بازخوانی مترجمان مهم ادبیات داستانی در نسل‌های مختلف؛

مفسران سرزمین‌های دور

مفسران سرزمین‌های دور
از زمان ایجاد «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» در ایران، ترجمه آثار ادبی، به‌ویژه رمان، نوول و داستان کوتاه به امری عادی و مرسوم تبدیل شد و به همین واسطه خیل عظیمی از مشتاقان دانستگی در مقام خوانندگانی حرفه‌ای یا عادی وارد این حوزه شدند.

به گزارش «سدید»؛ کار مترجم صرفاً به فارسی برگرداندن لغات و عبارات خارجی نیست. او باید بتواند فهم عمیقی نسبت به سوژه‌اش داشته باشد و با تعمق نسبت به آن، قوه فاهمه‌اش را به کار بگیرد و در قالب «ترجمه» به خلق یک اثر تازه دست بزند. «ادبیات داستانی» و به‌طور کل رمان و هر چیزی که بتوان از آن به‌عنوان «قصه» یاد کرد، یکی از گونه‌های مهم ادبیات است که افراد در طول زندگی‌شان به هر نحوی که شده با آن مواجه می‌شوند. به این شکل که در طول حیات اجتماعی خود بارها با کتاب‌ها، خاصه رمان، روبه‌رو می‌شوند و اگر حتی به‌واسطه مشغله یا بی‌علاقگی سری به کوچه ادبیات نزنند، ولی نسبت به آن چندان غریبه هم نیستند. وقتی پیاده‌رو خیابان انقلاب را طی می‌کنیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، کتاب‌های خوش رنگ‌ولعاب در ویترین مغازه‌ها و حتی ورق‌پاره‌های رنگ و رو رفته روی زمین نظرمان را به خود جلب می‌کند و برای اندک لحظه‌ای هم که شده، نگاه از مسیر برمی‌داریم و به دسترنج نویسندگان چشم می‌دوزیم. بارها رمان‌های خارجی بخش قابل توجهی از بازار رسمی و غیررسمی کتاب را برعهده گرفته‌اند و مترجمان در این زمینه نقش بسزایی دارند. آن‌ها حکم میانجی را میان خواننده و فرهنگ‌های مختلف بازی می‌کنند و به فهم مردم نسبت به اتفاقاتی که در بیرون از سرحدات ایران می‌گذرد، بُعد می‌دهند. از زمان ایجاد «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» در ایران، ترجمه آثار ادبی، به‌ویژه رمان، نوول و داستان کوتاه به امری عادی و مرسوم تبدیل شد و به همین واسطه خیل عظیمی از مشتاقان دانستگی در مقام خوانندگانی حرفه‌ای یا عادی وارد این حوزه شدند. در این گزارش قصد داریم به معرفی و بازخوانی دوباره تعدادی از مترجمان مهم ادبیات داستانی از نسل‌های مختلف بپردازیم.

 

تو که شه‌بندر دریای عشقی

ماجرای مترجم شدن «نجف دریابندری» به دلیل جذابیت دراماتیکی که دارد، می‌تواند دستمایه یک فیلم سینمایی یا سریال قرار بگیرد. او در شهریور ۱۳۰۸ یا به گفته خودش در زمستان سال ۱۳۰۷ در آبادان متولد شد. دریابندری کلاس سوم دبیرستان بود که به دلیل آماده نکردن تکلیف درس جبر از کلاس اخراج شد و دیگر هیچ‌وقت گذرش به درس و مدرسه نیفتاد! او در روزگار و شهری چشم به جهان گشود که اتفاقات مهمی در حال رقم خوردن بود؛ انگلیسی‌ها به دلیل حضور در تأسیسات نفت آبادان نقشی پررنگ در حیات اجتماعی این شهر جنوبی داشتند و سبک زندگی‌شان را هم با خود به آبادان آورده بودند. همین هم دلیلی شد تا شاخک‌های نجفِ نوجوان به کار بیفتد و او به آموختن زبان انگلیسی علاقه‌مند شود. دریابندری در کوران حوادث مربوط به جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد حضوری فعال داشت و یکی از اعضای جوان حزب توده بود؛ همین هم برای او تبدیل به یک دردسر عظیم شد و او را تا اعدام با چوبه دار کشاند. البته این اتفاق نیفتاد و دریابندری با یک درجه تخفیف به حبس ابد و سپس به 15 سال حبس محکوم شد، ولی خوشبختانه پس از تحمل چهار سال از محکومیتش از زندان آزاد شد و زندگی‌اش را از سر گرفت. خبر انتشار اولین ترجمه‌اش، «وداع با اسلحه» (اثر سترگ ارنست همینگوی) را وقتی به نجف دادند که او در زندان به سر می‌برد و زمان و دل و دماغی برای خوشحالی نداشت. او البته در همان زندان هم از پا ننشست و با ترجمه کتاب «تاریخ فلسفه غرب» اوقاتش را به بهترین شکل گذراند. او پس از آزادی از زندان در مقام سردبیر «مؤسسه انتشارات فرانکلین» مشغول به کار شد و به‌همراه «همایون صنعتی‌زاده» و تعداد دیگری از همکارانش در این مؤسسه، صنعت نشر در ایران را دگرگون کرد. گسترش صنعت نشر در کشور باعث شد تا تیراژ کتاب در آن سال‌ها با رشد قابل توجهی روبه‌رو شود و مردم بخشی از اوقات فراغت خود را به مطالعه رمان اختصاص دهند. اگر فقط همین یک دلیل را به‌عنوان مهم‌ترین دستاورد افرادی چون نجف دریابندری به حساب بیاوریم و ذوق و علاقه او در به فارسی درآوردن رمان‌های مهمی چون «سرگذشت هکلبری فین»، «گور به گور»، «پیرمرد و دریا» و... را در نظر نگیریم، باز هم به قول گزارشگران مسابقات ورزشی، ‌چیزی از ارزش‌های او کم نمی‌شود.‌‌ دریابندری وقتی می‌خواست اثری را ترجمه کند، آن را به دقت مورد بررسی قرار می‌داد و سپس با هوشمندی و ذوق در برگردان کتاب به زبان فارسی به ارزش ادبی آن می‌افزود و تجربه خواندن را به اموری لذت‌بخش برای خواننده بدل می‌کرد. این مترجم هم در زمینه ترجمه متون ادبی آثار زیادی را به مخاطبانش معرفی کرد و هم در زمینه نظری دستی بر آتش داشت. «متفکران روس» اثر «آیزا برلین»، «افسانه دولت» نوشته «ارنست کاسیرر» و... جزء بخش نظری کارنامه نجف دریابندری دسته‌بندی می‌شوند.

 

همه‌چیز با «ویکتور هوگو» آغاز شد

زندگی «محمّد قاضی» نیز همچون نجف دریابندری پُر از پستی و بلندی‌های بسیار است و می‌تواند در قالب سینما و تلویزیون مورد روایت قرار بگیرد. او در اوسط تابستان سال ۱۲۹۲ در مهاباد به دنیا آمد و زبان فرانسه را نزد «میرزا عبدالخالق»، امام جمعه شهر فرا گرفت. قاضی ابتدا نوول «کلود ولگرد» اثر کوچک «ویکتور هوگو» را همزمان با یورش قوای متفقین به ایران ترجمه و روانه بازار کرد و سال‌ها بعد با ترجمه «جزیره پنگوئن‌ها» نوشته «آناتول فرانس» دوباره به صحنه بازگشت. البته او برای برگرداندن این اثر به فارسی و انتشار آن در کشور خون دل بسیاری خورد، ولی در نهایت موفق شد با پیدا کردن ناشری برای این اثر حرفش را به کرسی بنشاند و به گفته نجف دریابندری آناتول فرانس را به ایرانیان معرفی کند. از آثار مهم قاضی در زمینه ترجمه می‌توان به داستان پرتیراژ و محبوب «شازده کوچولو» اثر شاخص «آنتوان دوسنت اگزوپری» و مهم‌تر از آن، اولین رمان مدرن تاریخ ادبیات، یعنی «دن کیشوت» به نویسندگی «میگل سروانتس» اشاره کرد. محمد قاضی هم مانند اکثر نویسندگان، ادبا و مترجمان هم‌عصرش عضو حزب توده بود و به گرایش اشتراکی تعلق و باور قلبی داشت. او در میانه دهه 50 شمسی به سرطان حنجره دچار شد و تا آخر عمر با کمک ویبراتور حنجره به تکلم می‌پرداخت، اما همین مسئله هم باعث کاهش انگیزه او نشد و محمّد قاضی تا سال‌های بعد نیز به کار در این زمینه پرداخت. قاضی علاوه بر ترجمه دن کیشوت و شازده کوچولو، آثار مهم دیگری چون «نان و شراب»، «ماجراهای تلماک»، «دِکامرون» و... را هم به فارسی برگرداند.

 

مترجم جامع‌الاطراف

محال ممکن است که گذرتان به کوچه ادبیات روسیه خورده باشد و «سروش حبیبی» را نشناسید. او یکی از بزرگ‌ترین مترجمان هم‌عصر و هم‌دوره ما محسوب می‌شود که به دلیل اشرافش بر کار ترجمه، آن هم از چند زبان مختلف به فارسی شناخته می‌شود. حبیبی نیز مانند همنسلان خود در زمینه ترجمه، شناخت بسیار خوبی بر فارسی و امکانات مستتر و بارز زبانی در آن دارد و بدین واسطه توانست از پس حریفان چغری چون «داستایفسکی»، «تولستوی»، «امیل زولا»، «الیاس کانتی» و... بربیاید. حبیبی کارش را از دهه 40 و با قلم زدن در مجله «سخن» شروع کرد و به مرور به یکی از مترجمان اصلی ادبیات داستانی غرب در ایران تبدیل شد. البته اولین متنی که او ترجمه کرد، سخنرانی «وایتس زکر»، متخصص فیزیک نظری بود که هیچ ربطی هم به زمینه علایق حبیبی نداشت، اما او خیلی زود دریافت که ستاره بختش در آسمان «بیابان تاتارها» سوسو می‌زند و جایش در میان مترجمان نامدار ایران در آن روزگار خالی است.

 

در جست‌وجوی زمان از دست رفته

اگر «مهدی سحابی» در سال ۱۳۸۸ چشم از دنیا نمی‌بست، اکنون در شرف 81 سالگی قرار داشت و کماکان می‌توانست به کار در زمینه‌های مختلفی چون ترجمه، عکاسی، نقاشی، نقد فیلم و... بپردازد. سحابی را اهل فن و خوره‌های حوزه کتاب با ترجمه رمان مهم و هفت جلدی «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» به یاد می‌آورند و به خاطر آن لایق احترام فراوان می‌دانند. سحابی در یکی از گفت‌وگوهایش سال‌ها پیش عنوان کرده بود که کتاب‌خوان‌ها دو دسته‌اند: آن‌هایی که «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را خوانده‌اند و آن‌ها که هنوز این کتاب را مطالعه نکرده‌اند. او یکی از مخالفان گسترش کمی بازار ترجمه بود، چون باور داشت که این کار کیفیت این کار را پایین می‌آورد. می‌توانیم مخالف حرف سحابی باشیم، اما تبحر و همچنین تعهد او در ترجمه متون ادبی مهم در غرب را ستایش کنیم. سحابی برخلاف بسیاری از اسلافش، مسئولیت‌پذیری در ترجمه و ارائه آن به خواننده را فدای بازی‌های زبانی و خلاقیت نمی‌کرد و به همین دلیل در کارش به نویسنده اصلی سخت متعهد بود. این نویسنده و مترجم برجسته رمان‌های شاخصی مانند «باباگوریو» از «بالزاک»، «بارون درخت‌نشین» نوشته «ایتالو کالوینو»، «مرگ قسطی» اثر «لویی فردینان سلین» و... را هم به زبان مادری خود برگردانده است.

 

آدم باید با ادبیات زندگی کند

ابزار نوشتن «کلمه» است و این را «عبدالله کوثری» با اندوختن سال‌ها تجربه در عرصه ترجمه بیش از بسیاری از مدعیان درک می‌کند. او اعتقاد دارد که تنها با بهره‌بردن از «زبان امروزی» نمی‌توان تبدیل به مترجمی قوی شد و به همین خاطر خواندن و مطالعه ادبیات کهن ایران را به‌عنوان راهکاری برای فهم زبان فارسی به خوانندگانش ارائه می‌دهد. «عبدالله کوثری» از همان اوان کودکی در محله امیریه تهران علاقه وافر و زبانزدی به ادبیات داستانی داشت و آثار «ژول ورن»، «الکساندر دوما» و... را با لذت می‌خواند؛ علاقه‌اش به ادبیات به حدی بود که دوست داشت این رشته را به‌صورت آکادمیک در دانشگاه دنبال کند، ولی دست تقدیر او را به سمت «اقتصاد» بُرد و او چند سال از عمرش را صرف دنبال کردن مسائلی کرد که تمایل چندانی به آن نداشت. کوثری پیش از آنکه تبدیل به مترجم محبوب نسل‌ها بشود، شاعر بود. او در ابتدا در قالب «غزل» شعر می‌نوشت، ولی در ادامه تغییر رویه داد و به جرگه شاعران نیمایی پیوست. کوثری نخستین تجربه خود را در سال ۱۳۵۳، نه در قالب یک ترجمه ادبی، بلکه در قالب کتابی تحت عنوان «جنگ ویتنام» روانه بازار نشر کرد. او رفته‌رفته با ورود به ادبیات داستانی، به‌خصوص ترجمه متون مهمی از نویسندگان سرشناس آمریکای لاتین به یکی از بااهمیت‌ترین مترجمان در این حوزه تبدیل شد. کوثری را برخی به‌عنوان فردی که «اریک هابسبام» تاریخ‌دان سوسیالیست انگلیسی را به ایرانیان معرفی کرد، می‌شناسند و بعضی دیگر این مترجم را به دلیل برگرداندن داستان‌های نویسندگان آمریکای لاتین نظیر «کارلوس فوئنتس»، «ماریو وارگاس یوسا» و «ماشادو آسیس» می‌شناسند. کوثری همچون مهدی سحابی اعتقاد ویژه‌ای بر حفظ اصالت اثر داشت و در ترجمه آن جوانب انصاف را به‌کلی رعایت می‌کرد.

 

مترجمی که قاتل شد

«کسانی که از حزب منحرف می‌شدند را می‌کُشت، آدم دستگاه بود و دیگران را لو می‌داد.» این حرف را نجف دریابندری در خلال گفت‌وگویی بلند که با «سیروس علی‌نژاد» در کتاب «حلوای انگشت‌پیچ» انجام داد، در مورد «سروژ استپانیان» بیان کرد. بله، سروژ استپانیان، نویسنده و مترجم مهاجر ارمنی -که علاقه‌مندان به حوزه ادبیات او را با ترجمه‌هایش از «آنتوان چخوف» می‌شناسند- عضو تشکیلات اطلاعات حزب توده بود و آدم‌های مسئله‌دار این دار و دسته را با فرمان بالادستی‌هایش سر به نیست می‌کرد. استپانیان شخصیت جالبی داشت؛ هم یک کاسب‌مسلک حرفه‌ای در زمینه تجارت بود و برای انجام فعالیت‌های سخت، بدن ورزیده‌ای داشت، چون کشتی‌کج کار می‌کرد. استپانیان از میانسالی به کار ترجمه آثار روسی پرداخت و در این زمینه به یکی از مهم‌ترین مترجمان دوره خود بدل گردید. از او به جز کار در احوال مربوط به چخوف و نوشته‌هایش، ترجمه آثاری نظیر «زندگی من» اثر «برانیسلاو نوشیج»، «گذر از رنج‌ها» نوشته «الکسی تولستوی» و... نیز به چشم می‌خورد.

 

مرگ «پایان» قصه‌اش نبود

کتاب‌خوان‌ها «جنایت و مکافات» را بیشتر با جلد سخت زردرنگ و قطع رقعی‌اش به یاد می‌آورند و بسیاری از کارشناسان حوزه ترجمه این نسخه از قصه مهیب و بزرگ داستایفسکی را به نمونه‌های دیگر ترجیح می‌دهند؛ «مهری آهی»، مترجم قهار این کتاب، وقتی تنها 66 سال داشت، چند روز پس از بمباران تهران به وسیله ارتش بعثی عراق از دنیا رفت و نتوانست کار مهم دیگرش، یعنی ترجمه رمان «ابله» را به پایان برساند. مهری آهی فرزند «مجید آهی»، دیپلمات و وزیر راه و دادگستری در زمان رضاشاه بود و زمینه تحصیل او در رشته ادبیات روسی هم به همین خاطر مهیا شد. وقتی یک سال از دوران پادشاهی محمّدرضا پهلوی می‌گذشت، مجید آهی سفیر ایران در شوروی شد و دخترش هم در این راه با او همراهی کرد و به مدت سه سال در دانشگاه لومونوسوف مسکو به تحصیل و فراگیری زبان و ادبیات روسی پرداخت. اولین ترجمه از «جنایت و مکافات» داستایفسکی هم به وسیله مهری آهی به سرانجام رسید و او چون آشنایی کم‌نظیری با ادبیات روسیه داشت، توانست با حفظ لحن و وفاداری نسبت به اصل کتاب، برگردانی درجه یک از این اثر سترگ را به خوانندگان فارسی‌زبانش ارائه دهد.

 

/ انتهای پیام /