گزارشی درباره مراسم رونمایی از متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «مربع‌های قرمز»
امروز رسالت زینبی بر دوش کسانی است که دیدنی‌ها را دیدند و شنیدنی‌ها را شنیدند و نویسندگانی که وقایع بی‌بدیل جبهه‌ها را ثبت و ضبط می‌کنند. وقایعی که باید آن صحنه‌هایش ثبت و ضبط شوند تا به عمق حقیقت و سرّ آن پی برد؛ و کتاب «مربع‌های قرمز» یکی از تاریخ نگاشت‌هایی است که در قالب خاطره از دوران طلایی دفاع مقدس می‌گوید.
به گزارش «سدید»؛ کتاب گرانقدری از خاطرات حاج حسین یکتا که به قلم زینب عرفانیان نگاشته شده است. این کتاب هفته پیش، در مراسم نهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت و در آستانه چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس، در فضایی مملو از عطر شهدا، در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران رونمایی شد و مدال افتخار تقریظ مقام معظم رهبری را دریافت کرد.

این مراسم پرشور که به میزبانی شهدای گمنام قطعه ۴۰ بهشت زهرا برگزار شد میهمانان گرانقدری داشت، از جمله خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران، سردار سرلشکر صفوی، حاج حسین یکتا، عطار زاده معاونت هماهنگی موسسه حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب.

 نگارش کتاب دفاع مقدس از سوی زنان همانند زرگری با ظرافت است
زینب عرفانیان نویسنده کتاب مربع‌های قرمز یکی از سخنرانان این مراسم بود. وی با اشاره به جایگاه خطیر نویسندگان و راویان دفاع مقدس گفت: در روزگاری نه چندان دور، جوانان این خاک حماسه‌هایی آفریدند که هنوز گوش‌ها از شنیدنش سیر و قلم‌ها از نوشتنشان خسته نشده‌اند، جوانانی که هنوز بسیاریشان پشت خاکریز‌ها سنگر گرفته‌اند تا پرچم ایران از همه بالاتر باشد. جوانانی که در جنگ مرد شدند و قد کشیدند. جوانانی که حالا غبار سال‌ها موهایشان را سپید کرده است.

شاهدین و عاملین این جنگ، گنج‌هایی هستند فانی. گنج‌هایی در دسترس و از دست دادنی اگر دیر بجنبیم. گنج‌هایی با سینه‌هایی پر از خاطرات ناگفته که متعلق به یک شخص نیست و تاریخ شفاهی یک کشور را شکل می‌دهد. خاطراتی که تا ثبت و ضبط نشوند، نبرد یک رزمنده کامل نخواهد شد. نبردی که از رزمنده تا من نویسنده و ناشر و سیاستگذاران و مدیران فرهنگی در کامل شدنش نقش داریم. نبردی که، چه در معرکه آتشش و چه این روز‌های آرامش بعد از آتش، نقش زنان کم از مردان در آن نبوده و حتی این روز‌ها می‌توانند نقش موثرتری در خاطره نگاری این نبرد داشته باشند.

 آن‌ها می‌توانند نقش موثرتری ایفا کنند در به تحریر درآوردن خاطراتی که حکم طلای خام را دارد و قرار است، چون زرگری ماهر این طلا را فرم و شکل دهند، تا خواندنی شود؛ و این زرگر اگر زن باشد قطعا متنی خواندنی‌تر به مخاطب ارائه می‌کند. متنی آمیخته به احساس و عواطفی لطیف. چرا که یک زن می‌فهمد معنای با صورت زمین خوردن سرباز را. یک زن می‌فهمد، طعم آخرین وداع مادر و فرزند را، و یک زن می‌فهمد تلخی ۳۰ سال انتظار همسری را برای برگشتن پیکر پدر بچه‌هایش. با تمام احترام برای همه عزیزانی که بی‌چشم داشت و توقع تلاش می‌کنند برای ماندگار کردن این خاطرات، چه با قلمی مردانه و پرصلابت چه با قلمی زنانه و پر احساس، گذر زمان واقعی است و عرصه میدان خاطره نگاری خالی از تمام پتانسیلش، پتانسیلی که باید جهت ثبت و ضبط تاریخ شفاهی جنگ برای نسل‌های بعد به کار گرفته شود؛ و چه تند و بی‌رحمانه می‌گذرند این روز‌های آرامش بعد از آتش؛ و چه غافلگیرانه می‌گذرد فرصت‌هایی طلایی که باید غنیمت شمرد برای دستیابی به خاطرات رزمندگانی که دیده‌ها و شنیده‌هایشان هر روز بیشتر رنگ فراموشی به خود می‌گیرد. خاطراتی که باید ثبت شوند قبل از انگشت حسرت به دندان گزیدن و از دست دادنشان.

از خاطرات شهدا، حججی‌ها درست شد
حاج حسین یکتا راوی کتاب «مربع‌های قرمز» دیگر سخنران این مراسم بود و طی سخنانی گفت: در کتاب نام آیت‌الله احمدی میانجی درج شده است. ایشان بار‌ها می‌گفتند حواست را جمع کن، این انقلاب تعزیه‌خوانی قبل از ظهور است ببین چه نقشی را بازی می‌کنید.

 هرکسی که از دستش برمی‌آید باید خاطرات خود را از جنگ تحمیلی مکتوب کند؛ چرا که اگر ما ننویسیم دیگران به شکلی که خودشان می‌خواهند آن را می‌نگارند. جوانان و نوجوانان دهه‌های پس از جنگ منتظر شنیدن هستند. ما هر چه از روز‌هایی که ایثار و حماسه رقم خورد، بنویسیم و روایت کنیم باز هم کم است.

از خاطرات شهدا، حججی‌ها درست شد، فرماندهانی که در میدان نبرد دفاع از حرم، شروع به دفاع از حرم آل‌الله کردند، همان‌ها چراغ هدایت و ستاره‌هایی هستند که حضرت آقا از آن‌ها یاد می‌کنند. ما می‌توانیم با آن‌ها راه را پیدا کنیم.

روح شهید احمد کاظمی انتشارات شهید کاظمی را هدایت می‌کند
انتشارات شهید کاظمی انصافاً عملیاتی کار می‌کند. من معتقدم مستقیم روح شهید احمد کاظمی این انتشارات را هدایت می‌کند و معتقدم این مجالس هم زیر نظر شهدا است؛ چرا که هر کسی قلمی و قدمی بردارد نزد شهدا گم نخواهد شد.

در بخش پایانی این مراسم هدیه ویژه رهبر انقلاب که شامل عبای شخصی ایشان بود به حاج حسین یکتا تقدیم شد.
عهد ما این است:

حفظ روحیه جهاد و مقاومت
 سردار سرلشکر رحیم صفوی، دستیار و مشاور عالی مقام معظم رهبری که یکی دیگر از مهمانان این مراسم بود با دعوت مجری روی سن آمده و طی سخنانی گفت: در مکانی که نشسته‌ایم و سخن می‌گوییم بیش از ۳۴ هزار شهید دفن شده است که چهار هزار از آن‌ها شهدای گمنام است و ۵۰۰ نفر شهید مدافع حرم که ۲۵۰ نفرشان هم گمنامند.
در جوار این بهشت زهرا مقبره حضرت امام و بزرگان انقلاب اسلامی همچون شهید آیت‌الله بهشتی و شهید باهنر و شهید رجایی عزیز است، شاید به برکت این شهیدان یکی از درب‌های بهشت از اینجا باز شود.

ما با خدا و رسولش، ما با شهیدان، ما با امام راحلمان و امام حاضرمان حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای عهد و پیمان بسته‌ایم که تا به آخر در دفاع از انقلاب اسلامی، در دفاع از کشور عزیزمان ایران، در دفاع از مظلومان جهان و ملت‌های اسلامی سر از پا نشناسیم و همواره روحیه جهادی، روحیه مجاهدت در راه خدا را، شور و نشاط و شوق شهادت را در دلمان زنده نگهداریم.

 عزیزان نهضت خاطره‌گویی و رمان نویسی دفاع مقدس مهم‌ترین سازه تولید قدرت نرم و توسعه مکتب مقاومت برای ایران و مظلومان جهان است، دو روز  دیگر که چهلمین سالگرد تجاوز صدام به ایران اسلامی است ما چگونه می‌توانیم برای بیش از ۵۰ درصد جمعیت کشورمان که زیر ۴۰ سال سن دارند که نه جنگ را دیده‌اند و نه انقلاب اسلامی را دیدند، چگونه می‌توانیم از مصیبت‌های جنگ و از افتخارات و حماسه‌های فرزندان قهرمان این ملت در ارتش و بسیج و سپاه و جهاد سازندگی... چگونه می‌توانیم آن حماسه‌ها را به نسل بعد از خود منتقل کنیم، چگونه می‌توانیم ایثار و شهادت و صبر و بردباری بیش از ۲۰۰ هزار شهید، بیش از ۳۰۰ هزار جانباز، بیش از ۴۰ هزار آزاده و صبر و مقاومت مادران و همسران شهدا را توصیف و منتقل کنیم؟

 شهدای مدافع حرم راه قدس را باز خواهند کرد
شهیدان مدافع حرم راه قدس را باز خواهند کرد و خون شهیدانی همچون قاسم سلیمانی و خون‌بهای شهدای مدافع حرم، آزادی قدس خواهد شد به حول و قوه الهی. عزیزان من توصیه‌ام به همرزمانم در ارتش و سپاه اون‌هایی که دیگر سن و سالی از ایشان گذشته و توفیق شهادت نصیبشان نشده است آن است که با پیوستن به نهضت خاطره‌گویی، نهضت رمان‌نویسی و حضور به هر صورت که می‌توانند، استفاده از نرم‌افزار‌های ارتباطی، فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های تصویری و صوتی حقایق غیر قابل تصویری را که برای برخی از جوانان و برخی از کسانی که از این فضای دفاع مقدس دور بودند، آن‌ها فضای دفاع مقدس را بگویند و راجع به آن بنویسند.

رمز پیروزی انتقال حماسه‌ها به ملت‌های اسلامی است
خواهش من آن است که این نهضت خاطره‌گویی را به عنوان یک رسالت برای نسل گذشته و انتقال آن به نسل دوم و سوم پس از انقلاب بپذیرید. کشف رمز و راز قدرت آفرینی و پیروزی و تضمین امنیت ملی در این است که این حماسه سال‌های دفاع مقدس را نه به نسل بعد که به ملت‌های اسلامی منطقه، به جبهه مقاومت منتقل کنید. ما برای این انتقال به مولفان خوش‌ذوق و نویسندگان چیره‌دست همچون سرکار خانم زینب عرفانیان احتیاج داریم. احتیاج به رزمندگان شجاع و خاطره گویان صادق و با انصاف، چون حاج حسین یکتا که مدت طولانی در جبهه‌ها بوده و بسیار نکات ظریف را مطرح کرده و این بنده حقیر هم از ماه‌های اول جنگ تا ماه‌های آخر جنگ در جبهه‌ها بودم و از تیپ ۱۷ قم و از لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب و شهدای بزرگوار این لشکر اقتدار آفرین خط شکن همچون شهید زین‌الدین، شهید جواد دل‌آذر، شهید صادقی خاطرات بسیاری دارم و پنج سال است که در حال تقریر این خاطراتهستم.    

خاطره‌ای از فرزندان مقام معظم رهبری
در روز دوم و سوم عملیات بدر، نزدیک دجله  و فرات ایشان را دیدم، آن زمان حضرت آقا رئیس‌جمهور بودند، عملیات بدر، اسفند سال ۶۳، حاج آقا مصطفی را بالای یک تپه دیدبانی که عراقی‌ها درست کرده بودند، من دیدم نزدیک دجله، با فریاد از او خواستم بیاید پایین و این تپه هم نزدیک خط مقدم بود، گفتم آقا مصطفی شما را اگر شهید کنند، می‌گویند پسر رئیس‌جمهور شهید شد، اگر اسیر کنند می‌گویند پسر رئیس‌جمهور اسیر شد، با اصرار و فریاد من آمد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که یک تیر مستقیم‌تانک عراقی‌ها به آن تپه دیدبانی زدند.

حضرت آقا فرزند دومشان حاج آقا مجتبی را که کوچک‌تر بود به جبهه‌ها می‌فرستادند، من خودم در خط مهران، جبهه مهران آقا مجتبی را دیدم! کدام کشوری را می‌شناسید که پسران رئیس‌جمهور در خط مقدم جبهه‌ها حضور داشته باشند؟ خود حضرت آقا از روز‌های اول جنگ تا هفت، هشت ماه تا حدود خرداد سال ۶۰ در جبهه‌ها حضور داشتند.

ماجرای طرح شکست حصر آبادان و برخورد مقام معظم رهبری
 شکستن حصر آبادان بدون برخورد بسیار مقتدرانه حضرت آقا با بنی صدر، رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوای وقت، شکستن حصر آبادان اتفاق نمی‌افتاد. طرح شکستن حصر آبادان را بنده به عنوان فرمانده عملیات جنوب خوزستان در شورای عالی دفاع در پایگاه شکاری نیروی هوایی ارائه کردم. در آن جلسه بنی‌صدر، شهید رجایی، حضرت آقا، آقای هاشمی رفسنجانی، سرلشکر شهید رئیس‌ستاد مشترک ارتش فلاحی، تیمسار مرحوم ظهیر نژاد و همه اعضای شورای عالی دفاع بودند. از دولت هم آقای پرورش که نماینده مجلس بود و امام ایشان را فرستاده بود، حضور داشت. هر بار که شرح دادم بعضی‌ها مخالفت کردند، حضرت آقا از آنجایی که بر روی ما شناخت داشت، فرمودند: این طرح درست است و همین باید اقدام شود، تصویب هم شد. به مرحوم تیمسار ظهیرنژاد فرمانده قهرمان نیروی زمینی ارتش هم گفتند که این طرح، طرح سپاه است و لشکر ۷۷ خراسان باید با این طرح هماهنگشود.

 من و حسن باقری با هماهنگی لشکر ۷۷ خراسان دو، سه ماهی در شکست حصر آبادان و در ۵ مهر ماه سال ۶۰ که در خرداد همان سال بنی‌صدر فرار کرد، همان طرح را با پشتیبانی لشکر ۷۷ و نیروی هوایی در پنج مهر ماه انجام دادیم و پیروزی ظرف ۴۸ ساعت با شکست حصر آبادان حاصل شد و روز هفتم هم آن بزرگان به شهادت رسیدند؛ یعنی شهید نامجو، شهید بزرگوار فکوری و جهانآراء.

متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی
متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب -که روایتی ازخاطرات شفاهی حاج حسین یکتا در دوران دفاع مقدس و به قلم سرکار خانم زینب عرفانیان است- بدین شرح است:

بسمه‌تعالی
بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است. ردپای چانه‌گرمی‌های آقای حاج حسین یکتا در آن آشکار است. ظرافت‌های برخاسته از ذوق و قریحه لطیف که در سراسر کتاب گسترده است، می‌تواند از نویسنده خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و می‌تواند هم دُرافشانی‌های راوی باشد. نقطه برجسته کتاب، یاد شهیدان و یاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقاً بسیار خوب تصویر شده است. ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی هم برای من جالب بود. آن مرحوم را حدود شصت سال به علم و تقوا و ورع می‌شناختم و به من لطف داشت. این کتاب ظاهراً چند روز پیش رونمایی شده است. برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تماماً مطالعه شد.

گفتگو با نویسنده
بعد از مراسم فرصت را مغتنم شمرده و در گفت‌و‌گویی کوتاه با زینب عرفانیان نویسنده کتاب مربع‌های قرمز از شیوه کاری این نویسنده دفاع مقدس، کتاب ارزشمند مربع‌های قرمز و روند کار پرسیدیم.

موضوع کتاب‌هایتان را چگونه انتخاب می‌کنید؟
موضوع که دفاع مقدس و خاطره‌نگاری است اگر منظور مورد موضوعی است تا امروز هیچ موردی را خودم انتخاب نکرده‌ام. پیشنهاد داده‌اند و گاه هم قبول نکرده‌ام و بعد مسیر زندگی، دوباره من را به نگارش کتابی که قبلا نپذیرفته بودم، رسانده است.

چه روش‌هایی را برای جذب مخاطبین عام استفاده می‌کنید؟
به نیت جذب مخاطب نه، به نیت درست انجام دادن مسئولیتم سعی می‌کنم خشکی و خستگی کار را با به کارگیری اصول داستان مثل شخصیت‌پردازی و فضا سازی و برش زمان و... بگیرم. تا کار مخاطب خودش را پیدا کند. البته همه این‌ها تا زمانی است که به واقعیت خدشه‌ای وارد نشود.

برکات پرداختن به تاریخ نگاری و روایت دفاع مقدس و ادبیات پایداری چه بوده است؟
پرداختن به این ادبیات، از سبک زندگی جدیدی که بر پایه جهادی بودن است رونمایی کرد. همچنین پای این ادبیات درون مرزی که در جهاتی مختص ایران و ایرانی است را به عرصه بین‌الملل باز کرد و با ترجمه کتب دفاع مقدس، زوایای هویت ایرانی را به خیلی‌ها چشاند و آن‌ها را مشتاق دانستن کرد. جنگ ما قبل از اینکه دفاع از مرز‌ها باشد دفاع از هویت بود و حال با پرداختن به ادبیات پایداری این هویت به دنیا نشان داده می‌شود. برنامه بنده هم با توجه به کار‌هایی که مقابل راهم قرار بگیرد بسته می‌شود؛ که در حال حاضر کار جدیدی را شروع نکرده‌ام و در حال نهایی کردن آخرین کارم هستم.

آیا کتاب جدیدی در این زمینه نوشته‌اید؟ در مورد آن مختصر توضیح دهید.
کتاب خاطرات مادر شهیدان خالقی پور. در مرحله صفحه‌آرایی است و ان‌شاالله تا چند ماه بعد رونمایی می‌شود.
خاطرات سرکارخانم فروغ منهی از روز‌های جوانی و انقلاب. روز‌هایی که کنار همسر و فرزندانش گذراند و روز‌هایی که بدون آن‌ها دارد می‌گذراند. کتابی که دیر رسیدم و یکی از راوی‌های اصلی که پدر این سه شهید باشد را ندیدم و حرف‌هایش را نشنیدم؛ و چه بسیار پدران و مادران شهدایی که قبل از اینکه ازشان بپرسیم از بین ما رفته‌اند و گوشه‌ای عمیق از اقیانوس تاریخ شفاهی جنگ همراهشان دفن شده است.

قبل از کتاب مربع‌های قرمز چه کتاب‌هایی از شما منتشر شده بود؟
 «رسول مولتان» که روایتی از زندگی سردار فرهنگی، شهید سید محمدعلی رحیمی به روایت همسر شهید، خانم مریم قاسمی زهد بود و قبل از آن هم یکی از کتاب‌های مجموعه علمداران که جلد یک آن مربوط به خاطرات جانباز عباس ساکی بود. زندگی نامه نویسی را از همین کتاب آغاز کردم. جانباز ساکی قطع نخاع و در آسایشگاه ثارالله مستقر بودند که خاطراتشان را ضبط و در قالب کتاب، منتشر کردم.

بزرگ‌ترین چالش ادبیات دفاع مقدس را چه می‌دانید؟
صد برابر کردن کار. در دیداری که سال گذشته با جمعی از نویسندگان با حضرت آقا داشتیم تاکید بر کم‌کاری در این حوزه داشتند که توضیح دادند این حرف به معنای نادیده گرفتن تلاش‌های تا امروز دست‌اندرکاران این حوزه نیست؛ ولی به نظرشان این حوزه جا دارد که کارمان را صد برابر کنیم. از من نویسنده تا ناشران و سیاست‌گذاران و مدیران فرهنگی.

ذائقه مخاطب جوان چه تاثیری در روند رشد ادبیات داستانی دفاع مقدس داشته است؟
به نظرم این سؤال را باید برعکس پرسید. چرا که کار تولید شده است که ذائقه را شکل می‌دهد. اگر مخاطب کار ضعیفی را بپسندد و دنبالش برود به این دلیل است که کار فاخر نخوانده است. پس تولیدکننده که بنده نوعی و ناشر و دیگرانیم توقع و ذائقه مخاطب را بالا می‌بریم یا پایین نگه می‌داریم.

توصیه شما بر چگونگی روایتگری دفاع مقدس برای نسل جوان؟
هر چه بیشتر دست مخاطب را گرفته و با خود به سرزمین نادیده‌ها و ناشنیده‌های دفاع مقدس ببریم قطعا در جذب او موفق‌تریم. در کنارش اگر بتوانیم با تطابقات ظریف شرایط و زمان او را به سمت همذات‌پنداری با شخصیت‌های کتاب پیش ببریم دیگر با دنیایی پر از اسطوره‌های دست نیافتنی رو به رو نخواهد بود.

نویسنده تا کجا مجاز هست چاشنی فانتزی و تخیل را وارد ادبیات دفاع مقدس کند؟
تا مرز تطابق با واقعیت. در ادبیات شفاهی و خاطره نگاری نویسنده به واقعیت متعهد است. واقعیت‌های جمع‌آوری شده با مصاحبه متعلق به یک شخص نیست. متعلق به یک کشور است پس لزوم و وجوب امانتداری بسیار حس می‌شود. به فرموده رهبر این خاطرات مثل طلاست و نویسنده مثل زرگر که فرم و شکل زیبایی به طلا داده تا مخاطب آن را بپسندد. این فرم دادن و زرگری کردن را تا وقتی هویت و ماهیت طلا تغییر نکرده را مجاز می‌دانم.

از کتاب مربع‌های قرمز بگویید. برای این کار چقدر زمان گذاشتید؟
 زمانی را که برای این کار گذاشتم چشمگیر بود و در طول سه سال، ۱۴ بار بازخوانی و بازنویسی واقعی انجام شد که در کم نقص شدن اثر تاثیر داشت. الان هم ادعا نمی‌کنم که هیچ ایرادی در کار نیست و پیدا کردن این نواقص را به منتقدان می‌سپارم، اما خودم به عنوان کار سوم، از آن راضی هستم.

من همزمان مصاحبه، پرداخت، فضاسازی، برش، طرح داستان و ویرایش را با همدیگر جلو می‌بردم و خاطره به خاطره پیش می‌رفتیم. هر بخش از خاطره، تیتر‌هایی داشت، اما از نظر فنی با مشکلاتی روبرو می‌شدیم و کتاب، پر از تیتر‌های متفاوت می‌شد و اعتقاد داشتم که هر تیتر، یقه خواننده را می‌گیرد و او را از دل متن بیرون می‌کشد؛ به همین خاطر تیتر‌ها را حذف کردم تا جریان متن، پیوسته‌تر باشد.

چطور شد که حاج حسین یکتا را برای این کار انتخاب کردید؟
در واقع من برای این کار انتخاب شدم. در رونمایی کتاب «رسول مولتان» اولین بار آقای یکتا را دیدم و با ایشان صحبت کردم. قبلا اصلا ایشان را نمی‌شناختم. آقای یکتا جزو مهمانان ویژه بودند تا در رونمایی آن کتاب صحبت کنند. من سخنرانی ایشان را گوش کردم و رونمایی که تمام شد، من را صدا کردند و خواستند که به دفترشان بروم تا در مورد برخی خاطرات صحبت کنیم. چند روز بعد به دفترشان رفتم و بعد از سه سال این کتاب منتشر شد.

مصاحبه و کار در این حجم، با ایشان با وجود مشغله‌های فراوانی که دارند، سخت نبود؟
هفته‌ای یک روز را برای این کار خالی می‌کردند که البته کار سختی بود، چون در آستانه اربعین بودیم و حجم کار‌های ایشان روز به روز بیشتر می‌شد. آقای یکتا در ساعت اداری یکشنبه‌ها به صورت کامل در اختیار این کار بودند. شش ماه که این گونه گذشت، خیالم راحت شد و به جای یک روز کامل، صبح تا ظهر کار را پیگیری می‌کردیم. از اصول حرفه ای، این است که گفتگو زیر سه ساعت نباشد، چون تا فرد با محیط آشنا بشود و جزئیات اتفاقات را به خاطر بیاورد، چیزی حدود دو ساعت می‌گذرد و تازه بعد از آن موتور اصلی روشن می‌شود.

البته وسط کار، کمی استراحت می‌کردند و ممکن بود یکی دو جلسه مختصر کاری هم داشته باشند، اما من همانجا حضور داشتم تا روند کار متوقف نشود. ساعات مفید این جلسات، سه ساعت بود و بعد از آن، ضبط صوت را خاموش می‌کردم و می‌گفتم حالا هر چه دلتان می‌خواهد بگویید. هر خاطره‌ای که فکر می‌کنید نمی‌خواهید ضبط بشود را بگویید. بعد از شش ماه، کتاب به یک دغدغه برای ایشان تبدیل شده بود. البته این مدت با ایام اربعین همزمان شد که حاج حسین دو ماه در دسترس نبودند. راهیان‌نور هم بود که من یک هفته با ایشان به مناطق عملیاتی رفتم، لوکیشن‌ها را دیدم و حس گرفتم.

گفتید چندین بار روی این کتاب بازنویسی داشته اید، هر کدام چقدر زمان برد؟
هر بازنویسی تقریبا دو تا سه ماه وقت می‌گرفت. بازنویسی به معنای واقعی و در حد تغییر ساختار بود و مثلا در آخرین بازنویسی، کسی که به من مشورت می‌داد پرسید که می‌توانی کار را دوباره زمین بزنی و از نو بنویسی؟.. گفتم: باید بتوانم؛ چون کار هنوز ضعف‌هایی دارد. فلاش بک‌هایی که در کتاب می‌بینید مربوط به بازنویسی آخر است که خاطرات کودکی از فصل اول را در کل کار توزیع کردم. آن فصل، طولانی و خسته‌کننده شده بود و مجبور بودم این کار را انجام بدهم.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha