نگاهی تحلیلی به وقایع تاریخی ایران در ابتدای دهه ۱۳۶۰ و تجارب راهبردی آن؛

زخمی سربلند بحران‌ها

زخمی سربلند بحران‌ها
شتاب اتفاقات پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به‌شدت زیاد است؛ آن‌قدر که حتی پس از ۴۷ سال، باید برای تحلیل و تجزیه آن‌ها، بازخوانی‌های اساسی انجام دهیم و جزئیات و اسناد تازه‌یاب را بررسی کنیم.

به گزارش «سدید»؛ با پیروزی انقلاب اسلامی، هر چند اتفاق‌نظر ملت بر رهبری امام خمینی(ره) قرار داشت، اما جریان‌های سیاسی متعددی که عموماً با نگاه دینی به حکومت سر سازگاری نداشتند و بعضاً به دلیل فعالیت‌های مبارزاتی عصر رژیم پهلوی، خود را صاحب حق می‌پنداشتند، این پذیرش عمومی را به اجبار و به امید ایجاد تغییرات و کسب قدرت بیشتر در مسیر دیدگاه‌های خودشان قبول کردند. همین مسئله سبب به وجود آمدن چالش‌های عمده و عمیق در ماه‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد. از یک سو جریان‌های تجزیه‌طلب و چپ برای تکه پاره کردن ایران به تکاپو افتاده و اصطلاحاً به سهم‌خواهی رو آورده‌بودند و از سوی دیگر، احزاب و گروهک‌های سیاسی و بعضاً مسلح، به امید عقب راندن جریان حاکمیت که با اتکا به رأی مردم به تمشیت امور مشغول بود، به‌تدریج ورود به فاز خرابکاری و اقدامات خصمانه و مسلحانه را برگزیدند و برخی از آن‌ها مانند سازمان منافقین پا را از این هم فراتر گذاشتند و با دشمنان قسم‌خورده مردم ایران، پیمان اتحاد و همراهی بستند. به این ترتیب، گره روی گره افتاد و شرایط هر روز بغرنج‌تر از قبل می‌شد. بحران ابتدای دهه ۶۰، یکی از آزمون‌های مهم و تجارب راهبردی تاریخ جمهوری اسلامی است که مرور آن، نه فقط ابزاری برای شناخت افتخارات، بلکه وسیله‌ای برای بهره‌مندی از آموزه‌هایی محسوب می‌شود که بابت آن هزینه‌ای سنگین پرداخت شده‌است. در این گزارش، ابتدا به بررسی شاخص‌های وقایع این برهه خاص تاریخی می‌پردازیم و در ادامه می‌کوشیم به تحلیلی مبتنی بر شواهد تاریخی دست پیدا کنیم.



شاخص نخست؛ فقدان تجربه

نفوذ گسترده در نهادهای اطلاعاتی نوپای جمهوری اسلامی وجود داشت و گاه نفوذی‌هایی مانند «مسعود کشمیری» تا دفتر نخست‌وزیری بالا می‌رفتند و بر مسند دبیری شورای عالی امنیت ملی تکیه می‌زدند. این افراد بیش از هر گروه و دسته دیگری در شکل دادن به بحران‌ها و بعدها جریان توسعه‌یافته ترور دست داشتند و بخش مهمی از مسئولان عالی‌رتبه نظام توسط همین نفوذی‌ها به شهادت رسیدند.

با تغییر حاکمیت در ایران و ساقط شدن رژیم پهلوی، روند اداره امور در مسیر تغییر بنیادین قرار گرفت. طبعاً بسیاری از مدیران ارشد و حتی میانی در سازمان‌ها و ادارات راهبردی و امنیتی، گریخته یا به‌درستی کنار گذاشته شده‌بودند و مدیران جوان نیز فاقد تجربه لازم برای اداره امور بودند. این فقدان تجربه، به‌ویژه در حوزه امنیت داخلی و خارجی، چالش‌های فراوانی ایجاد می‌کرد. نفوذ گسترده در نهادهای اطلاعاتی نوپای جمهوری اسلامی وجود داشت و گاه نفوذی‌هایی مانند «مسعود کشمیری» تا دفتر نخست‌وزیری بالا می‌رفتند و بر مسند دبیری شورای عالی امنیت ملی تکیه می‌زدند. این افراد بیش از هر گروه و دسته دیگری در شکل دادن به بحران‌ها و بعدها جریان توسعه‌یافته ترور دست داشتند و بخش مهمی از مسئولان عالی‌رتبه نظام توسط همین نفوذی‌ها به شهادت رسیدند. نبود تجارب ویژه اطلاعاتی و سازوکارهای حفاظتی، پس از مدتی به پاشنه آشیل حکومت تبدیل شد. در شرایطی که جنگ در بدترین شرایط خود جریان داشت، این چالش ضربات دشمن را در داخل و خارج تشدید می‌کرد.

سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بیش از دیگر جریان‌ها در این تحرکات نقش داشت. آن‌ها عملاً در دو مسیر به فعالیت‌های گسترده دست زده‌بودند؛ نخست ورود به فضای اختصاصی و پیرامونی ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان نخستین رئیس‌جمهور نظام جمهوری اسلامی که در واقع به عنوان «پلان الف» مورد توجه و قرار بود با عبور از ساختارهای اداری و بروکراتیک دفتر رئیس‌جمهوری، فرایند به دست گرفتن قدرت از سوی سازمان تقویت و تثبیت شود و دوم، همگرایی با دشمنان خارجی، به‌ویژه رژیم بعث عراق که بعدها معلوم شد از مدت‌ها پیش از آغاز جنگ تحمیلی درصدد هجوم به مرزهای ایران بوده‌است. این تعامل، از مدت‌ها پیش از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ وجود داشت؛ اما دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی قادر به شناسایی آن نبودند و نمی‌توانستند اهمیت همان اطلاعات مختصری را که به دستشان می‌رسید، درک کنند.



شاخص دوم؛ تحرکات دشمن

ایران در ابتدای دهه ۱۳۶۰ بیش از هر زمان دیگری گرفتار طرح و نقشه‌های دشمنان داخلی و خارجی بود. به غیر از آمریکایی‌ها که تا پیش از تسخیر لانه جاسوسی سعی داشتند از طریق جریان‌های درون‌حاکمیتی مانند «نهضت آزادی» به بدنه دستگاه نفوذ و جایگاه اقتصادی و اطلاعاتی خود را در ایران تثبیت کنند، جریان‌های تجزیه‌طلب چپ‌گرا و غیر آن‌ها هم وارد میدان شدند. گروهک‌ها نیز که به دنبال سقوط رژیم پهلوی مسلح شده‌بودند، با اتکا به سلاح و تکیه بر مشت آهنین، به دنبال ایجاد موقعیت برای خودشان در بدنه حاکمیت و احیاناً ساقط کردن اصل نظام و جایگزین کردن آن با الگوی مورد نظر خودشان بودند. این فرایند به معنای قدرت فوق‌العاده جریان‌های فوق نبود، بلکه میدان برای چنین تکاپوهایی گسترش داشت و آن‌ها می‌توانستند باتوجه به نیاز و طرح‌های خود، برای گزینش شیوه‌های برخورد، دست باز و قدرتمندی داشته‌باشند؛ در واقع کسی جلودار چنین تحرکاتی نبود. بدتر از آن، چنان‌که در بررسی شاخص قبلی اشاره کردیم، فعالیت گروهک‌هایی مانند سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به عنوان بخشی از جریان در ظاهر وابسته به بدنه نظام بود. آن‌ها که حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را قبول نداشتند، با نفوذ در بدنه اجرایی کشور به دنبال استحاله و درنهایت براندازی بودند. موضوعی که با رویکرد ابوالحسن بنی‌صدر وارد مرحله خطرناکی شد و دردسرهای بسیاری را به وجود آورد.

در کنار تحرکات داخلی، هجوم خارجی نیز چالشی جدی و پرتنش بود. پیش از هجوم ارتش بعث عراق، آمریکایی‌ها با هجوم به صحرای طبس و به بهانه رها کردن گروگان‌ها، نخستین تجاوز خارجی را رقم زده‌بودند، اقدامی که با طوفان شن و خارج از تدابیر حاکمیت وقت، با شکست روبه‌رو شد. در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ارتش بعثی عراق دست به یک حمله سراسری زد و بخش‌های گسترده‌ای از اراضی غربی کشور را به اشغال خود درآورد. این اقدام، مصیبتی سنگین و مضاعف را بر مردم و حاکمیت وارد کرد؛ مصیبتی که دست‌کم طی هشت سال پس از آن، اثرات مستقیم آن دامن مردم ایران را گرفت و هزاران نفر از بهترین جوانان این مرز و بوم، برای ایستادن در برابر اشغالگری و پاسداری از مرزهای سرزمینی و عقیدتی، جان خود را از دست دادند و به شهادت رسیدند.



عبور از بحران

تردیدی نیست که هر کدام از این دو شاخص اوایل دهه ۱۳۶۰، قادر به ایجاد گسست جدی در حاکمیت و درنهایت رقم زدن فروپاشی گسترده آن است؛ با این حال، آنچه اتفاق افتاد، خلاف این تحلیل بود و شگفتی بسیاری از تحلیلگران را برانگیخت. ریشه‌های توانایی جمهوری اسلامی ایران در عبور از بحران‌های بزرگ این دوره چه بود؟ آیا تمام آنچه رقم خورد، ریشه در شانس و اقبال حاکمیت جدید داشت یا فاکتورهایی در این گیرودار وجود داشتند که جمهوری اسلامی را صاحب «دست برتر» می‌کردند؟
 واقعیت آن است که باوجود برجسته بودن عوارض این دو شاخص، جمهوری اسلامی ایران نیز صاحب شاخص‌های ویژه خود بود؛ شاخص‌هایی که قدرت تاب‌آوری آن را به نحو مؤثری افزایش می‌داد و با تکیه بر آن‌ها می‌توانست شرایط بحرانی را به سلامت از سر بگذراند. این شاخص‌ها را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد.

الف: مردمی بودن: تکیه به مردم و پشتیبانی آن‌ها و نیز توانایی ویژه‌ای که آحاد جامعه در مهار بحران‌ها داشتند، یکی از مهم‌ترین تقویت‌کننده‌های دست برتر جمهوری اسلامی برای عبور از بحران‌های عدیده ابتدای دهه ۱۳۶۰ بود. بخش عمده‌ای از نهاد اطلاعاتی و امنیتی با اتکا و اعتماد به اطلاعات مردمی تقویت شد. مردم در بخش کنترل شرایط جنگ، نقشی راهبردی و بی‌بدیل داشتند. از سوی دیگر، تحمل شرایط به وجود آمده که ناشی از فراز و فرودهای بخش‌های مختلف حاکمیت، به‌ویژه در حوزه اقتصاد بود، بدون حضور و همکاری مردم امکان نداشت. بی‌تردید باید بخش مهمی از «دست برتر» جمهوری اسلامی ایران را در این برهه تاریخی، ناشی از این حضور گسترده و کم‌نظیر بدانیم. ایرانیان هیچ‌گاه در طول تاریخ طولانی فرهنگ و جغرافیای خود، چنین پایمردی و همکاری فداکارانه را برای حفظ یک حکومت از خود نشان نداده‌بودند. مرور اوراق تاریخ نشان می‌دهد گاه در شرایط بحرانی و زمانی که تقریباً هیچ امیدی به توفیق دولتمردان برای حفظ قدرت و جایگاه جمهوری اسلامی وجود نداشت، این حضور مردم بود که به عنوان «باطل‌السحر»  مکر دشمن عمل می‌کرد و می‌توانست در مواقع بحرانی، هر مشکلی را از سر راه بردارد. در واقع آنچه به عنوان خلأ قدرت در موارد مشابه تاریخی وجود داشت، در این برهه با حضور مردم پر می‌شد و این رویکرد، وضعیتی پایدار به وجود می‌آورد.

وفاداری مردم به انقلاب و جمهوری اسلامی، دلیل راهبردی چنین پشتیبانی تمام‌عیاری بود. نکته دیگری که می‌توانست در بخش مردمی بودن به کار حل بحران‌ها بیاید، شیوه برخورد مردم با این مقوله در قالب فرهنگ عمومی بود. ایرانیان به‌طور سنتی توانایی فوق‌العاده‌ای برای کنترل بحران‌ها از طریق اتحاد و یکپارچگی دارند و این شاخص در شخصیت فرهنگی آن‌ها به مثابه یک قدرت کارآمد برای تقویت «دست برتر» عمل می‌کند؛ موضوعی که مصادیق تاریخی متعددی دارد.

ب: رهبری کارآمد: امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر همه ویژگی‌های شخصیتی و علمی که او را نسبت به دیگر رهبران و حکمرانان تاریخ ایران ممتاز می‌کرد، دارای یک ویژگی بسیار خاص و مثال‌زدنی بود؛ او مردم را در حد عالی می‌شناخت و شیوه گفت‌وگو با آن‌ها را به‌خوبی می‌دانست. همین مسئله در بسیج عمومی جامعه و واگذار کردن صحیح و مؤثر امور به مردم نقشی مهم و اساسی داشت. از سوی دیگر، امام خمینی(ره) به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران، تأکیدی ویژه به موضوع خودکفایی داشت. وقتی قرار باشد بارعمده اداره کشور و رودررویی با دشمنان را مردم به دوش بکشند، باید ساختارهای هدفمند در راستای ایجاد خودکفایی و استفاده از استعدادهای خدادادی آنان، به مثابه نعمتی بزرگ تقویت و به کار گرفته شود. این نگاه در شکل دادن به مسیری که باید در آینده و دهه‌های بعد طی می‌شد هم مؤثر بود و این تأثیر در روزگار ما بیش از هر زمان دیگری به چشم می‌آید.



تکمله

ما شیوه‌نامه عبور از بحران‌ها را نه با مطالعات آکادمیک و تحلیل‌های فنی، بلکه در عرصه عمل و تجربه آموخته‌ایم. این آگاهی تاریخی یکی از گنجینه‌های مهم در قوام بخشیدن به جامعه ایرانی است. با این حال، شناخت این توانمندی، جز با بازخوانی تاریخ تجربه‌های ذی‌قیمت، ممکن نخواهد بود؛ تجربه‌هایی که به قیمت خون شهدا و جانفشانی جوانان این مرز و بوم بدست آمده‌است و بسان امانتی گرانقدر باید به نسل آینده منتقل شود.


/ انتهای پیام /

منبع: روزنامه قدس