به گزارش گروه گفتمان فرهنگ سدید،دکتر علیرضا معاف / مقاله پيش رو تلاشي در جهت مفهوم شناسي و شناخت زمينه هاي فکري فلسفي سبک زندگي اسلامي و سبک زندگي غربي است و تلاش مي کند با معرفي و تبيين شاخصه هاي گفتماني سبک زندگي غربي و سبک زندگي اسلامي، در جهت تبيين و فهم يکي ديگر از کليدواژه هاي مطرح شده توسط امام خامنه اي در دهه چهارم انقلاب اسلامي حرکت کند. تلاشي که با تبيين نقاط نزاع گفتمانيِ مواجهه گفتمان انقلاب اسلامي با گفتمان غرب، يکي از مولفه هاي ضروري در راستاي گفتمان سازيِ «سبک زندگي اسلامي» در جامعه ايراني را تامين مي کند. در بخش اول با مفهوم شناسی سبک زندگی آشنا شدیم؛ اینک به تبیین ریشه های گفتمانی و فلسفی سبک زندگی غربی و سبک زندگی ما در مواجه با این سبک زندگی می پردازیم تا مسیر ترسیم نقشه راه سبک زندگی اسلامی روشن تر گردد. در بخش بعدی (پایانی) جدولی از شاخصه های گفتمانی سبک زندگی غربی و سبک زندگی اسلامی ارائه خواهد شد تا نقاط نزاع گفتمان اسلام و غرب در حوزه سبک زندگی مشخصص گردد.
سبک زندگي کنوني ما در مواجهه با غرب مدرن
غرب فرهنگي و فلسفي با تفکري که در آن انسان مي خواهد جاي خدا را بگيرد و به صورت موجودي صاحب علم و اراده و قدرت و در جايگاه تشريع ظاهر شود و مي بايست همه چيز را در تصرف و تملک خود درآورد، پديد آمد. غرب آن چنان که بسياري از متفکران غربي نيز به آن اذعان کرده اند، کوشيده است تاريخي جديد با نگرش و هويتي جديد را براي انسان رقم بزند. امثال نيچه، هايدگر، هانري کربن، رنه گنون، شوان و فوکو هرکدام به نحوي به اين تعارض اشاره داشته اند.
از آن جا که جامعه ايران يک جامعه دين دار، دين محور و خدامحور است و در آن پايبندي به دين و سنت تا حدود زيادي يافت مي شود با ورود نگرش ها و انديشه هاي غربي و جلوه هاي مدرنيته توسط افرادي چون ميرزا ملکم خان، ميرزا آقاخان کرماني و آخوندزاده که از پيشروان آشنايي با تجدد بودند، اين تضاد و چالش بين اين دو فرهنگ کاملاً متفاوت، بروز پيدا کرد و هنوز اين چالش ادامه يافته است.
عده اي که به جريان روشنفکري غير ديني شهرت يافته اند با نام پيشرفت و توسعه و نفي عقب ماندگي تاريخي سعي در القاي انديشه هاي غربي و تجدد حاصل از رشد و گسترش بينش غربي بودند. عده اي ديگر کوشيدند راه هاي ميانه را مطرح کنند و عده اي ديگر به نفي مدرنيته و نقد آن روي آوردند. البته هيچ کدام از ايشان به راهکار و راهبردي در خور براي اين دوران گذار، دست نيافتند و به مقام پرسش و انتقاد اکتفا کردند.
تاريخ و سنت اسلامي ايراني ما سودايي ديگر و نگاهي متفاوت و معترض نسبت به غرب دارد. مشکل اين است که در عصر حاضر، تاريخ غربي تمام تاريخ بشر را پوشانده و در همه جا درباره گذشته بشر به طور کلي با موازين غربي حکم مي شود. اکنون در نگاه غربزدگان عالم دو بخش دارد: يک بخش متجدد و يک بخش درگير شده با سوداي تجدد.
متأسفانه جامعه ايراني علي رغم مقاومتهاي آگاهانه روحانيت اصيل و مردم دين مدار با بسياري از سنن خويش و امور هويتي و اشکال و قالبهاي سبک زندگي ديني اش وداع کرد و عرصه را براي غرب زدگي فراهم نمود که منجر به تعريف جديدي از هويت، زندگي، عالم، علم و دين و دينداري گشت.
بايد اين نظريه انتقادي رهبر شجاع انقلاب را درک کنيم که مواجهه تمدن ايراني اسلامي با فرهنگ و تمدن غرب که امروزه بر تمام جهان سيطره يافته است، سبب تحولات بسياري در تمام شئونات جامعه ايراني شد و «چرا»هايي که ايشان مطرح مي کنند نياز به ريشه يابي معرفتي دارد.
ايرانيان همان طور که در برخي هويت و ارزش ها، دچار بحران شده اند، در سبک زندگي نيز در 100 ساله اخير به ويژه از دوران روي کار آمدن رضاخان و تجدد آمرانه اش، دچار تشتت و تذبذب بسيار در نگرش ها و گرايش ها، آداب و رسوم، نظامات و سنن اجتماعي، باورها و حتي باورهاي ديني خود گشته و سبک زندگي اسلامي ايراني دچار تضادها و تناقض هاي بسيار شده است، به نحوي که از جامعه ما يک جامعه شبه مدرن ساخته است که نه مي توان آن را سنتي و اسلامي ناميد و نه مي توان بر آن نام مدرن نهاد. بايد از اين تذبذب هويتي نگران بود. نگراني در کلام انتقادي ولي امر مسلمين کاملاً قابل درک است.
رهبر انقلاب اسلامي مي کوشند تا اين فرضيه کلان را اثبات نمايند که زيستن ايراني در زمانه کنوني، برآمده از مواجهه و نزاع دو سبک زندگي غربي و اسلامي است.
زمينه هاي فلسفي و فکري سبک زندگي غربي کدام است؟
تجدد و مدرنيسم يک گفتمان فلسفي و تاريخي است که آغاز آن را بايد در عصر رنسانس يعني قرن هاي 15و 16 سراغ گرفت. اين گفتمان تاريخي سبب تحول درتمام ساحت هاي تفکر و زيستن بشر غربي گرديد و تاکنون نيز اين تحول هم در جغرافياي کشورهاي غربي و هم در عالم شرق، ادامه دارد. هسته و دال مرکزي اين مفهوم را مي توان مفاهيم در هم تنيده خودبنيادي تفکر بشر، انسان گرائي (اومانيسم و هيومنيسم)، قدسيت زدايي و تقدس زدائي ماده گرا (ماترياليسم)، تکنيک زدگي افراطي، غيب ستيزي و شريعت ستيزي و وحي ستيزي و متن گريزي دانست.
اين تفکر مرکزي سبب پديدار شدنِ هنر و ادبيات مدرن (رمانتيسم، کلاسيسيزم، رئاليسم، ناتوراليسم، اکسپرسيونيزم، کوبيزم و دادائيسم)، علم مدرن (آمپريسم، ساينتيسم، نگرش تکنيکي و...)، دين مدرن (پوزيتيويسم و دين پراگمات و...)، نظام سياسي و شهروندي مدرن (ماکياوليسم و سکولاريسم و شهروندي به جاي مفهوم اخوت و برادري)، نظام اقتصادي مدرن (بورژوازي و سوسياليسم و...)، تفکر مدرن (سوبژکتيويسم، پوزيتيويسم منطقي و...)، نظام اجتماعي مدرن (طبقات اجتماعي مدرن همچون طبقه متوسط و بورژوا، بسط فرديت اجتماعي و...) گرديد.
تمامي اين ها سبب شدند که سبک زندگيِ بشر زيست کننده در بستر مدرنيسم دگرگون شود و با سبک زندگي پيشين خود و همچنين با سبک زندگي سنتي و ديني فاصله بگيرد. همينجا خوب است منظورمان از واژه سنت را بيان کنيم؛
سنت در ساده ترين تعريفش به امور متعلق به گذشته تعبير شده است. آن گاه که يک فرهنگ تاريخي مي شود و درون مايه ها و بن مايه هاي يک تمدن مي گردد، تاريخي شدن آن فرهنگ و آن تمدن، سبب پديداري سنت به شمار مي آيند. سنت را بايد يک کلان فرهنگ تاريخي دانست که به انسان و زمانه اش هويت مي بخشد. سنت اسلامي از منظر ما از آبشخور وحي و قرآن و نهج البلاغه و روايات سيراب مي شود و امريست قدسي و آسماني و ملکوتي که مرزهاي شفاف و روشني با خرافه گرائي و تحجر دارد.
به لطف حاکميت فرهنگ ائمه معصومين بخش عظيمي از تاريخ ما و همچنين فرهنگ جاري ما، متأثر از دين و برآمده از دين است و دين شکل دهنده و پديدار کننده سنت خاص در جامعه ايران بوده است. ضعف آشکار بسياري از پژوهش ها و تحليل ها پيرامون سبک زندگي، غفلت از جايگاه دين اسلام و مکتب شيعه در سنت و تاريخ و هويت جامعه ايراني است، به نظر مي رسد به اين دليل در مانيفست و منشور ارائه شده از سوي مقام معظم رهبري تمامي مؤلفه هاي سبک زندگي اعم از: هويت (فهم از خود، فهم از جامعه، فهم از تاريخ و...)، ارزش ها (هم صفات آرماني و هم انسان هاي آرماني)، معماري شهري و خانگي، نظام آموزش، زبان و ادبيات، هنر، خانواده (نظام و نقش)، روابط اجتماعي، ساختار اجتماعي، دين داري فردي و اجتماعي، نظام اقتصادي فردي و خانواده، نظام تغذيه و طب فردي و خانواده، رسانه، تکنولوژي، نحوه نگرش به عالم، نگرش به نظام سياسي اجتماعي با مباحث ديني و اسلامي پيوند خورده است.
عالم ديگر، آدمي ديگر
همانطور که اشاره شد از يک جهت سبک و شيوه زندگي در دوران جهاني شدن مصرف! که من از آن به گلوباليزيشن مصرف گرائي ياد مي کنم از جمله مهمترين مسايل درعلوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي است اما غلبه و شيوه و سبک زندگي مصرفي کنوني صرفاً يک مسئله قابل بحث و تحقيق در مراکز علمي – فرهنگي نيست؛ بلکه خطر بزرگي براي آينده فرهنگ ها و سست شدن بنياد انسانيت و سرايت آشوب در همه چيز و همه جا و حتي در شيوه زندگي گسترش يافته کنوني است. يعني وقتي شيوه زندگي را بدون باطن و هسته آن در نظر آوريم در حقيقت يک مسئله خطير انقلاب اسلامي سهل انگاشته مي شود که با بعضي دستورالعمل هاي ساده مي توان از گسترش سبک زندگي غربي و جهاني جلوگيري کرد. اين سبک و شيوه مصرف جهاني و اين شبه مدرنيته تهوّع آور و لذت گرايي علم زده و يأس زدگي مفرط و ذهن زدگي پست مدرن و پوچ گرايي جنگ زده با هيچ ملاک اخلاقي و ديني و عقلي نمي سازد اما اگر بگوييم بسيار خوب آن را هم مي پذيريم و در کنار آن سبک و شيوه ديگري وضع مي کنيم دچار پندار اشتباه شده ايم.
اين پندار کمتر از شيوه ي مصرفي خطرناک کنوني نيست و شايد خطرناک تر باشد. زيرا ممکن است گمان کنيم که مشکل با بعضي تغييرات جزئي در شيوه زندگي شخص حل شده و خطر استيلاي حرص مصرفي، ديگر وجود ندارد. مشکل اينست که قائلان به جمع سبک زندگي غربي و اسلامي نمي دانند مرادشان از سبک زندگي چيست؛ و اين سبک زندگي از لوازم تجدد و جلوه ي جهان جديد، بلکه عين آن است.
سبک زندگي غربي، ظاهر و پوسته جهان متجدد و مدرن و اروپايي است. آيا مي خواهيم ظاهر و پوسته را بي توجه به باطن و هسته آن تغيير دهيم؟ يا آن را به جاي باطن بگذاريم؟ و مي پنداريم که با تغيير ظاهر، آن هم سطحي ترين تغييرها، مي توان به جنگ باطن رفت و بر آن غلبه پيدا کرد؟ رفتارهاي فرهنگي، برخاسته از باورها و عقايد و ذهنيت هائي است که منشأ و مصدر آن رفتارها و نمادها هستند.
تجمل ستيزي و ساده زيستي که در عالم ديني و در اخلاق اسلامي و در فرهنگ نهج البلاغه جايگاه رفيع و ممتاز دارد، در شهري که قوانين مکانيک و تکنيک و الکترونيک بر تمام شئون آن حاکم است عملي نمي شود. در اين وضع مي توان گفت که چه فايده دارد که آدم لباس ساده بپوشد و غذاي ساده بخورد اما ناگزير و به ضرورت، آخرين دستاوردهاي تکنولوژي را مصرف کند؟! وقتي از ساده زيستي مي گوييم بايد بينديشيم که چرا ساده زيستي از ياد رفته است و موانع آن چيست و چگونه مي توانيم به آن بازگرديم بدون اين تذکر ضروري اگر در مورد هر رفتار ممدوح و پسنديده اي غلو شود چه بسا که کار به اشتباه هاي بزرگ بيانجامد. همانطور که توسعه و سازندگي بعد از جنگ با شعار رفاه براي همه به نفي ارزشهاي جهادي و انقلابي و ساده زيستي انجاميد.
عادات و سبک زندگي مردم امر مهمي است و امروز انديشمندان غربي هم از شيوه زندگي غربي دفاع نمي کنند و آراستگي به فضائل انساني و زندگي پرهيزکارانه نيز در نظر همه کس شرط کمال و صورتي از آن است. پس يکي از مشکلات ما مقايسه و انتخاب ميان دو صورت و شيوه زندگي نيست، بلکه در شرايط امکان تحقق آن هاست. براي پاسخ به سؤالات رهبر انقلاب بايد به اين فرضيه نيز توجه جدي کرد که شيوه زندگي غربي در پناه قدرت تکنيک پديد آمده و در سراسر روي زمين بسط يافته است. حکمراني اين قدرت ها اقتضاي شيوه زندگي خاص دارد و بسيار بعيد به نظرمي آيد که معناي اخلاقي و ديني فضيلت و پارسايي بتواند در پناه آن دوام بياورد. اينجا قصد تکنيک ستيزي نداريم بلکه بحث ما توجه به تأثيرات ملزومات قطعي زندگي تکنولوژي زده بر سبک زندگي است. همين جا خوب است به فطانت و زيرکي رهبر عزيزمان براي هزارمين بار تبريک بگوييم که بحث «توليد علم و جنبش نرم افزاري» را در لايني موازي مقوله «سبک زندگي» پيش مي برند. حکمت کلمات اين حکيم وارسته همين جا آشکار مي شود که ايشان لوازم تحقق سبک زندگي اسلامي را نيز پيش بيني نموده اند.
پارسايي به عالمي تعلق دارد و در عالمي مي شکفد که اسماء حق در حجاب هاي غليظ و ضخيم پوشيده نشده باشد. پس بايد به فکر آن حجاب ها بود. شيوه زندگي کنوني وقتي از هم مي پاشد و راهش بسته مي شود که سرچشمه پديد آمدنش پيدا آيد. پس به فکر باطن اين شيوه زندگي باشيم و اصل و فرع و ظاهر و باطن را با هم در نياميزيم.
اگر شيوه زندگي ظاهر است و هر باطني ظاهري دارد پس قدر مسلم اين است که شيوه پارسايي و پرهيزکاري و اخلاق مداري شيوه غالب و ظاهر عالم متجدد و مدرن خداستيز نمي تواند باشد. البته بايد دانست که اولاً آداب و عادات ديگران همواره و ضرورتاً از سنخ رذايل نيست و برخي صفات اجتماعي غربيان همچون ريسک پذيري و خطر کردن، کار جمعي در فعاليتهاي تحقيقاتي و علمي، رعايت برخي قوانين اجتماعي قابل احترام است؛ ثانياً جهان را با تغيير ظواهر آداب و عادات دگرگون نمي توان کرد. پيامبران هم قبل از تعليم شريعت، جان مردمان را مهذّب و آماده قبول دستور کردند و بسياري از مخالفت ها نه منشأ عقلي بلکه منشأ نفساني دارد (و جحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما و غلوا).
براي اينکه جهان کنوني و شيوه زندگيش دگرگون شود، بايد به فکر عالمي ديگر و آدمي ديگر و جهان بيني متفاوت بود؛ يعني بايد جهاني ديگر با انساني ديگر در افق درک اهل نظر ظاهر شود. با توجه به آن افق و چشم انداز است که شايد شيوه زندگي مردمان به تدريج، بي تکلف و بدون زحمت تغيير کند. در جهاني که اکنون داير است، شرايط پارسايي فراهم نيست و کساني که همه آن شرايط در وجودشان جمع باشد، اگر باشند، تعدادشان بسيار اندک است. پس در کنار اينکه نگران طرز خور و خواب مردمان باشيم، بايد نگران فکر و فرهنگ در اين جهان باشيم؛ در اين صورت مي توان شيوه اي از زندگي تازه اي در پيش گرفت که در آن صفا بر کدورت، و راستي بر دروغ، و اعتماد بر سوء ظن، و مهر و معرفت بر کينه توزي، و رعايت انصاف بر تعدّي و اجحاف، و همدلي و هم زباني بر تحکّم، و اداي وظيفه بر رفع تکليف، مقدم باشد.
سرّ وصيت همزمان اميرالمومنين(ع) به تقوا و نظم
در همين مقاله مناسب است از يکي از فرمايشات کليدي اميرالمومنين(ع) رمزگشايي نمائيم.
با توضيحات مبسوط قبل مشخص شد تغيير در سبک زندگي، اگر تغيير در ظاهر حيات مردمان است صد البته تغيير در ظواهر حيات بدون تغيير بواطن آن، راه به مقصود نخواهد برد. بنابراين در کنار پرداختن به ظاهر سبک زندگي بايد به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آن جا را آباد کرد که اگر چنين شد، سبک زندگي نيز آباد خواهد شد.
درست است که حيات، ظاهري دارد و باطني، اما هيچ گاه ظاهر حيات جدا و منفک از باطن آن نبوده است، و مگر اين همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهري حيات مؤمن است) به مثابه اولين قدم طهارت باطن و نفس، چيزي جز معناي يگانگي اين دو را مي رساند؟
اين تفکيک اگر هم در مأثورات ديني ما وجود دارد، جز براي نشان دادن هدف غايي حيات دنيوي که قرب الي الله است، نمي باشد، پس کوشش در فربه نمودن حيات دنيوي با گرايشات ماترياليستي نتيجه اي جز خسران نخواهد داشت! در اين ميان، برقرار کردن تناظر ديالکتيک ميان باطن و ظاهر که در آن واحد هم بر يکديگر تأثير گذارند و هم از يکديگر تأثير پذيرند؛ راهگشاست. به بيان ديگر، ظاهر و باطن دو حيثيت از يک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغيير يکي، تحول آن ديگري و تحول آن، تغيير اين است. مثال بارز اين ارتباط دو سويه، تأکيد بر رعايت احکام شرعي و تأثير طهارت جسم بر نحوه و نتيجه تعقل است. اساساً شريعت ما، کجا با طريقت جدايي داشته و کي اين دو از حقيقت مجزا بوده اند؟ معنويت، عرفان و طريقت جز در اتحاد با شريعت حتي مشروع نيست!
تقوي که اولين و آخرين توصيه تمام انبياء و ائمه (عليهم السلام) و اولياء الهي بوده است، در مراتب عاليه که سرشار از وجوه معنوي و باطني است، باز هم با عمل و زندگي تنيده است و پر واضح است که حتي همان وجوه باطني نيز، پايي در فکر ما و پايي در ذکر ما دارند. اين جاست که يکي از کليدي ترين درسهاي سبک زندگي از نهج البلاغه اميرالمومنين استنباط مي شود؛ توصيه همزمان و همرديف به تقوا و نظم، تجلي اين معناست که نظم در زندگي و رعايت نظامات اسلامي از تقوا و پرهيزگاري منشأ مي يابد؛ آيا حرفي در تحليل سبک زندگي شيعي و اسلامي بهتر از فرمايش مولا علي سراغ داريد؟ توقع تحول رحماني در نفسانيت نفس اماره که حيات روزمره اش در گرو تعلقات شيطاني است توقعي بيجاست! انبياء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احديت نموده اند، اما اين تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ ظاهر و باطن با هم تحول مي پذيرند و بر هم اثر مي گذارند؛ بنابراين سوداي تحول سبک زندگي انسان نتيجه اي جز تغيير نسبت هاي نفساني او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امري گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد. نظم ظاهري از تقواي باطني مي آيد و اين کليد واژه کليدي و هديه نهج البلاغه به جامعه تشنه نظم و اخلاق و ارامش و آسايش است.
سؤالاتي از جنس نقشه راه
در تکمله سؤالاتي که رهبر انقلاب طرح فرمودند سؤالات زير نيز قابل بحث است:
براي طرح صحيح پرسش هاي ديگر بايد فهم دقيق و کلاني از آن چه هستيم داشته باشيم. گاه در خيابان هاي شهري بزرگ مي چرخيم و گاه بر نقشه شهر اشراف مي يابيم. در موضوعي نظير سبک زندگي نيز کثرت عوامل مؤثر و دخيل آن قدر زياد است که اگر عمري را هم در بررسي آن صرف کنيم باز عواملي از قلم خواهد افتاد. براي آشنايي با شهر، چرخيدن در خيابان ها تا حدي لازم و مفيد است اما کسي که سوداي تغيير در نقشه شهر در سر مي پروراند، نمي تواند عمر خود را صرف خيابان گردي کند. او به فهم و طرحي کلان از شهر محتاج است.
در بين کوچه و پس کوچه هاي بي شمار سبک زندگي، بايد بتوانيم گذرگاه هاي اصلي و گلوگاه هاي شهر را تشخيص دهيم. اين ها را گفتيم تا وقتي مي پرسيم سبک زندگي را کدام عوامل تعيين مي کنند از فهرست کردن هزاران عامل خودداري کنيم. در ميان هزاران نيرويي که در جهت هاي مختلف بر يک نقطه وارد مي شود، چند نيروي محوري وجود دارد که برآيندشان جهت اصلي را تعيين مي کند و رفته رفته ريزنيروها را با خود هم جهت مي سازد. اين از نظر فيزيکي درست نيست اما نيروهاي جوامع انساني را حکمي ديگر است. اين نيروها کدامند؟ نقشه راه ترسيمي از سوي رهبر حکيم انقلاب مبناي کار ما خواهد بود.
ادامه دارد.....