به گزارش سرویس فرهنگ و هنر «سدید»؛ عباد محمدی: نگاهی گذرا به تاریخچه هنر در ایران مؤید این است که «هنرهای نمایشی» یکی از پرطرفدارترین جلوههای هنری در ایران است که با توجه به فراز و فرودهای آن در طول تاریخ، تأثیرات اجتماعی فراوانی دربر داشته است. «خیمهشببازی»، «نقالی»، «تخت حوضی»، «سوگ سیاوش»، «کین ایرج»، «تعزیه» و «نمایش عروسکی» را میتوان نمایشهای مرسوم و معروف ایرانی دانست که از قدمت برخی از آنها به پیش از ورود اسلام به ایران میرسد. همزمان با ورود «تئاتر مدرن» به ایران با تأثیرپذیری از فرهنگ مدرن، تحولات در عرصه تئاتر رو به فزونی گذاشت و نمایشهای سنتی دستخوش تغییرات مبنایی و محتوایی شد. این تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه تا جایی پیش رفت که در ایران موضوع «هنر برای هنر» مطرح و سپس توسط برخی نحله های هنری پذیرفته شد تا جایی که این موضوع دقیقاً در برابر هنر سنتی ایران قرار گرفت.
«ادبیات ایستادگی» ازجمله موضوعاتی بود که همواره تلاش کرده تا در دو بُعد «اجتماعی» و «فرهنگی» در برابر جامعه هدف خود احساس مسئولیت داشته باشد. اما طرح موضوع «هنر برای هنر» دقیقاً بر نگاهی دیگر تأکید دارد و بعبارت دیگر هنر را برای جامعه یا هدف خاصی نمیخواهد و صرفا در اندیشه معیارهای زیبایی شناختی است. در شرایط امروز جامعه، تداخل ادبیات سیاسیون با «ادبیات ایستادگی» عدهای را به این نتیجه رسانده که هنرمند مدافع عقیده، آدم حکومت است و اساساً این باور به وجود آمده که ادبیات ایستادگی پس از انقلاب وارد عرصه اجتماعی شده و توجیهگر عملکرد حکومت است.
برای بررسی این ادعا و پاسخ به چالش های پیش روی «نمایش ایستادگی»، نصرالله قادری در گفتگو با «سدید» به تبیین ابعاد وضعیت هنرهای نمایشی پرداخته است. نصرالله قادری استاد دانشگاه و در حیطه ادبیات نمایشی صاحبنظر است و آثاری چون «آناتومی ساختار درام»، «موخره به سوی دمشق» و «قصهی پلنگ سفید» را به تألیف درآورده است. بخش اول این گفتگو در ادامه میآید:
یکی از سؤالات بحثبرانگیز امروز جامعه این است که چرا مسئولان از کلیدواژه ایستادگی و پایداری استفاده میکنند، زیرا تصور عمومی این است که ادبیات ایستادگی پس از انقلاب اسلامی وارد جامعه ما شده است و قبلاً جامعه با این دست مسائل همراه نبوده است. به نظر میرسد با بررسی پیشینه عرصه فرهنگ و هنر بتوانیم به این سؤال دست یافت که اساساً ایستادگی و پایداری محصول انقلاب اسلامی است یا ریشه در فرهنگ و هنر ایران دارد؟
دروغ بزرگ حزب دایی یوسف به هنرمندان
حزبی در ایران است که بوی نفت میدهد و قبله آنها خانه دایی یوسف و استالین است. این حزب با آموزش به هنرمندان و مخاطبین چنین قبولانده که هنر یعنی ایستادن در برابر حکومت و هنرمند کسی است که بر حکومت باشد و هنرمند نمیتواند در حکومت باشد. این اندیشه قبل از انقلاب در کشور جا افتاده است. بعد از انقلاب هم مسئولین و هم هنرمندان این موضوع را قبول دارند که هنرمند اپوزیسیون است؛ این دروغ بزرگی است که این حزب مدعی مارکسیستی گفته است.
این حزب مهمترین هنرمندی را که پیش از انقلاب معرفی و مطرح کرد و بقیه هنرمندان نیز آن را پذیرفتند؛ فردی به نام «اویگن برتولت فریدریش برشت» است. برتولت برشت هنرمندی است که مطلقاً تبیینگر حکومت مارکسیست است و تمام نمایشنامههای اپیک (epic) او آموزش ایدئولوژی مارکسیسم است. این هنرمند در خدمت ایدئولوژی حکومت است و او را به عنوان یک مبارز معرفی میکردند. او در برابر کاپیتالیسم ایستاد درحالیکه از ایدئولوژی دفاع میکرد.
هنرمند درخمدت عقیده است
اینکه «هنرمند بر حکومت باشد و در حکومت نباشد» دروغ بزرگی است که در جامعه جاافتاده است. این دروغ باعث شده که به هنرمند به دید تردید نگاه کنند و مشخصاً درباره تئاتر تصور میکنند که روبه روی حکومت ایستاده است و این باور وجود دارد که تئاتر نمیتواند تبیینگر حکومت باشد. هنرمند واقعی تبیینگر حکومت یا علیه حکومت یا بر حکومت نیست بلکه اعتقاد خود را ارائه میدهد. نگاهی گذرا به دنیای شاعران بزرگ کشور نشان میدهد که برخی آنها در خدمت حاکمیت ایدئولوژی ما نبودهاند، اما در خدمت عقیده ما بودهاند. محتشم کاشانی خالق شعر بینظیر، محیرالعقول و تکاندهنده «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» را در اثر یک خواب گفته است. محتشم در خواب میبیند که حضرت زهرا (س) از او میپرسد که چرا برای پسرم حسین (ع) شعر نگفتی و محشتم این شعر را میسراید. حال باید پرسید آیا این آدم حکومتی است؟ اگر شاعری شعر میگوید و امام حسن (ع) به او صله میدهد آیا در خدمت امام حسن (ع) است یا در خدمت عقیده است.
برای این منظور که بحث ما مبهم نماند لطفاً درباره تفاوت ایدئولوژی و عقیده توضیح دهید.
ایدئولوژی جزمیت دارد و تحکیم است به این معنی که در ایدئولوژی آنچه را که میگویند حتماً باید انجام دهید و از آنچه را که نهی میکنند پرهیز کنید. اما عقیده، جهان طلبیدن است و تحمیل و تحکیم ندارد. در دین ما گفته میشود «لا اکراه فی الدین» در دین هم اجباری نیست. هنرمندان ما صاحبعقیده بودند نه صاحب ایدئولوژی، پس آنچه را که عقیده داشتهاند خلق کردند. اینگونه نیست که به دلیل رسمیت اسلام، اگر از اسلام دفاع کردید حتماً آدم حکومت هستید؛ این یک دفاع از عقیده است. اما این موضوع از دید اپوزیسیون یک انگ شناخته میشود.
ادبیات ایستادگی و مقاومت بهصورت تاریخی چگونه قابلطرح و بحث است؟
ما ادبیات دوره پست کلونیالیسم (پسا استعمارگری) را داریم که ادبیات مقاومت ذیل آن تعریف میشود. مطرحترین نظریهپرداز ادبیات پست کلونیالیسم، افرادی، چون ادوارد سعید و هومی بابا هستند. ادبیات مقاومت جنگ جهانی دوم در فرانسه، شوروی و لهستان که روبه روی آلمان نازی ایستاد، ذیل ادبیات مقاومت شناخته میشود.
آنچه انقلاب اسلامی به ادبیات مقاومت افزود، ادبیات دفاع مقدس است
ادبیات مقاومت را در دنیای یونان هم داریم. دوران پسا استعمار با نظریاتی که در آن وجود دارد زمانی مطرح میشود که ما هنوز به انقلاب نرسیدهایم. ادبیات مقاومت، پایداری و جنگ را قبل از انقلاب داریم و آنچه ما به این دنیا اضافه کردهایم ادبیات دفاع مقدس است. ادبیات دفاع مقدس مفهومی است که ما آن به غلط فهمیدیم و میگوییم سینمای جنگ، تئاتر جنگ، داستان جنگ، درحالیکه ما در این هشت سال جنگی نداشتهایم. ما ۸ سال دفاع مقدس داشتهایم. ما در برابر یورش ایستادگی و مقاومت کردهایم و نوع خاصی از ادبیات را به نام ادبیات دفاع مقدس به وجود آوردهایم.
این ادبیات دفاع مقدس نیز ذیل ادبیات پسا استعماری است که پیش از آن ادبیات پایداری و مقاومت و جنگ در جهان بوده است و ریشه بسیار کهنی دارد. ادبیات مقاومت و ایستادگی چیزی نیست که انقلاب و حکومت ساخته باشند برای اینکه بیاید از این حکومت، انقلاب و دین دفاع کنند. خیر در تمام ادبیات جهان این وجود دارد و ریشه بسیار کهنی نیز دارد.
ادبیات ایستادگی چه تأثیرات اجتماعی داشته است؟ یعنی نقش ادبیات مقاومت و ایستادگی در جوامع چگونه تعریف میشود؟
این ادبیات مقاومت فرانسه است که در شرایط اشغال و غارت فرانسه توسط آلمانها که فرانسه و فرهنگ فرانسه را حفظ میکند. درحالیکه فرانسه تماماً در اشغال آلمانهاست و موزهها غارت میشود، چگونه فرانسه نابود نمیشود و فرهنگ آن میماند؟ چگونه یاد میگیرد که باید در برابر این نیروی فاشیسم، مقاومت و ایستادگی کند؟ ادبیات مقاومت در الجزایر چگونه بوپاشا جمیله میسازد که میتواند در برابر استعمار فرانسه ایستادگی کند؟ ادبیات در دنیای لهستان چگونه تادئوش کانتور و یرژی گروتوفسکی چنین کاری را انجام میدهد؟
تئاتر به مخاطب شیوه اندیشیدن میآموزد
الزاماً ادبیات و تئاتر به مخاطب آموزش نمیدهد بلکه شیوه اندیشیدن را یاد میدهد. به او ماهی نمیدهد که سیر شود بلکه شیوه ماهیگیری یاد میدهد. به مخاطب میآموزد که اگر فرهنگ خود را از دست بدهد شخصیت خود را از دستداده است. چه اتفاقی میافتد که شخصیت از دست میرود؟ دنیای دین اسلام میگوید که اگر لباس و اسم را از شما بگیرند، در واقع ماهیت شما را تهی کردهاند. در دنیای علم روانشناسی نیز چنین چیزی را داریم. اقدامی که برای تهی کردن شخصیت انجام میدهند این است که زبان مادری را از شما میگیرند، زبان را از شما بگیرند همهچیز را گرفتهاند. از اندیشمند بزرگ مصری پرسیدند که چرا با توجه به اینکه فرهنگ کهنتر از تمدن ایرانی دارید زبان شما چگونه عربی شد و زبان خود را از دست دادید؛ پاسخ میدهد به این دلیل که در مصر یک حکیم طوس نداشتیم.
چرا با تمام هجومهایی که به ایران شد زبان فارسی از بین نرفت؟ به این دلیل که یک حکیم طوس بود که از زبان ما محافظت کرد. زبان شما را که از شما بگیرند پوشش شما را هم میگیرند و پوششی به شما میدهند که عاریتی است و عاریتی بودن این شما را الینه (خود بیگانه) میکند.
ادبیات مقاومت به جهانیان ایستادگی و دفاع از خویشتن و هویت را یاد داد
در شکل کلیتر ادبیات پسااستعماری به شما میآموزد که خودت باشی، فرانسوی، لهستانی و الجزایری باشید و به این افتخار کنید به همین دلیل اگر مورد یورش نظامی قرار بگیرید؛ ادبیات ایستادگی به شما میآموزد مقاومت کنید. آمریکا ۲۰ سال در ویتنام بود، اما با ننگ، ذلت و شکست از این کشور بیرون رفت. ویتنام ایستادگی کرد و تسلیم فرهنگ آمریکا نشد. ژاپن امروز فرهنگ، نمایش و لباس خود را دارد. این نیست که رویکرد نو را نپذیرد، اما فرهنگ خود را حفظ میکند و یک عنوان یک فرهنگ عقبمانده به آن نگاه نمیکند. درست مانند فرهنگ ایران که در برابر سالها هجوم نظامی نه تنها از بین نرفته بلکه مهاجم نیز تسلیم فرهنگ ما شده است. پس ادبیات مقاومت به مردم جهان یاد داده که باید ایستادگی کنند و از خویشتن خود دفاع کنند و هویت خود را فراموش نکنند.
اگر کشورهای مستعمره، بر فرهنگ کهن خود ایستادگی کنند؛ به واسطه ادبیات ایستادگی میتوانند بر استعمارگر تأثیر بگذارد؟
استعمارگر از فرهنگ استعمارپذیر هم تأثیر میپذیرد به شرطی که این فرهنگ شکوفایی و قدرت لازم را داشته باشد. به این دلیل که ادبیات ایستادگی، ابتدا قدمت کهن دارد و دوم ایستادگی و شیوه اندیشیدن را یاد میدهد.
چرا هنرمندان فراری از ایران در سطح جهانی ندرخشیدند؟
ایستادگی میآموزد که دیگر ایرانی بودن یک ننگ نیست و به اینکه گرین کارت یک کشور دیگر را دارید افتخار نمیکنید. اصالت برای افراد مهم میشود. جایی هنرمند میتواند رشد کند و اصالت پیدا کند که خاک خود او باشد و اگر که فردی مانند آلکساندر سولژنیتسین به ناچار از روسیه به آمریکا تبعید میشود؛ در خانه خود کلیسایی به شکل کلیسای روسی دارد و به شکل فرهنگ روسی مینویسد و جایزه نوبل میگیرد. اگر وله سوینکا به ناچار از نیجریه به فرانسه تبعید میشود با فرهنگ یوروبایی مینویسد و جایزه نوبل را میگیرد. کدام از نویسندگان ما که خودخواسته و یا به اجبار تبعید شدهاند توانستهاند در سطح جهانی بدرخشند. چرا نتوانستند؟ به این دلیل که نمیخواستند این فرهنگ را بازتاب بدهند. میخواهند فرهنگ آن طرف را ارائه بدهند و یا ادای اپوزیسیون نمای علیه حکومت را ارائه بدهند؛ این یک شعارپردازی است و یک تئاتر سیاسی است که تاریخمصرف دارد و از بین میرود.
شما وقتی که نمایشنامه آنتیگونه، اثر سوفوکل را میبینید مفهوم مقاومت را میدانید. حاکم دستور داده طبق قانون شهر افرادی که علیه مملکت بودهاند نباید به خاک سپرده شوند و افراد همراه حکومت با تجلیل به خاک سپرده شوند، در صورتی که آنتیگونه میگوید قانون خدایان این نیست، مردگان در نزد خدایان برابرند و بر این موضوع مقاومت میکند. زمانی که در برابر کرئون میایستد و میگوید مردم در دل از تو نفرت دارند و مردم آن روز با آنتیگونه هستند نه با کرئون که قانون سیته را رعایت میکند. زیرا آموختهاند که مردگان حرمت دارند و هرکسی که مرد، داوری آن با خداوند است و بر این موضوع مقاومت میکند.
در جهان امروز چرا یک جوان احساساتی باید به مرده –به باور و اعتقاد ما شهید- بیحرمتی کند؟ بر فرض کسی که شهید شده به باور ما علیه دیدگان ما باشد چرا باید به او بیاحترامی کند؟ چرا باید احساسات او بر تعقل حاکم شود؟ و چرا بدون اندیشه درباره او حکم میدهد؟ علت این است که ادبیات امروزی ما شیوه اندیشیدن را به مخاطب یاد نداده است. به همین جهت باورهای دینی، بومی و فرهنگی ما باورهای زندگی نیست و دور شدن از فرهنگ سنتی و ادبیات کهن ماست.
در فرهنگ اگر به شاهنامه مراجعه کنید شاهنامه تماماً مقاومت است، اما اولین مقاومتی که شاهنامه به ما یاد میدهد ایستادگی در برابر خود نفسانی است. آن هفت گامی –عدد مقدس- که رستم برمیدارد تا خویشتن سازی کند. ما امروز اصلاً این موضوع را ادراک نمیکنیم. ما امروز نمیفهمیم آنچه حافظ میگوید چیست؟ به همین دلیل از حافظ هم یک ملهد میسازند. مقدمهای بر حافظ مینویسند که هر کس آن را ببینید حافظ را آدمی ملهد میداند درحالیکه خود حافظ میگوید من قرآن را به ۱۴ روایت میخوانم. از خیام یک شرابخواره لذتجو میسازند به این دلیل که ادراکی از او ندارند. اصالت فرهنگ را به جامعه و نسل جدید ارائه نمیدهند و الینه فرهنگ آن را به جامعه عرضه میکنند؛ به این دلیل که بسیار سهل و ساده است، اما اندیشمند بودن کار دشواری است.
ادبیات مقاومت ذیل عنوان ادبیات پسا استعمار است. ادبیات مقاومت میآموزد که در ابتدا علیه استعمار ایستادگی کنید و در دومین مرحله اجازه استثمار ندهید یعنی نه در اندیشه نه در موضعات دیگر برده نشوید، سومین مورد نیز این است که اجازه نمیدهد استحمار شوید یعنی نمیتوانند تو را فریب دهند. مقاومت به تو یاد میدهد که بیاندیشی و زمانی که یاد بگیری بیاندیشی متوجه خواهی شد که گرگ اگر گوسفند را میدرد منافعی برای خود دارد. اگر امروز آمریکاییها وجهه دلسوزی به خود گرفتهاند (با این فرض محال که تمام ظلمهایی که آمریکا میگوید در ایران است) برای او چه نفعی دارد که من از ظلم رها بشوم؟ ظلم در مملکت خودمان است یا عرضه دارم و مقابل آن میایستم یا مظلوم میمانیم. این رهایی چه نفعی برای آمریکا دارد؟ پاسخش این است که او در این کشور نفت دارد مانند عراق، سوریه و دیگر کشورهای عربی، برای انگلیس و آمریکا سرمایه مهم است نه انسانها. از سوی دیگر کشورهای مقابل میبیند در کشورش مولانا تیراژ اول را دارد پس باید مولانا را از ما بگیرد. سومین چیزی که از ما باید بگیرد این است که اسلام در حال رشد است -اسلام شعاری نه- و هرکس با اسلام روبهرو میشود آن را میپذیرد و این برای طرف مقابل ما خطرناک است. او با تصور اینکه مارکسیسم را از بین برده است، فکر میکند میتواند اسلام را نیز از بین ببرد؛ بیآنکه بداند مارکسیسم یک ایدئولوژی بود و اسلام یک عقیده است. اما اگر مفهوم مقاومت و ایستادگی را بدانیم، شیوه اندیشیدن و بازگشت به خویش تن را میآموزیم و در برابر هرگونه استعمار، استثمار و استحمار میتوانیم ایستادگی کنیم.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...