به گزارش فرهنگ سدید؛ جنبشی که بهنام «مشروطه» معروف شده است، بهنظر شما بر محور ایده «عدالت» شکل گرفته است یا ایده «آزادی»؟ ما تا حدودی از اتفاقات آن دوران آگاه هستیم؛ مثلا میدانیم مطالبه اصلی و اولی نهضت تأسیس عدالتخانه بوده است. اگر بخواهیم به آنچه اتفاق افتاده، نظم گفتمانی بدهیم.
به نظر دال مرکزی گفتمان نهضت مشروطه چه بوده است؟
درباره آنچه در مشروطه گذشت، تفاوت زیادی بین این دو ایده ازلحاظ گفتمان علمای اسلامی مطرح میکردهاند، نمیبینم. آنها وقتی بحث عدالت را مطرح میکردند، هدفشان این بود از ظلم و جوری که پادشاه و حکام محلی بر مردم روا میداشتند، کم کنند و از بین ببرند و فضایی عادلانه و همراه با رعایت حقوق مردم فراهم بیاورند. معنای دیگر این، همان آزادی است که در چارچوب گفتمان اسلامی معنا دارد. اگر آن خط عدالتخواهی را که علما دنبال میکردند، پی بگیریم، میبینیم درنهایت و نتیجه عملی آن همان تحقق حقوق و آزادیهای مردمی وجود دارد. درعینحال، کسان دیگری از پایگاه فکری دیگری به طرح مسأله آزادی میپرداختند و آن پایگاه تفکرات غربگرایانه بود. آنها بحث خودشان را از آزادی شروع میکردند؛ اما این آزادی معنا و مفهوم خودش را در گفتمان غربی پیدا میکرد. بنابراین، به تئوریهای غربی و غیراسلامی متکی بود. از اینجا تفاوتها شروع میشد. در بحث رسیدن به آزادی اشتراک لفظی وجود داشت؛ اما تفاوت معنایی مشخص بود. علمای اسلامی از عدالت که مفهوم عمیق اسلامی بود، شروع میکردند و هدفشان رسیدن به تأمین حقوق و آزادیهای مردم بود؛ اما آنچه پیروان دیدگاههای غربی مطرح میکردند، به مسیری میرفت که در تضاد با گفتمان اسلامی بود.
شما به اشتراک لفظی واژهها در عین تفاوت معناییشان دقت کنید. ما میبینیم که از این دوران بهبعد، در فرهنگ عام و خاص ما، واژگانی وارد شده است؛ واژههایی مثل آزادی، ترقی، مشروطه و.... این واژهها در فرهنگ ما سابقه دارد و بهمثابه معادل واژگانی در فرهنگ غرب در نظر گرفته میشود. سوال این است که نسبت علمای ما با این واژههای و فرهنگی که حمل میکرد، چه بود؟
مجموعهای از مفاهیم هست که هر انسانی با فکر خودش میتواند به آن برسد؛ مثلا عدالت، آزادی و حتی ضرورت «شورا» چیزهایی نبود که خلقالساعه در زمان مشروطه شکل گرفته باشد. بحث عدالت بحثی انسانی است. آزادی هم اینگونه است. مسأله اصلی تعبیر و تفسیری است که هرکسی میتواند از این واژهها ارائه دهد. همه میگویند آزادی چیز خوبی است؛ اما مسأله بر سر معنای آزادی است. در مشروطه هم اینگونه بود. وقتی نهضت با جنبش عدالتخواهی شروع شد و بهدنبال عدالتخانه بودند، کسان دیگر متوجه شدند که خاستگاه عدالتخانه تفکر و گفتمان مبتنیبر دین اسلام است. غربگرایان دربرابر این واژه، «مشروطیت» را مطرح کردند. عمدتا زمانی این لفظ مشروطیت و مشروطهخواهی اوج گرفت که تحصن در سفارت انگلیس شکل گرفت. در آنجاست که متحصنان القا میشود که شما شعار مشروطهخواهی بدهید. مشروطه ریشهاش شرطوشروط نیست. بعضی معتقدند این واژه از واژهای فرانسوی گرفته شده است. بهجای عدالتخواهی که کاملا معلوم و مشخص بود و ریشههای دینی داشت، لفظ مشروطهخواهی را جایگزین کردند. وقتی این شعار اوج گرفت، روشنفکران غربگرا این واژه را معنا کردند و آن را بهسمت مفاهیم و ساختارهای غربی بردند.
درواقع، تعریف عملیاتی این واژهها به دست روشنفکران افتاد.
وقتی تعریف عملیاتی شد، دیدگاههای غربگرایانه را بر این مفاهیم بار کردند؛ درحالیکه ما در گفتمان اسلامی هم میتوانیم درباره آزادی و... صحبت کنیم. تفاوتی که در علما در نسبت با این واژهها ایجاد شد، این بود که بعضی از آنها بهسرعت متوجه این ماجرا شدند که سرانجام و عاقبت حرکت روشنفکران غربگرا به کجا خواهد رسید. بنابراین، آنها بر همان مفهوم عدالت و عدالتخواهی تأکید کردند و بعد هم که بحث مشروطه بالا گرفت و بهصورت گفتمان غالب درآمد، شخصیتهایی مثل شیخ فضلالله نوری به این گفتمان قید زدند و «مشروطه مشروعه» را طرح و سعی کردند این واژه را به گفتمان اسلامی وارد کنند و آموزههای اسلامی را بر آن بار کنند. دعوا از اینجا بالا گرفت. طیف روشنفکران غربگرایی که با خارجکردن نهضت انقلابی مردم از مسیر اسلامی و کشاندنش به مسیر غربگرایانه، لفظ مشروطه را وارد کرده بودند تا بتوانند دیدگاههای غربگرایانه را سیطره دهند، بهخوبی فهمیدند که شیخ فضلالله چه حرکتی را شروع کرده است و اگر موفق میشد تمام زحمات آنان بر باد میرفت. بنابراین، بهشدت ایستادند و جنگ روانی و عملیات سیاسی علیه شیخ بهراه انداختند و توانستند درظاهر بر او پیروز شوند. از حمایتهای سفارت انگلیس هم برخوردار بودند و البته بعضی از علما هم آن تیزبینی شیخ فضلالله را نداشتند. هرچند سرانجام متوجه شدند این طیف غربگرا چه حقهای را بهکار برده است و چه اهدافی را در ذهنش دنبال میکند، باید بگوییم کمی دیر متوجه شدند و زمانی متوجه شدند که شیخ فضلالله اعدام شده بود و روشنفکران غربگرا بر جریان امور کاملا مسلط شده بودند و قدرت را در دست گرفته بودند. هرچند حرکاتی انجام دادند که بتوانند نهضت مردم ایران را به مسیر اصلی خود برگردانند، دیگر کار از کار گذشته بود.
تجربه تاریخی مردم ایران در مشروطه با تقریری که شما فرمودید، ادامه پیدا میکند و به انقلاب اسلامی میرسد. آیا ما میتوانیم نسبتی میان این دو مقطع و تجربه پیدا کنیم؟ ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی به چه خودآگاهیای رسید؟
نهضت مشروطه و انحراف آن از مسیر اصلی تجربه بزرگی برای مردم ایران بود؛ بهویژه رهبری انقلاب اسلامی، امام خمینی؟ رح؟ تجربه بسیار گرانبهایی را از مشروطه داشت. اگر بخواهیم نمونه و خلاصه مطلب را بگوییم، وقتی قرار شد نام نظام بعد از سرنگونی رژیم پهلوی تعیین شود، کسانی گفتند «جمهوری دموکراتیک اسلامی». حضرت امام با بهرهگیری از تجربه نهضت مشروطه میدانستند که اگر واژه غربی وسط نام جمهوری اسلامی بیاید، این واژه میتواند توسط کسانی بهصورت یک پایگاه و سکوی پرتاب دربیاید و آنها برمبنای همین واژه تفکرات و روشهای غربی را بر نظام بعد از انقلاب بار کنند. حضرت امام جلوی این رخنه و انحراف را گرفتند و گفتند: «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. هرآنچه ما بخواهیم در همین لفظ جمهوری اسلامی هست. اگر انتخابات بخواهیم هست، احکام اسلام هست، بهرهگیری از تجربه جوامع بشری هست و.... چه نیازی وجود دارد که ما یک عنوان دیگر را به آن اضافه کنیم؟ چه ضرورتی دارد که واژههایی را وارد کنیم که مانند یک نفوذ همان بلایی را که بر سر نهضت عدالتخواهی آن زمان آوردند، بر سر انقلاب اسلامی هم بیاورند. این تیزبینی حضرت امام بود. طیف غربگرا و غرباندیش در هر لباس و شکل و شمایلی باشند، همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدهند. همچنان تلاش میکنند مفاهیم غربی را بهعنوان سرمشق سیاست و فرهنگ در ایران رواج دهند.
درواقع، پروژه نفوذ ابتدا ازطریق «واژهها» در گفتمان ما و جدال واژگانی صورت میگیرد.
بله، معمولا ازطریق یک واژه این نفوذ انجام میشود؛ مثلا میگویند شعار مشروطه بدهید. همه میگویند مشروطه چیست؟ بعد میگویند تفسیر این واژه با ماست؛ مایی که این کلمه را رواج دادیم. وقتی تفسیر میکند میبینیم منظورش همان فرهنگ غربی و ضداسلام است؛ مثلا جمهوری دموکراتیک اسلامی. حالا چه کسی باید «دموکراتیک» را تفسیر کند؟ همان کسانی که آن را وارد کردند.
منبع : صبح نو