چگونه ظرفیت‌های دینی در ایران احترام به دیدگاه‌های متفاوت را حفظ می‌کند؛

امتداد میراث مدارای ایرانیان در متروی مریم مقدس!

امتداد میراث مدارای ایرانیان در متروی مریم مقدس!
از دیدگاه اسلامی پلورالیسم با اصل تعهد دینی ناسازگار است؛ اگر همه ادیان برابر باشند، چرا باید به یکی پایبند بود؟ این منجر به نسبی‌گرایی می‌شود که ادیان را به مخدری برای سیاست تبدیل می‌کند، نه نیروی زنده اجتماعی. هیک، با انکار تفاوت‌های کلامی، پلورالیسم را به ایدئولوژی سکولار تبدیل می‌کند که دین را از عرصه عمومی حذف می‌نماید. در مقابل، تساهل اسلامی، بر اساس آیه «لا إکراه فی الدین»، احترام به ادیان دیگر را حفظ می‌کند؛ اما بر جست‌وجوی حقیقت و گسترش اسلام اصرار دارد، مانند مناظره‌های اصفهان که رقابت خلاقانه را تشویق می‌کرد بدون انکار تفاوت‌ها.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ در روزهای اخیر، افتتاح ایستگاه متروی «مریم مقدس» در تهران، نزدیک کلیسای سرکیس مقدس ارامنه، به نمادی تازه از هم‌زیستی ادیان در این سرزمین تبدیل شد. این ایستگاه نه‌تنها بخشی از شبکه حمل‌ونقل عمومی است، بلکه پیامی عمیق از احترام به اقلیت‌های مسیحی می‌فرستد. نام‌گذاری این ایستگاه به نام مریم مقدس که در مسیحیت و اسلام هر دو مقدس شمرده می‌شود، نشان‌دهنده پیوندهای فرهنگی و مذهبی است که قرن‌ها در ایران وجود داشته. این رویداد که بحث‌های گسترده‌ای در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی برانگیخت، یادآور سنتی دیرینه در ایران است: هم‌زیستی مسالمت‌آمیز ادیان مختلف در طول قرن‌ها، بدون درگیری‌های مذهبی گسترده که در بسیاری از نقاط جهان مشاهده شده. اگر از موارد نادر و استثنایی مانند برخی تنش‌های محلی چشم‌پوشی کنیم، تاریخ ایران گواه بر فرهنگی از مدارا و رواداری است که ادیان ابراهیمی را در کنار هم قرار داده.

این فرهنگ که می‌توان آن را «مدارای دینی اسلامی» نامید، ریشه در آموزه‌های قرآن و سنت اسلامی دارد و با سیاست‌های صاحبان قدرت و مردم این سرزمین همخوانی داشته است. برای مثال، در دوران قاجار، انجمن صفاخانه در اصفهان مناظره‌هایی بین مسیحیان و مسلمانان برگزار می‌کرد تا حقیقت دینی را روشن سازد. مسیحیان برای تبلیغ دین خود تلاش می‌کردند، اما مسلمانان اصفهان با خلاقیت‌هایی مانند چاپ کتاب‌های تحلیلی و بحث‌های علمی، چاپ رمان، تأسیس بیمارستان نور و...  پاسخ می‌دادند، نه با خشونت یا شمشیرکشی. این رویکرد که رقابت را به فرصتی برای جست‌وجوی حقیقت تبدیل می‌کرد، نمونه‌ای از مدارا و رواداری فعال است که دین را زنده نگه می‌داشت. مدارای دینی اسلامی، برخلاف پلورالیسم دینی غربی که همه ادیان را برابر و حقیقت را نسبی می‌داند، احترام به دیدگاه‌های متفاوت را حفظ می‌کند؛ اما بر جست‌وجوی حقیقت و گسترش باورهای خود اصرار دارد. در ادامه، با بررسی مثال‌های تاریخی، تفاوت این تساهل با پلورالیسم را کاوش می‌کنیم و نشان می‌دهیم چگونه استعمار این فرهنگ را تهدید کرده است.

 

میراث هم‌زیستی: قرن‌ها زندگی مسالمت‌آمیز ادیان در ایران

ایران، به‌عنوان مهد تمدن‌های کهن، از دوران باستان تا عصر مدرن، نمونه‌ای برجسته از هم‌زیستی ادیان ابراهیمی بوده است. زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان (ارامنه و آشوریان)، مسلمانان شیعه و سنی، و حتی صابئین (مندائیان)، سالیان دراز در این سرزمین کنار هم زیسته‌اند بدون آنکه جنگ‌های مذهبی گسترده‌ای؛ مانند آنچه در اروپا رخ داد، تجربه کنند. این هم‌زیستی، ریشه در سیاست‌های تساهل دارد که صاحبان قدرت و مردم آن را رعایت کرده‌اند و بر پایه احترام متقابل و جست‌وجوی حقیقت بنا شده.

یکی از قدیمی‌ترین مثال‌ها، دوران هخامنشیان است. کوروش کبیر، بنیان‌گذار امپراتوری، با صدور منشوری که امروز به‌عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر شناخته می‌شود، یهودیان را از اسارت بابلی آزاد کرد و اجازه داد به اورشلیم بازگردند و معبد خود را بازسازی کنند. این سیاست، یهودیان را در ایران پناه داد و جامعه‌ای پررونق ایجاد کرد که تا امروز ادامه دارد. کلیمیان ایرانی، یکی از قدیمی‌ترین جوامع یهودی جهان، کنیسه‌های خود را در شهرهایی مانند تهران، اصفهان و شیراز حفظ کرده‌اند و در امور اقتصادی و فرهنگی مشارکت فعال داشته‌اند.

در دوران ساسانیان، مسیحیان نسطوری (آشوریان) آزادی مذهبی گسترده‌ای داشتند. کلیساهای متعددی در سراسر ایران ساخته شد و مسیحیان در امور اداری و پزشکی نقش کلیدی ایفا می‌کردند. حتی با رقابت مذهبی با زرتشتیان، درگیری‌های گسترده رخ نداد و تساهل اجازه داد مسیحیان آیین‌های خود را حفظ کنند. با ورود اسلام در قرن هفتم، سیستم ذمی (حمایت از اهل کتاب با پرداخت جزیه) این هم‌زیستی را نهادینه کرد. صابئین در جنوب ایران، با حفظ آیین‌های آبی و کتاب مقدسشان در کنار مسلمانان زندگی می‌کردند و از حقوق قانونی برخوردار بودند. مسلمانان سنی و شیعه نیز، علی‌رغم اختلافات کلامی، در بسیاری از مناطق مانند کردستان و بلوچستان هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی داشتند و مساجد مشترک یا تعاملات فرهنگی برقرار بود.

در عصر صفوی، شاه عباس اول ارامنه را از جلفای ارمنستان به اصفهان منتقل کرد و محله جلفای نو را برای آن‌ها ساخت. این ارامنه که بیش از ۲۰ کلیسا مانند وانک ساختند، آزادی کامل در اداره مدارس، تجارت و هنر داشتند. این سیاست، نه‌تنها اقتصادی بود (ارامنه در تجارت ابریشم نقش کلیدی داشتند)، بلکه نمونه‌ای از تساهل دینی که اقلیت‌ها را بخشی جدایی‌ناپذیر از جامعه می‌دانست. آشوریان در آذربایجان غربی نیز کلیساهای باستانی‌شان مانند کلیسای تادئوس مقدس را حفظ کردند و در جامعه ادغام شدند.

در دوران قاجار، علاوه بر انجمن صفاخانه اصفهان، یهودیان و مسیحیان در شهرهایی مانند همدان و تبریز جوامع پررونقی داشتند. مسلمانان با خلاقیت‌هایی مانند انتشار رساله‌های کلامی، به تبلیغ اسلام می‌پرداختند بدون آنکه به خشونت متوسل شوند. در دوران معاصر، ارامنه تهران کلیساهای خود را اداره می‌کنند و در پارلمان نماینده دارند، سنی‌ها در استان‌های مرزی مساجدشان را حفظ کرده‌اند، و یهودیان با بیش از ۲۰ کنیسه فعال، بخشی از بافت فرهنگی ایران هستند. این مثال‌ها نشان‌دهنده فرهنگی است که تساهل را نه به معنای بی‌تفاوتی، بلکه احترام فعال به ادیان دیگر می‌داند، در حالی که هر دین به گسترش باورهای خود می‌پردازد.

 

تفاوت بنیادین: مدارای اسلامی در برابر پلورالیسم غربی

تساهل دینی اسلامی با پلورالیسم دینی غربی تفاوت بنیادین دارد. پلورالیسم که از اندیشه‌های فیلسوفانی مانند جان هیک الهام‌گرفته، همه ادیان را به‌عنوان مسیرهای برابر به‌سوی یک «حقیقت نهایی» می‌بیند و حقیقت را نسبی می‌کند. هیک در مدل خود، ادیان را پاسخ‌های فرهنگی به یک واقعیت الهی می‌داند، اما این مدل فاقد انسجام داخلی است؛ زیرا حقیقت مطلق را انکار می‌کند و ادیان را به سطح فرهنگی یا روان‌شناختی فرومی‌کاهد. این دیدگاه که پس از جنگ‌های مذهبی اروپا (مانند جنگ ۳۰ ساله بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها) شکل گرفت، ادیان را بی‌اهمیت می‌کند تا سکولاریسم را تقویت کند و جامعه را به سمت لیبرالیسم سوق دهد.

از دیدگاه اسلامی پلورالیسم با اصل تعهد دینی ناسازگار است؛ اگر همه ادیان برابر باشند، چرا باید به یکی پایبند بود؟ این منجر به نسبی‌گرایی می‌شود که ادیان را به مخدری برای سیاست تبدیل می‌کند، نه نیروی زنده اجتماعی. هیک، با انکار تفاوت‌های کلامی، پلورالیسم را به ایدئولوژی سکولار تبدیل می‌کند که دین را از عرصه عمومی حذف می‌نماید. در مقابل، تساهل اسلامی، بر اساس آیه «لا إکراه فی الدین»، احترام به ادیان دیگر را حفظ می‌کند؛ اما بر جست‌وجوی حقیقت و گسترش اسلام اصرار دارد، مانند مناظره‌های اصفهان که رقابت خلاقانه را تشویق می‌کرد بدون انکار تفاوت‌ها. این تساهل، دین را پدیده‌ای زنده می‌داند که در جامعه اثرگذار است و به‌جای نسبیت، بر گفت‌وگوی سازنده تمرکز دارد.

ادیان نوظهور مانند بابیت یا بهائیت، استثنا این بحث هستند؛ این‌ها اغلب دسیسه‌های استعماری برای تضعیف هویت اسلامی بودند و فاقد پایه‌های حقیقی بودند. این فرقه‌ها که توسط قدرت‌های خارجی حمایت می‌شدند، نشان‌دهنده تلاش برای اختلال در تساهل طبیعی هستند.

 

تهدید استعمار: از مدارا به جنگ یا سکولاریسم

ایران و منطقه خاورمیانه، تحت‌تأثیر فرهنگ غنی اسلام، ذاتاً پذیرای تکثر فرهنگی و دینی بوده است. جنگ‌های بزرگ در این منطقه، مانند صفوی-عثمانی یا ایران-عراق، بیشتر سیاسی و ژئوپلیتیک بودند تا مذهبی، و اختلافات مذهبی اغلب توسط قدرت‌های خارجی تحریک می‌شدند.

اما استعمار و قدرت‌های جهانی روی گسل‌های دینی سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا این مدارا را نابود کنند. در قرن ۱۹، انگلیس و روسیه فرقه‌هایی مانند بابیت و بهائیت را حمایت کردند تا وحدت اسلامی را بشکنند و ایران را تجزیه کنند. در مدرن، غرب پلورالیسم را ترویج می‌کند تا منطقه را سکولار کند، یا با حمایت از افراطی‌گری (مانند وهابیت سعودی یا داعش)، به جنگ بی‌پایان دامن می‌زند. مثال داعش که با حمایت‌های غربی-عربی شکل گرفت، نشان‌دهنده تلاش برای تبدیل گسل‌های مذهبی به جنگ‌های فرقه‌ای است تا تساهل اسلامی نابود شود.

این استراتژی، مدارای ارگانیک اسلامی را به تحمل مدرن (سکولار) یا خشونت تبدیل می‌کند. ایران، با حفظ تساهل، می‌تواند الگویی برای منطقه باشد، اما نیاز به هوشیاری در برابر دسیسه‌های خارجی دارد تا دین را زنده نگه دارد و از سکولاریسم یا جنگ مذهبی جلوگیری کند.

/انتهای پیام/