌ام تا به امروز واینجایی رسیدم که اکنون هستم،شکل می گیرد.

در روند گفت‌وگو با نویسنده و پژوهشگر صاحب‌نظر، دکتر حمید دالوند، با انواع و مراتب هویت آشنا می‌شوید و به این نتیجه خواهید رسید که هویت ایرانی در عالی‌ترین مراتب والایی است و کمابیش سه هزاره است که ما ایرانیان به اوج‌های عالی هویت فرارفته‌ایم. 

 
آقای دکتر دالوند، تعریف شما از هویت چیست؟
 
هویت، مقوله‌ای فقط مخصوص ما ایرانی‌ها نیست. مختص انسان[بما هو انسان] است؛ یعنی هر‌جایی که انسان باشد، بحث هویت وجود دارد و به تعداد آدم‌ها مسأله هویت و پرسش هویتی قابل طرح است.پس اولین مرتبه هویت، با پرسش از کیستی‌ِ فرد شروع می‌شود. سپس از واحدهای سازمانی یا اجتماعی در سازه‌های فراتر از ‌فرد، مثل خانواده، طایفه، قوم، ملت و فراتر از ملت می‌تواند این پرسش پرسیده بشود و به آن پاسخ داده شود.آنچه در پاسخ کیستی وچیستی ‌فردو واحدهای اجتماعی می‌‌آید، بیانگر هویت و موضوع پرسش یادشده است.قطعا پاسخ چون بر‌آمده اززمان است وهویت به‌خودی خود با مقوله زمان آمیختگی و پیوند دارد، لذا پاسخ به پرسش هویت در قالب یک روایت خواهد بود. حتی این روایت ممکن است کوتاه و درحد یک جمله باشد.بنابراین پرسش هویتی و آن پاسخی که بدان داده می‌شود، موجد نوعی روایت است و از آن‌جا که نوعی روایت را پدید می‌آورد، ناچار از گذشته شروع می‌شود و تا به امروز و اکنون ادامه می‌یابد. به سخن دیگر، هم به اعتبار «روایت» و هم به اعتبار «هویت»، روایتِ هویت ماهیتی تاریخی دارد و مقوله هویت، چه فردی و چه اجتماعی با تاریخ پیوند دارد، یعنی روایتی برآمده از زندگی و تاریخ ‌فرد، خانواده، قوم و ملت است. بنا به نگره ما «هویت» روایتی است که در بستر زمان در پاسخ به پرسش کیستی انسان یا گروه‌های انسانی شکل می‌گیرد‌. 
 
 
این تعریف آیا کامل است؟
 
نه! وجه دیگری نیز هست‌‌؛ در موضوع هویت چون این روایت در بستر زمان پدید می‌‌آید و شکل می‌گیرد، پس به‌ناگزیر در جامعه و تعامل با دیگری خواهد بود. یعنی مولفه‌ای باید به این مهم اضافه کنیم: مولفه «دیگری!» دیگری، عنصری است که لزوم پیدایش روایت هویتی را برای ما ایجاب می‌کند. اگر ما فقط خودمان باشیم شاید چندان نیاز به تعیین هویت نداشته باشیم. این نیاز به تمایز از دیگری است که ما را به تعریف خویشتن خویش وادار می‌سازد. از این رو هویت را بهتر است این‌گونه تعریف کنیم: «روایتی از کیستی ما در تعامل با دیگری در بستر زمان.» 
 
 
آیا تعامل را می‌شود به کنشگری ترجمه کنیم یا همان تعامل را به‌کار ببریم؟
 
باید توجه کنید که مساله کنش و واکنش، یعنی دو‌طرفه است. حالا اگر بخواهید فارسی [را پاس بدارید] می‌توانید به جای تعامل، «پیوند» به‌کار ببرید. چون ما هم سبب پیدایش روایت هویتِ دیگری می‌شویم؛ هویت ما که تعریف شد هرکس که در آن جای نگرفت، دیگری است. پس دیگری از ما و ما از دیگری متمایز می‌شویم.می‌توانیم بگوییم که هویت یعنی روایت کیستی من بر بستر زمان در تعامل با دیگری یا در تعامل  با دیگری بر بستر زمان. حتما باید این سه‌چهار تا مولفه را دارا باشد. پس ارکان تعریف ما از هویت همین‌ها است: من، دیگری، زمان و روایت.
 
 
تاریخچه و تعریف‌های مختلفی را که هست کنار می‌گذاریم‌‌؛ چه‌زمانی انسان صاحب هویت می‌شود؟
 
در همه فرهنگ‌ها بلوغ یا «گشنی» خیلی نکته مهمی است و برای آن معیارهای سنی و زیستی مختلفی گذاشته‌اند. در اینجا بهتر است با حفظ احترام آن معیارها، ما هم این معیار را ارائه کنیم که «بلوغ ما زمانی است که ما بتوانیم از کیستی خود روایتی بیان بکنیم.»می‌توانیم یک مرزی برای هویت، چه فردی و چه جمعی در نظر بگیریم و آن زمانی است که‌ فرد یا جامعه بتواند روایتی درباره کیستی خودش ارائه بدهد و این روایت البته بتواند متواتر، چه شفاهی و چه مکتوب در‌طول زمان و نسل‌ها، خواه در نزد ما و خواه در نزد دیگری، بیان و منتقل بشود.
 
 
زمانی که انسان توانست روایتی از خودش درباره کیستی‌اش بیان بکند، این انسان صاحب هویت شده است؛ اما در سازه‌های فراتر از انسان چه؟
 
همین قاعده است. چه ملت، چه خانواده فرقی ندارد. مثلا زمانی که خانواده بتواند برای خودش روایتی بیان بکند که همه را در بر بگیرد، تعامل با دیگری و مولفه زمان در آن رعایت شده باشد، در این صورت به روایت هویتی رسیده است. یعنی تاریخی برای خودش درست کرده و آن خانواده یا قوم یا ملت صاحب هویتی مشخص شده است.این روایت قابل نقل و انتقال و قابل بحث و مکتوب‌شدن است. اینجاست که از رهگذر این روایت می‌توان گفت که راوی به درجه‌ای از خودآگاهی رسیده که پیش از این فاقد آن بود یعنی نفس انسان وارد مرحله جدیدی به‌نام آگاهی به خویشتنِ خویش یا عصر خودآگاهی شده است.در حقیقت هویت جوامع با حضورشان در تاریخ و قدم‌گذاشتن در تاریخ شکل می‌گیرد. پس تاریخ، علمِ هویت‌ساز است و علم آگاهی به خویشتنِ خویش است. ما با نگارش تاریخ در هر زمانی، روایت هویتی برای آن‌زمان ثبت می‌کنیم. پس آگاهی به تاریخ نشان بلوغ فردی و اجتماعی است. 
 
 
همین مرحله‌ است‌که فراتر ازنیازهای اولیه به شمارمی‌رود ودراین راستا صاحب ملک ومیراث هم معنوی،هم مادی است؟
 
معرفت هویتی، نقطه ورود انسان به خودآگاهی است. چون روایت هویت از‌فرد آغاز و تا سازه‌های کلان اجتماعی امتداد می‌یابد، پس مراتبی دارد: اولین مرتبه‌اش فردی، دومی خانوادگی، سومی ایلی و طایفه‌ای، چهارمی قومی، پنجمی ملی و بالاتر یا فرا‌ملی است. درست همان‌گونه که انسان در جامعه مراتب دارد، متناسب با مراتب هویت‌، تحول پیدا می‌کند.

 
می توان این‌گونه شرح داد که مثلا شما از طایفه و ایل دالوند هستید که یک گروهی از خانواده‌ها و تیره‌های مختلفند و همه با همدیگر مشترکاتی دارند وروایت مشترکی رابه‌عنوان تاریخ مشترک ومیراث مشترک فکری ومعنوی خودشان پذیرفته‌اند و به آن آگاهی دارند.
 
جالب این که به عنوان یک  ویژگی دیگر،علاوه بر خودآگاهی و مراتب خودآگاهی، درمراتب بالا، و هویت‌های مرکب ایلی به بالا، وابستگی به مکان هم افزوده می‌شود. زیرا دراین مراحل پیوند سرزمینی و ویژگی سرزمینی پیدا می‌کنیم. فراتر از ایل، واحد قومی است؛ در اینجا ویژگی‌های نژادی مطرح است و ‌نژاد قوام‌بخش روایت هویتی می‌شود: مانند لرها و بلوچ‌ها... که ابعاد گسترده‌تری به این مهم می‌افزاید و در ادامه تعداد اعضا که زیاد می‌شود، تنوع پدید می‌آید. دراین میان بایدیک مشترک کلی پیدا بکنیم که همه این صورت‌های متنوع را دریک یا دومسأله با همدیگر پیوند بدهد. موقعی که می‌گوییم مثلا لرها، یعنی این‌ها مردمانی هستند با این خصلت، پیکره جمعیتی و مشخصه‌ها وشامل این ایل‌ها واین پراکندگی سرزمینی. بنابراین باید گفت،بنابرمراتب هویت،روایت هویتی عناصرقوام‌بخش خودراپیدا می‌کند. 
 
 
یعنی ما اینجا به یک خودآگاهی در سطح عمیق‌تر و وسیع‌تر و کلی‌تری رسیدیم؟
 
بله و هر چقدر که این مراتب بالاتر و فراتر می‌رود، تعالی انسان را نشان می‌دهد و انسان هر چقدر که در مراتب پایین هویت باشد، انسان توسعه‌نیافته‌تری است زیرا درگیر تمایزات کوچک شده و در تعامل با دیگریِ کوچکتری است. انسانی که در مراتب عالی هویت سیر می‌کند، وارد جریان‌های بزرگتری می‌شود زیرا به درجات عالی‌تری از خودآگاهی جمعی و هویت‌های بالاتر و ارزش‌هایی دست یازیده که دیگر کوچک نیستند. دیگری او نیز در این مرحله بزرگ‌تر و مهم‌تر است. فراتر از قومیت اما یک مفهوم بزرگتر، یعنی ملت و حتی از آن فراتر و عظیم‌تر یعنی[هویت] فراملی وجود دارد. 
 
 
مثلا موقعی که از منِ ایرانی سخن می‌گوییم‌‌،یعنی من مشترکاتی با کردها، گیلک‌ها، بلوچ‌ها و...در یک سطح بسیار وسیعی دارم‌‌؛ مشترکات نژادی و زبانی و مانند آن، از این مقوله هستند و مهم‌ترین مشترکات البته «فکری»، سرزمینی، تاریخی و فرهنگی است.
 
مولفه‌هایی که در مرحله هویت ملی یا خودآگاهی ملی رشد پیدا می‌کنند و خودشان را نشان می‌دهند، مؤلفه‌هایی هستند که ویژه انسان‌های عالی و انسان‌های فرهیخته‌اند یعنی انسان‌هایی که از نیازهای اولیه‌شان گذشته‌اند. ما زمانی به رشد عالی برسیم، مراتب عالی هویتی را کسب می‌کنیم یا به خودآگاهی هویتی در مراتب عالی می‌رسیم. در این مرحله عنصر میهن، زبان و ادبیات، دین،‌ نژاد و تاریخِ مشترک، عنصر قوام‌بخش می‌شود و در کلان‌روایت هویت ملی، خود را نشان می‌دهند و تجلی پیدا می‌کنند. 
 
 
فرمودید هویت فراتر از ملت هم هست‌‌؛ در این‌باره بیشتر توضیح دهید؟
 
بله هست، آنجایی هویت فراملی می‌شود که انسانی و انسانگرا است. مثلا هویت دینی، هویت‌های فلسفی و... که در این فضا دیگر منِ قومی و نژادی مهم نیست. مولفه‌هایی مانند ‌نژاد و سیاه و سفید و ‌‌زاده ایران یا فراتر از ایران اهمیت ندارند. زیرا من انسان هستم با مشترکات انسانی! چنین هویتی‌‌ مفهوم انسان را به‌عنوان معیار قرار می‌دهد و یک هویت خیلی کلانی را تعریف می‌کند که تمام بشریت می‌تواند ذیل آن قرار بگیرد. 
 
 
رابطه هویت و مسئولیت یا عوارض خودآگاهی هویتی چیست؟
 
به همان اندازه که خودآگاهی پیدا می‌کنیم، تعهد و مسئولیت پیدا می‌کنیم یعنی به‌قول معروف از زمانی که خودم را شناختم شروع به‌کار کردم. زیرا به این خودآگاهی رسیدم که من مسئولیتی دارم.این خودآگاهی است که حس مسئولیت را درما بیدار می‌کند و با خودآگاهی پیدا‌کردن به هویت است که مسئولیت و مسئولیت اجتماعی رخ می‌نمایاند.هر‌چقدر که این دایره هویت گسترده می‌شود وبه مراتب عالی می‌رسد، درست همان‌طوری که خودآگاهی شما فراتروبالاتر می‌رود،مسئولیت‌ها نیز متفاوت می‌شوند. در مراتب دانی، مسئولیت فردی است ودرمراتب عالی،مسئولیت و تعهد ما ملی ودربرابر آحادملت است. 
 
 
این مهم را با مثال بازمی‌گشایید؟
 
در نظر بگیرید در دوران دفاع‌مقدس که سرباز به جنگ می‌رود و شهید می‌شود یعنی به آن خودآگاهی ملی رسیده و برای دیگری جانش را فدا می‌کند. اینجا ببینید که هویت چقدر اهمیت دارد. در دفاع ملی، پول و مقام رنگ می‌بازد. ایثار تجلی پیدا می‌کند. هیچ سربازی برای این خواسته کوچک جانش را فدا نمی‌کند. 
 
 
تنش‌های هویتی را چگونه تعریف و تحلیل کنیم؟
 
اگر فهم درستی از هویت و مراتب هویتی داشته باشیم و هرکدام را در حد و اندازه خودشان آن‌‌گونه که هستند تعریف کنیم، اصلا مقوله تفاخر و دعواهای این‌چنینی در میان نیست و روایت هویتی نه‌تنها تنش‌آفرین نیست که روایت‌ها مکمل هم هستند. روایت‌های هویتی هیچ تضادی با همدیگر ندارندچراکه سازواره‌ای جالب دارندکه در پیوند وتعامل با هم کلان‌روایت ملی را تعریف می‌کنند. درست مانند یک ساختمان مثلا ده‌طبقه که خود ساختمان ارزش خودش را دارد (هویت ملی) و هر واحدی و طبقه‌ای هم ارزش خودش را دارا است (هویت قومی). هویت ملی بر هویت قومی استوار است و هیچ تضادی با هم ندارند، بلکه همدیگر را می‌سازند. به دیگرسخن، من می‌توانم لر باشم ولی فراتر از آن ایرانی هستم و این‌ها هیچ تضادی با همدیگر ندارد. ایرانیت ما در همه اقوام ایرانی جاری است و از همه آنها پدیدآمده و جان‌مایه می‌گیرد.
 
/انتهای پیام/  
منبع: جام جم