کنار گذاشتن علی امینی از نخست‌وزیری در آیینه روایت‌ها و تحلیل‌ها؛
امینی انتخاب دولت جان اف کندی، برای تحقق منویات خویش در ایران بود. با این همه، جای این پرسش باقی است که نهایتاً امریکایی‌ها از چه روی، به این متحد معتمد خویش پشت کردند و او را در برابر محمدرضا پهلوی تنها گذاردند؟ پاسخ این پرسش را باید در ناتوانی امینی و دولتش، در برانگیختن حداقلی از حمایت اجتماعی جست‌و‌جو کرد. واقعیت این است که او با وجود همه تلاش‌های خویش، نتوانست اعتماد و حمایت جریانات منتقد را جلب کند و حمایت آنان را برانگیز‌د
به گزارش «سدید»؛ روز‌های اکنون، تداعی‌گر سالروز سفر محمدرضا پهلوی و فرح دیبا به امریکا، برای متقاعد کردن سران این کشور به کنار گذاردن علی امینی مجدی از نخست‌وزیری است. به واقع شاه پس از یک دوره رنج تحمیل شده از سوی امریکایی‌ها به وی- که نهایتاً برای حفظ سلطنت او صورت گرفت - سعی کرد تا با قانع کردن جان اف کندی در محول کردن اجرای خواسته‌های امریکا به مقام سلطنت، خود را از مزاحمت‌های امریکا خلاص کند. مقال پی آمده سعی دارد تا با استناد به پاره‌ای از تحلیل‌های تاریخ‌پژوهان، به خوانشی مجدد از این رویداد بپردازد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

محمدرضا پهلوی، ملول از بی‌محلی‌های امینی
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حاکمیت مطلق فضای پلیسی بر سپهر سیاسی ایران، دولت امریکا دریافت که تداوم این شرایط، نهایتاً به یک انقلاب منتهی خواهد شد! هم از این روی رئیس‌جمهور وقت امریکا، تلاش کرد تا با روی کار آوردن یک دولت کاملاً وابسته به این کشور در ایران و انجام مجموعه‌ای از رفرم‌ها و اصلاحات، از وقوع این رویداد جلوگیری و بقای سلطنت پهلوی را به‌عنوان اصلی‌ترین پایگاه امریکا در منطقه، تضمین کند. این سیاست، نهایتاً به گزینش علی امینی مجدی به نخست‌وزیری منتهی گشت، چهره‌ای که دارای پیوند‌های دیرین و محکم با مقامات ایالات متحده امریکا بود. دوران صدارت امینی، اما با چالش‌هایی برای شاه همراه بود که گزارشی از آن، در تحلیل محمد توحیدی چافی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران آمده است: «محمدرضا پهلوی با توجه به فضای ایجاد شده در داخل و فشار‌های امریکا، سرانجام امینی را برای پذیرش مسئولیت نخست‌وزیری به دربار فرا‌خواند و در‌حالی‌که او را به پذیرش نخست‌وزیری دعوت می‌کرد، در همان حال چگونگی برکناری وی را در دل می‌پروراند! علی امینی می‌دانست که محمدرضا پهلوی، قلباً با نخست‌وزیری وی مخالف است و از تبدیل وی به مصدقی دیگر می‌هراسد، بنابراین به گفته خود وی می‌کوشید با وجود تأکید بر استقلال رأی، پیشبرد اصلاحات مورد‌نظر امریکا و نیز ارتباط گرفتن با روحانیون و نیز پیشبرد اصلاحات ارضی، از ترس شاه نیز بکاهد. با این همه امینی، با اقدامات به ظاهر اصلاحی خود از جمله: اصلاحات ارضی، وادار کردن شاه به انحلال مجلسین، اعلام آزادی تشکیل اجتماعات، آزادی عمل دادن به جبهه ملی برای فعالیت مجدد و نیز تشکیل میتینگ در میدان جلالیه، دستگیری عده‌ای از امرای ارتش به بهانه سوء‌استفاده از اموال عمومی، تحت تعقیب قرار دادن برخی رجال مشهور همچون: ابوالحسن ابتهاج، رئیس سازمان برنامه و بودجه، سپهبد حسین آزموده، قاضی دادگاه مصدق و نیز تعقیب قضایی دکتر اقبال از وفادار‌ترین نخبگان سیاسی به دربار، عملاَ بر هراس محمدرضا پهلوی افزود! اصلاحات ارضی نیز که توسط حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی دولت امینی، با شدت و حدت بسیار دنبال می‌شد، طبیعتاً نارضایتی زمین‌داران بزرگ را نیز به همراه داشت. با وجود حمایت‌های جدی امریکا از جمله افزایش تولید نفت ایران توسط کنسرسیوم برای تأمین مخارج اصلاحات ارضی و محدود کردن فروش اسلحه به ایران برای هموار کردن هزینه‌های اصلاحات امینی، حساسیت شاه برانگیخته شد. محمدرضا پهلوی به‌تدریج دریافت که برای برکناری دکتر امینی، باید به همان منبع قدرت او، یعنی امریکایی‌ها، متوسل گردد. از سوی دیگر علی امینی برای پیشبرد اهداف و برنامه‌های اصلاحی خود، نیاز به وام‌های خارجی و درآمد‌های دیگر داشت که با وجود سفر به اروپا و تلاش‌های بسیار، جز در موارد اندکی در تأمین وام‌های خارجی، ناموفق بود و این مشکل برنامه‌های اصلاحی وی را به چالش جدی کشید و بهانه‌های لازم را برای دربار، به منظور زمینه‌سازی جهت برکناری وی فراهم آورد. محمدرضا پهلوی به درستی می‌دانست که موفقیت اصلاحات علی امینی، روند کاهش قدرت وی و تثبیت قدرت امینی و طرفداران تقویت قانون اساسی را، به زیان اقتدار وی به همراه خواهد داشت. از سوی دیگر پهلوی دوم بر آن بود که هرگونه اتفاق مثبتی که در مملکت رخ می‌دهد، به نام پادشاه کشور باشد، درحالی‌که علی امینی با عدم دعوت از محمدرضا پهلوی در مراسم و افتتاح طرح‌های جدید، در مقام عمل، شاه را بیکار کرده بود! محمدرضا پهلوی علناً از این بی‌محلی و از اینکه نامش در بازگشایی طرح‌ها و سخنرانی‌ها برده نمی‌شد، همواره از امینی گله می‌کرد. شاه در موضوع ترمیم کابینه، از جمله ورود علم به دولت و بودجه وزارت جنگ نیز، با علی امینی به مشکل جدی برخورد. با این حال وی برای کنار گذاشتن امینی، به جلب نظر امریکا نیز نیاز داشت. به همین دلیل توانست نظر نماینده کندی را - که برای حل اختلافات وی و امینی به تهران آمده بود- برای سفر به امریکا و ملاقات با کندی جلب نماید. در ملاقات با کندی، محمدرضا پهلوی خود پرچم اصلاح‌طلبی را به‌دست گرفت و به امریکایی‌ها قبولاند که وی تمام خواسته‌های اصلاحی مد‌نظر امریکا را در ایران رهبری کند. بعد‌ها نیز شاه عملاً با گنجاندن نظرات کندی در اصول شش‌گانه انقلاب سفید، وفاداری خود را به توافق انجام شده با امریکایی‌ها به اثبات رساند. در این میان شکست‌های اقتصادی و سیاسی امینی نیز، در تغییر نظر کندی و گرایش به محمدرضا پهلوی، مؤثر واقع شد. شاه حتی کوشید با گروه‌های مخالف نیز، ارتباط برقرار نماید و خود را با یکی از انتقادات مهم مخالفان؛ یعنی تخطئه انحلال مجلس - تعطیل که نماد برقراری مردم‌سالاری بود- و با نظر و فشار علی امینی اتفاق افتاده بود، موافق نشان دهد. کم‌کم با بازگشت نظر امریکایی‌ها از امینی - که در پی شکست‌های اقتصادی و سیاسی‌اش حاصل شده بود- محمدرضا پهلوی فضا را برای برکناری وی مناسب دید. علی امینی نیز سرانجام در ۲۵ تیر ۱۳۴۱ش، استعفا کرد تا از میزان حمایت امریکایی‌ها از مواضعش نیز آگاه شود! اما امریکا با حمایت از شاه، هیچ واکنش منفی‌ای از خود نشان نداد و حتی جانسون نیز که برای حل اختلافات از سوی کندی به تهران آمده بود، به نفع محمدرضا پهلوی رأی داد و به این ترتیب علی امینی پس از ۱۴ ماه نخست‌وزیری، برای همیشه از صحنه سیاسی ایران کنار رفت!»


امینی و حسرت ماندگار دریافت وام ۷۰۰ میلیون دلاری!
آنجه در فوق بدان اشارت رفت، طرحی کلی از ماجرای آمد و رفت امینی بود. با این همه در باب علل بر کشیدن این نخست‌وزیر ۱۴ ماهه، گمانه‌ها متفاوت است. برخی او را به‌عنوان بدیل امریکایی‌ها برای شاه در مسیر انجام اصلاحات می‌شناسند و عده‌ای دیگر، بر این باورند که ظهور امینی، محرکی برای شاه در دست زدن به اصلاحات مورد‌نظر ایالات متحده به شمار می‌رفت، امری که نهایتاً نیز رخ داد. توضیحات زهره صالحی شیاوشانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در‌این‌باره به قرار ذیل است: «درحقیقت، علی امینی برای اجرای برنامه‌های مورد نظر امریکا انتخاب شده بود که مهم‌ترین آنها، اصلاحات ارضی بود. جان فوران می‌نویسد: «جان اف‌کندی، رئیس‌جمهور وقت امریکا، از خارج فشار می‌آورد تا شاه دکتر علی امینی، منتقد لیبرال رژیم را به نخست‌وزیری برگمارد و برنامه اصلاحات ارضی را به اجرا گذارد.» رئوس برنامه ۱۴ ماده‌ای دولت امینی، عبارت بود از تعقیب سوءاستفاده‌کنندگان از اصلاحات ارضی و تحدید مالکیت‌های بزرگ و پایین آوردن قیمت‌ها و تقلیل هزینه زندگی! مقایسه برنامه دولت امینی در ایران با برنامه دولت کندی در امریکای لاتین، آشکار می‌کند برنامه‌های کندی در ایران، همان نسخه‌ای بود که برای کشور‌های امریکای لاتین پیچیده شده بود، اما این برنامه در ایران، نتیجه عکس به دنبال داشت! چون کندی مطالعه و شناخت درستی از نفوذ و جایگاه طبقات اجتماعی، به‌خصوص روحانیان در ایران نداشت. رسانه‌های امریکایی از برنامه‌های در حال اجرا در ایران، تعریف و تمجید می‌کردند. روزنامه «واشنگتن‌پست» در سرمقاله خود در تاریخ ۳۰ دی ۱۳۴۰، به بحث و بررسی پیرامون برنامه اصلاحات ارضی در ایران پرداخت و آن را مورد ستایش و تمجید قرار داد. اصلاحات مورد‌نظر، سه هدف اصلی را دنبال می‌کرد؛ محدود کردن قدرت زمین‌داران بزرگ، پیوستن نسق‌داران به جمع مالکان اراضی و فروپاشی ساز و کار‌های قدیمی جامعه روستایی از طریق تحمیل سرمایه‌داری، اما کم‌کم اعتراض‌ها علیه امینی شروع شد. او اختیارات زیادی از شاه گرفته بود که انحلال مجلس بیستم، مهم‌ترین آن‌ها بود. او سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک را برکنار کرد، سانسور مطبوعات را کاهش داد، از فشار سیاسی و اختناق حاکم کاست و به نخبگان و جریان‌های سیاسی سال‌های پیش اجازه فعالیت داد. با این همه بسیاری از زمین‌داران، از اصلاحات وی ناراضی بودند. محمدرضا پهلوی هم که دل خوشی از امینی نداشت، سعی کرد وجهه او را نزد امریکایی‌ها خراب کند! به علاوه جبهه ملی نیز، با کابینه امینی مخالف بود. این مخالفت‌ها، شاه را بر سر دو راهی قرار داد. محسن میلانی می‌نویسد: «شاه در وسط عرصه تبادل آتش میان نیرو‌های طرفدار و مخالف اصلاحات، قرار داشت و ناچار به انتخاب یکی از این دو گزینه بود. حذر از خسارت‌های ممکن با کنار زدن امینی یا تشکیل ائتلافی جدید و تداوم اصلاحات.» محمدرضا پهلوی اطمینان داشت دولت امریکا از بین تداوم اصلاحات یا عزل امینی، مورد اول را خواهد پذیرفت، بنابراین مصمم به تداوم اصلاحات بدون امینی شد. در خلال این تنش میان امینی و شاه، چستر باولز مشاور کندی، به تهران آمد. در این سفر، باولز با امینی و محمدرضا پهلوی ملاقات‌هایی کرد. در نهایت، شاه توانست در دو دیدار با باولز، موافقت او را جلب کند. این سفر برای محمدرضا پهلوی موفقیتی نسبی دربرداشت. محمدرضا پهلوی تلاش کرد به رهبران کاخ سفید بفهماند که تنها اوست که می‌تواند اصلاحات مورد‌نظر آن‌ها را به فرجام برساند و حمایت آن‌ها از امینی، بی‌فایده است! سرانجام در فروردین ۱۳۴۱، شاه تصمیم به مسافرت به واشنگتن و دیدار با کندی را گرفت. در نهایت، همکاری شاه و کندی تحت‌عنوان انقلاب سفید، نقطه پایان دولت امینی بود. روند سست شدن پایه‌های دولت امینی، سرعت بیشتری گرفت و حمایت امریکا نیز از وی، یکباره برداشته شد! در نهایت، امینی به بهانه اختلاف با محمدرضا پهلوی بر سر تعیین بودجه نظامی استعفا داد، تا میزان حمایت امریکا را از خود، محک بزند! استعفای او، توسط شاه پذیرفته شد و امینی فهمید مأموریت وی پایان یافته و امریکا، دیگر حمایتی از او به عمل نخواهد آورد! علی امینی با سفارش و حمایت امریکا روی کار آمده بود، اما این‌بار امریکا پشت او را خالی کرد و از اعطای وام ۷۰۰ میلیون دلاری به وی نیز سرباز زد! عبدالحسین انصاری، از رجال بانفوذ پهلوی، دلیل استعفای امینی را در سه مورد برمی‌شمرد؛ نابسامانی اوضاع اقتصادی، اختلاف با محمدرضا پهلوی بر سر کاهش بودجه ارتش و عدم حمایت مالی امریکا. امینی در خاطراتش می‌نویسد: «شاه به سفر امریکا رفته بود... در مراجعت، شاه روحیه مطمئن‌تری پیدا کرده بود... در کار قوه مجریه دخالت می‌کرد. درباره بودجه ارتش اختلاف‌نظر پیش آمد. عاقبت تصمیم به استعفا گرفتم.»


وقتی امینی از چشم امریکا افتاد!
در داستانی که در فصول پیشین بدان اشارت رفت، دانستیم که امینی انتخاب دولت جان اف کندی، برای تحقق منویات خویش در ایران بود. با این همه، جای این پرسش باقی است که نهایتاً امریکایی‌ها از چه روی، به این متحد معتمد خویش پشت کردند و او را در برابر محمدرضا پهلوی تنها گذاردند؟ پاسخ این پرسش را باید در ناتوانی امینی و دولتش، در برانگیختن حداقلی از حمایت اجتماعی جست‌و‌جو کرد. واقعیت این است که او به‌رغم همه تلاش‌های خویش، نتوانست اعتماد و حمایت جریانات منتقد را جلب کند و حمایت آنان را برانگیزد! محمد چیت‌سازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در‌این‌باره چنین آورده است: «در واقع برداشت امریکایی‌ها این بود که دولت امینی نتوانسته است پشتیبانی بخش‌های گسترده‌ای از مردم را با خود به همراه داشته باشد. به عبارت صریح‌تر سیاستمداران کاخ سفید بر این باور بودند که برای پیشبرد اصلاحات مدنظرشان در ایران به حمایت افکار عمومی و توده مردم نیاز دارند، امری که از عهده دولت امینی بر‌نمی‌آید. مضاف بر اینکه دولت امینی نتوانسته بود حمایت احزاب و جریانات سیاسی را به صورت گسترده جلب نماید. احزاب و جریاناتی که خود از حمایت بخش‌های گسترده‌ای از مردم برخوردار بودند. یکی از این جریانات جبهه ملی بود. او قصد داشت با دادن امتیازاتی به جبهه ملی حمایت و پشتیبانی آن‌ها را از برنامه اصلاحی مدنظرش به دست آورد و از دامنه و گستره انتقاد جبهه ملی علیه خود بکاهد تا با استفاده از موقعیت مناسب داخلی و حمایت‌ها و پشتیبانی‌های امریکا موضع مستحکمی پیدا کند و برنامه‌های خود را پیاده سازد. با این حال به تعبیر غلامرضا نجاتی مشکل دولت امینی حکومت کردن وی بدون رأی و نظر مجلس بود. او قصد داشت برنامه خود را از طریق دور زدن مجلس و صدور فرامین و تصویب‌نامه اجرا کند. استدلال او نیز این بود که با حضور محافظه‌کاران و مالکان عمده در مجلس، تصویب لوایح مربوط به برنامه اصلاحات ارضی با بن‌بست روبه‌رو خواهد شد. با این حال این کار او مغایر با شعار‌های انتخاباتی و وعده‌هایی بود که در سخنرانی‌های خود پس از به قدرت رسیدن به مردم داده بود. در همین حال باید به توطئه‌های شاه علیه دولت نیز اشاره کرد. در واقع شاه نیز مترصد هر فرصتی بود تا با ضربه زدن به دولت امینی عملکرد او را زیر سؤال ببرد و کارایی دولتش را برای انجام دادن اصلاحاتی که مدنظر رهبران امریکا بود با ابهام روبه‌رو سازد. بهترین نمونه در این مورد به یکم بهمن‌‍ماه ۱۳۴۰ باز‌می‌گردد. در این روز دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به تعطیلی مجلس و پشتیبانی از خواسته‌های جبهه ملی، کلاس‌های درس را تعطیل کردند و با برپایی تظاهرات خواستار استعفای دولت امینی شدند. شاه نیز از این فرصت حداکثر استفاده را کرد و دستور حمله به دانشجویان را داد. نیرو‌های نظامی نیز به دستور منوچهر خسروداد، به دانشگاه یورش بردند و تعداد زیادی از دانشجویان و استادان را مضروب ساختند، به نحوی که آمار مجروحان از ۶۰۰ تن تجاوز کرد. در پی این اقدام، رئیس دانشگاه، دکتر فرهاد، طی اعلامیه‌ای این حمله را وحشیانه توصیف و از سمت خود استعفا کرد. در مجموع باید گفت که طبق این دیدگاه، نارضایتی واشنگتن از امینی و عملکردش زمینه برکناری او را از نخست‌وزیری فراهم کرد. بدین ترتیب سرانجام امینی که در تیرماه ۱۳۴۱، یعنی حدود سه ماه پس از بازگشت شاه از سفرش به ایالات متحده، از طرفی با بی‌توجهی امریکایی‌ها در پرداخت کمک‌های مالی و نظامی و از طرف دیگر با مقاومت قاطع شاه برای کاستن از بودجه ارتش روبه‌رو شده بود، استعفا کرد.»

امینی و جنبش دانشجویی که هرگز او را باور نکرد!
یکی از ناکامی‌های جدی علی امینی مجدی که ذیل عدم توفیق وی در جلب موافقت مخالفان معنا می‌شود، ناتوانی وی در مفاهمه با جنبش دانشجویی است. سیدمحسن موسوی‌زاده جزایری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره می‌نویسد: «جنبش دانشجویی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب هرگونه فعالیت سیاسی در دهه ۳۰، در عمل تعطیل شده بود. با این حال در اواخر دهه ۳۰ و همزمان با اوج‌گیری بحران‌های اقتصادی و سیاسی، کشور هر روز شاهد تجمع‌های صنفی بود، که اقشار مختلف در آن‌ها نسبت به وضعیت خود اعتراض می‌کردند. این مسئله باعث شد تا بخشی از دانشجویان که در سال‌های گذشته فعالیت سیاسی را کنار گذاشته بودند، تحرکات سیاسی خود را آغاز کنند. در همین برهه فشار‌های امریکا به ایران برای اجرای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی افزایش یافت، مسئله‌ای که در نهایت باعث شد محمدرضا پهلوی علی امینی را به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب کند، تا او سکان بخشی از اصلاحات را به‌دست بگیرد. تلاش برای ارتباط با مخالفان وضع موجود، یکی از اقداماتی بود که امینی در اولین هفته‌های انتخاب شدنش به‌عنوان نخست‌وزیر انجام داد. براین اساس او سعی کرد با اعضای جبهه ملی، دانشجویان و روحانیون، ارتباط برقرار کرده و خود را حامی اصلاحات نشان دهد. در این ارتباط امینی چند هفته بعد از انتخاب به‌عنوان نخست‌وزیر، در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی -که بخش قابل‌توجهی از دانشجویان آن نزدیک به جبهه ملی بودند- حاضر شد و سعی کرد تا با آن‌ها ارتباط برقرار کند. در این جلسه هر چند امینی سعی کرد با صحبت از دمکراسی و تأکید بر اجازه دادن به فعالیت‌های آزاد دانشجویی، نظر جوانان حاضر در جلسه را جلب کند، با این حال دانشجویان حضور او را در این جمع مغتنم شمردند و به نقشی که او در عقد قرارداد کنسرسیوم در دولت زاهدی داشت، اعتراض کردند. در واقع دانشجویان به امینی، به‌عنوان فردی که منابع نفتی را در اختیار بیگانگان قرار داده بود، می‌نگریستند. بررسی روابط دانشجویان و امینی نشان می‌دهد که این مناسبات، همواره تحت‌تأثیر نقش امینی در دولت بعد از کودتا قرار داشته است، به‌طوری‌که دانشجویان او را فردی که در تثبیت دیکتاتوری محمدرضا شاه نقش مؤثری داشته است، می‌نگریستند. خود امینی نیز نه‌تن‌ها تلاش جدی برای بهبود روابط با دانشجویان نکرد، بلکه با دستوراتی که بعضاً برای برخورد با منتقدان می‌داد، بیش از گذشته چهره خود را در بین دانشجویان مخدوش کرد! البته در این بین باید به تأکیدات شاه نیز در برخورد تندتر با دانشجویان اشاره کرد. به عنوان مثال بعد از برگزاری یکی از تجمعات، این خود شاه بود که امینی را تحت‌فشار قرارداد با آنچه رادیکالیسم می‌خواند، برخورد کند. در مجموع بررسی روابط دانشجویان و امینی نشان می‌دهد هیچ‌کدام به یکدیگر اعتمادی نداشتند و تمام اقدامات یکدیگر را منفی برداشت می‌کردند و همین مسئله بر تشدید اختلافات آن‌ها دامن می‌زد.»
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha