یادداشتی بر دفتر شعر «زیر هر واژه آتشفشان است»
کتاب «زیر هر واژه آتشفشان است» از سوی مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری به انتشارات سوره مهر معرفی شده است؛ کتابی در ۱۰۸ صفحه شامل ۵۰ و چند غزل و قصیده؛ اشعاری که اغلب کوتاه نیستند و بیش از ۵، ۶ و ۷ بیت معمول هستند و همراه با شعر‌هایی با مصراع‌هایی بلند با افاعیل بیش از حد معمول.
به گزارش  «سدید»؛ من معتقدم بزرگان شعر ما و در کل، تجربه تاریخی شعر ما، آنچه را که از بلندی و کوتاهی مصراع‌ها به صورت طبیعی برای‌مان به ارث گذاشته، آن را از منظر زیبایی‌شناسی هنری سنجیده، ما را از آزمون و خطای دوباره مصون داشته و از تجربه‌های دیگر بی‌نیاز ساخته است؛ خاصه درباره مصراع‌هایی که بلند هستند و نسبت به مصراع‌های طبیعی و معمول، یکی دو سه افاعیل بیشتر دارند، زیرا آنچه در ابتدا با دیدن بیت‌ها و مصراع‌هایی از این دست به ذهنم خطور می‌کند، طبیعی نبودن آنهاست؛ چرا که بلندی آن‌ها براحتی تمرکز سراینده بر شعر را از او می‌گیرد و او را بیشتر متوجه وزنی می‌کند که یا به طور کاذب مفتون آن شده است یا در صورت معمول، گرفتار آن، که در هر ۲ صورت باید از سر ناگزیری روی آن متمرکز شود؛ متمرکز روی افاعیلی که کمتر یا بیشتر نشود... تا آخر غزل. آن‌وقت این امر، شاعر را دچار پریشان‌گویی نخواهد کرد یا حداقل دچار شعربافی یا مصنوعی‌گویی؟!

از میان سیصد و اندی وزن عروضی موجود، گویا تنها ۳۰ وزن به عنوان وزن‌های مطبوع شناخته شده‌اند و از میان آن‌ها شاید ۷ وزن به عنوان بهترین و طبیعی‌ترین وزن معرفی شده‌اند. این یعنی وزن‌های معدودی می‌تواند ملکه ذهن شاعر شوند؛ وزن‌هایی که بی‌شک با مفاهیم، مضامین، اندیشه، نوع بیان و زبان ما هماهنگی و یگانگی و اتحاد دارند و به صورت طبیعی هنگام سرودن اغلب با شعر و شاعر همراه می‌شوند، به‌گونه‌ای که نیازی نیست در همان ابتدا افاعیلش را شماره کنید، زیرا شماره کردن همان و حواس شاعر به سمت وزن معطوف شدن همان؛ و این یعنی دور شدن از طبیعی سرودن؛ سرودنی که هر شاعری تجربه آن را دارد؛ آن‌گونه که با وزن‌های بلند، سرودن مصنوعی را تجربه می‌کند:

شنیده‌ام که شب مرگ عاشقانه پروانه عازم سفری
پر از هوای پریدن، پر از شکوه رسیدن به کوچه سحری....
اما به غیر از یک وزن بلند در این مجموعه، مابقی وزن‌های بلند دارای وزن‌های «دوری» هستند؛ یعنی یک وزن در یک مصراع، خود را تکرار می‌کند. بسیاری از وزن‌های بلند مولانا در دیوان شمس نیز، دارای وزن‌های دوری هستند و این امر نسبت به شعر دیگر شاعران که وزن اشعارشان بلند است، اما دوری نیست مزیت خاصی دارد، زیرا وزن‌های دوری در یک بیت، تشکیل شده از ۴ مصراع که خود را در ۲ مصراع نشان می‌دهند:

بوی لیلی وزید، مجنون شد، قرعه این‌بار بر جنون افتاد
نه به صحرا... که دل به دریا زد، «یا علی گفت»، هر چه بادا باد
که می‌شود این‌گونه هم نوشت:
بوی لیلی وزید، مجنون شد.
قرعه این‌بار بر جنون افتاد
نه به صحرا... که دل به دریا زد،
«یا علی گفت»، هرچه بادا باد
بر وزن: «فاعِلاتُن مَفاعِلُن مفعول/ فاعِلاتُن مَفاعِلُن مفعول»
سروده زیر به جانبازان شهید که ذره‌ذره آب می‌شوند و مادران‌شان که کوه‌هایی از استقامتند تقدیم شده است.
«بین یک شهر می‌کند قسمت، زندگی خنده زلال تو را
باید از چند آسمان پرسید، بعد از این -‌ای ستاره- حال تو را؟!
چند ماهی به برکه ات آمد؟! چند قویِ شکسته بالِ ضعیف؟!
چند مهتابِ تشنه می‌داند؟! طعمِ دریاچه خیال تو را
باغ، مدیون مهربانی توست، شاخه‌های شکسته یک عمر است‌
می‌گذارند روی هر زخمی، سیب‌های همیشه کال تو را
راهی کوچه‌های درد شدی، گرمیِ خانه‌های سرد شدی
دستی انداخت دور گردن شهر، بین باد و تگرگ، شال تو را»
با این همه، به نظرم فاصله گرفتن حُسنا محمدزاده از همین مصراع‌های دوری لازم و واجب است، زیرا اگر مولانا روزی به سوی چنین مصراع‌هایی رفت برای او لازم بود؛ چرا که در وزن‌های دوری، وزن محسوس‌تر است و گاه قافیه‌ها به جای ۲ بار ضروری، به دلخواه شاعر تا ۴ بار هم تکرار می‌شوند؛ قافیه‌های همسان با اثر یا مستقل از آن. اما مثلا اشعار یا غزل‌های من یا حُسنا محمدزاده که موسیقی‌محور نیستند، چرا باید آن‌ها را در چنین وضعیتی قرار دهیم؟ یا به چه دلیل باید سطر‌ها یا مصراع‌های شعرم بلند باشد؟ طبق کدام ضرورت یا ویژگی، از منظر کدام زیبایی‌شناسی؟!

اما کلمات در غزل‌های حسنا محمدزاده زنده هستند، ولی این زنده بودن مربوط به چه می‌شود؟ به چینش درست؟ به دقت ظریف و بالای شاعر؟ یا...؟! یا همه اینها؟!
به تک‌تک کلمات مصراع اول و ۲ کلمه انگور و خیام در مصراع دوم از بیت ذیل توجه کنید:
از ناز چشمت شاخه بادام می‌لرزد
انگور می‌روید، دل خیام می‌لرزد
ارتباط‌های همه‌جانبه و قوی و در عین حال ظریف که ایجاد هارمونی کرده است؛ علاوه بر اینکه او معمولا از کلماتی استفاده می‌کند که دیگر شاعران یا کمتر استفاده می‌کنند؛ مثل چشمت/ شاخه/ بادام/ انگور/ خیام/ یا کلمات و ترکیباتی مثل خوش‌پایی:
آهوی خوش‌پایی که جنگل را هوایی کرد
دارد میان دست‌های دام می‌لرزد
دیگر اینکه، معانی و مفاهیم در شعر حُسنا محمدزاده، شعاری یا قلمبه و یا دهان‌پرکن نیست یا متناقض‌نما نیست، بلکه حرفی برای گفتن دارد:‌
می‌خواهد از دردی حکایت کرده باشد
ابری که در چشمی اقامت کرده باشد
و ابیات بسیاری از این دست و قوی‌تر و ظریف‌تر از این.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha