به گزارش «سدید»؛ حاج «محسن عسکری» سال۱۳۲۲ در یک خانواده مذهبی تبریزی متولد شد. او که تنها فرزند خانوادهای ثروتمند بود مادرش را در کودکی از دست داد و با ازدواج مجدد پدرش زیر نظر پدربزرگش، حاج مهدی، یکی از تاجران و هیأتداران بزرگ تبریز بزرگ شد. بعد از آن حاج محسن باتوجه به اینکه علاقه خاصی به ادبیات داشت و با این ذهنیت که نوکر دستگاه امام حسین(ع) باید لیسانسه و مهندس باشد، درسش را ادامه داد، اما، چون شهرشان رشته ادبیات نداشت، ناچار شد در رشته کشاورزی درس بخواند و سال۱۳۳۷ دیپلم کشاورزی بگیرد؛ ولی لحظهای از هدفش یعنی یادگیری ادبیات دور نشد و نزد استاد «ذهنیزاده» شعر و ادبیات را آموخت.
بعد از آن در سال۱۳۴۵ به تهران آمد و با حاج «رسول ترک» و حاج «اکبر ناظم» آشنا شد که در کنار آنان بسیار آموخت. این پیرغلام اهل بیت(عهم) نه تنها در بین هیاتیهای آذریزبان محبوبیت داشت بلکه در هیاتهای فارسی زبان هم جایگاه و منزلت ویژهای دارا بود. حاج محسن عسکری سرانجام در ۲۸آبان۱۳۹۹ براثر بیماری درگذشت و داغ بزرگی بر سینه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت(عهم) به جا گذاشت. گفتگو با خانواده و دوستانش به بخش کوچکی از زندگی این عاشق اهل بیت(عهم) پرداخته است.
بیشتر مداحان قدیمی و جوانان نسل امروز «رسول ترک» را با روایتهای حاج محسن میشناسند. حتی تنها کتابی که زندگینامه حاج رسول است با راهنماییها و صحبتهای او گردآوردی شده است.
اما سینه این پیرغلام اهلبیت(عهم) لبریز رازهایی از زندگی افرادی بودکه زندگی خودش در محوریت نخست قرار داشت. او نماد ادب و اخلاق بود. این موضوع را همه هیاتیها گواه میدهند. او محضر استادانی، چون آیتالله بهجت و آیتالله حقشناس درس اخلاق آموخت. خلق خوش او برگرفته از مکتب سیدالشهداء(ع) بود. «حاج مهدی آصفی» مداح و پیرغلام اهل بیت؟ عهم؟ شخصیت حاج محسن را گره خورده با اربابش امام حسین؟ ع؟ تفسیر میکند و گفت: «حاج محسن را بیش از ۱۵سال میشناختم. مداحی بسیار متشخص و عالی قدر بود. این یعنی تمام مفهومی که میتواند یک عاشق اهل بیت(عهم) داشته باشد. خیلی زیباست که انسانی بتواند به این درجه از اخلاص برسد. حالی خوب داشت و این حال خوب را در مجلسش میتوانستی ببینید.
گویی تمام لحظات زندگیاش در محضر اربابش امام حسین(ع) قرار داشت. خدا رحمتش کند. برای اینگونه بودن باید سختی کشید و بسیار آموخت؛ و حاج محسن خوب آموخته بود و به درستی عمل میکرد.» حرفهای حاج مهدی مصداق زندگی این پیرغلام اهل بیت(عهم) است. حاج محسن از درد و غم مادرش به دستگاه سیدالشهداء(ع) پناه برده بود و آنقدر در این مکتب آموخت که توانست الگویی بیبدیل باشد. البته به او عنایت شده بود. خودش میگفت: «اولش مجلس خرابکن بودم. یک روز بعد از مجلسی که اشکها را خشکانده بودم دلم گرفت. به حضرت زهرا(س) توسل کردم و مثل ابر بهار گریه میکردم. گفتم خانم اگر مرا میخواهی عنایتم کن.» بعد از این ماجرا زندگی حاج محسن طور دیگر رقم خورد و به او عنایت شد. او هزاران بیت شعر در وصف اهل بیت؟ عهم؟ حفظ بود و اغلب اوقات حال و هوایش در مجلس بهگونهای بود که بداهه شعر میگفت و با نوای خوش میخواند.
برای ادیبات اهل بیت(عهم) زحمت کشید
وقتی روضه میخواند در مجلس شوری به پا میکرد و هنگامی که به شعرش گوش میسپردی معنا و مفهومی دلنشین و آموزنده داشت. حاج «غلامرضا سازگار» رییس خانه مداحان کشور و پیرغلام اهل بیت(عهم) درباره این ویژگی حاج محسن عنوان کرد: «آنچه میگفت خودش میسوخت و میسوزاند. برای ادبیات و شعر اهل بیت(عهم) بسیار زحمت کشید. وقتی دربرابرش شعری به غلط و بدون مبنع درباره اهل بیت(عهم) خوانده میشد واکنش نشان میداد. البته واکنش حاج محسن هیچوقت تند نبود بلکه همواره طوری بیان میکرد که فرد هم ناراحت نمیشد و هم به اشتباهش پی میبرد.» این پیرغلام اهل بیت(عهم) افزود: «شاید ۳۰سال از دوستی و رفقاتمان میگذرد. لحظهای از او رفتار ناپسند ندیدهام. همیشه نکته بین بود و وقتی زیان به حرف میگشود تنها درباره سیدالشهداء(عهم) سخن میگفت. همیشه ساکت بود. این نشان از اخلاص این فرد داشت. انسانهایی که کمتر صحبت میکنند گناه کمتری مرتکب میشوند. اصلا به هیچوجه اهل غیبت نبود. همیشه میگفت همهجا کربلاست. اینکه فرد خودش را در محضر اهل بیت(عهم) بداند کار دشواری است، چون باید از رفتار و کردارش خیلی مراقبت کند. لحظه کوتاهی ممکن است عنایت اهل بیت؟ عهم؟ را از خود بگیرد. اما حاج محسن عسکری بسیار مواظب بود و میدانست چگونه باید امتحان پس بدهد. در یک کلام انسان بسیار بزرگ و فرهیختهای بود.»
استاد بی بدیل اخلاق و دوستی درجه یک
حاج محسن برای بسیاری از هیاتیها و مداحان پیشکسوت استاد بود. حاج «علی مشکینی» مداح آذری زبان که سالیان سال با او دوستی داشته است به صراحت درباره ارتباط شاگردی و استادیش با حاج محسن گفت: «استادم بود. این را همه جا گفتهام به شما هم میگویم. صحبت درباره حاج محسن برایم سخت است. وقتی صحبت میکنم روزهایی برایم تداعی میشود که حالا دلتنگش هستم. در دوستی نظیر نداشت و در عین حال استاد شعر و ادبیات بود. هیچوقت مانع پیشرفت کسی نمیشد بلکه مسیر را برای پیشرفت دیگران باز میکرد. به همه کمک میکرد دست یتیم را میگرفت. خودش بازگو کردن این مطالب را دوست نداشت من هم زیاد بازش نمیکنم، چون دوست نداشت.» این پیرغلام اهل بیت(عهم) بیان کرد: «یکبار ناهار خانهمان مهمان بود. وقتی غذا را خوردیم شعرخواندیم و صفا کردیم. آن موقع من جز اشعار ترکی چیزی دیگر نمیخواند. حاج محسن گفت: «من وتو رفیق هستیم مگر نه؟» از این حرفش تعجب کردم سوال غافلگیرکنندهای بود. ولی خب میدانستم مثل همیشه میخواهد نکتهای بگوید. گفتم: «بله! خیلی هم رفیق هستیم.» گفت: «در عالم رفاقت چیزی را بهت میگویم که اگر دنبالش بروی زندگیت طور دیگر خواهد شد.» گفتم: «سراپا گوشم.» بعد نگاهی به من کرد و گفت: «اگر در برابر تو یک دسته کاه بگذارند و یک سبد طلا کدام یک را برمیداری؟» گفتم: «خب معلوم است طلا را برمی دارم.» گفت: «عالم عشق و عاشقی سیدالشهداء(ع) چنین است. هرچه در این راه عاشقی به خودت اضافه کنی بیشتر گیرت میآید.» تعجبت کردم گفتم: «یعنی چه؟» گفت: «دایرهات را وسیع کن. کتاب بخوان. شعرها را حفظ کن و فارسی هم بخوان. روضهخوان باید برای دل همه بخواند. من و تو وظیفه سنگینی داریم و باید درست انجامش دهیم.» از آن روز به بعد کتاب خواندم و شعر حفظ کردم؛ و دقیقا همه چیز برایم طور دیگر شد. هرچه جلوتر رفتم عاشقتر میشدم و اینگونه دنیایم عوض شد. دوست و رفیق یعنی همین که روزگارت را عوض کند.»
مهربان دست و دل باز بود
روایتهای زیادی درباره سبک زندگی این پیرغلام اهل بیت(عهم) وجود دارد. حاج محسن مصداق عاشقی بود که دنبال معشوقش به هر جایی میرفت. حاج «احمد چنینی» مداح و پیرغلام اهل بیت(عهم) اظهار کرد: «وقتی در مجلس میخواند انقلاب به پا میکرد. هرجا دعوتش میکردند نه نمیگفت. از تبریز به هر نقطهای که مجلس اربابش بود میرفت. هیچ چشمداشتی هم نداشت. این نشان از اخلاص واقعی دارد.» حاج محسن فرزندی نداشت. وقتی با تلفن همراه این پیرغلام اهل بیت(عهم) تماس گرفتم خانمی جواب داد که خود را دخترش معرفی کرد. اما درباره جزئیات امر معذوریت داشت.
«هانیه یعقوبیکیا» درباره خصوصیات اخلاقی حاج محسن گفت: «خیلی مهربان بود. همیشه هوای بچهها و بهخصوص جوانها را داشت. همیشه به جوانان برای ازدواج کمک میکرد. اگر کسی از او قرض میخواست نه نمیگفت. اگر نداشت برای جور کردنش به هر دری میزد. یکبار خانهمان را برای فروش گذاشته بود، ولی بعد از مدتی پشیمان شد. دوسال بعد وقتی برای انجام کاری به آن بنگاه مراجعه میکند. صاحب بنگاه به او میگوید: زن و شوهری که تازه ازدواج کردهاند خانه شما را پسندیده بودند و از آن موقع تا به حال سرزندگیشان نرفتهاند.» حاج محسن با شنیدن این حرف خیلی ناراحت میشود و عذرخواهی میکند. بعد با آن زوج جوان تماس میگیرد و خانه را با همان قیمت دوسال پیش میفروشد. وقتی به خانه میآید همه چیز تمام شده بود. وقتی دلیل اینکارش را پرسیدیم گفت: «آن دو جوان روی حرف من حساب کرده بودند. حالا هم عیبی ندارد. خدا بزرگ است.» همه زندگی به همین نیت درست حاج محسن پیش میرفت.» وی افزود: «در این دوران کرونا برای دوستانش شعر میفرستاد و زنگ میزد و برایشان روضه میخواند. روضههای تلفنیاش همان حس و حال داشت که مجالسشان داشت.» میزان ارادت این پیرغلام اهل بیت(عهم) را جز با شعر خودش نمیتوان توصیف کرد: «عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/ تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست/ اجزای وجودم همگی دوست گرفت/ نامی است ز من بر من و باقی همه اوست.»
انتهای پیام/