بررسی نسبت صداوسیما و شبکه نمایش خانگی در گفت‌وگو با عبدالکریم خیامی؛

پلتفرم‌ها فقط رسانه نیستند، نشانه یک ساخت اجتماعی جدیدند

پلتفرم‌ها فقط رسانه نیستند، نشانه یک ساخت اجتماعی جدیدند
آنچه اکنون میان صداوسیما و برخی سکو‌های خاص در حوزه نمایش خانگی رخ می‌­دهد، بخشی از فرایند تولد زیست‌­بوم جدید رسانه‌­ای است که فناوری­‌های ارتباطی به وجود می‌­آورند و ساخت نوینی از ارتباطات قدرت را هم‌زمان در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد رقم می‌زنند. به‌عبارت‌دیگر، آن‌ها را می‌­توان نشانه­‌های حرکت به سمت یک جامعه شبکه­‌ای - پلتفرمی به شکل ناقص و کاریکاتوری­اش دانست.

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ نزدیک به ۱۵ سال از عمر شبکه نمایش خانگی می‌گذرد و این حوزه تا به امروز که به شکل پلتفرم‌های نام‌آشنایی درآمده، فراز و نشیب‌های زیادی داشته است؛ چه به لحاظ شکل و ساختار که از cd و dvd و فروش در بقالی‌ها کارش را شروع کرد تا امروز که «فیلیمو» و «نماوا» و «فیلم‌نت» و باقی رفقا در حال اشتراک گرفتن از مخاطبان خود هستند و چه به لحاظ تولید محتوا و نظارت بر این محتوا که قسمت دوم آن ابتدا برعهده ارشاد بود و بعد پای صداوسیما و مرکزی به نام «ساترا» به وسط کشیده شد و دعوایی بر سر نظارت‌های پیشینی و پسینی که هنوز هم ادامه دارد. با همه این تفاسیر، امروز شبکه نمایش خانگی به مرحله‌ای از بلوغ رسیده که لااقل در بخش تولید سریال و برنامه‌های سرگرمی توانسته از صداوسیمایی که سبقه‌ای به عمر نیم‌قرن بعد از انقلاب دارد و با ۵۰ هزار پرسنلی که برایش کار می‌کنند، موفق‌تر عمل کند و این موفقیت را هم می‌توان در تنوع ژانر و خلاقیت دنبال کرد و هم در کیفیت سریال‌ها. سؤال اصلی پرونده‌ای که پیش رو داریم، این است که چرا شبکه نمایش خانگی توانسته این موفقیت را به دست آورد و صداوسیما نتوانسته موفق باشد؟! در همین رابطه به سراغ دکتر عبدالکریم خیامی - استاد رشته فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) و عضو شورا‌های مختلف مدیریتی در صداوسیما - رفتیم و با‌ ایشان به گفت‌و‌گو نشستیم. در ادامه مشروح نظرات‌ ایشان، تقدیم نگاه شما می‌شود. 

پیشتازی صداوسیما در ورزش و بحران! 

شبکه نمایش خانگی هم نیاز به تفسیر بیشتری دارد؛ مثلاً چیز‌هایی که در ایران به آن‌ها می‌گویند «تلویزیون اینترنتی» (IPTV) آن‌ها هنوز توفیق خاصی نداشته‌اند و اصلاً احساس رقابتی هم با صداوسیما ندارند.

برای شروع گفت‌و‌گو، تحلیل اولیه خودتان را از این سؤال و پیش‌فرض اصلی پرونده ما بفرمایید که چرا شبکه نمایش خانگی توانسته این موفقیت را به دست آورد و صداوسیما نتوانسته موفق باشد؟! 

خیامی: اولاً در این سؤال و پیش‌فرض شما که چرا شبکه نمایش خانگی موفق بوده و صداوسیما این توفیق و موفقیت را ندارد، باید یک تأملی داشته باشیم؛ چون با این پیش‌فرض، قطعاً به نتایج مطلوبی نخواهید رسید و لازم است قدری از این اطلاق در قضاوت فاصله بگیریم. شبکه نمایش خانگی در عرصه‌هایی توفیق داشته و در بخش‌هایی هم موفق نبوده است. صداوسیما نیز همین وضعیت را دارد. به‌عنوان‌مثال، در عرصه مجموعه‌ها و سریال‌های نمایشی، شبکه‌های تلویزیونی دچار افت مخاطب شده‌اند و این همان‌ایستگاهی است که شبکه نمایش خانگی در آن جلو آمده است و میزان مخاطبش، روند روبه‌رشدی داشته است که البته در این زمینه هم مقداری بزرگ‌نمایی می‌شود.

البته در بعضی از حوزه‌ها هم ممکن است این‌طور نباشد؛ مثلاً در حوزه ورزش در مجموع و تا به امروز، کماکان برنامه‌های صداوسیما بیشتر موردتوجه هستند؛ پس این واژه توفیق داشتن و نداشتن را باید از حالت مطلق خارج کنیم و به‌صورت نسبی به آن نگاه کنیم. یا مثلاً در مواقع بحرانی (چه بحران‌های طبیعی مانند سیل و زلزله یا حتی آشوب‌های خیابانی) صداوسیما به طور صددرصد جلوتر است و البته این موضوع جهانی است و خیلی طبیعی است که رسانه‌های حاکمیتی، دسترسی‌هایی به آدم‌ها، جایگاه‌ها و اطلاعات دارند که سایر رسانه‌ها ندارند.

از طرفی هم بنا به نظریه‌های مختلف ارتباطات در مواقع بحران، مردم به رسانه‌های رسمی‌تر، بیشتر مراجعه می‌کنند؛ چه در حادثه‌های طبیعی مانند سیل و زلزله و کرونا و چه در برخی رویداد‌های سیاسی خاص، افراد دوست دارند که به یک منبع متصل و معتبری رجوع کنند، هرچند که از سایر منابع هم استفاده کنند؛ ولی در برخی از حوزه‌ها و در برخی از بازه‌های زمانی، مراجعه‌شان به صداوسیما بیشتر است. 

شبکه نمایش خانگی هم نیاز به تفسیر بیشتری دارد؛ مثلاً چیز‌هایی که در ایران به آن‌ها می‌گویند «تلویزیون اینترنتی» (IPTV) آن‌ها هنوز توفیق خاصی نداشته‌اند و اصلاً احساس رقابتی هم با صداوسیما ندارند و البته ممکن است کسی این تلویزیون‌های اینترنتی را هم جزء شبکه نمایش خانگی لحاظ کند؛ مانند لنز و آیو و... یک بخش دیگری وجود دارد که به آن‌ها سکو‌های ویدئو‌های درخواستی (VOD) می‌گوییم که این گروه احتمالاً مدنظر شماست. پس من مقداری سؤال شما را واکاوی کردم و در میان آنچه که به‌عنوان نمایش خانگی عنوان فرمودید، ظاهراً بخش سکو‌های ویدئو‌های درخواستی (VOD) موردنظر و سؤال شماست و از میان حدود ۵۰۰ سکویی که مجوز گرفته‌اند، شما با ۳ تا ۵ سکوی نمایشی احتمالاً کار داشته باشید و مورد موفقیت آن‌ها نیز همان سریال‌های نمایشی، برنامه‌های سرگرمی و معدودی برنامه‌های گفت‌و‌گو محور مدنظر شما است، نه در همه زمینه‌ها! وقتی سؤال را این‌گونه باز می‌کنیم، سرنخ پاسخ‌ها هم بهتر مشخص می‌شود.

بخشی از این موفقیت، جهانی است. در حال حاضر در ایران ۳ تا ۴ سکوی نمایشی حدود ۷۰ یا ۸۰ درصد بازار را برای خود دارند. همین موضوع به طور مشابه در کشور انگلستان و آمریکا وجود دارد. مانند منازعه‌ای که حاکمیت‌ها بر سر «نتفلیکس» دارند که چرا این پلتفرم هم در حال رشد است و هم چهارچوب‌های آن‌ها را رعایت نمی‌کند! 

در همین آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، وقتی ایلان ماسک کنار ترامپ قرار گرفت، عملاً یک وزنه برای پیروزی ترامپ بود. بخشی از قدرت ایلان ماسک هم از منظر پلتفرمی و سکو‌های ارائه خدمات فناورانه نوین به دست آمده است.

اساساً از منظر تحلیل جهانی، پلتفرم‌ها در مقابل حاکمیت‌ها و حکومت‌ها، اصطلاحاً یک خودی نشان داده‌اند؛ به‌طوری که در برخی از نظریه‌ها و نزد برخی از نظریه‌پردازان، کلماتی شنیده می‌شود مثل «جامعه پلتفرمی» و معمولاً ابتدا یک فرایندی در واقعیت بیرونی رخ می‌دهد که نظریه‌پردازان و اساتید حوزه ارتباطات و رسانه‌ها یک مقوله یا مفهوم را به اسم جامعه پلتفرمی نام‌گذاری می‌کنند و گویی این پلتفرم‌ها یا سکو‌ها آرام‌آرام در حکمرانی شریک شده‌اند و اینکه حکومت‌ها گویی یک گام بالاتر می‌ایستند و به تعبیر برخی عقب‌تر می‌ایستند (عقب‌تر‌ایستادن الزاماً به معنای عقب‌نشینی نیست) و از موضع تصدی‌گری، مدیریت و مالکیت یا در موضع تنظیم‌گری خود را تعریف می‌کنند، یک روند یک روند عمومی در جهان است. به‌عنوان‌مثال، یکی از همین پلتفرم‌ها قرار بود یک جشنواره فیلمی در ترکیه برگزار کند و یکی از فیلم‌ها که ظاهراً قرار بود اولین اکران خود را در این جشنواره داشته باشد با موضوع و مضمون همجنس‌گرایی بوده که ترکیه و مسئولان محلی آن شهر، اجازه پخش به این فیلم را نمی‌دهند و آن پلتفرم کل جشنواره را در ترکیه لغو می‌کند! 

اگر شما از کشور ترکیه به انگلستان بروید - که ظاهراً بزرگ‌ترین و منسجم‌ترین تنظیم‌گری همگرا را دارد - آنجا نیز همین منازعه وجود دارد. اگر به آمریکا بروید - که کشوری دارای ساخت اجتماعی و نظام سیاسی بسیار متفاوتی است - آنجا نیز همین منازعه با «تیک‌تاک» و «متا» کاملاً مشهود است. البته برخی می‌گویند که این دعوا‌ها نمایشی است؛ اما باید بگویم که اصلاً این‌گونه نیست. حتی اگر در موارد و مصادیقی نمایشی باشد، ولی عمده این منازعات کاملاً جدی هستند. در همین آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، وقتی ایلان ماسک کنار ترامپ قرار گرفت، عملاً یک وزنه برای پیروزی ترامپ بود. بخشی از قدرت ایلان ماسک هم از منظر پلتفرمی و سکو‌های ارائه خدمات فناورانه نوین به دست آمده است. مثلاً در جنگ اوکراین و روسیه، همین آقای ماسک، یک پایه تصمیم‌گیری در اوکراین است که بایدن با ایلان ماسک گفت‌و‌گو می‌کند و درخواست اینترنت رایگان در اوکراین را دارد و یک گفتگوی حاکمیتی با یک پلتفرم شکل می‌گیرد. یا مورد دیگری از منازعه حاکمیت و پلتفرم را می‌توان دعوای روسیه با تلگرام مثال زد که در نهایت مدیرعامل جوان تلگرام، تصمیم گرفت دفترش را کلاً از روسیه خارج کند و به یکی از کشور‌های دیگر ببرد. منازعه چین با گوگل نیز به همین شکل است.

 

مناقشه صداوسیما با شبکه نمایش خانگی، تولد یک زیست‌­بوم جدید فرهنگی

وقتی می‌گوییم این یک موضوع جهانی است، نمی‌خواهیم از کسی دفاع کنیم یا کسی را تخطئه یا تبرئه کنیم. دقت کنید که سکو‌ها یا پلتفرم‌ها فقط رسانه‌ها نیستند؛ مثلاً «اسنپ» و «تپسی» هم در کشور ما گاهی دچار مسئله هستند. الان در مورد موضوع ارسال دارو از طریق سکو‌ها، وزارت بهداشت موضع گرفته است یا انجمن روان‌شناسان در قبال موضوع مشاوره‌های روان‌شناسی در اسنپ، شکایت کرده‌اند. بخش‌های مختلف حاکمیت، اصناف و جامعه مدنی هم در حال حاضر با پلتفرم‌ها درگیرند و دچار چالش شده‌اند. به‌هرحال بروز این روند‌ها، یعنی یک ساخت سیاسی - اجتماعی - فرهنگی جدیدی در حال متولد شدن است که ما باید این را بفهمیم و هر چه دیرتر این موضوع را بفهمیم یا در برابر فهم ماجرا مقاومت کنیم یا اینکه بخواهیم صورت‌مسئله را پاک کنیم، بیشتر آسیب می‌بینیم. 

آنچه اکنون میان صداوسیما و برخی سکو‌های خاص در حوزه نمایش خانگی رخ می‌­دهد هم بخشی از همین فرایند تولد زیست‌­بوم جدید رسانه‌­ای است که فناوری­‌های ارتباطی به وجود می‌­آورند و ساخت نوینی از ارتباطات قدرت را هم‌زمان در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد رقم می‌زنند. به‌عبارت‌دیگر، آن‌ها را می‌­توان نشانه­‌های حرکت به سمت یک جامعه شبکه­‌ای - پلتفرمی به شکل ناقص و کاریکاتوری­اش دانست. تحلیل‌های بریده از این زمینه­‌ها، اگرچه ممکن است مفید باشند، اما، چون کلیت­‌گرا نیستند و متن این رویداد یا قصه یا مسئله را از بافت آن جدا می‌کنند و می‌خواهند در آزمایشگاه و در پشت در‌های بسته و مبتنی بر گزارش‌های رسیده تحلیل کنند، منقطع از تحولات بزرگ‌تر فرهنگی - اجتماعی ایرانی، جهانی و منطقه‌ای خواهند بود و پاسخ‌هایشان به مسائل هم به همان اندازه کوچک و موردی و ناقص و ناپایدار هستند.

افت مرجعیت تلویزیون به دلیل شخصی شدن ارتباطات مجازی

در شرایط کنونی در کشور ما، شخصی شدن ارتباطات در فضای مجازی یا در سکو‌های ویدئو‌های درخواستی و مانند این‌ها، یکی از دلایل افت مخاطبان شبکه‌های تلویزیونی است و این شخصی شدن ارتباطات رسانه‌ای با تحولات معرفتی، فلسفی و فرهنگی مدرنیته متأخر سازگار است.

در حوزه سریال‌های نمایشی، برنامه‌های سرگرمی و تاک‌شو‌ها که شبکه نمایش خانگی گوی سبقت را به لحاظ جذب مخاطب از صداوسیما ربوده است، ماجرا اینجاست که به نظر می‌رسد همان مطلب نزاع جهانی حاکمیت با پلتفرم‌ها در کشور ما در خصوص صداوسیما نیز جاری است؛ به‌نحوی‌که در همان برنامه‌های سرگرمی تلویزیون، باز هم انتقاد‌هایی به حاکمیت می‌شود که خیلی خوشایند سیستم نیست. این را چگونه تحلیل می‌کنید؟ یا برخی معتقدند که حتی مرجعیت خبر نیز امروزه در دستان صداوسیما نیست و مردم اخبار خود را از شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنند. به نظرتان وقت آن نرسیده که صداوسیما به کلی ساختار تولید و پخش برنامه‌های خود را تغییر دهد و صرفاً با تنظیم‌گری و برون‌سپاری تولید و پخش، فقط به کار آن‌ها نظارت کند؟ 

خیامی: از قبل بگویم که بنده هیچ وابستگی طیفی یا گروهی یا کاری با تیم مدیریتی فعلی سازمان ندارم و پیش از استقرار مدیریت جدید هم از صداوسیما به دانشگاه رفتم؛ لذا اگر برخی نقد‌های شما را تعدیل می‌کنم، به‌هیچ‌وجه ناشی از تعلقات گروهی نیست؛ بلکه قصدم این است که شرط انصاف و جامع­نگری را رعایت کنیم و همه نقاط ضعف و قوت یک مجموعه را با هم ببینیم. ضمن آنکه درباره یک مقطع زمانی خاص صحبت نمی‌­کنم و درباره یک روند و بازه زمانی گسترده­تر سخن می‌­گویم. 

امروز اکثر برودکست‌های دنیا دچار افت مخاطب شده‌اند و این مخصوص صداوسیمای ما نیست. در تحلیل و آماری که اخیراً منتشر شده بود، میزان بیننده برنامه‌های انتخاباتی تلویزیون­‌های رسمی در آمریکا افت محسوسی داشته است و مخاطب بعضاً به رسانه‌های اجتماعی کوچ کرده است. نمی‌توان این روند جهانی را نادیده گرفت. البته این را هم اضافه کنم که در برخی روند‌ها، کم‌کم شاهد مهاجرت معکوس مخاطبان هم هستیم. یعنی از رسانه‌های غیررسمی در محیط فضای مجازی به شبکه‌های تلویزیونی رسمی‌تر می‌آیند که بحث و مجال جداگانه‌ای را می‌طلبد. 

به‌هرحال در شرایط کنونی در کشور ما، شخصی شدن ارتباطات در فضای مجازی یا در سکو‌های ویدئو‌های درخواستی و مانند این‌ها، یکی از دلایل افت مخاطبان شبکه‌های تلویزیونی است و این شخصی شدن ارتباطات رسانه‌ای با تحولات معرفتی، فلسفی و فرهنگی مدرنیته متأخر سازگار است. انسان جدید، ارتباطات شخصی­شده می‌خواهد و پلتفرم‌ها چند پله نسبت به برودکست‌های عمومی، شخصی شده‌تر هستند و انتخاب‌گری، گزینشگری و گفت‌وگویی بودن و... را نسبت به برودکست‌ها بیشتر تأمین می‌کنند.

همچنین قاعده تکمله محیط که در جامعه‌شناسی ارتباطات مطرح است، اینجا نمود دارد؛ چه میزان محیط ملموس جامعه مخاطب، پیام دریافتی از رسانه را تأیید می‌کند و هرچه این تأیید و همخوانی بیشتر باشد، بدین معناست که محیط، پیام ارسالی از رسانه را تأیید و تکمیل می‌کند. دقت کنید که در بازخوانی امروزی‌تر این نظریه، آنچه فرد از دیگر رسانه‌ها مصرف می‌کند هم می‌تواند برای رسانه شما مانند محیط عمل کند.

 

عدم ارتباط بخشی از جامعه با سرگرمی‌های صداوسیما

آیا ویژگی‌های سینما با تلویزیون یکی است؟ احتمالاً در پاسخ منفی خود، فوراً مباحث تکنیکی را مطرح می‌کنید. تفاوت در تصویربرداری و کادربندی، رزولوشن تصویر، نوع کارگردانی، میزان مخاطب، اختیار و اراده فرد برای رفتن به سینما و انتخاب فیلم و تفاوتش با نحوه تماشای تلویزیون در خانه و حتی ابعاد پرده اکران سینما در مقایسه با قاب تلویزیون و... آیا همه این‌ها باعث می‌شود که شاخص‌های نظارت و ارزیابی شما در محتوا هم تغییر کند؟ بله! به نظر می‌رسد از یک جایی به بعد، یک سری تفاوت‌ها در الگوی ارزیابی محتوای سینما و تلویزیون وجود دارد. این تفاوت‌ها بین تلویزیون و شبکه نمایش خانگی نیز وجود دارد؛ گرچه شبکه نمایش خانگی به دلیل همین پسوند «خانگی» مراقبت و نظارت محتوایی بیشتری نسبت به سینما می‌خواهد. 

شناخت فرهنگ سازمانی، درک فرهنگ آنتن و به قول فلاسفه وجدان‌کردن فرهنگ مصرف رسانه‌ای جامعه مخاطب و همچنین شناخت کیفی اهالی فرهنگ و هنر، بسیار بسیار مهم است و این همان نقطه‌ای است که ممکن است یک سازمان رسانه‌ای را ارتقاء دهد یا به زمین بزند. 

امروزه بخشی از جامعه دیگر نمی‌تواند با برنامه‌های سرگرمی صداوسیما ارتباط برقرار کند و ذائقه بصری بخشی از جامعه تغییر پیدا کرده است. آیا ما باید تابع سلیقه اکثریت جامعه باشیم؟ پاسخ آن است که توجه و لحاظ سلیقه و ذائقه بصری جامعه حتماً ضروری است، اما تبعیت از آن خیر. شما باید توانمندی نسبی مدیریت این تغییر ذائقه را در اختیار داشته باشید. اینکه ذائقه بصری و سلیقه‌های زیبایی‌شناسی جامعه در طول زمان تغییر کند، جای تعجب ندارد. اما اینکه رهبران و گروه‌های مرجع تغییر سلیقه و ذائقه جامعه چه کسانی هستند و در چه بازه زمانی و بر چه بستری این تغییرات را انجام می‌دهند، دارای اهمیت و محل منازعه ماست. 

اگر زیرساخت ارتباطی ما با جامعه هدف مخدوش شود، قدرت مدیریت تغییر ذائقه رسانه‌ای مخاطب هم تضعیف می‌شود؛ لذا شاید ترجیح دهیم این ذائقه تغییری نکند. این احساس وجود دارد که سازمان صداوسیما از یک مقطع زمانی به بعد، در یکی از‌ایستگاه‌های مدیریت تصویر‌ایستاد و حرکت‌ها و نوآوری‌هایش کُند شد، درحالی‌که جامعه همواره در حال حرکت بوده و هست. 

در بازه زمانی بعدی، سازمان صداوسیما دچار یک انقطاع تجربی شده است؛ بدین معنا که هم‌زمان جامعه مخاطبان صداوسیما، قاطبه برنامه‌سازان و کارمندان و بدنه چند ده‌هزارنفری سازمان و طیف بزرگی از هنرمندان، بازیگران، نویسندگان، مجریان و... در یک پیوستار تجربی و تدریجی قرار دارند و نمی‌توان با ورود جمعی از مدیران از بیرون یک زیست‌بوم - هرچند در جایگاه‌های اصلی سازمان و هرچند برخوردار از شایستگی‌های متعدد و ارزشمند در عرصه‌های دیگر - یک تغییر مبنایی و تحول اساسی ایجاد کرد. شناخت فرهنگ سازمانی، درک فرهنگ آنتن و به قول فلاسفه وجدان‌کردن فرهنگ مصرف رسانه‌ای جامعه مخاطب و همچنین شناخت کیفی اهالی فرهنگ و هنر، بسیار بسیار مهم است و این همان نقطه‌ای است که ممکن است یک سازمان رسانه‌ای را ارتقاء دهد یا به زمین بزند. 

 

نسبت صداوسیما با فضای مجازی معلوم نیست

پیشنهاد شما برای اصلاح این امر چیست و اساساً چه باید کرد که اوضاع صداوسیما بهتر شود؟

سازمان صداوسیما در درجه اول باید خیلی فوری، صحنه، میدان و جامعه جدید را به‌خوبی بشناسد، یک‌بار دیگر حاکمیت را برای خود مرور کند و یک‌بار دیگر باید جامعه خودمان را دوباره بشنود، دوباره ببیند و دوباره بشناسد.

خیامی: همان‌گونه که عرض کردم، سازمان صداوسیما در درجه اول باید خیلی فوری، صحنه، میدان و جامعه جدید را به‌خوبی بشناسد، یک‌بار دیگر حاکمیت را برای خود مرور کند و یک‌بار دیگر باید جامعه خودمان را دوباره بشنود، دوباره ببیند و دوباره بشناسد. البته جامعه جهانی را هم ببیند و بشناسد؛ چون مخاطبان جهانی هم دارد. اگر چنین تحلیل درستی از جامعه مخاطبین نباشد، نمی‌توان به‌درستی با آن‌ها ارتباط برقرار کرد. 

نکته دوم آنکه سازمان از اساس باید نسبت برودکست با برودبند را در فضای جدید فناوری‌های ارتباطی و رسانه‌ای بازتعریف کند. به نظرم از سال ۱۳۸۹ که معاونت مجازی صداوسیما تأسیس شد، تاکنون هنوز در بازیابی نسبت خودش با فضای مجازی موفق نبوده است. این موضوع در درجه اول یک موضوع اجتماعی و مردم‌شناختی و ارتباطی است و رویکرد‌هایی که به ابعاد فنی و تکنیکی وزن بیشتری می‌دهند، در این زمینه ناکام خواهند ماند. 

سرمایه انسانی توانمند و متخصص و مجرب، رسیدن به توازن مناسبی از ابعاد محتوا و فرم و فرونیفتادن در هر یک از این سویه‌ها، بازسازی و اصلاح فرایند تولید سریال، بازسازی و ارتقاء هیئت‌های‌ اندیشه‌ورزی و ارتقاء شاخص «تنوع» جداول پخش در چهار شاخه موضوعی، ساختاری، حسی و مضمونی، از دیگر محور‌هایی است که در این مسیر کمک‌کار خواهد بود. درعین‌حال، هراست و صیانت از داشته‌ها و فرصت‌های کنونی سازمان، اهمیت خاص خودش را دارد. 

 

/انتهای پیام/