بررسی تاریخی تمدن اسلامی در ایران به قلم ریچارد نلسون فرای/ بخش اول؛

نقش ایران در تمدن اسلامی‌

نقش ایران در تمدن اسلامی‌
علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد، مگر پس از عصری که دانشمندان و مؤلفان متمیّز شدند. بالنتیجه این علوم به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فروگذاشتند و از‏‌‏‌‏ممارست در آنها منصرف شدند و به جز ایرانیان عربی‌‏دان، کسی آنها را نمی‌‏دانست؛ مانند همه صنایع، و این دانش ها همچنان در شهر متداول بود تا روزی که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراءالنهر مستقر بود؛ ولی همین که شهرهای مزبور رو به ویرانی رفت و تمدن و عمران از آن سرزمین دور شد، دانش هم به کلی از کشور ایران رخت بربست!

به گزارش «سدید»؛ نوشتار زیر از ریچارد فرای است،  ایران شناس نامدار آمریکایی که عقیده داشت: ایران سروی است که در برابر طوفان رخدادهای روزگار، خم می‌شود، ولی نمی‌شکند. ققنوسی است که همواره پس از تاخت و تازها و ویرانگری‌های گسترده، از خاکستر خویش برخاسته و به زندگی فرهنگی خود ادامه داده است.‌

ابن خلدون می‌‏گوید: «واقعیتی برجسته است که بیشتر دانشمندان اسلامی  چه در علوم دینی و چه علوم عقلی،  جز چند تن، همه غیر عرب بودند؛ چنان که صاحب صناعت نحو سیبویه و پس از او فارسی و به دنبال آنان زجاج بود. همه آنان  ایرانی به‌‏‌‏شمار می‌‏رفتند، لیکن تربیت شان در محیط زبان عربی بود و آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی درآوردند که آیندگان از آن بهره‌‏مند شوند.

همچنین بیشتر دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند، ایرانی بودند یا از لحاظ زبان و مهد تربیت ایرانی به شمار می‌‏رفتند؛ زیرا این فنون در عراق و نواحی نزدیک آن توسعه یافته بود.

و همه عالمان اصول فقه و کلیه علمای کلام و همچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و به جز ایرانیان، کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این‌‏رو مصداق گفتار پیامبر(ص) پدید آمد که فرمود: «اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد، قومی از مردم پارس بدان نایل می‌‏آیند و آن را به دست می‌‏آورند...

اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد، مگر پس از عصری که دانشمندان و مؤلفان متمیّز شدند... بالنتیجه این علوم به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فروگذاشتند و از‏‌‏‌‏ممارست در آنها منصرف شدند و به جز ایرانیان عربی‌‏دان، کسی آنها را نمی‌‏دانست؛ مانند همه صنایع، و این دانش ها همچنان در شهر متداول بود تا روزی که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراءالنهر مستقر بود؛ ولی همین که شهرهای مزبور رو به ویرانی رفت و تمدن و عمران از آن سرزمین دور شد، دانش هم به کلی از کشور ایران رخت بربست!»

نظریات ابن خلدون مورد تردید نیست؛ اما میزان نفوذ ایرانیان در اسلام و عرب و زبان عربی مستلزم ارزیابی است. این نفوذ را می‌‏توان از نظرهای زیر بررسی کرد: 

 

دیوان و حکومت‌

کلاً وام مسلمانان به ایران از نظر حکومت و سازمان دیوان، شگرف است، به ویژه در سازمان حکومتی دربار عباسیان، تازیان نه تنها بر بعضی استان های امپراتوری بیزانس پیروز گشتند، بلکه بر سراسر شاهنشاهی ساسانی نیز. تنها در ایران توانستند گرده‌‏ای از سازمان حکومتی بزرگ بیابند و قطع نظر از اینکه خلفای عباسی تا چه حد خود را دنباله‌‏رو خلفای راشدین جلوه می‌‏دادند، دستگاه خلافت جدید امپراتوری شده بود با نیازها و مظاهر آن، و تازیان بی‌‏گمان دستگاه دیوان ساسانی را با بعضی تعدیلات به‌‏طور کامل تقلید کردند؛ ولی اساساً آن‌‏را ادامه دادند.

از آغاز پیروزی های اسلام، دو دیوان یا دستگاه اداری یکی در کوفه و دیگری در بصره وجود داشت: یکی برای امور «عربی» و دیگری برای امور «پهلوی»  (فارسی میانه)جهت آنچه با ایران وابستگی داشت. می‌‏دانیم که در  ۷۸ق / ۶۹۷م عربی در عراق جای زبان پهلوی را گرفت و این کار به‌‏‌‏‌‏آهستگی درپارة شرقی قلمرو خلافت پیش رفت؛ چنان که در پایان خلافت اموی، عربی در سراسر قلمرو اسلام جای پهلوی را گرفته بود. می‌‏دانیم که دبیران نخست ایرانی بودند. جهشیاری گوید که:«بیشتر دبیران در خراسان از مُغان بودند و دفترها فارسی بود.»

همچنین می‌‏دانیم که ایرانیان عربی فراگرفتند و همچنان به کار خود ادامه دادند و اکثریت را نگاه داشتند. تازیانی که فارسی فراگرفتند، چندان نام‌‏آور نشدند. گو اینکه آنان در پایگاه‌‏های بلند بسیار بودند. با توسعه‌‏ای که از امپراتوری فردی اموی به امپراتوری دیوانی عباسی روی نمود، همة مردم به دستگاه دیوانی روی آوردند. آشکار است که ایرانیان نه تنها دستگاه دیوانی (کُتّاب) را در دست گرفتند، بلکه به همه شعب حکومتی راه جستند. بارهای بسیار در منابع به این سخن برمی‌‏خوریم که ایرانیان به توانایی اداره مُلک بلندآوازه بودند. گذشته از اینها، امپراتوری ساسانی سرمشقی برای گرداندن کارها به نحو مطلوب و شایسته بود.

با آنکه ابوسلمه صرّاف کوفه که به عباسیان نخستین از نظر مالی یاری داد، اولین کسی بود که لقب «وزیر» یافت، ولی هنوز پایگاهی بدین‌‏نام برپا نشده بود. این عنوان همچون یک پایگاه رسمی در زمان مأمون پدیدار شد، ولی تا قرن چهارم هجری واقعاً مقامی بود در خدمت شخص خلیفه. در زمان خلافت القاهر زمانی‌‏که پس از یک کشمکش با کلامیان به‌‏‌‏‌‏ویژه معتزله، دبیران پیروزی یافتند، این موضوع بالا گرفت. این بدان معنی بود که دستگاه دیوانی حکومت بر دستگاه قضایی که نماینده آن کلامیان یا قضات بودند، برتری یافته بود.

وزیران البته برای برجای ماندن ناچار بودند استعداد و نیروی شگرفی در مسائل مالی و اداری نمودار سازند. چون دبیران یا کُتّاب دارای یک اتحادیه یا سازمان صنفی قوی بودند، لزوماً «وزیر اعظم» نیز تقریباً همیشه از میان ایشان برگزیده می‌‏شد؛ یعنی اولادالکتّاب (یا فرزندان دبیران) همواره صاحب شغل پدر می‌‏شدند و حتی وزیران گاهی دودمانی از اولادالوزرا تشکیل می‌‏دادند. ضرورتی ندارد که از وزیرانی چون برمکیانِ بلخی و بنوالجراح خراسانی و ابن‌‏الزّیات گیلانی و ابن‌‏یزدادمروی یا فضل بن سهل که پیش از گرویدن به اسلام زرتشتی بود، بحث کنیم. درست است که این مردان گاهی شیوه‌‏های کهن ساسانی را در حکومت اعمال می‌‏کردند، مانند فضل بن سهل که گفته‌‏اند تشریفات ساسانی را در دربار خلافت به هنگامی که مأمون در مرو بود، روان ساخت، اما این تشریفات تنها نشانه امور دیوانی است که در وهله اول در سازمان ترکیبی عرب و ایرانی راه می‌‏جست و چنین رویدادی هم چندان غیرمنتظر نمی‌‏نماید. تا سده چهارم هجری کُتّاب بر دیگر طبقات دربار خلافت برتری داشتند؛ ولی بعدها نفوذشان ناپدید شد و تحت‌‏الشعاع نفوذ دیگر طبقات قرار گرفت.

از بعضی عنوان ها و لقبها، می‌‏توان بر نفوذ ایران در امور دیوانی و حکومتی  پی برد؛ مثلاً «جهبَذ» یا کارشناس امور پولی که مقامی بود میان پردازندة مالیات و عامل یا گردآورندة مالیات در دیوان و استان ها پایگاهی مهم به شمار می‌‏رفت. اینکه چگونه این واژه که گویا از ریشه ایرانی (گاهبَد) باشد، به عربی راه یافت، در صورتی که در اشتقاق و وجه تسمیه آن تردید است، امری مجهول است. واژه‌‏های دیگر ایرانی که به دستگاه حکومتی عباسیان راه یافت، بسیار است؛ فی‌‏المثل متوکل «دیوان الجُند و الشّاکریه» را به جای «جُند» تنها پایه نهاد که همه اجزای آن نام ایرانی هستند؛«دیوان» از ریشه ایرانی کهن pana-dipi  و «جند» از فارسی میانة «گُند» (gund) که با gwnd پارتی تأیید می‌‏شود و شاید به اصل شرق نزدیک باستانیِ «شاکریه»  (hakiriyya) از فارسی میانه به معنی «بنده و خدمتگزار» برگردد.

نفوذ ایران تنها در مناصب یا تشریفات حکومتی و دیوان نمودار نشد، بلکه نظریاتی مربوط به حکومت و دیوان جلوه‌‏گر گشت که بر پایه آنها جزئیات امور اجرا می‌‏شدند. هرگاه کسی آثار اولیه‌‏ای که در زمینه سیاست و حکومت به عربی نگاشته شده است بخواند، از تکیه‌‏ای که بر سرمشق‌‏های ساسانی شده، دچار شگفتی می‌‏شود. ابن قُتَیبه (در حدود ۲۱۳ ـ ۲۷۵ق / ۸۲۸ ـ ۸۸۹م) در «عیون الاخبار» درباره پادشاهی همواره از زمان ساسانیان روایت می‌‏کند. همه جا گفتار فارسیِ«دین و دولت قرین یکدیگرند»، تعبیر و بیان شده است. حتی در سرزمین دوردست اسپانیا ابن عبدربه (متوفای ۳۲۹ق/ ۹۴۰م) مؤلف دایرۀالمعارف ادبی«عِقدُالفَرید»، نخستین مجلد آن را که به شیوه ملک‌‏رانی اختصاص داده شده، تقریباً همانند«سیَرالملوک»‌‏ها ساخته است.

انگیزه پرداختن به نظریات حکومت و نوشتن درباره آن با ترجمه‌‏های عبدالحمید (م۱۳۲ق/۷۵۰م) و به ویژه ابن مُقفّع (م ۱۳۹ق/ ۷۵۷م) که نامش پیش از گرایش به‌‏‌‏‌‏اسلام روزبه بود، آغاز شد. درباره ابن مقفع که پایه‌‏گذار نثر عربی است، از آن رو که سبک او در دیگران تأثیر بسیار داشت، مطالب فراوانی نوشته شده است. اندرزهای شاهان ایران به‌‏‌‏‌‏پسران یا کسانشان و اندیشه‌‏های مربوط به حکومت و طبقات جامعه و اموری از این‌‏گونه، نه تنها به فارسی، بلکه به عربی هم بسیار در دسترس است.

از این اندرزها (یا سیرالملوک‌‏ها) در قلمرو ساسانی بسیار فراوان نوشته شده است. ترجمه عربی اندرزنامه‌‏های ساسانی که در دست است، رنگ اسلامی یافته و اشارات زرتشتی را حذف کرده‌‏اند؛ اما ستایش از سازمان طبقاتی ایران ساسانی دست نخورده باقی ماند. رفتار و ادب درباری و بزرگان ساسانی نیز برای ترجمه به عربی موضوعات جالب توجهی می‌‏نمودند. این مطالب در کتاب‌های«آیینِ» پارسیان کهن آمده است. مترجمان این‌‏گونه مطالب را نهانی در دسترس مردم نمی‌‏گذاشتند، بلکه به یک خواستة جامعه اسلامی پاسخ می‌‏گفتند. آرمان های طبقه دهقان نه تنها از زمان ساسانی به دوران اسلامی منتقل شد، بلکه به اشراف عرب نیز سرایت کرد. چون سیرالملوک‌‏های عربی و بعدها فارسی پدیدار شدند، می‌‏توان گمان برد که گفتارها و ضرب‌‏المثل‌‏های ایرانی در باب چگونگی حکمرانی در سراسر اسلام منتشر گشته باشد. کسی به نام ابن ظفار  از مردم سیسیل  کتابی از دانستنی‌‏های کهن ایرانی به عربی پرداخت و ابن‌‏ابی‌‏زندقه اندلسی نیز کتابی از اندرزهای شاهان نگاشت. عنوان کتاب‌های مربوط به امور دیوانی و حکومتی ساسانی که از پهلوی به‌‏‌‏‌‏عربی ترجمه شده، در فهرست ابن‌‏الندیم مندرج است.

اگر به گسترش دستگاه دیوانی خلافت بنگریم، آشکار می‌‏شود که تشریفات و شیوه‌‏های ساسانی در زمان اسلام ادامه یافت و عباسیان تنها کاری که کردند، حکومت اموی را پهناورتر و گسترده‌‏تر کردند. داشتن یک دستگاه مُهرداری (دیوان‌‏الخاتم) را زیادبن ابیه در زمان معاویه باب کرد که تقلیدی از دستگاه دیوانی ساسانی بود. دستگاه دیوانی عباسی به‌‏‌‏‌‏‌‏زودی بسیار گسترده‌‏تر از پیشینیان خویش گشت و بررسی فراز و نشیب‌‏هایی که در اهمیت یافتن شاخه‌‏های مختلف دیوانی حاصل شده، امری دشوار است. به یقین می‌‏توان گفت که ایرانیان در دستگاه دیوانی عباسیان و آفرینش فرهنگ جهانی اسلامی تأثیری به‌‏سزا داشتند و کاری ماندگار کردند.

 

دین و فلسفه‌

«به راستی که آدمی تنها با دین بلند می‌‏شود؛ پس پرهیزگاری را به اتکای نسب ترک مگو. اسلام، سلمان فارسی را برکشید و شرک ابولهب قریشی را خوار گردانید!»  این نقل قول از شاعر گمنامی است که به عربی سروده است. ایرانیان در سازمان دادن به دستگاه روحانی اسلامی بسیار کوشیدند؛ ولی درپی آن نبودند تا اسلام را در قالب تنگ ملی یا نژادی بریزند. آیین زرتشت خاص ایران بود؛ اما اسلام به دیده ایرانیان دینی جهانی می‌‏نمود.

پیش از به نظم آوردن اصول اعتقادات سنت و جماعت در اسلام توسط ابوالحسن اشعری (م۳۲۴ق) و امام محمد غزالی (م۵۰۵)، همواره بین گروه های گوناگون جدلی در اثبات برتری نظریات خویش بر دیگران برقرار بود. در شرق ایران مذهب اهل سنت (به ویژه طریقه حنفی و شافعی) برتری یافت. در طبرستان، ری، قم و مراکز دیگر، شیعیان نیرومند و فعال بودند، گو اینکه سنیان اکثریت داشتند. مَقدِسی  جغرافیانگار گفته است که در مشرق ایران علما کلاً بسیار محترم بودند و سابقه‌‏ای ممتد در مطالعات داشتند؛ ولی در مغرب دبیران احترام داشتند. شهرهایی مانند بخارا و نیشابور مراکز عمده دانش اسلامی شد و دو تن از بزرگِ محدثان، محمدبن اسماعیل بخاری (متوفای در حدود  ۲۵۷ق/۸۷۰م) که مردی شافعی و صاحب کتاب معروف«صحیح» است و دیگری مسلم‌ بن الحجّاج القشیری (متوفای در ۲۶۲ق/ ۸۷۵م) به ترتیب از بخارا و نیشابور  برخاستند.

لشکری که عباسیان را به قدرت رساند و به مأمون توانایی شکست برادرش امین را داد، خراسانی بود. از این روی عباسیان پیوند خاصی با شرق ایران داشتند و اهالی‌‏شان را گرامی می‌‏داشتند. جالب‌‏توجه اینکه گویا شیوه محاوره عربی دانشمندان مشرق با عربیِ قرآنی همانند بود و دانشمندان متبحر خراسانی در فراگرفتن عربی درست زحمت می‌‏کشیدند. از آنجا که بازرگانی و صنعت در شرق رونق داشت، این سرزمین توانایی پرداختن هزینه طبقه دانشمند را داشت تا همچنان به کار خویش مشغول باشند. در غرب ایران عوامل بالا چندان مصداقی نمی‌‏یافت؛ زیرا معدودی عرب در آنجا جایگزین گشته بودند. آیین زرتشتی در آنجا بسیار استوارتر از شرق بود و تغییراتی که در شرق روی نموده بود، در آنجا پیش نیامده بود.

اگر کسی به جستجو بپردازد، می‌‏تواند بعضی عناصر ایران کهن را که در اندیشه‌‏های اسلامی بازمانده است، بیابد. این مطلب سوای تأثیرات احتمالی مستقیم در آداب و اعتقادات رایج است، مانند تلاوت قرآن پس از مرگ یکی از اعضای خاندان که با آداب زرتشتی مشابه است، یا اهمیت عدد ۳۳ در هر دو دین، یا پنج‌‏ بار نماز در روز. اگر کسی بخواهد تأثیرات احتمالی آیین زرتشت یا حتی افکار ایرانی را به حدس و گمان تعیین کند، شاید صفت ممتازی که بدان می‌‏رسد، «ثنویت» باشد. ثنویتِ آیین‌‏زرتشت اساساً اخلاقی است، نه مانند ثنویتِ افلاطونیان و صوفیان که جنبه روحانی در برابر مادی دارد. ثنویت زرتشتی ماده را با بدی همانند نمی‌‏گیرد و آن را در برابر روح قرار نمی‌‏دهد، بلکه می‌‏گوید تنها در ماده است که پیکار به سود نیکی در برابر بدی می‌‏تواند جریان یابد و به پیروزی برسد.

از لحاظی در آیین‌‏زرتشت ماده، عالی ترین مظهر روح است که بدین‌‏گونه در جهان فعالیت می‌‏کند. گویند زرتشت تنها دیوان یا دیوان تجسم یافته را نابود ساخت و بدین‌‏ترتیب از خطر ایشان کاست. شاید ثنویت زرتشتی را بتوان کیهانی یا افلاکی و اخلاقی تلقی کرد؛ زیرا زمین یا ماده در پیکار با بدی پایگاهی مهم دارند. این مطلب در تصویر جبر و تفویض در آیین زرتشتی نیز نافذ است؛ زیرا سرنوشت یا سرنوشت پیشین در جهان مادی مصداق می‌‏یابد و در قلمرو روان همه آزادی است. سرنوشت در این جهان همانند جنبة مرعی موجود روحی آسمانی است. در جهان مینوی و روحانی این موجود اخیر آزاد است؛ اما روحی که آزاد است، نمی‌‏تواند فعالیت کند جز از طریق تجسم در این دنیا در پیکار با بدی و در این جهان هم سرنوشت بر همه چیره است. یک مشکل در فهم اندیشه‌‏های زرتشتی آن است که غالباً به صورت اساطیر یا زبان اساطیری و مظاهر شخصیت یافته، همچون روان و فرشته، بیان می‌‏شود. اندیشه‌‏های مربوط به فرشتگان در آیین زرتشتی بسیار مهم است، حتی زمان به صورت فرشته جلوه‌‏گر شده است.

 

/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

منبع: روزنامه اطلاعات